به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ برنامه بازدید از گلزار شهدا نباید تابلو شود، به همین دلیل هم هست که خودروی حامل خبرنگاران و عکاسان که زودتر از بقیه به محل رسیده، باید چند بار تغییر مکان بدهد؛ این تعقیب و گریز و تغییر کمین یک ساعتی طول میکشد! حالا بعد از اینهمه کارآگاهبازی، دو تا نوجوان که دور و بر گلزار هستند، تا عکاسها را میبینند به همدیگر میگویند اینها عکاسهای دفتر رهبری هستند ها! این یعنی هوش و تیزبازی بچههای ایرانی!
گلزار در فاصله حدود دو کیلومتری شیروان و در روستایی به نام "زیارت" واقع است. تعدادی ماشین و اتوبوس و مینی بوس از این روستا به سمت شیروان حرکت میکنند. شاید نمیدانند آقا قرار است به همین روستا و گلزار شهدا بیاید، شاید هم میدانند اما میزبانی از آقا را در استادیوم ترجیح میدهند. دو نفر جلو میآیند و میپرسند که آقا به گلزار میآید؟ بچههای حفاظت هم جواب سر بالا بهشان میدهند.
دور و بر گلزار یک پراید که کل بدنهاش را رنگ پرچم ایران زده و میگویند شب قبل نیز در شیروان ویراژ میداده، چند بار مسیر را دور میزند. گلزار شهدا کنار مزار امامزاده حمزه برادر امام هشتم علیه السلام است. از امامزادگانی که در مسیر سفر به طوس برای دیدار برادر بزرگوارشان از این مسیر عبور میکرده و درگذشتهاند، چند تایی در بجنورد هم هستند. معروفترینشان امامزاده سید عباس برادر بزرگتر حضرت رضا علیه السلام است.
ایندفعه یک ساعت و نیم هم زودتر آمدهاند. بچههای هیئت مکتب الشهدای اسفراین را میگویم که دو روز پیش هم در گلزار شهدای اسفراین بودند. زیارت آقا اینقدر بهشان مزه داده که 120 کیلومتر را از شهرشان تا گلزار شهدای شیروان آمدهاند و 2 نیمه شب به اینجا رسیدهاند. "از نخورده بگیر بده به خورده"
تعداد آدمهای حاضر در گلزار بیشتر از دو روز پیش در اسفراین است. چهار پنج تا دختر بچه سه چهار ساله با عکسهایی که از آقا در دست گرفته و جلو ایستادهاند، حسابی به چشم میآیند. همان دو نفری که بچههای حفاظت سنگ قلابشان کرده بودند، اینجا هستند و لبخند معناداری میزنند.
آقا هنوز به گلزار نرسیدهاند که فیلمبردار برنامه میرود تا جمیعت را توجیه کند. "آقا که آمدند لطفا جلو نیایید و فضا آرام باشد تا تصویر، مشکلی پیدا نکند." چند تا روحانی جوان هم که آنجا هستند، فیلمبردار را در جا انداختن حرفش کمک میکنند و وسط همین حرفهاست که آقا از راه میرسند.
آقا دست تکان میدهند جمعیت ساکت است، آقا تبسم میکنند جمعیت گریه میکند، آقا دوباره دست تکان میدهند جمعیت 60، 70 نفره هم بدون سر و صدا، تنها دستهایشان را بالا میبرند. فقط یکی از آن وسط صدا میزند "آقا تو را به زهرا(س) چفیهتان را به من بدهید." دو سه بار پشت سر هم همین را میگوید. آقا اسم مادرشان را که میشنوند، درنگ نمیکنند، چفیه را میدهند و با همان طمأنینه همیشگی شروع به قدم زدن و ذکر گفتن و فاتحه خواندن میکنند تا میرسند به ردیف انتهایی قبور، و بعد هم دوباره رو به جمعیت میکنند و دست تکان میدهند به سمت خروج از مزار.
بغض جمعیت تازه ترکیده. تازه دارند شعار میدهند. آقا سوار خودرو شدهاند. اینها هم انگار مات شدهاند. بچههای اسفراین فکر کرده بودند اینجا هم مثل شهر خودشان فرصت این را خواهند داشت که به محضر آقا برسند. اما کلی جمعیت در استادیوم کارگران شیروان منتظر است. آقا باید برود.
فیلمبردار عذاب وجدان گرفته! میگوید فکر نمیکردم اینقدر مردم خوددار و مظلومی باشند که با یک جمله خواهش من، بغضشان را اینطوری در گلویشان فشار بدهند و صدایی ازشان درنیاید.
................پایان پیام/ 218