به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ سردار سرلشکر حاج قاسم سلیمانی عملیات کربلای 5 و نقش رزمندگان لشکر ثارالله در این عملیات را چنین تشریح می کند:
کربلای 5، کربلایی در جوار کربلای امام حسین(ع)
یکی از پرخاطره ترین و مهمترین برگهای تاریخ پر افتخار جنگ برای مردم استان کرمان،عملیات کربلای پنج است،که اگر بگویم در روز عملیات کربلای پنج،کربلایی در جوار کربلای امام حسین علیه السلام بوقوع پیوست و همه آن فداکاری،ایثار،گذشت و ارزشهایی که توسط یاران امام حسین علیه السلام به نمایش در آمد، سخنی به گزاف نگفته ام. چهره های تابناک و بزرگی در بین خودمان داشتیم که انصافاً جای تک تک آنها خالی است.
وداع به یاد ماندنی
امروز در آن تابلویی که مقابل چشمم مجسم است،قامت رسای آنها را می بینم.انگار همه آنها حس کرده بودند که این عملیات جزء آخرین عملیاتهای جنگ است و باید خود را به قافله ای که متعلق به آنهاست برسانند و ملحق شوند.مثل همین ایام،قبل از اینکه لشکر ثارالله به شلمچه برسد یک اجتماع بسیار دیدنی و پر خاطره اتفاق افتاد.شب وداع لشکریان ثارالله همه بودند.زندی،بینا،مشایخی،طیاری،عابدینی،محمدی پور،میرحسینی ،دریجانی ،تهامی،گرامی و...همه بودند.چراغها خاموش شد،همه دست در گردن هم انداخته بودند ووداع می کردند.شهید مشایخی گفت در همسایگی خانه ما، هم در سمت راست و هم سمت چپ، بچه یتیم بسیار هستند. من روی بازگشت به جیرفت را ندارم.تصمیم گرفته ام پاهای خود را ببندم که عقب نشینی نکنم .قصد شهادت دارم.
آنروز گذشت. صبح روز بعد روی خاکریز داخل سیمهای خاردار یک صحنه تماشایی نظرم را جلب کرد. عیناًمثل کربلا بود.آنجایی که امروز شاید از دید زائران شلمچه ناپیدا باشد.بالای سیمهای خاردار دستهای قطع شده وابدان مطهر شهدا روی آب قرار داشت .جنازه حاج علی محمدی پور و علی عابدینی در کنار دژ در زیر تیر بار دشمن روی زمین افتاده بود،بعد هم یکی پس از دیگری همه رفتند.وقتی از کانال ماهیگیری برگشتم، هیچکس نمانده بود انگار همه با تمام وجود تلاش برای رفتن داشتند.کربلای پنج یک نبرد خونین بسیار مهم و سرنوشت ساز دفاع مقدس بود.برای اینکه حساسیت عملیات کربلای پنج و علت حجم فداکاری در این عملیات بیشتر احساس شود ذکر نکاتی ضروری است.
ما در سه مقطع جنگ فشار سیاسی زیادی داشتیم:
یکی مقطع اول که دشمن احساس پیروزی می کرد و تصور می کرد باید با پشتوانه سیاسی این پیروزی را تثبیت کند.مقطع دوم پس از عملیات بیت المقدس بود که باز یک حرکتهای سیاسی جدی انجام شد و مقطع سوم که از بقیه مقاطع متمایز بود،عملیات خیبر قبل از عملیات کربلای پنج بود که یک نگرانی جدی در جبهه دشمن احساس می شد.لذا تلاش گسترده ای در ابعاد سیاسی روی جمهوری اسلامی برای توقف جنگ گذاشته بودند.از سوی دیگر عملیات کربلای پنج در اوج بالندگی دشمن در حال انجام بود.دشمن سازمان نظامی خودرا به 10 برابر افزایش داده و از نظر کیفی رشد فزاینده ای پیدا کرده بود.حجم نیروهای مسلح عراق به اندازه هر پنجاه نفر 5 نفر نظامی بوده و از نظر تجهیزات نظامی و امکانات از عملیات خیبر به این طرف بخش عظیمی ازتجهیزات بسیار مهم دنیا در اختیار دشمن قرار گرفت.آمار تانکهای دشمن به 5 هزار دستگاه و نفربرها بالغ بر 4 هزار دستگاه می رسید.درجنگ هوایی دشمن همه ابزارهای روز دنیا را در اختیار داشت. لذا امکانات دشمن یک حرکت و یک رشد فزاینده ای پیدا کرده بود واز طرفی ما امکاناتمان بسیار محدود بود.دشمن از نظر اطلاعاتی به یک مرحله بالایی رسیده بود هواپیماهای آواکس ،رادارها ورازیتها که در مقابل تنفس ودمای بدن انسان حساسیت داشتند،کشف عملیات ما برای دشمن را بسیار آسان کرده بود و ما برای مخفی کردن عملیات خود ،مستلزم هزینه های سنگینی بودیم بطوریکه در عملیات والفجر8 جهت تصرف فاو برای غافلگیری دشمن در منطقه دیگری به اندازه یک عملیات وسیع تدارک دیدیم وقتی می خواستیم برای عملیات والفجر 8 آماده شویم یک خط دفاعی در هور داشتیم که از بس یونولیت به داخل هور برده بودیم فضای بسیار بد ونابهنجاری داشت.چهره شهید نصراللهی در ذهنم است که همه صورتش کامل پوست انداخته بود.
شهید محمد نصراللهی
در منطقه هور مدتها جدی کار می شد برای اینکه ذهن دشمن متوجه این سرزمین شود تا ما بتوانیم برای والفجر 8 آماده شویم.مشکل بعدی ما این بود که بعد از عملیات والفجر 8 دشمن با کمک منافقین طرح دفاعی مشترک را در جبهه هایی که ما نمی توانستیم خوب کنترل کنیم و بصورت پاسگاهی مدیریت می شد مثل ایلام؛ مهران تا دهلاویه اجرا کرد و نقاط ضعف را شناسایی و حملاتی را آغاز نمود و جاده مهران-دهلران را تصرف کرد و خیلی هم روی آن تبلیغ کرد.وقتی خطوط اول توسط شهید عابدینی و شهید حاج علی محمدی پور شکسته شده هنوز دشمن درگیر بود که نیروهای گروهان دوم وارد خط شدند.وقتی شهید طیاری پشت بی سیم صحبت می کرد .هیچکس تصور نمی کرد این صحبت ها از دل دشمن باشد.ابتکار عمل شهید طیاری در این عملیات واقعاً مهم و کار ساز بود.جبهه ای که قبل از آن گویا خاک مرده روی آن پاشیده بودند یکباره عوض شد.همزمان مه غلیظی همه منطقه را فرا گرفت بطوریکه رادارها و ماهواره ها کارآیی خودشان رااز دست دادند.این مه غلیظ 12 روز ادامه داشت و ما در این مدت آمادگی لازم را پیدا کردیم، در حالیکه دشمن باور نمی کرد ما بتوانیم به فاصله دو هفته از عملیات قبل ، بزرگترین عملیات تاریخ جنگ را انجام دهیم .
سخت ترین محور عملیات ،محور لشکر 41 ثارالله بود که نقش حیاتی در کربلای پنج داشت و دورترین مسیر از داخل آب را باید طی می کرد...تلاش می شد عملیات با دقت انجام شود.تمام مسیری که بچه ها باید می رفتند تا دژ دشمن، علامت گذاری شده بود و ما تا پشت میدان مین با بچه ها ارتباط داشتیم.قبل از عملیات کربلای یک آقای هاشمی رفسنجانی که نماینده امام در جنگ بود،به جبهه آمد و گفت امام فرموده اند به بچه ها بگوئید مهران را پس بگیرند که این امر به عملیات کربلای یک منجر شد ومهران و ارتفاعات قلاویزان و بخش وسیعی آزاد شد.ما 15 روز قبل از عملیات کربلای پنج،کربلای 4 را که ناموفق بود داشتیم ضمن اینکه ما وضع امروز را نداشتیم ،صنایع فعالی نداشتیم تلاش ما این بود که ذخیره ای برای عملیات داشته باشیم.ناموفق بودن عملیات کربلای 4 منشاء تبلیغات وسیعی برای دشمن شد و همه شکستهای خود را در فاو و کربلای یک در پشت این عملیات پنهان کرد و بصورت آمارهای کاذب تلفات ما را اعلام نمود.تجربه عمر ما تجربه عجیبی است، برای همه ما درس است.
هر کس با امام در افتاد، ور افتاد
هر کسی با این مرد الهی و برجسته یعنی امام رحمه اله علیه که با خدا معامله می کرد در می افتاد ور می افتاد،چه اشخاص ، چه حکومتها و چه جعمیتهای مختلف. صدام به روزی افتاد که بازرسان تسلیحاتی سازمان ملل بخاطر 15 ثانیه تاخیر در باز کردن درکاخ،او را مفتضح کردند.این وضع خفت آوری برای صدام بود و این نتیجه خونهای مقدس ریخته شده و درگیر شدن با یک انسان الهی است.عدم موفقیت ما در کربلای 4 تاثیرات روانی بسیاری در جبهه ما داشت ما برای یک عملیات ،قطعاً توجیهات گسترده ای انجام می دادیم وقتی ناکامی بوجود می آمد در روحیه ها تاثیر زیادی داشت.روزهای دوم و سوم پس از بازگشت از کربلای 4 وقتی وارد اردوگاهها می شدی کمتر لبی را خندان می دیدی، یک نگرانی عمومی جبهه را فراگرفته بود. نکات مهم دیگری که وجود داشت این بود که در بحث جابجایی وآماده سازی نیروها ما دچار مشکل بودیم و حداقل برای یک عملیات شش ماه باید زمین را آماده می کردیم.جلسات زیادی گذاشتیم و آقای هاشمی رفسنجانی هم همیشه شرکت می کردند .یکی از بحثها این بود که ما باید برای یک عملیات آماده شویم و این عدم موفقیت را جبران کنیم .طبیعتاً باید طرح ریزی می شد .لذا جلسات فشرده ای انجام گرفت و همه به زمین شلمچه راضی شدند.چند پارامتر مهم در این انتخاب بود از جمله اینکه هیچگونه جابجایی انجام نمی دادیم ، نیروها آماده بودند،دشمن در غفلت کامل بود اما زمینی که انتخاب شد در کل جنگ سختترین زمین بود و بدلیل نزدیکی این جبهه با بصره،دشمن همه توانمندیهای فکری خود را بکار گرفته بود و تمام این زمین را به خاکریزهای متعدد ودژهای مختلف مسلح کرده و بر این دشت مسلط بود و روی میدانهای مین آب رها کرد و منطقه وسیعی را آلوده نمود.در کل بیش از 60 درصد توان نظامی دشمن در اطراف بصره مستقر بود.مشکل دیگر ما این بود که زمان حمله را شب یازدهم انتخاب کردیم .ما معمولاً زمان عملیات را طوری انتخاب می کردیم که در تاریکی شب به خطوط دشمن بزنیم اما شب یازدهم یعنی روشنایی کامل ماه که برای ما معذوریت پدید می آورد.سه چهار شب قبل از آن به اتفاق چند تا از بچه های اطلاعات به پای دژ رفتم تا ببینیم میزان دید و تسلط دشمن چقدر است .بچه ها به داخل آب رفتند. قبل از رسیدن به انتها، تعدادی مرغابی دیده شد،گفتم:برگردید نیاز به رفتن نیست.آقای سخی روی دژ دشمن رفت و شناسایی دقیقی انجام گرفت.جلسات توجیهی انجام شد.بچه ها تمام هم خود را بکار گرفتند و برای آماده سازی نیروها و انجام عملیات رفتند.
جبهه ای که تا قبل از آن گویا خاک مرده روی آن پاشیده بودند یکباره عوض شد
جبهه ای که تا قبل از آن گویا خاک مرده روی آن پاشیده بودند یکباره عوض شد.همزمان مه غلیظی همه منطقه را فرا گرفت بطوریکه رادارها،رازیتها و ماهواره ها کارآیی خود را از دست دادند و این مه غلیظ 12 روز در منطقه بود و ما در این مدت آمادگی لازم را پیدا کردیم در حالیکه دشمن باور نمی کرد ما بتوانیم به فاصله دو هفته از عملیات قبلی،بزرگترین عملیات تاریخ جنگ را انجام دهیم .وقتی به آن دوره رجوع می کنم احساس می کنم نه آن جسارت نه آن فکر و نه آن اشخاص هیچکدام متعلق به این دنیای خاکی نبودند آن صحنه ها را خدا آفرید و اراده او بود که حاکم شد و آن فضا ایجاد گردید .عصر عملیات تدابیر مختلفی اندیشیده بودیم.مثلاً نهری حفر کردیم که از دژ آب به داخل آن می ریخت و در این نهر حدود 100 فروند قایق پنهان کرده بودیم .شب عملیات در این دژ غلغله انسان بود که با هیچ جا قابل قیاس نیست.چهره هایی که در سنگر نشسته بودند یا مشغول تلاوت قرآن بودند،یا در حال نماز و یا نوشتن وصیت نامه.کسانی که قطعاً به استقبال مرگ می رفتند، در دژ مخفی شده بودند.قبل از غروب اتفاقی افتاد که وحشتی بر ما حاکم