به گزارش خبرگزاري اهلبيت(ع) ـ ابنا ـ رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در آستانه سی و چهارمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) در گفتگویی با سایت شخصی اش به بیان ناگفته هایی از 2 دهه مبارزه تا پیروزی انقلاب در 22 بهمن 57 پرداخت.
هاشمی رفسنجانی در بخشی از مصاحبه خود به رابطه عمیق خود با رهبر معظم انقلاب اشاره می کند و می گوید: مودت و برادری من و رهبری از همان ابتدا تا امروز مصداق عینی اخوت فی الله است اخوتی که خیلی ها از ابتدای انقلاب تا امروز سعی کرده اند بنا بر اقوال سیاسی رایج بر آن خدشه وارد کنند که به فضل الهی و به دعای خیر امام راحل (ره) ناکام مانده و خواهند ماند . احساس برادری ما در تمامی این سالها از همان روزهای همسنگری در دوران مبارزه تا امروز نه تنها لحظه ای كم نشده ، بلکه همواره بر آن افزوده شده، خنّاسان اختلاف افکن داخلی و خارجی هم به هر نیتی که بر طبل اختلاف من و رهبری می کوبند بر طبل تو خالی می کوبند
در ادامه گزیده مصاحبه آیت الله هاشمی را به گزارش پایگاه اطلاع رسانی ایشان ملاحظه می کنید:
ورود به قم و آشنایی با امام
* من ۱۴ ساله بودم که به قم آمدم و در منزل اخوان مرعشی ساکن شدیم. اخوان مرعشی خانهای روبهروی خانه امام(ره) در کوچه یخچال قاضی خریدند که آن خانه هنوز هست. طبیعتاً چون روبروی خانه امام بودیم، ایشان را گاهگاهی در مسیر درس و حرم میدیدیم. من در آن مدت وصف امام را زیاد شنیده بودم. کمکم در مسیر به دنبال ایشان میرفتم و سؤالاتم را مطرح میکردم. مدتی ارتباط ما به این شکل بود .
*بعداً به مقطعی رسیدیم که توانستیم درکلاس درس ایشان حضور یابیم. درس ایشان، از درسهای ممتاز در حوزه بود. ما هم از شاگردانی بودیم که اگر در درس ابهامی برایمان پیش میآمد، سؤال میکردیم و این باعث آشنایی بیشتر ما شد. بعد یک نشریه به نام مکتب تشیع منتشر کردیم که بعد از نشریه مکتب اسلام بود. محور نشریه مکتب اسلام آیتالله شریعتمداری بود و بزرگانی که از ما جلوتر بودند، آن را اداره میکردند .
ماجرای گروه 4 نفره شاگردان امام
*ما چهار نفر بودیم ومیخواستیم محور کارهایمان امام باشد. امام محوریت را نپذیرفتند، اما پذیرفتند که به ما درباره مطالب و نویسندهها مشورت بدهند. ایشان با توجه به نظر خودشان افرادی را معرفی یا مطلبی را عنوان میکردند. تا این زمان روابط ما در همین حد بود .* قبل از شروع مبارزه به این فکر افتادیم که چرا شخصیتهای پایینتر از امام(ره) رساله دادهاند، ولی ایشان رساله نمینویسند؟ من و آقای ربانیاملشی، آقای شیخحسن صانعی و چند نفر دیگر خدمت ایشان رفتیم . امام خیلی بنا به ملاحظاتی در جمع حاضر نمیشدند و در اعیاد در خانه نمینشستند، درحالی که مراجع دیگر در خانه میماندند تا مردم برای دیدارشان بروند. خیلی اصرار کردیم تا امام(ره) در خانه ماندند و مردم و طلبهها برای دیدار با امام هجوم آوردند. خواهش کردیم که ایشان هم رساله بنویسند. ایشان قبول نمیکردند. کمکم قانع شدند. با شروع مبارزه ارتباط ما به تدریج عملیاتی شد و جزو اولینها بودیم که خدمت امام رسیدیم .
راز سکوت آیت الله بروجردی
* البته توجه داشته باشید که امام در زمان آیتالله بروجردی به دلایل خاصی که برخاسته از ادب و احترام ایشان بود، زیاد در مسائل وارد نمیشدند. از طرف دیگر عدم حضور مقطعی امام(ره) در جمع در حوزه هم به خاطر وجود بعضی از تفکرات افراطی و تفریطی در عدم تمایل امام بیتأثیر نبود. ما گروهی از طلبهها به عنوان شاگردان حلقه اول درس ایشان اصرار میکردیم که ایشان وارد مسایل شوند. پس از فوت آیتالله بروجردی خود ایشان هم کمکم وارد میدان شدند و وقتی رساله خویش را نوشتند، با استقبال کمنظیری روبرو شد .
*حوادث سیاسی کشور بهتدریج امام را علاوه بر یک مرجع مذهبی، به عنوان یک رهبر سیاسی مطرح کرد که با نخستین اعلامیهها شروع شد. در این برهه زمانی نیز ما طلبهها در نوشتن، تکثیر و پخش اعلامیهها دخالت داشتیم و این کار با روحیه جوانی ما نیز سازگار بود. حتی در زمان حیات آیتالله بروجردی، با همه علاقهای که به ایشان داشتیم، سکوت و مدارای ایشان را نمیپسندیدیم و بعدها متوجه شدیم که همان سکوت پایهگذار انقلاب اسلامی بود. چون ایشان با تقویت بنیان حوزه علمیه قم که در زمان رضاخان ویران شده بود، به پرورش طلبههایی پرداختند که بعدها مبارزان اصلی علیه پهلوی بودند.حداقل امام اعلامیه که میدادند ما در چاپ آن خیلیموثر بودیم.
حضور بازاری ها در کنار روحانیت
*بازاریها هم وارد شدند و گروه کاری ما بهتر شد. درزمان مبارزه روابط خیلی نزدیک میشد. زیرا اسرار و خطر و مشورتهای سیاسی زیاد بود .
امام مسائل سرّی مبارزه را به ما می گفتند
*آن زمان امام اسرار سیاسی را بیشتر به ما میگفتند. فکر میکنم نقطه جهش ارتباط ما با امام در مبارزه بود. آن زمان من مجذوب امام بودم و برای سؤال کردن از کوچه یخچال قاضی تا حرم دنبال ایشان میرفتم. سؤال بهانه بود، دلم میخواست ایشان را ببینم . کمکم تبادل مسائل سرّی سیاسی در مبارزه بین ما ایجاد شد که باعث گسترش روابط ما شد. این وضع تا زمانی که امام در ایران بودند، ادامه داشت .
ماجرای تبعید امام به ترکیه
*زمانی که ایشان به ترکیه تبعید شدند، حدود یک سال جز چند باری که خانواده ایشان به ایران رفت و آمد داشتند، اطلاع دیگری از ایشان نداشتیم. به عراق که رفتند، ارتباطات قویتر شد. ایشان متوجه شدند که ما اجازه ندادهایم تا پرچم مبارزه ایشان زمین بماند. البته آقای منتظری از ما قویتر و بهترو پناهگاه بودند، اما ما عملیاتیتر بودیم .
منبر می رفتیم تا دستگیر شویم!
*زمانی که متوجه شدند در طول تبعید ایشان، این شعله خاموش نشده، رضایتشان جلب شد. میدانستند که چه کسی این کارها را کرده، البته ما نمیخواستیم این مسائل در جامعه علنی شود. زمانی که کمی از مسائل علنی میشد، بازداشت میشدیم .
* در همین ارتباط خاطره ای جالب ازیک ماه رمضان بگویم که بعد از اینکه امام را تبعید کردند، قرار گذاشتیم در طول ماه، هرشب یک نفردر مسجد جامع تهران سخنرانی کند تا دستگیر شود!. معمولاً شب اول یا دوم میگرفتند و نفر بعدی برای سخنرانی میآمد. تمام ماه رمضان اینگونه بود .ارزش این کار بخاطر این بود که میخواستیم بگوییم مبارزه باقی است و آن جلسه، مرکز مبارزین شده بود. در آنجا نوبت به من نرسید. دلیلش هم این بود که من در کارهای اساسیتر بودم و کار دیگری داشتم. تا اینکه ماه رمضان تمام شد بعد از آن همه بازداشت شدیم ! .
تامین منابع مالی دوران مبارزه
هم از اموال شخصی خرج می کردم هم از سهم امام هم از درآمد ساخت و ساز!
* درباره منابع مالی دوران مبارزه چند منبع داشتیم. یک مقدارش از اموال خودم بود. زیرا زمانی که منبر من محدود شد، برای مبارزه پوششی لازم داشتم که به همین خاطر به سراغ ساخت مسکن و فروش آن رفتم که آن زمان شغل پرسودی بود. با توجه به اینکه خواهرزاده من بنا بود (هنوز هم هست) برای من کار آسانی بود. زمینه مساعدی درست میکردیم، زمینی میگرفتیم و چند خانه میساختیم و میفروختیم. نصف یک پاساژ هم ساختیم. در سالهای آخر شرکت وسیعی به نام البرز در قم ایجاد کردیم که کارهای وسیعی میکردیم و درآمد خوبی داشتیم. البته احتیاج زیادی به این درآمدها نداشتیم و معمولاً صرف همین کارها میکردیم. به همین خاطر کسانی هم که میخواستند کمک کنند، به من مراجعه میکردند. ما هم به جاهایی که لازم بود، کمک میکردیم .افراد زیادی از طلبهها در همان زمان ممنوعالمنبر میشدند. منبعی هم غیر از منبر نداشتند. باید اینها را اداره میکردیم .
از طرفی اجازه سهم امام را هم داشتیم که در صورت لزوم از آن هم استفاده میکردیم. گاهی هم وجوهی به دستمان میرسید. سالهای آخر وضع بهتری ایجاد شده بود. در آن زمان آقای تولیت، طرفدار مبارزه شده بود، ایشان فرزندی نداشت و اموال زیادی هم داشت. به فکر افتاد که اموالش را صرف حکومت اسلامی کند با اینکه آن موقع نمیدانستیم کی به پیروزی میرسیم .
ماجرای وقف اموال برای مبارزه !
من با آقای فلسفی خیلی رفیق بودم. زمانی که ایشان به قم میآمدند در منزل تولیت بودند، من هم میرفتم و در آنجا با ایشان آشنا شده بودم. بعد از آن در قضیه کاپیتولاسیون زمانی که امام مرا برای جمعآوری مدرک به تهران فرستادند، آقای تولیت به ما کمک کردند و اسنادی به من دادند. بعد که دیدیم ماجرا لو نرفت، به ایشان اطمینان پیدا کردیم. از طرف دیگر برادر من در قم برای آقای تولیت پسته کاری میکرد .
تولیت با من مشورت کرد که من میخواهم اموالم را وقف کنم، ولی نه به صورت وقفهای معمولی. میخواست مقداری را برای همسرش بگذارد. مقداری هم تا هست زندگی کنند و بقیه را در راه مبارزه برای حکومت اسلامی صرف کند. هیئت مدیرهای با حضور شهید باهنر، مهندس بازرگان، من و دکتر سحابی و آقاسید جوادی تشکیل داد. تولیت زمینهایی در خارج از شهر داشت که بایر و دورافتاده بودند .
فقایی که کار ساخت و ساز میکردند، آمدند و بخشی از اینها را خریدند و اموال تولیت ارزش پیدا کرد. ایشان هم مرتب اموال و مستغلاتش را میفروخت و پولش را در حسابی در لندن به دور از دسترس شاه قرار میداد. با توجه به اینکه ما هیئت مدیره ایشان بودیم، میتوانستیم برای مبارزه به خارج و داخل ایران خیلی کمک کنیم .
ماجرای ملاقات امام با تولیت
وقتی امام در پاریس بودند، آقای تولیت با وجود اینکه هیئت مدیره داشت، بازهم خدمت امام رفته، ماجرا را گفته و اختیار را به امام داده بود. ایشان هم به آقای منتظری، مهدی عراقی و من واگذار کرده بودند. یعنی از طرف امام هم به همین مسئولیت رسیدیم .بعد از اینکه ایشان فوت کرد، وارث دست چندمش فردی به نام موسیخان که اهل ساوه و قاضی دیوان عالی کشور بود، ادعای ارث کرد. با توجه به چیزهایی که آقای تولیت بخشیده بودند، دیگر ارثی باقی نمیماند، اما او شکایت کرد و بانک لندن پرداخت پول را به ارائه تسویه ح