به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ حمید داودآبادی، نویسنده وبلاگ خاطرات جبهه در آخرین مطلب خود نوشت:
ندارم آقاجان، ندارم دیگه.
می خواهید قسم دروغ بخورم که دیگه هیچ خبری از حاج احمد ندارم؟!
اصلا به من چه برای بعضیا در سیاست، هرگونه دروغی جایز است. تا دیروز می گفتند دروغ مصلحتی، حالا باید بگویند دروغ سیاسی. شاید هم مصلحت دروغی!
بعض از دوستان، مدام گیر می دهند که از حاج احمد متوسلیان، تقی رستگار، کاظم اخوان و سیدمحسن موسوی چه خبر؟
مگر من سخن گوی کمیته پی گیری سرنوشت گروگان ها به ریاست سیدرائد موسوی هستم؟!
مگر من رئیس کمیته ویژه دوره های مختلف مجلس شورای اسلامی جهت پی گیری سرنوشت گرو گان ها هستم؟!
مگر من مشاور کمیته ویژه ریاست جمهوری در پی گیری سرنوشت گروگان ها هستم؟!
مگر من دبیر ستاد ویژه ناموجودِ سفارت ایران در بیروت برای پی گیری سرنوشت گروگان ها که بعد 30 سال هنوز یک برگ پرونده در این رابطه ندارد، هستم؟!
شاید هم فکر کردید بنده رئیس تیمی هستم که در وزارت ... جلسه تشکیل دادند و به این نتیجه رسیدند که:
"کتاب کمین جولای 82 نه باید منتشر می شد، و نه تجدید چاپش به صلاح امنیت و مصلحت کشور است! چون در آن کتاب لو داده حاج احمد متوسلیان سپاهی بوده!
حالا این که این همه سال کنگره سرداران گرفتند و با فتوشاپ درجه سرلشکری بر شانه مظلوم حاج احمد نشاندند و تلویزیون و رسانه های دیگر این همه به آن پرداختند، قطعا به این کتاب ربطی ندارد.
متاسفانه بنده حقیر، با هیچیک از آن چهار عزیز نسبت فامیلی ندارم که به آن دلیل پی گیر سرنوشت شان شوم و صد تاسف که با آنها همرزم و سربازی کوچک در رکاب شان نبودم.
چند صباحی هم که دنبال خبر و اطلاعی از آنها بودم، فقط و فقط حس مسلمانی و دل سوزی برای فرمانده ای بود که توفیق دیدار و درکش را نداشتم و بس. که الحمدلله به چاپ کتاب "کمین جولای 82" انجامید و به لطف خدا باعث شد تا برخلاف تلاش بسیاری مصلحت اندیشان، عمدا به فراموشی ساختگی نیفتند!
برخی دوستان که فقط و فقط دنبال اخبار خوشِ خوش هستند، برخی اظهارات بنده را برنمی تابند و برمی آشوبند و ...
حق با آنان، شرّ بخوابد!
راست می گویند. من، هراز چندگاه توهم می زنم، خواب نما می شوم و ... آخرش در آن سوی دنیا، یا در همین سرزمین خودمان، آدم ها و اسنادی از گروگان ها می یابم که به مذاق بسیاری خوش نمی آید!
نه عزیزان گرامی.
بنده هیچ ادعا و خبری درباره چهار گروگان مفقود ایرانی در لبنان ندارم.
نه ندارم.
شکر خدا حاج احمد متوسلیان آن قدر همرزم دارد که پی گیر سرنوشتش شوند که جایی برای من که زمان اسارت حاجی، نوجوانی بیش نبودم، باقی نمی ماند.
آن مدتی هم که مدیریت سایت چهار دیپلمات را برعهده داشتم، فقط و فقط مدیریت اخبار بود و بس. قرار هم نبود کار خارق العاده ای انجام شود. آن هم مدتی به عده ای جوان دانشجوی هیجانی جوّزده واگذار شد. کنفرانس خبری "جنبش دانشجویی 14 تیر" و ... و دست آخر دریغ از یک حرکت و حتی یک خبر به درد بخور.
همان چند سال پیش، بنده دست هایم را جلوی مدیران خود بالا برده و گفتم که از نظر بنده ماجرای چهار گروگان مختومه است و جز ادعاهای تکراری، چیز جدیدی نیست که نیست.
مخصوصا هنگامی که برخی اخبار مهم و به خیال خودم دست اول را به مسئولین کمیته های مختلف پی گیری دادم ولی جز تبسمی تلخ از حضرات، چیزی نسیبم نشد.
حتی بعد از جار و جنجالی که در برنامه راز به پا کردم، آب از آب تکان نخورد و هیچکس همتش را برای پی گیری سرنوشت آنها دوچندان نکرد هیچ، که برخی نیز آشفته گشتند از صراحت بنده در بیان برخی حقایق تلخ!
دیشب (چهارشنبه 4 بهمن 1391) همرزمان حاج احمد متوسلیان در هیئت متوسلین به حضرت محمد رسول الله (ص) میزبان دکتر محسن رضایی بودند تا برای شان از حاجی بگوید.
دکتر، اول صحبت هایش نکته بسیار مهم و امیدوار کننده ای گفت.
فرمانده اسبق سپاه و دکتر تشخیص مصلحت امروز، گفت:
"این واقعیتی است که برادر عزیزمون احمد متوسلیان، به خاطر بحث های امنیتی، مظلوم واقع شد و هنوز هم که هنوزه باز سایه این تحفّظ امنیتی، در یاران ایشون، در حتی مسئولان کشور، وجود داره.
البته دیگه، من فکر می کنم بیشتر از این نباید ما صبر کنیم، تحمل کنیم؛ باید حقایق رو کامل بگیم و خود منم الان شروع کردم و دارم میگم."
حالا ذوق نکنید. من هم مثل شما یک ساعتی نشستم پای صحبت های دکتر بلکه ناگفته ای از حاج احمد بشنوم، ولی دریغ.
فقط تکرار خاطرات و گفته هایی که طی 30 سال گذشته، خوانده و شنیده ایم و بس!
نمی دانم.
شاید این خواست خود چهار عزیز غریب است که 30 سال به امید بازگشت شان صبر کردیم، 30 سال دیگر هم ...
دیگر میخوام توهّم بزنم.
هر چی حضرات میگویند درست است!
خدا را چه دیدی، شاید آن گونه که عده ای دوست دارند، حاجی زنده و در زندان باشد. البته فکر کنم الان دیگر حاجی باید بالای شصت سال داشته باشد.
یعنی حاجی و دوستانش، بعد 30 سال زندان و شکنجه، چه حال و روزی خواهند داشت؟!
پس لطفا دیگر از بنده درباره آن عزیزان سوال نکنید.
همه آن چه در توان داشتم، انتشار کتاب "کمین جولای 82" بود که بعید می دانم دیگر منتشر شود! و تجدید چاپ آن هم برای خودش داستانی دارد تلخ و مضحک!
امیدوارم خانواده آن چهار غریب مظلوم، بنده حقیر را ببخشند و به خاطر مزاحمت های دو دهه گذشته، حلال کنند .
.............پایان پیام/ 218