خبرگزاری اهل‌بیت(ع) - ابنا

یکشنبه ۴ آذر ۱۴۰۳
۵:۳۲
در حال بارگذاری؛ صبور باشید
شنبه
۱۲ اسفند
۱۳۹۱
۲۰:۳۰:۰۰
منبع:
ابنا
کد خبر:
396439

پیام آیت‌الله مظاهری به همایش مکتب فلسفی اصفهان

فلسفه جلودار همه علوم است/ سابقه هزار ساله فلسفه در اصفهان

رئیس حوزه علمیه اصفهان در پیام خود به همایش بین‌المللی مکتب فلسفی اصفهان، خاطرنشان کردند: مکتب اصفهان ریشه در حوزه کهن فلسفی اصفهان داشته و از مکتب شیراز در کلام و فلسفه و از مکتب ابن عربی در عرفان، سیراب شده است.

آآ

به گزارش خبرگزاری اهل‏بیت(ع) ـ ابنا ـ نخستین همایش بین‌المللی مکتب فلسفی اصفهان روز گذشته با پیام حضرت آیت‌الله العظمی مظاهری از مراجع تقلید و رئیس حوزه علمیه اصفهان آغاز به کار کرد.

متن این پیام به شرح است:

بسم‌الله الرّحمن الرّحیم

قال ‌الله‌ تعالی: «یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ».

همایش مکتب فلسفی اصفهان که با همّت و مشارکت شما اصحاب علم و رجال فلسفه برگزار می‌شود، کاری شایسته تحسین و اقدامی مبارک است که باید ابعاد ماندگار آن، به خوبی پی‌گرفته شود تا به امید خداوند متعال، نتایج و ثمرات مبارک‌تری را به ارمغان آورد، با اظهار تشکّر و قدردانی صمیمانه از همه دست اندرکاران و مسئولان این همایش و شما فرهنگ‌ دوستان و فلسفه ‌پژوهان که با شرکت خود، این نشست علمی را رونق بخشیده‌اید، نکاتی چند را یاد آور می‌شوم:

فلسفه، جلودار همه علوم است

1) فلسفه، جلودار همه علوم است، چرا که محور فلسفه، مطلقِ حقیقت و حقیقتِ مطلق است و از این ‌رو قلمرو و گستره این علم شریف از سایر علوم، وسیع‌تر و عمیق‌تر بوده و بدین جهت فلسفه، نه منطقه‌ای و نه ملّی، بلکه جهانی و فراملّی است، عقل و برهان یقین‌آور که اساس و زیر بنای فلسفه را تشکیل می‌دهد، از هر شمس و قمری فروزان‌تر و نوربخش‌تر است، چنان‌که بزرگ حکیم متألّه مکتب اصفهان، جناب میرداماد علیه الرحمة والرضوان نقل فرموده که: «لَو صُوّر الُعقلُ لأظلَمَت عنده الشمس و لَو صوَّر الجهل لَأضائَت عندهُ الظّلمه» و این سخن گران‌مایه، ریشه در بیان عرشی رسول خاتم صلی ‌الله ‌علیه وآله وسلّم دارد که فرمود: «العقل نورٌ خَلَقَه‌الله لِلإنسانِ وَ جَعَلهُ یُضی‏ءُ عَلى القَلب لیعرفَ به الفرَق بین المُشاهَداتِ من المُغَیَّباتِ».

بنابراین فلسفه با زیر بنا و بنیاد عقل الهی، متکفّل هدایت همه دانش‌ها برای مصون ماندن از آسیبِ خطا و آفتِ اشتباه است و این البته رسالتی بزرگ و با اهمیّت و بی‌بدیل به شمار می‌آید، امّا روشن است که هجرت به ساحت فلسفه، در حوصله هر دانش پژوهی نیست و تنها کسانی به این عرصه راه می‌یابند که به معنای درستِ کلمه، اهل تفکّر و خردورزی باشند.

فیلسوف در طلب دانش با محور مرکزی خدا و تقوای الهی است

2) ویژگی با اهمیّت فیلسوفان الهی و حکیمان متألّه آن است که در غیبت خدا، فلسفه‌ورزی نمی‌کنند، بلکه در فضایی به تفلسف می‌پردازند که خداوند حاضر و ناظر است و آنان، خود را در محضر او می‌بینند، فیلسوف متألّه در طلب دانشی است که کانون مرکزی آن در خدا و تقوای الهی، نهفته است و بدین صورت است که سلوک علمی و فلسفی در نظر او، نه سلوک نظری صرف یعنی طیّ طریق در جهت کشف حقایق، بلکه سلوک علمی همراه و همگام و آمیخته و مشوب به سلوک عملی است که از جمله نتایج و ثمرات عالیه‌اش، حصول و نه تحصیل علم حقیقی است. حکیم بزرگ الهی، جناب صدر المتألهین در مقدمه کتاب ارجمند مشاعر تصریح می‌کند که «وعلومنا هذه لیست من المجادلات الکلامیّة ولا من التقلیدات العامّة ولا من الانظار الحکمیّتة البحثیّة، بل هی من البرهانات الکشفیة التی یشهد بصحّتها کتابُ الله وسنته نبیّه واحادیث اهل بیت النّبوة والولایة والحکمة سلام الله علیه وعلیهم اجمعین»، این نحوه از تفلسف و تفکر، البته هرگز نمی‌میرد و همواره زنده و روشن باقی خواهد ماند، هر چند فراز و نشیب و اوج و افول را به مانند هر پدیده دیگری تجربه می‌کند.

ریشه مکتب فلسفی اصفهان در کجاست

3) مکتب‌های فلسفی اگر چه به نام منطقه‌ای که در آن ریشه و رشد یافته، تسمیه می‌شوند، ولی این مکتب‌ها نه در خلأ به وجود می‌آیند و نه در بعد از خود بی‌تأثیر می‌مانند، مکتب ارجمند فلسفی اصفهان نیز از این قاعده کلی، مستثنی نیست. مکتب اصفهان اوّلاً ریشه در حوزه کهن فلسفی اصفهان داشته و ثانیاً از مکتب شیراز در کلام و فلسفه و از مکتب ابن عربی در عرفان، سیراب شده و پس از خود، مکتب تهران و سبزوار و بعد‌ها نجف و قم را رقم زده است، باری، اگر چه وقتی از مکتب فلسفی اصفهان، سخن گفته می‌شود منظور و متبادر به ذهن، دوره‌ای از مدرسه بزرگ فلسفه اصفهان در قرن یازدهم هجری و در دوره حکومت صفویان است، امّا کیست که نداند که اصفهان، همیشه کانون فیلسوفان و فلسفه بوده است؟

سابقه هزار ساله فلسفه در اصفهان از ابن سینا تا میرفندرسکی

اصفهان اینک در عرصه فلسفه، دارای سابقه‌ای دست کم یک‌ هزار سال و بلکه بیشتر از آن است. حضور نسبتاً طولانی و پر برکت حجةالحق و شرف‌الملک شیخ‌الرئیس ابوعلی‌سینا در این دیار و تحولات نوینی که فلسفه اسلامی از ناحیه این نابغه دهر و اعجوبه عصر، پیدا کرد، سابقه حوزه فلسفی اصفهان را درخشان ساخته است. کار بزرگ ابن سینا، تحکیم بنیان تفکّر عقلانی در تمدّن اسلامی است و اینک تمدّن اسلامی به برکت تلاش حکیمان متألّهی چون او، صاحب میراث ارجمندی از حکمت معنوی است، اگر چه پس از او مدرسه فلسفه در اصفهان با فراز و نشیب‌هایی روبرو شد، ولی در دوره درخشان دیگری، متفکّران و فیلسوفانی به صحنه آمدند که با حفظ و تعمیق و توسعه همان میراث گران‌بها، تحولّات نوین دیگری را پدید آوردند و به این‌صورت آنچه را ما امروزه به نام مکتب فلسفی اصفهان می‌نامیم، به دست آنان ساخته و پرداخته شد.

ابتدا سه فیلسوف مؤسّس یعنی حضرات میرداماد و شیخ‌ بهایی و میرفندرسکی قدّس‌ سرّهم که با همه تفاوت مشرب‌ها و اختلاف نظرهای علمی و فسلفی، هماهنگ با یکدیگر هدف واحدی را برای ارتقاء  علم و فکر و فسلفه دنبال کردند و در این جهت، نقطه عطفی در تاریخ فلسفه اصفهان و بلکه در تاریخ فلسفه اسلامی شدند.

برهان و فلسفه آنان در نهایت استحکام و آمیخته و مشروب از ایمان حقیقی بود و روح غالب فلسفه و تفکّر عقلانی آن بزرگواران از سرچشمه قرآن و عترت سیراب می‌شوند، آنان فلسفه را راهی عالی و علمی آلی برای دستیابی به حکمت الهی و معارف وحیانی کردند و به همه آموختند که فلسفه و تفکّر، صرفاً فهم و دانستن اصطلاحات و علوم رسمی سر به ‌سر قیل و قال نیست، بلکه صیرورت نفس است که ضمیر و قلب آدمی را برای یافتن مشهودات غیبی و اخذ نفحات الهی آماده می‌سازد.

پس از آنان بزرگانی نظیر میر سید احمد علوی، ملّاصدرای شیرازی، آخوند ملّا محمد تقی مجلسی، ملّا محسن فیض‌ کاشانی، میرزا رفیعای نائینی، فیّاض لاهیجی، ملّا رجبعلی تبریزی، آقا حسین خوانساری و امثال آنان که رضوان خداوند بر یکایکشان باد و در طبقات بعدی، کسانی چون قاضی سعید قمی و ملّا محمّد صادق اردستانی و ملّا اسماعیل خواجویی و آقا محمّد بیدآبادی و ملّا مهدی نراقی و ملّاعلی نوری قدّس‌سرّهم مکتب تأسیسی سه فیلسوف مؤسّس را با مجاهدت‌های علمی و نظری و تألیف آثار گران‌بها و تربیت شاگردان بی‌شمار، پی‌گرفتند و بدین‌سان مکتب فلسفی اصفهان، باعث تولّد مکتب فلسفی تهران و سبزوار شد تا جایی که تهران، شهر هزار حکیم و سبزوار، میزبان حاج ملّا هادی سبزواری شد.

جریان‌های فلسفی مشهور شهر اصفهان

جریان‌های فسلفی کوچک و بزرگی که در دل مکتب فلسفی اصفهان پدید آمد، همگی با اهمیّتند، ولی در میانه «حکمت یمانیِ میرداماد» و «حکمت ایمانی شیخ بهایی» و «حکمت تطبیقی میرفندرسکی» و «حکمت تنزیهی ملّارجبعلی تبریزی»، این «حکمتِ متعالیه صدرالمتألهین» است که چون قمر منیر در آسمان فلسفه اسلامی می‌درخشد و اکنون چهار قرن است که فلسفه اسلامی در اختیار مدرسه فلسفی اوست و علی‌رغم همه مخالفت‌های به‌جا و نابه‌جا و به فرض همه دشمنی‌ها و لعن‌ها و نفرین‌ها، چیزی از تسلّط فلسفی و فکری این مدرسه، کاسته نشده است.

نظر امام خمینی(ره) راجع به صدرالمتألهین

استاد عظیم‌الشّأن ما حضرت امام راحل عظیم‌القدر(قدّس‌سرّه) می‌فرمود که: صدر‌المتألهین کسی است که شریعت مطهّره و حکمت الهیّه را با هم ائتلاف داد و ما با بررسی کامل به این نتیجه رسیده‌ایم که هر کسی درباره او وهم و توهینی کرده است، از قصور فهم در مطالب بلند پایه اوست.

آن فیلسوف متألّه در همین مکتب فلسفی اصفهان رشد یافت و شخصیّت علمی و فکری او در همین مدرسه با عظمت تکوین پیدا کرد و هنوز هم ابعاد مختلف تفکّر عالی او، به طور کامل مورد توجّه جدّی واقع نشده است.

4) این سابقه درخشان ماست، ولی ما اکنون نسبت صحیحی، با کمال تأسّف، با این سابقه درخشان نداریم، بی‌شک، وظیفه جدّی ما در دانشگاه‌ها و حوزه‌های علمیّه هم پاسداری از این میراث گران‌بها و هم تعمیق و توسعه و نوسازی آن است.

شخصیّت بزرگی مانند حضرت استاد عالیقدر علّامه طباطبایی که خود از خیل شیفتگان به حکمت متعالیه بود، با احساس ضرورت و به رغم همه مشکلات و بی‌مهری‌ها، در دوره‌ای از حوزه علمیّه مقدسه قم به احیای حکمت متعالیه پرداخت و مایه برکت‌های فراوان شد، همّت والای ایشان برای ما درس‌آموز و عبرت‌انگیز است. احیا و توسعه مکتب فلسفی اصفهان به همّتی والا و اتّحادی همگانی نیاز دارد، باید زمینه‌ها را فراهم آورد و راه را برای دانش‌پژوهان حقیقی باز کرد.

5) باید دانست که اگرچه حکمت متعالیه، حرف آخر نیست و شکستن سلطه فکری صدرالمتألهین نیز محال نیست، امّا و هزار امّا که با اعمال جاهلانه و فحش و اهانت و هوچی‌گری و یا با حرف‌های سطحی به ظاهر علمی، پایه‌های تفکّر و شخصیّت کسی چون ملّاصدرا و امثال او نخواهد شکست، خود آن بزرگوار با کمال تواضع علمی و اخلاقی در مقدّمه اسفار می‌فرماید: «انّی ایضاً لا اَزعم اَنّی قد بلغتُ الغایَة فیما اوردتُه کَلّا فانّ وجوهُ الفهم لاتنحصر فیما فهمتُ ولاتُحصی، ومعارف الحق لا تتقیّد بما رسمتُ ولا تحوی، لانّ الحق اوسعَ من اَن یُحیط به عقل واحد»، این سخن، به روشنیِ تمام، حقیقت ‌شناسی یک متفکّر درجه اول را نشان می‌دهد و باید سرلوحه عمل همه اهل فکر قرار گیرد.

6) یک مکتب فسلفی پویا و زنده باید توانایی پاسخ به سؤالات جدید را داشته باشد، سؤالات رایج کهن در فسلفه، در جای خود ارزشمند و پاسخ بدان‌ها ضروری است، امّا یک مکتب فلسفی قدرتمند باید بتواند برمبنای منابع و قواعد خود، با چالش‌های نو و سؤالات دنیای معاصر، مواجه شو