خبرگزاری اهل‌بیت(ع) - ابنا

چهارشنبه ۵ دی ۱۴۰۳
۶:۴۰
در حال بارگذاری؛ صبور باشید
جمعه
۹ فروردین
۱۳۹۲
۱۹:۳۰:۰۰
منبع:
تبیان
کد خبر:
404447

حالات برخی بزرگان در لحظات آخر عمر!

بدون شک لحظات احتضار، یکی از گذرگاه‌هایی است که همه انسان‌ها آن را تجربه خواهند کرد؛ لحظاتی که انسان دار فانی را رها می‌کند و از همه مظاهر مادی جدا می‌شود.

آآ

به گزارش خبرگزاری اهل‏بیت(ع) ـ ابنا ـ بدون شک لحظات احتضار، یکی از گذرگاه‌هایی است که همه انسان‌ها آن را تجربه خواهند کرد؛ لحظاتی که انسان دار فانی را رها می‌کند و از همه مظاهر مادی جدا می‌شود.

بزرگان حوزه بر یاد این لحظه با توجه به تأثیر آن مداومت می‌ورزیدند؛ چنانکه آمده است مرحوم آیت‌الله خوانساری (ره) هر چند مدت یکبار کتاب منازل الآخرة شیخ عباس قمی(ره) را مطالعه می‌کردند.و نیز نقل شده است که آیت الله العظمی حاج آقا حسین قمی(ره) گاهی زیارت جامعه کبیره می‌خواندند و هدیه می‌کردند به حضرت عزرائیل(ع) تا هنگام مرگ بر ایشان آسان بگیرد.

اگرچه این نگرانی همیشه در ذهن شریفشان بوده و اعمال خود را اندک می‌شمرده‌اند اما با مطالعه لحظات آخر عمر بزرگان، رضایت خاطر و آرامش روانی آنها در حالت احتضار مشهود بوده و نشان از پذیرش آنها توسط حق‌تعالی است.

آیت‌الله سید علی قاضی(ره)

آیت‌الله کشمیری می‌فرمودند: هنگام احتضار، خودش با اشاره به بدن خود می‌فرمود: « این دارد می‌رود. » و هنگام غسل مشاهده شد که صورتش باز و لبانش خندان بود.

باز آیت‌الله کشمیری فرمودند: « بعد از وفاتش خواستم بفهمم مقام ایشان چقدر است، در رۆیا دیدم از قبر آقای قاضی تا به آسمان نور کشیده شده است، فهمیدم خیلی مقام والایی دارد. »

سید عبدالحسین قاضی نوه ایشان جریان شب رحلت آقای قاضی را این طور بیان می‌کند: « ایشان مدتی بیمار بودند. یک شب به پدرم که در آن زمان 20 ساله بودند می‌گویند امشب نخواب و بیدار باش. پدرم هم متوجه نمی‌شود جریان چیست.

ایشان نقل می‌کند ساعتی از نیمه‌شب آقای قاضی او را صدا می‌زنند و رو به قبله دراز می‌کشند و می‌گویند من در حال مرگ هستم و به او سفارش می‌کنند که همسر و بچه‌های دیگرشان را بیدار نکند و تا صبح بالای سرشان بنشیند و قرآن بخواند.

پدرم می‌گوید علی‌رغم این که اگر کسی بداند که پدر در حال مرگ است و هیچ نگوید سخت است، من این موضوع را با کمال آرامش پذیرفتم و به کسی هیچ نگفتم و پیش او نشستم.

آقای قاضی به من فرمودند که دارم راحت می‌شوم و این راحتی از طرف پاهایم شروع شده و به طرف بالا می‌آید. سپس فرمودند فقط قلبم درد می‌کند. بعد فرمودند که رویم را بپوشان، من هم روی صورتشان را پوشاندم و ایشان از دنیا رفتند.

من بدون هیچ دغدغه و اضطراب تا صبح پیش ایشان نشستم و قرآن خواندم تا آن که هنگام اذان صبح شد و خانواده آمدند و پرسیدند که جریان چیست. من هم گفتم که پدر فوت شده است که فریاد و سر و صدا از اهل خانه بلند شد و در آن لحظه تازه متوجه تصرف او شدم و فهمیدم چه اتفاقی افتاده است و از مرگ پدرم بسیار متأثر شدم. »

آیت‌الله شیخ محمد کوهستانی(ره)

روزهای آخر حیات که هر لحظه به مرگ نزدیک‌تر می‌شد در حالی که ترس تمام وجود او را احاطه کرده بود، فرمودند:

حتما مرا به مشهد ببرید، من باید پناهنده به حضرت رضا(ع) شوم. جنازه مرا ببرید دور ضریح مطهر طواف بدهید، من پناهنده به آن حضرت بشوم، آن گاه هر جا خواستید دفن نمایید.

در روزهای آخر با این که در بستر بیماری بود و دیگر رمقی نداشت، اما همواره در یاد خدا و مشغول ذکر بود. دختر مکرمه شان نقل می‌کند:

پرسیدم: آقاجان می‌توانی با دهانت ذکر بگویی؟

فرمود: «خدا لعنت کند شیطان را هر وقت می‌خواهم ذکر بگویم سرفه‌ام می‌گیرد، اما من دهان شیطان را مشت می‌زنم و هر طور است ذکر خودم را می‌گویم.»

روز پنج شنبه ششم ربیع الاول 1392 بر اثر شدت بیماری آقا جان از هوش رفت و به مدت یک هفته تمام در حال اغما به سر برد و در طول این مدت یکی دو بار بیشتر نتوانست سخن بگوید، آن هم به صورت جمله‌ای کوتاه.

از جمله سخنان گهربار او در واپسین لحظات آن بود که فرمود:« مگر راهی غیر از راه خدا هست؟»

شیخ محمدحسین زاهد(ره)

مرحوم شیخ محمدحسین زاهد(رحمه‌الله) در لحظات آخر عمر و سکرات موت فرمودند: من 5000 نفر را تربیت کردم، لحظات آخر زندگی به اطرافیان فرمودند مرا بلند کنید و وقتی ایشان را بلند کردند فرمودند: السلام علیک یا اباعبدالله و در همان لحظه یعنی در تاریخ 21 محرم سال 1372 ه - ق از این دنیا رحلت کردند.

مرحوم آیت‌الله مجتهدی(رحمه الله) می‌فرمودند: ایشان همیشه وصیت می‌نمودند که اگر من از دنیا رفتم بعد از آنکه جنازه مرا داخل تابوت گذاشتند بدون سروصدا و بدون اینکه شلوغ کنید و راه را برای مردم ببندید از گوشه و کنار حرکت کنید. ولی بعد از فوت ایشان جمعیت عظیمی از مسجد جامع تا ابن بابویه پیکر مطهر ایشان را پیاده تشییع کردند و تمام بازار به خاطر ایشان تعطیل شد.

آشیخ مرتضی زاهد(ره)

لحظات آخر عمر ایشان بود که او را دیدند که سه بار فوت کردند و بعد از دنیا رفتند. یکی از علما آن مرحوم را در خواب می‌بیند و می‌پرسد: آیا راست است که شما در هنگام احتضار فوت کردید؟ شیخ فرمودند: بله، پرسید چرا؟ گفت: به دنیا و زیبایی‌ها و مفاخر آن فوت کردم.

مرحوم آیت‌الله سیداحمد خوانساری(ره)

مرحوم آیت‌الله العظمی حاج سیداحمد خوانساری، روحانی کم‌نظیری بود که در موقع ارتحال فرمودند: از دنیا می‌روم در حالی‌که دستم خالیست ولی به یک چیز امید دارم و آن گریه بر امام حسین(ع) است.

خانواده ایشان می‏‌فرمودند: روزی در وسط هفته بود، دیدم از درون اتاقی که روی تخت خوابیده‏‌اند، صدای صحبت می‏‌آید. گفتم: خدایا! کسی در اتاق نبود، یا تلفن زنگ نزد، شاید حواس ما نبوده و یکی از ارادتمندان به ایشان در را باز کرده و نزد ایشان رفته است، مزاحم نشویم. بعد صدا قطع شد.

من این گونه مردن‏ها را خودم دیده‏‌ام. بالای سر چند نفر بودم که گویا الان‏ جلوی چشم من مجسم هستند که در حال رفتن از دنیا، صحبت آنها قطع شد.

ایشان می‏‌گفت: من در را باز کردم و دیدم هیچ کس داخل اتاق نیست. پرسیدم:آقا! با خودتان حرف می‏‌زنید، فرمود: نه، کسی اینجا بود. گفتم: چه کسی بود؟

فرمود: ملک‌الموت. خیلی راحت. گفتم: پس شما چطور زنده هستید؟ فرمود: من از او پرسیدم که تشریف آورده‏‌ای مرا ببری؟ گفت: نه، به عیادت شما آمده‏‌ام. هفته دیگر می‏‌آیم تا شما را ببرم.

خانواده‏‌اش می‏‌گفتند: یک هفته به رحلت ایشان مانده، در آن حال بی‏هوشی، دعای عدیله را با زبان خودش، خود به خود می‏‌خواند.

ایشان زمان را به گونه‏‌ای تنظیم کرده بود که قبل از وصل به مردن، دقیقاً 12 هزار بار «لا اله الا الله» بگوید و در آخرین ذکرش از دنیا رفت.

قبل از شروع این ختم «لا اله الا الله» به خانواده خود گفته بود: تمام ملک من، یک قالیچه است. این را بفروشید، پول آن را برای نماز و روزه من اجیر بگیرید.

آیت‌الله سیدمحمد کوه‌کمره‌ای حجت(ره)

حجت‌الاسلام شیخ علی تهذیبی از حضرت آیت‌الله حائری نقل نمودند که فرمود: در اواخر عمر مرحوم آیت‌الله سیدمحمد کوه کمره‌ای حجت(ره) بالای سرشان بودم و اطرافیان ایشان هم در آنجا جمع بودند، آن بزرگوار از من آب خواستند. زمانی که آب خدمت ایشان آورده شد و چشمشان به آب افتاد فرمود: «هذا آخر زادی من الدنیا»...

در همان وقت حال آقا منقلب شد. دیدیم که آقای حجت به طرف کفش‌کن چشم دوخته است. با دقت کامل به آنجا نگاه می‌کند ناگهان بلند شده و نشستند و گفتند: « یا جداه، یا امیرالمومنین، یا علی، چرا آنجا نشسته‌اید؟ به داخل تشریف بیاورید؛ سپس مثل چراغ خاموش گشت».

آیت‌الله بهجت(ره)

فرزند ایشان می‌گوید: بعد از نماز صبح و چند نماز دیگر که ایشان خواندند دیدم حالشان مساعد نبود، دیدم مرتب «السلام علیکم و رحمة الله و برکاته» را دارند تکرار می‌کنند و این سابقه نداشت. سرمی به ایشان وصل کردیم اما حالشان بهتر نشد . رفتیم وسایل را جمع کنیم برای بیمارستان اما هنگامی که برگشتم دیدم ایشان جواب نمی‌دهند.

آیت‌الله حاج آقا مجتبی تهرانی(ره)

فرزند آقا در مورد لحظات آخر عمر ایشان می‌گوید: ایشان خیلی درد می‌کشیدند و خیلی ذکر «یا حسین» و «یا الله» را می‌گفتند. در مورد آخرین شب حیاتشان هم عرض شود که از همشیره‌ام شنیدم که ایشان در آن زمان به امام رضا (ع) سلام دادند و توجهی به اطراف نداشتند.

...............پایان پیام/ 218