خبرگزاری اهل‌بیت(ع) - ابنا

پنجشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۳
۲۰:۱۷
در حال بارگذاری؛ صبور باشید
جمعه
۱۵ دی
۱۳۹۱
۲۰:۳۰:۰۰
منبع:
تابناک
کد خبر:
378751

به یاد شهید حسین علم الهدی

در این چند روز با خاک انس گرفته‌ام، بوی خاک گرفته‌ام!+عکس

در حقيقت ايشان يك سرمايه‏‌اى بود براى خوزستان و يك ستونى بود براى گسترش مكتب در خوزستان. وقتى اين سخنان را گفتم امام شروع كرد به اشك ريختن. در اينجا من ناراحت شدم كه چرا امام را ناراحت كردم. امام با حال ناراحتى دستهايشان را بلند كرده و دعا كردند: خدايا اين شهداى ما را قبول كن!

آآ

به گزارش خبرگزاری اهل‏بیت(ع) ـ ابنا ـ شانزدهم دیماه، روز بزرگی است در تاریخ این سرزمین کهن . روز گرانمایه ای است که در آن عده ای از جوانان دانشجوی این دیار در دفاع از این خاک و دین خدا جان شیرین خود را فدا کردند. روز بزرگی است که در آن حماسه ای خلق شد که برای سالهای سال بر تارک این سرزمین همچنین نگینی درخشان خواهد درخشید. شانزدهم دیماه 1359 روزی است که خالقان حماسه دفاع از هویزه در مقاومت جانانانه خود جان خود را فدا کردند. حماسه سازانی که در میان آنان نام حسین علم الهدی همچنان می درخشد.

شرح عملیات

جنگ تحمیلی عراق علیه ایران که از آن به عنوان جنگی نابرابر یاد می کنند در 31 شهریور 1359 آغاز شد و در نخستین سال حمله عراق به مرزها و شهرهای جنوبی کشور مردم به صورت خودجوش به دفاع از مام وطن پرداختند.

دشمن بعثی با هدف تصرف سوسنگرد در پانزدهم آذر 1359 از محور هویزه تا کرخه پیشروی کرد و توانست نیروهای خود را در آن منطقه مستقر کند.

فرماندهان جنگ بر این باور بودند که اگر سوسنگرد به تصرف دشمن در بیاید به تبع آن هویزه نیز سقوط می کند و دانشجویان رزمنده برای جلوگیری از تصرف هویزه مسوول مین گذاری جاده ها شدند.

در این زمان ابوالحسن بنی صدر(رییس جمهوری مخلوع ایران) دستور تخلیه نیروهای نظامی را ازشهر صادر کرد و این به معنای تسلیم شهر به نیروهای دشمن بود . این فرمان بنی صدر مورد مخالفت سید محمدحسین علم الهدی قرار گرفت.

در پی تماس علم الهدی با آیت الله خامنه ای، نماینده امام در شورای عالی دفاع، دستور بنی صدر لغو شد و نیروهای سپاه در هویزه باقی ماندند. روز 15 دی 1359، روز آغاز عملیات بود. برای این عملیات دو تیپ از لشکر 16 زرهی قزوین و یک تیپ از لشکر 92 زرهی اهواز در نظر گرفته شده بود، که دو گردان از نیروهای سپاه و عده ای هم از نیروهای جنگ های نامنظم (شهید چمران) نیروهای رزمنده را یاری می دادند.از جمله اهداف این عملیات، پاکسازی شمال و جنوب کرخه از وجود نیروهای متجاوز ارتش عراق و آزاد سازی پادگان حمید و منطقه جفیر بود.

نتایج عملیات در این روز موفقیت آمیز بود. اما هنوز عقبه های اصلی دشمن در پادگان حمید و سه راهی جفیر آسیب ندیده بود. رزمندگان اسلام، پس از تصرف مرزهای کرخه و حاج بدر، قصد پیشروی به سوی پادگان حمید را داشتند. اما بنا به دلایلی، مانند نرسیدن مهمات، قرار بر این شد که ادامه عملیات در 16 دی ماه انجام شود.

شانزدهم دی 1359، رزمندگان سپاه در جلوی تانک های ارتش مستقر شدند و منتظر دریافت رمز حمله بودند، که رفت و آمد تانک های دشمن زیاد شد و پس از آن، هواپیماهای دشمن جهت بمباران ظاهر شدند. از طرف دیگر نیروهای اسلام زیر آتش توپخانه، کاتیوشا و خمپاره قرار گرفتند. شهید علم الهدی و جمعي از دانشجويان پيرو خط امام در حماسه هويزه (16 دي ماه 1359) به تانک‌هاي دشمن که آنها را محاصره کرده بودند حمله‌ور شدند. حسين پس از شهادت همرزمانش با فرياد الله اکبر، آخرين گلوله‌هاي باقيمانده آرپي‌جي را به سوي دشمن شليک نمود و چند تانک مهاجم را منهدم کرد، اما با تمام شدن مهمات و تنگ‌تر شدن حلقه محاصره، چون مولايش امام حسين (ع) به شهادت رسيد و جان به جان آفرين تسليم نمود.

شهید علم الهدی که بود؟

در سال 1338 شمسی همزمان با سالروز وفات امام موسی بن جعفر ( ع ) در خانه ی روحانی متعهد و مجاهد مرحوم آیت الله علم الهدی پا به دنیا گذاشت پدر بزرگوارش سید مرتضی و مادر پارسایش نام او را حسین نهادند و از همان ابتدا حسین وار او را تربیت کردند.

از 6 سالگي به فراگيري قرآن پرداخت. وي بسيار اهل مطالعه بود. در دبيرستان با تشکيل انجمن اسلامي و سخنراني فعاليتهايي خود را آغاز نمود. در سال 1356 در رشته تاريخ دانشگاه فردوسي مشهد تحصيل خود را ادامه داد. در دوران دانشجويي علاوه بر تحصيل، در رشته تاريخ دانشگاه مشهد به تدريس نهج‌البلاغه، عقايد و تاريخ اسلام مي‌پرداخت.

تعصب دینی شهید به گونه‌ای بود که هیچ رفتار غیراسلامی را بر نمی‌تابید. وی با نصب اعلامیه در رهبری تظاهرات در دانشگاه مشهد نقش عظیمی ایفا کرد. پس از زلزله طبس در کمک به آسیب دیدگان و بسیج کمک های عمومی نقش فعالی داشت.

از جمله اقدامات مهم او در زمان طاغوت تشکيل سازمان موحدين بود، اين سازمان با هدف مبارزه مسلحانه براي سست کردن بنيانهاي رژيم منفور پهلوي، به دور از تئوريهاي گروهها و سازمانهايي که مبناي علمي آنها از تئوريهاي مارکسيستي نشات مي‌گرفت، برنامه‌هاي خود را در تحقق بخشيدن فرامين حضرت امام (ره) تنظيم نمود و حرکتي نو را از اواخر سال 1356 شروع کرد.

او به قصاص آتش زدن مسجد جامع کرمان، شهربانی کرمان را به آتش کشید و به اهواز بازگشت. با مشاهده جنایات رژیم سابق به فکر مبارزه افتاد که مزدوران شاه دستگیرش کردند و مورد شدیدترین شکنجه ها قرار دادند که کوچکترین اعترافی از حسین نشنیدند، با این حال او را محکوم به اعدام کرده و به عنوان جوان ترین زندانی سیاسی روانه زندان کردند. با اوج گیری مبارزات، رژیم مجبور به آزادی زندانیان سیاسی شد و شهید علم الهدی نیز آزاد شد. به منظور استقبال از امام راحل (ره) به تهران آمد و در کنار برادران دیگر سازمان موحدین به فعالیت پرداخت و یکی از محافظان مسلح مخصوص امام (ره) شد.

پس از پيروزي انقلاب اسلامي عضو اولين شوراي تشکيل دهنده سپاه پاسداران در خوزستان بود. قبل از شروع جنگ وقت خويش را صرف امور فرهنگي مي‌نمود.

از اوايل جنگ در اهواز مستقر بود و سازماندهي بسيجيان اعزامي از سراسر کشور به جبهه‌هاي نبرد را به عهده داشت. پس از گذشت دو ماه از جنگ نقطه حساس مرزي يعني هويزه را براي خود انتخاب کرد و براي تشکيل سپاه پاسداران و سازماندهي عشاير عازم اين منطقه شد.

حسین همراه با حضرت آیت الله خامنه ای ، دکتر چمران و دیگر مسئولین برای تقسیم نیروها و موقعیت دشمن و مسائل دیگر هر روز جلساتی را در اهواز تشکیل می دادند ولی بعدا گمنام ترین و مظلوم ترین شهر که همان هویزه است را برای ادامه فعالیتهایش انتخاب کرد شهری که کمترین تجهیزات و نیروها در آن مستقر بودند و اهمیت فراوانی داشت.

او و جمعي از دانشجويان پيرو خط امام در حماسه هويزه (16 دي ماه 1359) به تانک‌هاي دشمن که آنها را محاصره کرده بودند حمله‌ور شدند. حسين پس از شهادت همرزمانش با فرياد الله اکبر، آخرين گلوله‌هاي باقيمانده آرپي‌جي را به سوي دشمن شليک نمود و چند تانک مهاجم را منهدم کرد، اما با تمام شدن مهمات و تنگ‌تر شدن حلقه محاصره، چون مولايش امام حسين (ع) به شهادت رسيد و جان به جان آفرين تسليم نمود.

خاطره محسن رضایی: خدايا اين شهداى ما را قبول كن

پس از شهادت برادران در هويزه به دليل وظيفه شرعى كه بايد اخبار را خدمت امام بدهيم، خدمتشان رسيديم و ضمن گزارشى از آبادان، هويزه و غرب گفتيم كه البته در اين جريانات تعدادى از برادران ما شهيد شده‏اند. ما در جريان هويزه برادران بسيار خوبى را از دست داديم. از جمله برادر حسين علم الهدى كه من از قبل از انقلاب با ايشان آشنايى داشتم . ايشان فرد صادق و با تقوايى بود. زحمت بسيارى براى اسلام كشيد. بى خوابى بسيار داشت و از نظر فقهى و فلسفى هم اطلاعاتى وسيع داشت و در حقيقت ايشان يك سرمايه‏اى بود براى خوزستان و يك ستونى بود براى گسترش مكتب در خوزستان. وقتى اين سخنان را گفتم امام شروع كرد به اشك ريختن. در اينجا من ناراحت شدم كه چرا امام را ناراحت كردم. امام با حال ناراحتى دستهايشان را بلند كرده و دعا كردند: خدايا اين شهداى ما را قبول كن!من به قدرى تحت تأثير اين حالت امام قرار گرفتم كه هميشه اين خاطره در نظرم هست و هيچگاه از يادم نمى‏رود.

دست نوشته ای از شهید علم الهدی

من در سنگر هستم ، در این خانه محقر. در این خانه فریاد و سکوت، فریاد عشق و سکوت، در این سرد و گرم، سردی زمستان و گرمای خون، در این خانه‌ی ساکن پر جوش و خروش، سکون در کنار رودخانه و هیجان قلب و شور شهادت، خانه نمناک و شیرین. کوچکی قبر و عظمت آسمان.  امشب پاس دارم. ساعت یک و سی و نه دقیقه، چه شب با شکوهی است. من به یاد انس علی ابن ابیطالب با تاریکی شب و تنهایی او می‌افتم . او با آسمان پر ستاره سخن می‌گفت، سر، در چاه نخلستان می‌کرد و می‌گریست. در همین تاریکی شب علی بر می‌خواست و به نخلستان می‌رفت. فاطمه وضو می‌گرفت، پیامبر به سجده می‌رفت و حسن و حسین به عبادت می‌پرداختند.

 این خانه کوچک است، این سنگر، این گودی در دل زمین، این گونی‌های بر هم تکیه داده شده، پر از حرف است. فریاد است، غوغاست، صدای پر محبت اصغر و حرف زدن آرام رضا و خوش زبانی منصور؛ بغض گلویم را گرفته، قطرات اشکم هدیه‌تان باد. تنهایی عمیق‌ترین لحظات زندگی یک انسان است.  خدایا! این خانه‌ی کوچک را برای من مبارک گردان. در این چند روز با خاک انس گرفته‌ام. بوی خاک گرفته‌ام. حال می‌فهمم که علی ابن ابیطالب چگونه می‌فرماید: سجده‌ای نماز، حرکت اول، خم شدن روی مهر، این معنا را می‌دهد که خاک بوده‌ایم، حرکت دوم این معنا را دارد که از خاک بر خواسته‌ایم، متولد شده‌ایم، حرکت سوم، رفتن دوباره به خاک، به این معناست که دوباره به خاک بر می‌گردیم، مرگ. و حرکت چهارم، به این معناست که دوباره زنده می‌شویم، حیات قیامت.

 اما در این سنگر همیشه در کنار این خاکیم و خاک پناهگاهمان است. درون سنگر با خود سخن می‌گویم. راستی چه خوب است از این فرصت استفاده کنم و با قران آشنا شوم، آیات خدا را بخوانم، حفظ کنم و سپس زمزمه کنم. و بعد شعار زندگی قرار دهم، باشد که این دل پر هیجان و تپش را آرامش دهد. و بعد با آن برای خود توشه سازم و توشه را راهی سفرم گردانم و در انتظار شهادت بمانم. آیات جهاد، شهادت، تقوی، ایمان،... همه را پیدا کنم و سنگر، کلاس درسم باشد، و میعادگاه ملاقاتم با خدا بشود. سنگر، محرابم گردد، خانه امیدم شود و قبله دومم. از فردا حتماً بیشتر قرآن خواهم خواند.  در این خانه‌ی کوچک که انتخاب کرده‌ام، روزها به گونه‌ای می‌گذرد و شب‌ها به گونه‌ای دیگر.  روزها در تنهایی با خود سخن می‌گویم و با دوستانم، در جمع. در لحظاتی که اسلحه را بر دوش دارم به فکر ذوالفقار می‌افتم؛ به فکر ابوذ