به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ محمدرضا دهشیری طی یادداشتی در سایت خبرنامه دانشجویان ایران نوشت: به ذهنم آمد که مثل مدیران قالتاقی شدهام که وقتی خدمت آقا میآیند هی مینویسند و وقتی میروند در رفتارشان هیچ بروزی ندارد. ولی میترسیدم صحبتهای آقا رسانهای نشود و حافظه ضعیف من من را با افسوس سخت تنها بگذارد. پس از دیدار یکی از دوستان بهم گفت مثل بعضی مدیرهای قالتاق تُندتُند مینوشتی. خندیدم و گفتم باور کن خودم هم به همین فکر میکردم.
قبل از حرکت آقای جلیلی اعلام کرد آقا در حاشیه درخواست ملاقات نوشتهاند انشاءالله برای من جلسه شیرینی خواهد بود. وقت نسبتاَ موسعی اختصاص دادهاند. از ساعت ده تا دوازده. کسانی که قرار است صحبت کنند مشخص است. لطفاً نظم را رعایت کنید تا حداکثر استفاده را از صحبتهای آقا ببریم. جای هرکسی هم مشخص است. همه سرجایشان بشینند. البته قبل از همه توضیحات گفت عزیزانی که خارج از برنامه تشریف آوردهاند شرمندهایم. حتی هیچ کدام از بچههای اجرایی دفتر هم کارت حظور ندارند. و صرفاً برای داوران و برگزیدگان جشنواره که اسمشان در گزارش جشنواره برای آقا آمده بود کارت صادر شده است.
تاکسیها جلوی در حسینیه هنر بودند. هر چهار نفر یک ماشین سوار شدیم. من با آقایان رحمتی کارگردان مستند «آخوند چینی دات کام»، و خلفیزاده کارگردان مستند «سه هزار میلیارد چند تا صفر دارد» و یک نفر دیگر که نمیشناختمش بودم. و تا خود بیت در مورد آخوند چینی حرف زدیم. مستند جذابی بود و سطح توقع مخاطب را از مبلغین بالا میبرد.
در اولین گیت بازرسی، مأمور مربوطه هرکسی را که میخواست بگردد ابتدا ازش عذرخواهی میکرد. بهش گفتم انجام وظیفه عذرخواهی ندارد. اگر من را دقیق بگردی خیالم جمع میشود که شماها کارتان را درست انجام میدهید و خطر از آقا دور میماند. از حیاط مصفای بیت به سمت ساختمان ملاقات رفتیم. در برگشت از دیدار به درختان و بوتهها دقت کردم. در رفت فقط کلیتی از زیبایی را احساس کردم. حواسم بیشتر به دیدار آقا بود. جلوی ساختمان دکتر فیاض و یکی دو نفر دیگر را با آستینهای بالا و دست و صورت خیس دیدم. برای تشرف خدمت آقا وضو گرفته بودند.
از سالنی کوچک گذشتم و وارد اتاق ملاقات شدم. به گمانم اتاق ملاقات بیش از هفتاد نفری که برایشان کارت صادر شده بود جا نداشت. همان صندلیهایی که همیشه در تصاویر تلویزیون میبینیم چیده شده بود. جلیلی گفت ردیف سوم بشین. الحمدلله هنوز در ردیف سوم سمت چپ اتاق کسی ننشسته بود. هنوز صندلیها را جابجا میکردند و جای افراد را مشخص میکردند که با صدای صلوات دوستان به خودم آمدم و دیدم که آقاست که تشریف آوردهاند. ساده و ملیح با خوش و بِشهای همیشگی که در ابتدای ورودشان با حضار دارند. ساعت ده و سه دقیقه بود.
احساس کردم جلیلی کمی گیج شده و قدرت تصمیمگیری سریع را از دست داده است. فقط یک صندلی کنار آقا خالی بود که جلیلی آن جا نشست. ظاهراً حاج نادر جِر زده بود. قرار بود آقای طالبزاده آنجا بنشیند و جلیلی صندلی کناریش. جلیلی که سرگرم چیدمان محفل بوده با ورود آقا، حاج نادر جایش را عوض کرده و به جلیلی گفته است: اینجا بنشین.
خُب شروع کنید آقای جلیلی. جلیلی هم حسبالامر آقا شروع کرد و کوتاه درباره جمع گفت و آقای طالبزاده را مدیر جلسه معرفی کرد. حاج نادر هم مختصری از تفاوت جشنواره با دیگر جشنوارهها گفت و در لابهلای صحبتش اسم جلیلی را هم آورد که اخم جلیلی هم درهم رفت و حدود 40-50 ثانیه گره از ابروهایش باز نشد. حاج نادر خطاب به حضار گفت دوستانی که میخواهند صحبت کنند وقت 5 دقیقه را رعایت کنند. میدانم دو ساعت حرف برای گفتن دارید. ولی میدانم که دو ساعت را میتوانید در 5 دقیقه هم خلاصه کنید. واقعاً هنرمندند که میتوانند دو ساعت را در 5 دقیقه بگویند. همین جمله آقا ملاحت را کنار صلابت آقا نشاند و نگذاشت جمع در برابر ابهت آقا منفعل باشند. خنده حضار نطقشان را هم باز کرد و موجب راحتتر صحبت کردن پیر و جوان جمع شد و در ادامه هیچ کدام از سخنرانان تُپُق نزدند. عجب هنری داشت امیر سخن روزگار ما در باز کردن زبان اهل مجلس.
دکتر عباسی با عذرخواهی از کم کاریهایی که منجر به فتنه شد و موجب شد که آقا این عمار بگویند کلامش را شروع کرد. این عذرخواهی به دل خیلیها نشسته بود و بعد از جلسه لابهلای خیلی از صحبتها از آن یاد میشد. دکتر از قابلیت سینما برای گسترش علم عمومی گفت. آقا چقدر خوب بلد بودند که به حرف کسی گوش دهند. گویا در عالم فقط یک اتفاق داشت میافتاد و آن اتفاق صحبت کردن همین سخنران بود. آقا فقط متوجه او بودند. یادداشتهای آقا هم دقیق بود. ابتدا با خودت میگویی آقا از هیچ نکته مهمی فروگذار نمیکنند. اما آرامآرام به این نتیجه میرسی که هر نکتهای که آقا از آن یادداشت بر میدارند مهم است، تو هم بخاطرت بسپار. چون آقا گوش کردن را خیلی خوب بلد بودند.
آقای مهدی نصیری در وصف جشنواره عمار به رویشها مقابل ریزشهای انقلاب اشاره کرد و این نکتهبینی برایم جالب بود. سپس گفت بعضیها معتقدند سینما اسبی است که به اهل باطل خوب سواری میدهد و در مقابل اهل حق چموش است. اینجا آقا وارد صحبتهای مهدی نصیری شدند و فرمودند تا کی سوارش باشد. آقا جناب نصیری را هم چون دکتر عباسی با طیب الله انفاسکم بدرقه کردند. و نوبت آقای عود سیمین شد. که آقای طالبزاده در معرفی وی به مستند کوچه مقدس اشاره کرد و گفت که ایشان طلبه است.
عود سیمین ابتدا تاکید کرد که بحث را شخصی جلو میبرم، ولی هدفم طرح مسائل شخصی نیست. میخواهم نتیجه بگیرم و پس از توضیحاتی درباره ورودش به عرصه مستند گفت امسال چهار مستند ساختیم. آقا آرام و متین نفسی گرفتند و هنگام بازدم فرمودند آفرین. به نظرم آقا با لذت و حظ زیادتری نسبت به دو سخنران قبلی گوش میکردند. شاید چون جوان بود. کمی هم با محاسنشان بازی کردند. پایان صحبتهای عود سیمین جمع اولین صلوات را فرستاد. معلوم شد مجلس هم حظ زیادی برده است.
آقا در پاسخ به سوالات عود سیمین درباره میزان ضرورت ورود به بحث معماری و مسجد از زوایای مختلفی چون نمازگزاران امام جماعت صندوق قرضالحسنه و غیره فرمودند این دو موضوع که گفتید خیلی مهم است. معماری بویژه معماری تهران این معماری وحشی مضطرب بیضابطه، و موضوع مسجد. که این هم مهم است.
جلیلی خاطرهای از پخش مستند کوچه مقدس در یکی از روستاها گفت. گفت وسط پخش مستند دستگاه خراب میشود و مردم اعتراض میکنند و دستاندرکاران میگویند که چه کنیم و دستگاه خراب است. همانجا کلاه میچرخانند و دومیلیون جمع میشود. میروند لپتاپ میخرند برای نوبتهای بعدی پخش مسجدشان. آقا با لبخند به عود سیمین گفتند این کلاه چرخاندن را هم به سوژههای مسجدتان اضافه کنید.
یک کلیپ از جشنواره پخش شد. آقا هم خوب گوش میکنند و هم خوب میبینند. در جلسه برای پرت شدن حواس بهانه زیاد بود. ولی آقا به دقت نگاه میکردند. انصافاً کلیپها ضعیف بود. و ولوم کم صدای lcd ها هم مزید بر علت بود، ولی آقا بازهم با دقت نگاه میکردند. آقای ابوالقاسم طالبی در صحبتهایش گفت، خواهش میکنم به تریبوندارهای مذهبی همچون ائمه جمعه و جماعات بفرمایید مردم را سفارش کنند که سینما بروند و فیلمهای خوب را ببینند. آقا که از مطالب طالبی زیاد یادداشت برمیداشتند، «اوهوم» موکدی در تایید این جملهشان داشتند.
جنس هنرمندان حاضر در این جلسه با صحبتهای اساتید و فیلمسازهای جوان بیشتر و بیشتر مشخص میشد. حتی درخواستهایشان هم از جنس انقلاب اسلامی بود. شاید برای همین است که این جمع اینقدر مغضوب روشنفکران و هدف کجسلیقگیهای رسانهها حتی صداوسیمایند.
ابوالقاسم طالبی، نادر طالبزاده، وحید جلیلی، فرجالله سلحشور، و مسعود دهنمکی دو طرف آقا نشستهاند، گزاف نیست اگر بگویم که تیرهایی که از سوی ضد هنر سکولار اعم از روشنفکری و انجمن حجتیه و ضد هنر متحجر باز هم اعم از روشنفکری و انجمن حجتیه بسوی انقلاب و آقا پرتاب میشود را همینها و امثالشان دارند سپر میشوند.
حاج نادر وقتی از آقای سلحشور خواست صحبت کند، گفت میدانم هماهنگ نکردیم، ولی لطف کنید چند کلامی بفرمایید. سلحشور هم در چهارچوب نظری خودش صحبت کرد. او هم بر چموش بودن سینما تاکید کرد و گفت من فیلمساز را مبلغ اسلام میدانم.
آقای باطنی کارگردان جوان دوپینگیها هم عرض ادب کرد و آقا مژهای برهم زدند و سری تکان دادند. او به اعتکاف سینمایی اشاره کرد و آقا در پایان صحبتهایش از معنای اعتکاف سینمایی پرسیدند. باطنی مجمل توضیح داد و آقا دوباره منظور او را از اعتکاف سینمایی خواستند. باطنی هم گفت هم اعتکاف در مسجد که مباحث سینمایی در اعتکاف بحث شود. و هم جمعهای شبانهروزی اعتکافگونه که سینماگران در آن حظور یابند منظور من است.
دکتر فیاض نفر بعدی بود. تاکید کرد که قرآن ریشه معارف و علوم انسانی است. و گلایه کرد که چرا اول جلسه قرآن نخواندهاند و تاکید کرد که اول جلسه به آقای جلیلی هم گفتهاند که اول قرآن بخوانید. آقا با لبخند فرمودند لابد صبح خواندهاند.
فیاض از وجوه رسانهای هنری و تکنولوژیکی سینما گفت. آقای طالبزاده اعلام کرد که نوبت آقای جلیلی است.
جلیلی هم بخشی از خطبه حضرت امیر(ع) که در آن امیرالمومنین(ع) أین عمار أین طیحان أین ذوشهادتین سردادند. سپس به این مضمون گفت به عنوان گروهان کوچکی در خدمت قائدی هستیم که به او ایمان داریم. کسی که پرچمدار شیعه در مقابل جهان کفر و ظلم است. و میخواهیم از رهنمودهاشان استفاده کنیم. آقا گفتند بقیه آقایان صحبت نمیکنند؟
سردار قاسمی گفت نکتهای گفته نشده اجازه دهید میگویم. برادری که متصدی میکروفن بود آن را برد پیش حاج سعید و حاجی شروع کرد…
آقا لحظهای بُغض کردند و سریع بر آن قالب شدند. جلیلی هم همینطور. اما مسعود دهنمکی که کنار حاج سعید نشسته بود مدام اشکهایش را پاک میکرد.
حاج سعید خاطرهای از جنگ گفت. از عملیاتی ناکام. از محاصره و مقاومت بچهها در آن. کمیل کمیل همت…همت کمیل به گوشم. سردار از گفتوگوی رزمندهای نوجوان پشت بیسیم با شهید همت گفت. گفته بودین بابابزرگ گفته خوب بجنگین. حاجی اگه بابا بزرگ را دیدی بپرس از ما راضی شدی؟ خوب جنگیدیم؟ همت طاقت نیاورد ماشین