به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ آیت الله علی عراقچی همدانی البته این آرزوی خانواده خود را به حقیقت رساند و اینک پس از 85 سال عمر بابرکت، این عالم مجاهد و نستوه با وجود کهولت سن، همچنان مشغول خدمت به مکتب اهل بیت(ع) و نشر معارف و آموزه های دینی است.
آنچه در ادامه می آید، برش هایی خواندنی از گفتوگو با این استاد اخلاق حوزه علمیه قم است.
* آشنایی با یک طلبه و آغاز یک راه مقدس
علی عراقچی همدانی هستم و سال تولد بنده به تاریخ شمسی، بیست و دوم بهمن ماه 1306 می باشد. در شهرستان همدان و در محله معروف امام زاده یحیی متولد شدم که در حال حاضر همان خانه و اطاقی که در آن چشم به جهان گشودم، همچنان پا برجاست و بعضی از بستگان ما در آن زندگی میکنند.
مرحوم پدرم، با این که از اهل علم نبود، اما در زمانه خود مردی عاقل، کاردان ، متین و متدین و شناخته شده به شمار می رفت.
پس از گذراندن دوران کودکی، شش هفت سال در مکتب و مدرسه اشتغال به تحصیلات متعارف آن زمان داشتم؛ مدتی نیز در بازار، کمک حال پدر بودم، اما با این حال، به کسب و کار بازار علاقه ای نداشتم و بسیار مشتاق تحصیل علم بودم، تا این که پس از مدتی با یکی از طلبههای همدانی آشنا شدم و به این وسیله، با درسهای طلبگی آشنا شده و کتاب جامعالمقدمات را تهیه کردم؛ شبها یک ساعت در مدرسه مرحوم آیتالله آخوند همدانی که مردی معروف به علم و تقوی بود، میرفتم و روزها هم در مغازه در خدمت پدر روزگار می گذراندم.
* تفکری که هنوز هم رسوبات آن باقی است
پس از مدتی، متوجه شدم بیشتر فامیل و بستگان دور و نزدیک و همچنین دوستان با فعالیت های طلبگی بنده مخالف هستند و مرا مورد سرزنش و تحقیر قرار دادند؛ البته آنها چون وضع طلبگی و فقر و سختیهایی که دامن آنها را گرفته بود، میدیدند و همچنین به دلیل تحقیر و استهزای غالب اقشار اجتماع نسبت به این گروه خداجوی، چنین رفتاری داشتند.
متاسفانه در آن زمانه هرکه از دین و شاخههای آن دورتر بود، در جامعه از احترام بیشتری برخوردار و به اصطلاح روشنفکر شمرده میشد که فعلاً هم رسوبات آن تا حدودی باقی مانده است. با این اوضاع به خود حق میدادند نگذارند جوانی مثل بنده که نسبتاً با استعداد بودم، این گونه به زعم خودشان بدبخت شود!! اینها در زمانی بود که نوجوان بودم و طبعا باید مورد تشویق دیگران قرار می گرفت، نه تحقیر!
* مهاجرت به مرکز دین و فقاهت
در دیار خود احساس غریبی می کردم. دوستی داشتم به نام مرحوم محمد حسینیان که زمان کوتاهی بود با هم آشنا شده بودیم؛ جوانی متدین بود کتابفروشی داشت. کم کم ایشان را به خواندن کتاب جامعالمقدمات تشویق کردم و چند ماهی با هم به خواندن امثله و صرف میر در شبها مشغول بودیم؛ البته به جایی نرسیدیم. تا این که با مشورت یکدیگر بنای مهاجرت به قم را گذاشتیم، هردو با تعطیل کردن کار بازار، در روزی معین با وسائل اولیه بسیار ساده و سبک که به پشت خود هم میتوانستیم حمل کنیم، به طرف قم حرکت کردیم.
* توفیق آشنایی با آیت الله شهید مفتح
پس از ورود به قم اول کسی را که ملاقات کردیم و راهنمایی شدیم، مرحوم شهید آیت الله دکتر محمد مفتح همدانی بود؛ ایشان حدود یک سال از ما جلوتر به قم آمده بودند و در مدرسه دارالشفاء حجره داشتند . شهید مفتح حقیقتا جوانی مهربان و خوش برخورد بودند. در همان مدرسه دارالشفاء محل حجره بدون در و پنجرهای پیدا شد که پس از تعمیر در آنجا ساکن شدیم.
روز ورود ما به قم پنجشنبه، 8 ذیالقعده 1363 قمری و مطابق با 4مهرماه 1323 شمسی بود؛ پس از تهیه حجره و کارهای مقدماتی روز شنبه 24 ذیالقعده همان سال مطابق با 20مهرماه 1323 شمسی درس را به صورت رسمی در قم شروع کردیم، البته از همان کتاب جامعالمقدمات.
* زندگی طلبگی در شرایط سخت اقتصادی
آمدن ما به قم در زمانی بود که هنوز آیتالله العظمی بروجردی(ره) به قم تشریف نیاروده بودند و حوزه به وسیله علمای بزرگوار و کمنظیری چون حضرات آیات حجت ، خوانساری و صدر اداره میشد و شهریه مختصری از طرف این بزرگواران داده میشد و گاهی هم برای بعضی آنها پول نمیرسید و شهریه نیز به همین طریق تعطیل می گشت.
* پولدارترین طلاب
در آن ایام، طلبههای مجرد و معیل در کمال سختی و عسرت زندگی میکردند. طلاب متوسط المال کسانی بودند که توان تهیه نان خالی یا نان و پنیر یا سیبزمینی یا شلغم و هویج را داشتند و گرسنه به معنای حقیقی نبودند؛ پایینتر از اینها عدهای بودند که برای نان جو خالی که آن زمان نصف قیمت نان گندم بود، کسر بودجه داشتند و شکم سیر نمیخوردند. بعضی از آنها را میشناختم که مثلا شام خوردن را به کلی ازبرنامه زندگی ساقط کرده بودند و با شکم گرسنه، شب را به روز می رساندند و این وضع نه یک روز و یک هفته و یک ماه که به مراتب بیشتر به طول می انجامید.
* شگرد خواب طلبگی در زمهریزِ زمستانی!
آن زمان حتی کسانی بودند که در زمستان سرد چون زغال و وسیله گرمایشی نداشتند، طوری شب میخوابیدند که پایشان دراز نشود؛ خود را در نیم متر جا جمع میکردند که خیلی سرما نخورند. البته افراد انگشت شماری هم بودند که به اصطلاح وضعشان خوب بود. آنها شبیه طلبههای فقیر زمان حاضر بودند.
* افتخار سربازی امام زمان (عج)
اینها که گفته شد ظاهر زندگی بود، اما در باطن آنچه که حاکم بود، صفا و صمیمیت و یگانگی، برادری و برابری بود و بس. از این جهت، طلبهها خوشتر از به اصطلاح اعیان و اشراف بودند و افتخارشان این بود که در سایه مبارک امام زمان(علیهالسلام) هستند؛ التبه این جو غالب بود و پیداست که برخی افراد هم طور دیگری بودند!
* تهجد شبانه ترک نمی شد
قبل از اذان صبح اگر انسان بیدار میشد، میدید چراغ نفتی کم نور غالب حجرهها روشن است که برای تهجد و مناجات برخاستهاند و بعضی حجرهها هم احیاناً خاموش و بی نور بود.
* بزرگانی برتر از فرشتگان
زعمای آن زمان حوزه همان سه بزرگواری بودند که عرض کردم؛ بحق میگویم اینها فرشتگانی بودند به صورت انسان، نه اشتباه گفتم، انسان هایی بودند برتر از فرشته که فرشتگان برای آنها خضوع میکردند. آنها دریای خروشان عاطفه و محبت نسبت به طلاب بودند، دارای عاطفه ای افزون از عاطفه پدر و مادر نسبت به طلاب بودند؛ به طوری که طلبه احساس غربت نمیکرد و آزادانه میتوانست با شخص آقا درد دل کند.
گرچه آقایان پول زیادی نداشند که گرفتاری مادی طلاب را برطرف کنند، ولی آنان را در آغوش محبت خود میگرفته و دست نوازش بر سر و رویشان میکشیدند و با نورانیتی که داشتند، طلاب را از عالم ماده و مادیات خارج کرده و به افق دیگری میبردند.
* شیخ عبد الکریم(ره) خود به دیدار طلاب می رفت
مرحوم آیتالله شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه علمیه، متوجه شده بودند که طلبهای غریب در مدرسه مریض است، خودشان در منزل آشی را تهیه کرده بودند و شخصاً به حجره طلبه آمده و از او عیادت کرده بود.
* حوزه علمیهای در عسرت، اما پربرکت
به هر حال این حوزه با این وضع مادی و معیشتی نامناسب اما پر از صدق و صفا و بندگی حق تعالی و زیر نظر امام زمان(علیهالسلام)، با این که جمعیت زیادی نداشت، پربرکت بود و مثل درخت طیب و پاکیزهای بود که ثمر و آثارش به غالب شهرها صادر میشد و در هر شهری یک نفر یا دو نفر مجتهد عالم عادل خدمتگزار به دین بود که با زهد و بیاعتنایی به متاع قلیل دنیا، علماً و عملاً مردم را به طرف مقصد نهایی و معرفت الهی هدایت میکردند.
* آشنایی با امام خمینی(ره)
از همان روزهای اول ورود به قم در برخورد با اشخاص مختلف و گفتوگوها این مطلب را به خاطر دارم که یکی از فضلا که در حال حاضر هم در قید حیاتند، مستند میگفتند پس از آقایان مراجع، چشم حوزه علمیه حاج آقا روحالله خمینی است.
* تاثیر کلام امام (ره) هنوز در من باقی است
مطلع شدم ایشان در مدرسه فیضیه روزهای پنجشنبه و جمعه درس اخلاق دارند؛ خداوند توفیق داد حدود دو سال هفتهای یک روز در محضر ایشان به اندازه فهم و درک نوجوانی بهرهها بردم و گفتارشان آنچنان نفوذ داشت و در قلب انسان جای میگرفت که هنوز هم اینگونه تأثیر کلامی تا این حد ندیدهام.
* برکات ورود آیت الله العظمی بروجردی(ره) به قم
بنده در این زمان مشغول خواندن مقدمات و سیوطی بودم، یک سال و چند ماهی که از ورود ما به قم گذشت، ناگهان در 26 محرم سنه 1364، خورشید تابناک علم و تقوا و فضیلت یعنی آیتالله العظمی بروجردی ،حوزه روشن قم را روشنتر فرمودند و مرجعیت تامه شیعه به ایشان منتقل شد، حوزه علمیه قم رونق روز افزون گرفت، به طوری که از اطراف و اکناف، پیر و جوان برای کسب علم به سوی قم می آمدند.
مرحوم حضرت آیتالله بروجردی دارای شخصیتی استثنایی بودند، به ویژه از نظر فقه و فقاهت که تاریخ مانند ایشان را کم دیده و دارای افکار عالی و مترقی برای پیشبرد اسلام بودند. این مرد بزرگ از همان ماه اول، شهریه را شروع کردند؛ ابتدا از ماهی هشت تومان و کم کم بیشتر و گاهی در نوسان تا بالاخره به ماهی شصت توان حداکثر شهریه در سطح بالای تحصیل و عیال داشتند، استقرار یافت.
* توفیق تلمذ در محضر انوار تابناک حوزه علمیه قم
بنده در زمان ایشان کتب ادبیات و منطق متداول را بیشتر خدمت مرحوم حاج سید حسن شیرازی میخواندم و این بزرگوار لطف زیادی به بنده داشتند. البته قسمتی از کتب ادبیات را هم متفرقه از دیگران استفاده کردم و بعد از آن به خواندن کتاب معالم در اصول فقه و شرح لمعه در فقه شروع کردم