مشخصات فیلم آسمان زرد کم عمق
نویسنده و کارگردان: بهرام توکلی ـ تهیه کننده: سعید ملکان ـ مدیر فیلمبرداری: پیمان شادمانفر ـ صدابرداران: محمود سماک باشی، رضا نظری ـ طراح چهرهپردازی: سعید ملکان ـ تدوین: بهرام دهقانی ـ دستیار کارگردان و برنامهریز : علیرضا نسایی ـ طراح صحنه و لباس : امیر حسین حداد ـ صداگذار: فرامرز ابوالصدق ـ مدیر تدارکات: شادروان امیر نوروزی ـ جانشین تولید : حیدر زرقومی ـ منشی صحنه: سحر غمخوار، پانته آ حسینی ـ بازیگران: ترانه علیدوستی، صابر ابر، سحر دولتشاهی، سعید چنگیزیان و حمیدرضا آذرنگ.
داستان فیلم آسمان زرد کم عمق
"آسمان زرد کم عمق" قصه زوجی را روایت می کند که در تلاش اند تا زندگی از دست رفته خو درا بازیابند. «مهران» و «غزل» زوجی هستند که بتازگی زندگی خود را آغاز کردهاند اما این زندگی آنها ـ همانند خود سینمای توکلی ـ چنگی به دل نمیزند!
غزل در یک تصادف رانندگی که خود مسبب آن بوده است باعث مرگ تمام افراد خانواده اش شده و دچار نوعی افسردگی ذهنی است و مهران تلاش میکند تا با توجه کردن و همراهی کردن با وی، زندگی خود و غزل را بازسازی کند. اما در این میان حوادثی ناخواسته و حضور روانشناسی که تا پایان فیلم دیده نمیشود زندگی این دو را به نابودی میکشاند.
از سویی دیگر «حامد» دوست مهران، در شب عروسیاش با خودروی او تصادف میکند و باعث میشود ناخواسته پای مهران به عنوان مجرم به دادگاه کشیده شود و او را به پرداخت دیهای سنگین مبتلا کند.
عاقبت، غزل در دنیای افسرده خود میماند و مهران این حقیقت را میپذیرد که زندگی مانند آسمان ذهنی غزل، زرد، بی رمق و کم عمق است.
درباره کارگردان فیلم آسمان زرد کم عمق
«بهرام توکلی» متولد 1355 در تهران و تحصیلکرده مقطع کارشناسی در رشته تئاتر و کارشناسی ارشد فیلمنامهنویسی از دانشگاه تربیت مدرس است. وی فعالیت سینمایی را با کارگردانی فیلمهای کوتاه آغاز کرد. از آثار دیگر او می توان به "اینجا بدون من"، "پرسه در مه"، "پابرهنه در بهشت" و "عقل سرخ" اشاره کرد.
سینمای توکلی سینمایی کاملاً شخصی و هنری است؛ سینمایی که شاید برای اهالی هنر و منتقدان دوست داشتنی و دلچسب به نظر آید اما برای مخاطب امروز جامعه ایران، سینمایی تلخ و ناامید کننده است.
نقد فیلم آسمان زرد کم عمق
"آسمان زرد کم عمق" روایت انسانی است که شاهد از دست رفتن هویت زندگی و عشق خود در کشاکش ذهنیتها و چالشهای زندگی امروز است؛ اما نمیتواند برای احیاء آن کاری از پیش ببرد. نگاه نگران مهران به غزل در صحنهای بهشت گونه و اشکهایی که غزل چون چشمه جاری در کنارش، فرو میبارد، از نگاه توکلی، نگاه انسان دردمند امروز است.
مهران و غزل در خانهای زندگی میکنند که قرار است به صورت موقت در آن باشند و پس از رفع مشکلاتشان به خانه اصلی نقل مکان کنند؛ خانهای که از در و دیوار آن آفت، بدبختی، درد و رنج نازل میشود. دیوارهای پوسیده، رنگهای درهم و تیره، شیشههای شکسته و دیوارهایی که هر آن فرو میریزند، همه حکایت از ویرانی و نابودی این زندگی دارد؛ و مخاطب ناخواسته از ابتدا حکم به شکست و نابودی این زندگی خواهد کرد.
اما مشکل مهران فقط یه این منزل ویرانه و دیه ناخوانده ختم نمیشود؛ مشکل بزرگتر او این است که با غزلی زندگی میکند که شوری در زندگی اش ایجاد نمیکند. غزلی که همچون دیوارهای پوسیده خانه رنگ باخته است؛ غزلی که به مرثیهای بر زندگی شورانگیز و تصویر بهشت گونه آغاز و پایان داستان توکلی شبیهتر است.
غزل بیماری متوهم است و در اوهام و دنیای خاص ذهنیاش جایی برای واقعیتها و دردهای مهران وجود ندارد. غزل چون کودکی نوپاست که نمیتواند در موقعیتهای دشوار زندگی، پا به پای مهران حرکت کند و مهران نیز برای آنکه غزل را بازیابد تن به بازیهای کودکانه او داده است. صحنههایی را به خاطر بیاوریم که مهران در لحظه ورود به خانه به غزل میگوید: "امروز تو رو خدا خیالاتی نشو، از دیوار رد نشو و پرواز نکن". اما بعدتر در صحنههایی میبینیم که غزل و مهران به دنبال کودکان خیالی خود در خانه میدوند و به بازی با آنها مشغول میشوند!
اگر چه باید به ظرافتها و دقتهای فیلمهای توکلی با احترام نگریست؛ اما واقعیت این است که سینمای توکلی کاملاً شخصی و هنری است. سؤال اینجاست که پرداختن به سینمایی که صرفاً دغدغههای زیباییشناسانه و گرایشهای هنری در آن اهمیت دارد چه دردی را از مخاطب امروز جامعه دوا میکند؟
سینمای توکلی اگرچه میتواند امتیازهای بالایی در نگاه هنرمندان و منتقدین کسب نماید اما چنین رویکردی در نهایت به فاصله میان هنرمند و جامعه و تثبیت طبقهای جدا افتاده از متن فرهنگ و ارزشهای مردمان خود میانجامد.
نکته دیگر آنکه تصویر رنجها و دردهای زندگی، بدون پرداخت به هیچ امید و رنگ مثبتی، به عنوان یکی از مؤلفههای سینمای توکلی قابل تأمل است؛ چرا که فرهنگ شرقی و ایرانی ـ اسلامی ما همواره با امید و مثبت نگری به زندگی تعریف میشود تا آنجا که متفکری چون «نیچه» دین اسلام را "تنها دین آری گو به زندگی" معرفی میکند و معتقد است پیامبر اکرم(ص) الگوی رهبری بزرگ با نگاهی سرشار از حیات و معرفت است و همین رویه را در مسلمانان و همراهانش ترویج کرده است.
با دقت در ادبیات و هنر گذشته ایرانی و اسلامی این مرزو بوم و با نگاهی به آثار بزرگانی چون «فردوسی»، «حافظ»، «سعدی» و «مولوی» نیز درمییابیم که در آثار آنان هم تلخیها و دردهای زندگی به عنوان محملی برای ارتقاء و رشد انسان تعریف میشود، نه بهانه ای برای ناامیدی و استیصال.
اما تفکر نیست انگار و پوچ گرایانهای که بر هنر مدرن و پست مدرن سیط