به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ حجتالاسلام و المسلمین حسین تهرانی فرزند ارشد آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی گوشهای از سیره علمی و عملی این مرجع فقید و معلم اخلاق را نکاتی را ذکر کرد.
* جناب حجتالاسلام تهرانی با توجه به اینکه حضرتعالی فرزند ارشد مرحوم آیتالله تهرانی هستید و در چهل سال گذشته در کنار پدر بودهاید، قطعا خاطرات و نکات فراوانی را از ایشان در ذهن دارید. به عنوان نخستین سؤال از خدمتتان تقاضا دارم تا در مورد برجستهترین ویژگیهایی که از ایشان در ذهن دارید، نکاتی را بفرمایید.
برای ما که از دوران کودکی در خدمت مرحوم حاج آقا بودیم، در تمام حرکاتشان در زندگی حقیقتا درسهای فراوانی برای ما بود. مهمترین درسی که از ایشان هم اکنون به ذهنم می رسد تلاش و کوشش و همت ایشان در کارها، و مدیریت ایشان در وقتشان بود، که بینظیر به نظر میآمد. میگفتند من شبهای تحصیلی به هیچ جا نمیروم. یعنی شبهایی که فردایش قرار بود مجلس درسی داشته باشند به هیچ جا نمیرفتند و فقط با مطالعه و تحقیق درسی مشغول میشدند. این برای من و همه فرزندان که در خانه شاهد این جدیت ایشان بودیم درس بزرگی بود.
همچنین اهمیتی که ایشان به مسائل درسی ما میدادند خیلی جالب بود. آن زمانها طبیعتاً به اندازه امروز تعداد مدارس زیاد نبود و با این حال مرحوم حاج آقا در نوع مدرسهای که ما میرفتیم حساس بود و سعی داشت تا فرزندان نیز هم در مباحث درسی و هم تربیتی خود این نظم و جدیت را داشته باشند. با وجود حجم کاری بالایشان برای مسائل درسی و تربیتی ما وقت میگذاشتند.
از پشتکار آقا مجتبی خیلی خوشم آمده است...
از جمله خاطراتی که در زمینه این جدیت ایشان میتواند جالب باشد این است که، زمانی که حاج آقا تصمیم میگیرند عازم نجف اشرف شوند، مرحوم امام پیام میدهند که با توجه به وضعیت علمی شما، نیازی نیست که به نجف بیایید، اما خوب حاجآقا به قصد ادامه تحصیل خدمت امام خمینی و نیز درک محضر سایر علمای نجف عازم میشوند. بعدها حاج آقا مصطفی، آقازاده امام به مرحوم ابوی نقل میکردهاند که امام میگفته از پشتکار آقا مجتبی خیلی خوشم آمده است؛ با سه بچه کوچک باز هم به نجف آمده و قصد ادامه تحصیل دارد. حقیقتاً ایشان در مسائل علمی جدی بود و در کارهای علمی هیچ سستی نمیکردند. برای همین هم بود که اعتماد علمیای که امام به ایشان داشتند نسبت به کمتر کسی میشد دید.
علاقه و اطمینان امام خمینی(ره)
یک خاطره دیگری برای زمانی است که حاج آقا نجف بودند. این زمانی است که امام بعد از دوسال از ترکیه وارد نجف شدند و به عراق رفتند. حاج آقا نقل کردند که یک روز ظهر به خانه آمدم و دیدم در حیاط خانه کولر است، تعجب کردم. ایشان جریان را از مادرم پرسیده بودند و مادر هم در پاسخ گفته بودند که از منزل امام خمینی آوردهاند. حاج آقا جریان را از آقا مصطفی جویا میشوند که حاج آقا مصطفی گفته بودند، امام از زمانی که نجف آمده بودند هرچقدر تقاضا کرده بودیم که هوا گرم است و کولری داشته باشیم، قبول نمی کردند. نهایتا به خاطر اصرار ما فقط به یک شرط قبول کردند و آن هم این که باید دو کولر بخرید یکی برای ما و یکی هم برای منزل حاج آقا مجتبی. این نشان دهنده علاقه و اطمینان امام خمینی (ره) به ایشان است.
یادم است زمانی که امام به ایران آمدند هروقت حاج آقا وقت ملاقات میخواستند ایشان بدون هیچ تأملی اجازه میدادند.
در تکالیف شرعی صریح بودند
حاج آقا در بیان تکالیف شرعی رک و صریح بودند و حب و بغض در ایشان اثری نداشت. هر جا نیاز به تذکر بود ایشان کوتاهی نداشتند و نسبت به تربیت هیچ کس کوتاهی نداشتند.
همچنین ایشان در مسائل مالی بسیار دقت داشتند، به گونهای که سعی میکردند موارد شرعی در زندگی رعایت شود و اجازه نمیدادند هر مالی و غذایی به زندگیشان وارد شود. همچنین اجازه نمیدادند فرزندانش هر جایی که میخواهند بروند؛ چون اعتقاد داشتند که اینها اثر وضعی دارد.
شام دیشب کار خودش را کرد
ایشان یک جریان آموزندهای را از پدر خود نقل کردند که یک بنده خدایی اصرار میکرد که پدر ایشان به خانهشان رود و پدر ایشان میدانست که آن فرد رعایت مسائل مالی را نمیکند و مالش شبههناک است و از رفتن اکراه داشت. بالاخره به دلیل اصرار فراوان آن فرد مجبور میشوند که مهمان منزل او شوند. فردا که برای نماز صبح بلند شدند، گفتند: مجتبی شام دیشب کار خودش را کرد و من نماز شب خود را نخواندم، من میدانستم مال ایشان درست نیست و متوجه بودم که اثر وضعی خواهد داشت.
من سنتی هستم
حاج آقا جز افرادی بودند که خودشان میگفتند من سنتی هستم و نسبت به مناسبتها متعبد بودند. همین طور در مورد دعاها مقید بودند و تأکید میکردند اگر آنها را هم به طور کامل نمیفهمید باز بخوانید و ترک نکنید. در ماه مبارک رمضان قرآن خود را بخوانید و مراقب باشید اگر این کارها را که انجام میدهید، این کارهای مستحبی به اصل ضرر نزند. ایشان میگفتند من اگر ببینم نماز شب بخوانم و در کلاس درس خوابم بگیرد، نماز شب خود را نمیخوانم و وظیفه شرعی خود را درس دادن میدانستند. آن چه را که همیشه تکرار میکردند و به آن مقید بودند این بود که مهمترین چیز برای هر مسلمانی ترک محرمات و عمل به واجبات است و آن را عملاً به ما آموزش میدادند. ایشان سعی میکردند اولا گناهی از خودشان ظاهر شود و ثانیاً مراسمی را که میدانستند در آن گناهی است شرکت نمیکردند.
اول اجرا ، سپس توصیه
یکی از سلوک ایشان که برای من مهم بود عدم دلبستگی ایشان به مال دنیا بود و از مرحوم پدر خود نقل میکردند که بعضی موارد است که از شیر مادر برای ما حلالتر است اما زمانی که کسی لباس روحانیت را پوشید از صد تا حرام هم از نظر مردم حرامتر است. لذا ایشان در خوراک، پوشاک، رفت و آمد، مکان خانه شان دقت داشتند و ساده زیست به نحو اکمل بودند و بالخصوص زمانی که این بیماری را گرفتند هرچقدر پزشکان اصرار کردند که برای درمان به خارج بروند نرفتند. فرقی بین خود و دیگران نمیگذاشتند و در بیمارستان نیز به صورت عادی بستری بودند و این نگرش ایشان باعث شده بود که دیدگاه مردم نسبت به روحانیت عوض شود. در بیمارستان وقتی ایشان را میشناختند تعجب میکردند که ایشان با این علم اینگونه بستری باشند.
ایشان میگفتند ما که در لباس روحانیت هستیم باید عملاً مروج باشیم و معنای سادهزیستی و بیاعتنایی نسبت به دنیا را به مردم بفهمانیم. یکی از نقاط برجسته ایشان این بود که اول برای خود اجرا میکرد و بعد برای مردم توصیه میکرد و این باعث میشد حرفشان در جان مردم بنشیند.
یادم است که از طرف امور مساجد ائمه جماعت مساجد به ملاقات ایشان آمده بودند. مرحوم حاج آقا در آن جلسه میگفتند: شما که میخواهید برای مردم ترویج کنید آن چیزی که خودتان به آن عمل میکنید برای مردم سفارش کنید تا در مردم اثر داشته باشد. زمانی که خودشان در درس مسائل اخلاقی به مردم میگفتند مثلا نسبت به امور دنیایی بی اعنتا باشید چون خودشان نیز این گونه بودند. این برای ما درس بود و این نیز برای مردم ملموس بود و در عشق و علاقه به ایشان تفاوت میکرد.
من از مشهد به تهران آمدم ، شما از خانه تا اینجا برایت سخت است؟!
در مسائل علمی یادم است که ایشان میگفتند تعصبی که من در مسائل علمی دارم کمتر کسی دارد، حدود بیست سال پیش سفری به مشهد داشتند و برای برگشت جمعه بعد از ظهر به سمت تهران پرواز داشتند. زمستان بود و به علت بارش برف پرواز لغو شد. چون ایام سال تحصیلی بود ایشان هر شنبه صبح باید برای درس به "مدرسه مروی" میرفتند. دو کلاس درس خارج اصول و خارج فقه داشتند و باید ساعت 6:30 صبح راه میافتادند. ایشان وقتی میبینند پرواز لغو شد بدون معطلی ساعت 8 شب در آن سرما ماشین میگیرند تا خودشان را به تهران برسانند. گفته بودند من تهران کلاس درس دارم و باید بروم و به سمت تهران حرکت کرده بودند. ساعت 6 صبح به خانه رسیدند و نماز خود را خواندند و گفتند من در ماشین فقط مطالعه کردم و نخوابیدم. حاج آقا بعد نماز راهی درس شدند.
ایشان تعریف می کردند، همان روز بین دو درس یکی از طلبهها نزد من آمد و گفت حاج آقا در این سرما درس را کمی دیرتر شروع کنید خیلی برای ما سخت است که از منزل بیاییم. من هم به طلبه نگاه کردم و گفتم من 9 شب از مشهد به تهران آمدم تا درس تعطیل نشود، شما از خانه تا اینجا برایت سخت است؟!
تلاش و همت و دقتی که ایشان داشتند خیلی مهم بود. یکی از قیدهایی که از بچگی از ایشان یاد گرفتم این بود که هرچیزی معلم سر کلاس میگوید، باید یادداشت کنم که الان هم آن یادداشتها را دارم. چون ایشان نیز خود را مقید کرده بودند و با این که اصول را خیلی عالی میدانستند اما باز هم یادداشت میکردند. به این ترتیب همیشه برای من عادت شد که هرچه استاد درس میدهد بنویسم.
* با توجه به این که مرحوم آیتالله تهرانی از مدرسین برجسته درس خارج اصول و فقه در کشور محسوب میشدند، برای مطالعه پیش از تدریس چه میزان زمان صرف میکردند؟
در ارتباط با درسهای حوزوی و به خصوص درس خارج اصول که چارچوب مشخصی داشت دیگر بعد از چند بار خواندن و چند دوره درس مسلط شده بودند، اما درس فقه اینگونه نبود، چون استاد درس خارج فقه باید احوال فقها را ببیند و نظرات و مستندات آنها را بشناسد و تبیین کند و در نهایت فتوای خود را بدهد. لذا همیشه میگفتند خارج فقه از من وقت زیادی را میبرد.
ایشان جلسات خود را از قبل انقلاب شروع کرد بیشتر حول مسائل تفسیر و کلامی و اعتقادی و اخلاقی بود و یادم است که سال 52 تفسیر قرآن خود را از ابتدا شروع کرد و 6سال طول کشید تا به انتهای تفسیر سوره بقره رسیدند. این جلسات شبهای شنبه برگزار میشد و بعد از انقلاب از سال 59 بحثهای اخلاقی را با شیوه نوینی شروع کردند و بارها میگفتند برای بحثهای اخلاقی خیلی مطالعه میکنم. ایشان کتابهای مختلفی را بررسی کرده، برای 40 دقیقه صحبت 5 ساعت مطالعه میکردند. بعضی موارد پیش میآمد که دو