به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ آیتالله العظمی مجتبی تهرانی در یکی از مجالس وعظ و سخنرانی در سال 80 سخنرانی جامعی با محوریت امام حسین(ع) و نقل مشهور «حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْه»ایراد میکنند.
متن کامل این سخنرانی منتشر نشده به شرح زیر است:
در اینجا مختصراً به سه مطلب اشاره کرده و با روایات تطبیق خواهم داد. در بحثی راجعبه «علل» میگویند، علّتها به دو بخش تقسیم میشوند: یک؛ «علّت محدثه» و دو؛ «علّت مبقیه». «علّت محدثه»، یعنی آن چیزی که موجد یک شیء بوده و آن را ایجاد مینماید. «علّت مبقیه» مربوط به بعد از ایجاد شیء است. ممکن است علّت محدثة یک شیء، خود، علّت مبقیه هم باشد. از جهتی هم مانعی ندارد که از نظر ظاهری نسبت به یک شیء علّت محدثه و نسبت به شیء دیگر علّت مبقیه باشد. این مطلب خصوصاً درامور مادّی بسیار روشن است. مانعی ندارد که سازندة یک شیء غیر از نگهدارنده و ابقاءکنندة آن شیء باشد. این بحث در باب علّت مطرح است
مطلب دوم آن است که در اصطلاح، یک «شخص» داریم و یک «شخصیّت». «شخص» عبارت است از پیکرة جسمانی و ظاهری و فیزیکی انسان. در مقابل یک «شخصیّت» داریم که البتّه چیز مشت پر کنی نیست. لذا بین شخص و شخصیّت فرق میگذاریم. به همین اعتبار دو تولّد وجود دارد: یک؛ «تولّد شخص» و دو؛ «تولّد شخصیّت». از زمانی که شخص به دنیا آمده و پا به عرصه و نشئة مادّی میگذارد تعبیر به «تولّد شخص» میکنیم. به زمانی که طفل بعد از نه ماه از شکم مادر بیرون میآید و پا به دنیای بیرون میگذارد «تولّد شخص» گفته میشود. به اصطلاح در اینجا جنبة شخصی فرد بروز و ظهور پیدا میکند. امّا به زمانی که شخصیّت این شخص در خارج شکل میگیرد، حال هر نوع شخصیّتی که میخواهد باشد اهمیّتی ندارد؛ «تولّد شخصیّت» میگوییم. ممکن است شخصی پنجاه سال از خدا عمر بگیرد، امّا هنوز شخصیّتش بروز و ظهور پیدا نکرده باشد.
حال این مطالب را با روایات تطبیق میدهم. راجعبه امام حسین(علیهالسّلام) روایاتی وجود دارد که این روایات را خصوصاً علمای عامّه نقل میکنند. حتّی مرحوم مجلسی در بحارالانوار این احادیث را از صحاحستّه روایت میکند. از پیغمبراکرم دو تعبیر مشهور راجع به حسین(علیهالسلام) آمده است که از نظر الفاظ یک مضمون و یک معنا را بیشتر نمیرساند. در روایت دارد که: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَیْناً...». در کنزالعمّال دارد: «حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْه». این حدیث دقیقاً همان روایت است با این تفاوت که در اینجا ضمیر جای اسم ظاهر نشسته است. اینکه میفرماید: «حُسَیْنٌ مِنِّی»، حسین از من است، چه معنایی دارد؟ یعنی به حسب ظاهر من مجرای وجودی او در این جهان بودهام. واقعاً هم همینگونه است. در این مطلب شبههای نیست. ما این را بسیار خوب میتوانیم بفهمیم که این بخش روایت جنبة شخصی دارد نه شخصیّتی. اگر ما به ظاهر روایت توجّه کنیم این معنا از «حُسَیْنٌ مِنِّی»؛ حسین از من است، برداشت میشود. همانطور که پیغمبر راجعبه دخترش زهرا(سلاماللهعلیها) فرمود: «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی»، فاطمه پارة تن من است. بر این اساس میگوییم ایشان مجرای وجودی او بوده و لذا تولّد شخصی حضرت از پیغمبر میباشد.
امّا جملة بعد یعنی عبارت «وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ»؛ من از او هستم، کار را قدری مشکل کرده است. آیا این جمله در مقام بیان شدّت رابطة وجودی بین پیغمبراکرم و امامحسین است؟ یعنی در آن تأویل به کار ببریم؟ یا گویای مطلب بالاتری است؟ در اینجا رسولاکرم مطلب دیگری را بیان میدارند. حضرت میفرماید درست است که من از نظر شخصی مجرای حسین(علیهالسّلام) بودهام، ولی او از نظر شخصیّتی نسبت به من نقش دارد. من مجرای وجودی و علّت محدثة او در این عالم هستم، امّا او علّت مبقیة شخصیّتی من است. پیغمبراکرم یک جنبة «شخصی» دارد که همان پیکرة جسمانی او است و یک جنبة «شخصیّتی» دارد که در آن بهعنوان خاتم رسل، نبیّ مرسل، پیامبر اولوالعزم و خاتم انبیاء بهشمار میآید. او آورندۀ دین اسلام است. بههمینخاطر به او میگوییم: پیغمبر اسلام. در حدوث این شخصیّت، امامحسین هیچ نقشی ندارد. امّا از نظر بقاء شخصیّت پیغمبراکرم، حسین(علیهالسّلام) علّت مبقیه آن محسوب میگردد. «حُسَیْنٌ مِنِّی»؛ درست است که من مجرای وجودی او هستم، امّا «أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ». اگر من، از نظر شخصی علّت محدثة او در ورود به این عالم هستم، او نیز علّت مبقیة شخصیّت من میباشد.
اینها موارد بسیار روشنی است که شواهدش را عرض خواهم کرد. در تاریخ آمده است که حضرت موسی ابتدا در مصر بود. بعد، از آنجا بیرون آمد و به سمت مدین رفت. تا وقتی که از مصر بیرون نرفته بود از انبیاء بهشمار میآمد، امّا از رسل و صاحبان شریعت محسوب نمیشد. او پیرو همان آیین حضرت ابراهیم بود. امّا هنگامیکه به مدین رسید، مقام رسالت را به او دادند. یعنی تولّد شخصیّتی او به عنوان یک رسول اولوالعزم در مدین است نه در مصر. بعد از تولّد شخصی او، شخصیّت نبوّتش هم بروز پیدا کرد. امّا بعد از این دو موقعیّت است که شخصیّت جدید او بهعنوان یک رسول متولّد میگردد. هر کدام از اینها تولّد خاصّ به خود دارد. اگر به آیات شریفه مراجعه کنید میبینید که وقتی از مصر بیرون آمد: «فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ»؛ امّا «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ قالَ عَسى رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنی سَواءَ السَّبیلِ»؛ میخواهد به او شخصیّت جدید داده شود. دقّت کنید!
امّا شخصیّت حسین(علیهالسّلام) بهعنوان علّت مبقیة شخصیّت پیغمبراکرم از کجا شروع شد؟ در تاریخ مینویسند حسین(علیهالسّلام) در آخر ماه رجب به سمت مکّه حرکت کرد. حضرت هنگام خروج از مدینه این آیة شریفه را تلاوت کردند که: «فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ». امام هنگامیکه در سوم شعبان وارد مکه میشود، میفرماید: «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ قالَ عَسى رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنی سَواءَ السَّبیل». اگر کسی اهل دقّت باشد، در این موارد به نکات بسیاری دست پیدا خواهد کرد. در اینجا است که شخصیّت جدید حسین(علیهالسّلام) متولّد میگردد. شخصیّت امامت حسین(علیهالسلام) مانند نبوّت حضرت موسی بروز و ظهور پیدا کرده بود، امّا شخصیّت جدید او که بر اساس آن میتوانست علّت مبقیه شخصیّت پیغمبراکرم و رسالت او باشد در زمان ورود به مکه شکل گرفت. لذا آیاتی که امام(علیهالسلام) تلاوت میکند دقیقاً با حالات حضرت موسی مطابقت دارد.
هنگامیکه حضرت موسی از مصر بیرون آمد، «فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ». این جنبة نفیای دارد؛ یعنی میخواهد از قید و بند این خبیثها خلاص شود. بعد هم میگوید: «رَبِّ نَجِّنی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ»، تا به مدین میرسد. مدین سرزمینی امن و تقریباً خارج از قلمرو حکومتی فرعون بوده است. بههمینخاطر هنگامیکه حضرت موسی به آنجا میرسد، میگوید: «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ قالَ عَسى رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنی سَواءَ السَّبیل».
مدینه نیز در منطقة حکومتی یزید قرار داشت، به همین جهت میخواستند در آنجا از حضرت بیعت بگیرند. امام درست مانند حضرت موسی همان آیه را تلاوت میفرماید که جنبة نفی داشت: «فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ». حضرت هنگام ورود به منطقة امن مکه که نقطة آغاز تولّد شخصیّت جدید او محسوب میشود این آیه را تلاوت میکند که: «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ قالَ عَسى رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنی سَواءَ السَّبیل».
لذا در این تعبیراتی که از پیغمبراکرم آمده و حتّی عامّه هم مکرّراً آن را نقل میکنند: «حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ» یا «حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْه»، اگر عبارت اوّل روایت را تولّد شخصی حضرت معنا کنیم، بخش دوم آن را تولّد شخصیّتی به معنای علّت مبقیه بودن رسالت نبی اکرم خواهیم گرفت. «من هم از او هستم»، به این معنی نیست که او در مجرای وجودی من نقش داشته است.
عجیب اینکه تولّد شخصی و شخصیّتی حسین(علیهالسلام) در یک روز و آن هم روز سوم شعبان بوده است. به نقل مشهور تولّد شخصی حضرت در سوم شعبان در مدینه بوده و تولّد شخصیّتی ایشان نیز در سوم شعبان هنگام ورود به مکه میباشد. هم تولّد شخصی حسین(علیهالسّلام) و هم تولّد شخصیّتی او در یک روز بوده است. این تقارن عجیبی است که ورود امام به این نشئه با ورودش به مکه در سوم شعبان باشد. این از مواردی است که در تاریخ کمتر دیده میشود.
آیتالله العظمی حاجآقا مجتبی تهرانی، از مراجع عظام تقلید و از شاگردان مبرّز مکتب فقهی، اصولی، فلسفی، اخلاقی و عرفانی امام خمینی(ره) ساعت 1 بامداد امروز چهارشنبه 13 دی در سن 75 سالگی و با بیش از 30 سال کرسی دروس اسلامی در حوزه علمیه تهران دار فانی را وداع گفتند.
.................پایان پیام/ 218