خبرگزاری اهل‌بیت(ع) - ابنا

یکشنبه ۲۳ دی ۱۴۰۳
۹:۵۷
در حال بارگذاری؛ صبور باشید
چهارشنبه
۳۰ اسفند
۱۳۹۱
۲۰:۳۰:۰۰
منبع:
ايرنا
کد خبر:
401731

در گزارشي كامل بررسي خواهد شد؛

اسلام گرایی در آسیای میانه و تاثیر تحولات افغانستان

پس از فروپاشی اتحاد شوروی، بنیادگرایی اسلامی در آسیای مرکزی تحت تاثیر تحولات افغانستان از اهمیت قابل توجهی برخوردار شد.

آآ

به گزارش خبرگزاري اهل‎بيت(ع) ـ ابنا ـ گروه های اسلامی نقش مهمی در تحولات دهه 1990 در آسیای مرکزی داشتند، ظهور طالبان در افغانستان و پیوندهای قومی این کشور با جمهوری های آسیای مرکزی، اثرپذیری منطقه از تحولات سیاسی ـ نظامی افغانستان را شدت بخشید.

اکنون، پس از اعلام خروج نیروهای آمریکایی و ناتو از افغانستان در سال 2014 میلادی زمزمه های تهدید گروه های تروریستی برای امنیت کشور های آسیای مرکزی افزایش یافته است. مقامات امنیتی و نظامی روسیه، مرتبا در اظهارات خویش به این موضوع اشاره می کنند و کشور های منطقه را از پیامد های ناشی از آن هشدار می دهند. اظهارات اخیر نماینده دایم روسیه در سازمان ملل نیز در خصوص نگرانی از وضعیت افغانستان، در همین چارچوب قابل درک است.

در همين راستا «ویتالی چورکین» نماینده دایم روسیه در سازمان ملل، در نشست شورای امنیت گفت: ما از وضعیت فعلی و روند آینده در افغانستان نگران هستیم. سفیر روسیه با اشاره به عقب نشینی آمریکا در سال 2014 از افغانستان گفت: بسیاری از بخش های افغانستان تحت نفوذ طالبان است و تروریسم در آن کشور همچنان قوی است. وی انتقال مسولیت امنیتی را به نیروهای امنیتی افغانستان غیر قابل قبول دانست و از آن انتقاد کرد.

چورکین افزود: با توجه به وضعیت شکننده کنونی انتقال این مسولیت ها از نیروهای ناتو و غرب به نیروهای امنیتی افغان نگران کننده و زود هنگام است.

در همین رابطه نشست نهادهای امنیتی کشور های منطقه با هدف چاره اندیشی جهت مقابله با تهدیدات احتمالی برخاسته از خروج نیروهای خارجی از افغانستان بیشتر شده است.

از سوی دیگر گفته می‎شود آمریکا نیز با بهانه خارج کردن نیرو های نظامی خویش از خاک افغانستان قصد جا به جایی بخشی از این نیروها را در برخی از کشور های آسیای مرکزی دارد. نگاهی به سفرهای پی در پی مقامات نظامی و وزارت خارجه آمریکا به این منطقه گویای این واقعیت است که آمریکایی ها قصد ترک این منطقه استراتژیک را ندارند و با سناریوسازی های مختلف درنظر دارند بخشی از نیروهای خود را در خاک کشور های آسیای مرکزی مستقر کنند.

به استقلال رسیدن پنج کشور آسیای میانه در سال ١٩٩١ بدون هرگونه بسیج عمومی به هواداری از استقلال حاصل شد. بر خلاف آنچه در بالتیک و قفقاز روی داد، در آسیای میانه حاکمان و عامه مردم تا آخرین روزها به شدت هواخواه حفظ اتحاد شوروی بودند. هر پنج رییس جمهوری که امروز در آسیای میانه حکومت را در دست دارند، در دوران بی ثبات "پرسترویکا"(بازسازی اقتصادی)، در دهه ٨٠ میلادی به قدرت رسیدند. این پنج کشور راههای متفاوتی را برای بازسازی مشروعیت سیاسی خود در پیش گرفتند. قزاقستان و قرقیزستان تجربه خصوصی سازی و اصلاحات سیاسی را آزمودند، ازبکستان و ترکمنستان کنترل دولت روی اقتصاد و قدرت مطلقه را حفظ کردند، در حالی که تاجیکستان که در آغاز با جنگ داخلی خشونت بار سال ١٩٩٢ تا آستانه تجزیه پیش رفت، در سال ١٩٩٧ توانست توفیق قابل ملاحظه ای در آشتی ملی به دست آورد.

با وجود این تفاوت ها، اکنون بیش از پیش، هر پنج کشور، طی روند مشابهی به سوی تمرکز قدرت مطلق در دست رهبرانشان پیش می روند. این روند در سیاست مدرن در هیچ جای دیگری سابقه ندارد.

به نوشته نشریه "لوموند دیپلماتیک"، اندیشه استقلال ملی نتوانسته است ذهن اکثریت بزرگ مردم این کشورها را تسخیر کند و این در شرایطی است که وضعیت زندگی بدتر شده است. این امر سبب شده که مردم مشروعیت سیاسی پروژه های کشور نوپا را نپذیرند. در واقع اکنون شبکه های اجتماعی همبستگی منطقه ای حرف اول را می زنند. برخلاف گروه های ایده آلیستی که در دهه گذشته هواخواه یک اتحاد منطقه ای، تحت لوای یگانگی ترک ها بودند، امروز این شبکه ها اتحاد منطقه ای را تحت لوای اسلام می خواهند.

اعضای طبقه حاکم که فارغ التحصیل دانشکده های علوم سیاسی شوروی اند، در اسلام تنها افراط گرایی و تروریسم می بینند. آنان برای اسلام جایگاهی غیر از یک جزء از فرهنگ عامیانه در نظر نگرفتند، حال آن که در دوران فروپاشی ایدئولوژی و سرکوب نظام کمونیستی، ارزیابی دوباره نقش اسلام در گذشته و حال جوامع آُسیای میانه یک ضرورت است. اکنون در همان حال که سرکوب گروه های سیاسی اسلامی و فرقه های گوناگون ادامه می یابد، جامعه روز به روز اسلامی تر می شود و این امر حتی در مورد کشورهایی مانند قزاقستان و قرقیزستان نیز صدق می کند.

رشد گروه های انحرافی و بدون ریشه مذهبی

مردم منطقه آسیای مرکزی پس از تجربه دوره اسلام رسمی و اسلام سنتی قبل و پس از فروپاشی شوروی و عدم ارضای تمایلات مذهبی، اینک با شکل ناصحیحی از اسلام که افراط گرایان پرچم دار آنند، روبرو هستند. تلاش برای دست یابی به هویت تازه اسلامی منهای کمونیسم، با توجه به تداوم مشکلات سیاسی (همچون بروز ناآرامی های داخلی و عدم توان دولت های منطقه نسبت به ایجاد ثبات و آرامش داخلی)، امری بعید به نظر می رسید، تا جایی که امروزه اسلام رسمی دوران سلطه کمونیسم، به اسلامی سنتی آن هم در قالب حمایت از حکام منطقه تبدیل شده است که هیچ نشانی از رفع احتیاجات دینی مردم این منطقه را ندارد.

پس از فروپاشی شوروی اکثریت مسلمان مردم منطقه انتظار داشتند نیازهای مذهبی آنان در قالب تکیه بر اسلام واقعی برآورده شود، اما سیر رفتاری حکام غالبا کمونیست، جریان اسلام خواهی را به سمتی پیش برد که تنها اسلام سنتی، آن هم با تایید و تمجید از رفتار و گفتار روسای جمهور کشورها، امکان خودنمایی یافت و تعارضات عمیقی را موجب شد که ادامه حیات جوامع آسیای مرکزی را با بحران هویت و مساله ای تازه با نام اسلام گرایان تندرو مواجه کرد.

این روند که با رهبری گروه هایی انحرافی و بدون ریشه های مذهبی و تاریخی مانند حزب التحریر، جنبش اسلامی ازبکستان، جماعت تبلیغ قزاقستان، جنبش اسلامی ترکستان، اکرامیه ازبکستان و چندین گروه واپس گرای دیگر شکل گرفت، با استفاده از کارکرد بی‎ثمر اسلام سنتی، به بازتعریف متحجرانه خود از اسلام پرداخت که در واقع همان تفکرات جریان معروف وهابیت را در منطقه آسیای مرکزی بازگو می‎کنند.

ساختار حکومت های ایجاد شده در آسیای مرکزی در سال های پس از فروپاشی شوروی، تاثیر انکارناپذیری بر رشد افراط گرایی مذهبی در این منطقه داشته است. به طوری که مشخصه بارز دولت های حاکم بر منطقه اتخاذ رویکردی لاییک است. در این چارچوب، دولت های منطقه با اعلام جدایی کامل دین از سیاست براساس رویه سکولاریسم، اجرای قوانین شرعی در حکومت داری را نیز رد می کنند. هرچند در بیشتر کشورهای منطقه به ظاهر فعالیت گروهای مختلف اسلامی منع قانونی جدی در متن قانون اساسی نداشته، اما تفاسیر ارایه شده از آن به همراه فرمان های حکومتی به مانعی جدی در روند مشارکت مسلمانان در تصمیم گیری های سیاسی تبدیل شده است.

تلاش قدرت های منطقه در آسیای مرکزی

عربستان، جمهوری اسلامی ایران و پاکستان از کشورهایی بودند که در عرصه قدرت های منطقه ای در آسیای مرکزی به شدت فعال شدند. مسلمانان آسیای مرکزی که با فروپاشی نظام کمونیستی، ارتباط خود را با کشورهای اسلامی گسترش دادند، از این حضور پرتلاش استقبال کردند. عربستان سعودی که از ده ها سال قبل ترویج اندیشه های وهابی را در منطقه هدف قرار داده بود، بر دامنه تلاش های خود افزود. برای پاکستان، دسترسی به آسیای مرکزی جز از طریق تثبیت شرایط سیاسی ـ نظامی ـ امنیتی افغانستان امکان پذیر نبود. شرایط تقویت نیروهای اسلامی از دوران اشغال افغانستان، ذخایر مناسبی را برای ارتش پاکستان و سازمان اطلاعاتی آن ارایه کرده بود تا "طالبان" را در افغانستان مستقر سازد. اقدامی که مورد حمایت آمریکا قرار گرفت تا سیاست مهار و سدبندی جمهوری اسلامی ایران را پیش ببرد.

جنبش طالبان

جنبش طالبان در یک زمینه بحران داخلی و در شرایط رقابت های شدید قدرت های بزرگ، منطقه ای و همسایه به وجود آمد و پاکستان آن را پشتیبانی کرد. این جنبش از ابتدا، مسلحانه و به شدت سیاسی بود. تحلیل تاریخی عوامل پیدایش بحران های زمینه ساز آن، به ترکیب قومی ـ نژادی و مذهبی مردم افغانستان بر می گردد. اساسی‎ترین عامل بحرانی شدن اوضاع داخلی، هجوم ارتش سرخ به افغانستان بود. در اثر اتحاد استراتژیک غرب و عربستان، مقابله با این هجوم از طریق پاکستان آغاز شد و در نهایت به پیروزی مجاهدین و تسریع فروپاشی شوروی انجامید. همین امر سبب رشد اسلام گرایی شد، ولی برنامه های مقابله با این رشد به طور سرّی در جریان بود.

با مطرح شدن منافع اقتصادی آسیای میانه، از طرف جبهه غرب، جنبش، تحریک شد تا مجاهدین را از صحنه قدرت افغانستان بردارد، ولی موفق نشد. حاکمیت سرمایه در پشت صحنه قدرت سیاسی آمریکا، با طمع تحرک بخشی به اقتصاد خسته خود، این جنبش سیاسی را تحریک کرده بود و در نهایت هم با دخالت نظامی مستقیم، آن را سرکوب کرد. جنبش، هیچ وقت افکار خود را بیان نکرد، ولی قشری گری و افکار جزمی آن با مقاومت طوایف دیگر در افغانستان رو به رو شد.

طالبان و حضور در آینده افغانستان

روند بازسازی افغانستان از آنچه انتظار می رفت کند تر بود و طالبان مجدداً در حال گسترش نفوذ خود در این کشور هستند و نشانه های بارز این امر را می توان در تحرکات نظامی آنان در مناطق جنوبی و جنوب غرب و شرق افغانستان مشاهد کرد. از طرفی این حضور طالبان باعث شده که دولت افغانستان به نحوی منفعلانه با آنان برخورد نماید تا جایی که حامد کرزی چندی پیش رسماً اعلام کرده بود که حاضر به سهم دادن به طالبان در حکومت و مذاکره با آنان است.

همچنین اظهارات برخی از مقامات غربی مبنی بر لزوم پذیرفتن طالبان بعنوان یک واقعیت در صحنه افغانستان و مذاکرات دولت های آمریکا، انگلیس و آلمان با طالبان و معامله با آنان بر سر مناطقی مثل ˈموسی قلعهˈ، نشان از انفعال جامعه جهانی در رویایی با این گروه است.

به گزارش روزنامه "جنگ" چاپ اسلام آباد پاکستان، طالبان، میانجی گری ریاض را پذیرفته و قرار است دوحه، سرمایه مالی برای تشکیل دولت جدید طالبان در افغانستان را فراهم کند.

این روزنامه با اشاره به اینکه مقامات عربستان و قطر اعلام کرده اند که با آغاز طرح فراهم کردن امکانات خروج آمریکا در سال 2014میلادی، از طالبان برای به روی کار آمدن در افغانستان دعوت خواهد شد، افزود: آمریکا ب