خبرگزاری اهل‌بیت(ع) - ابنا

یکشنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۳
۷:۳۱
در حال بارگذاری؛ صبور باشید
دوشنبه
۱۲ فروردین
۱۳۹۲
۱۹:۳۰:۰۰
منبع:
جماران
کد خبر:
405203

ناگفته هایی از ارتباط خمینی(ره) با آیت الله بروجردی(ره)

پیرامون ارتباط آیت‌الله العظمی بروجردی و حضرت امام خمینی مطالب زیادی در کتب و نشریات مختلف منتشر شده است، با این حال مطالب و ناگفته‌های بسیاری در سینه شاگردان و نزدیکان این دو زعیم بزرگ حوزه نهفته است.

آآ

به گزارش خبرگزاری اهل‏بیت(ع) ـ ابنا ـ از آیت‌الله سیدجواد علوی بروجردی، نوه آیت‌الله العظمی بروجردی و استاد درس خارج حوزه، مطالب و خاطرات ارزشمند و بعضا ناگفته‌ای از ارتباط و تعاملات این دو شخصیت نام‌آور حوزه‌های علمیه به دست آمد که قطعا برای علاقمندان به تاریخ معاصر و پژوهشگران، ارزشمند و مثمرثمر خواهد بود.

 گزیده‌هایی از این گفت‌و‌گوی دو ساعته که در بیت آیت‌الله العظمی بروجردی صورت گرفت در اختیار مخاطبان ارجمند قرار می‌گیرد.

 * حضرت آیت‌الله بروجردی در زمان مرحوم آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائری، هفت ماه در قم سکونت داشتند. داستان از این قرار بود، ایشان هنگام مراجعت از عتبات به بروجرد در مرز دستگیر و به تهران منتقل شدند و صد روز در زندان بودند. بعد از آزادی از زندان، نمی‌خواستند در تهران بمانند و قصد داشتند به شهر دیگری بروند. مسئولین اجازه بازگشت به بروجرد را به ایشان ندادند و گفتند، می‌توانید به مشهد بروید. آن زمان، مشهد دارای حوزه علمیه بزرگی بود. لذا به مشهد رفتند. علما و شخصیت‌های مشهد از ایشان استقبال کردند و نماز تاریخی در مسجد گوهرشاد به امامت آقا برگزار شد.

 آقای محسنی ملایری می‌گفتند: مرحوم آقامیرزا محمد آقازاده، هر شب و مرحوم حاج‌آقا حسین قمی بعضی از شب‌ها در نماز آیت‌الله بروجردی شرکت می‌کردند. به هر حال، ایشان یازده ماه در مشهد ماندند و به تدریس پرداختند. بعد از آن، یک مرتبه از مشهد بیرون آمدند. از اسناد به دست آمده امروز مشخص شده است ارتش خراسان عامل اصلی خروج آیت‌الله بروجردی از مشهد بوده است و در اصل ایشان را بیرون کردند. دلیل آن نیز برگزاری جلساتی بود که بیشتر در منزل آیت‌الله بروجردی و برخی هم در منزل آقامیرزا یونس اردبیلی برگزار می‌شد. در این جلسات، مرحوم میرزا محمد آقازاده (فرزند مرحوم آخوند خراسانی) و مرحوم آیت‌الله حاج‌آقا حسین قمی نیز حضور داشتند و راهکارهایی برای مقابله با رضاشاه ارائه می‌دادند. آیت‌الله بروجردی محور این جلسات بود. بنابراین، رژیم احساس کرده بود که حضور ایشان در مشهد، اسباب زحمت است. لذا عذر ایشان را خواستند.

 ایشان پس از خروج از مشهد، به قم آمدند و هفت ماه در این شهر بودند. در این زمان، مرحوم حاج‌آقا نورالله اصفهانی هم از اصفهان به قم آمده بودند و در حوزه عملاً قیامی بر ضد رضاشاه صورت گرفته بود. البته مرحوم حاج‌ شیخ عبدالکریم حائری در این کار دخالت نمی‌کرد و آیت‌الله بروجردی هم در مدتی که در قم بودند، بنایشان بر این بود که‌‌ همان مشی حاج‌ شیخ را دنبال کنند و در هیچ یک از امور حوزه، خارج از خط‌مشی ایشان عمل نکنند تا مقابله‌ای با مرحوم حاج شیخ تلقی نشود.

 آیت‌الله بروجردی در مدت اقامت در قم، درس خود را شروع کردند و کسانی همچون حاج‌آقا روح‌الله کمالوند بنا به نقل خودشان و جمعی دیگر از فضلای حوزه در درس ایشان شرکت می‌کردند. بنده هنوز شواهدی پیدا نکردم که نشان دهد امام خمینی(س) هم در آن دوره در درس آیت‌الله بروجردی شرکت کرده باشند.

به هر حال، پس از هفت ماه حضور آیت‌الله بروجردی در قم، ناگهان اتفاقاتی می‌افتد و بروجردی‌ها را تحریک می‌کنند که آیت‌الله بروجردی را به شهر خودشان ببرند. ‌به قول یکی از آقایان، در شهری که چهار تا اتوبوس پیدا نمی‌شد، چهل تا اتوبوس از بروجرد آمد سراغ آیت‌الله بروجردی و ایشان به بروجرد رفتند. از این رو قرائن نشان می‌دهد دست‌هایی از طرف رضاخان در این امر دخیل بوده است. وقتی آیت‌الله العظمی بروجردی در بروجرد بودند، حضرت امام با ایشان ارتباط داشتند و نامه‌هایی از امام به آیت‌الله بروجردی از آن دوران در دست هست.

* پدر من نقل می‌کردند، از امام(س) سؤال کردم، شما در مسئله آمدن آیت‌الله بروجردی به قم، بسیار تلاش کردید. به چه دلیل بر روی ایشان تأکید داشتید؟ امام در پاسخ فرموده بودند: پیش از آنکه آیت‌الله بروجردی به قم بیایند، مراتب علم و کمال و فضل ایشان را فهمیده بودیم. همه این مسئله را می‌دانستند. پس از رحلت آیت‌الله حاج‌ شیخ عبدالکریم حائری، ضرورت داشت شخصیت بزرگی به قم بیاید و ما احساس کردیم که آیت‌الله بروجردی‌‌ همان کسی است که ما می‌خواهیم.

البته لازم به ذکر است اصل طرح دعوت از آیت‌الله بروجردی به قم، متعلق به آیت‌الله صدرالدین صدر بوده است. آیت‌الله صدر رئیس حوزه بودند و نسبت به آیت‌الله سید محمد تقی خوانساری و آیت‌الله حجت از نظر سن برتری داشت؛ به‌گونه‌ای که مسئولان دولتی نزد ایشان رفت و آمد داشتند و ارتباط حوزه علمیه با حکومت حتی در زمان رضاشاه، از طریق ایشان صورت می‌گرفت.

* علمای قم تصمیم گرفتند نامه‌ای به آیت‌الله بروجردی بنویسند و از ایشان برای سفر به قم دعوت کنند. البته ما هنوز به این نامه دست پیدا نکرده‌ایم؛ ولی نامه‌های متعددی از حضرت امام به آیت‌الله بروجردی در این زمینه وجود دارد که در یک مورد بسیار خاضعانه نوشته شده است: «شما وعده فرمودید که در این تاریخ بیایید. ان‌شاءلله امیدوارم به وعده خود عمل کنید و اینجا همه فضلا منتظر هستند.» از محتوای این نامه چنین برمی‌آید که نامه‌ها و درخواست‌های متعددی به آیت‌الله بروجردی ارسال شده و آمدن ایشان به قم مسلم شده بود و بحث درباره زمان حرکت ایشان بود. ولی آیت‌الله بروجردی تا پیش از مریضیشان برای سفر به قم اقدام نکردند.

بنده دلیل آن را دو چیز می‌دانم؛ یکی اینکه آقاسیدابوالحسن مرجع اعلی بود و آیت‌الله بروجردی معتقد بودند تا وقتی کسی در رأس مرجعیت است، باید او را حفظ کرد و نباید مراجع دیگری را در کنار او مطرح کرد تا در مقابل ایشان قرار گیرد. ایشان به‌گونه‌ای به آقاسیدابوالحسن احترام می‌گذاشت که درباره دیگران سابقه نداشت. ایشان چون از وضعیت قم اطلاع داشتند و می‌دانستند که امکان دارد ایشان را در مقابل آقاسیدابوالحسن قرار دهند، از آمدن به قم ابا داشتند.

دیگر آنکه مرجعیت علمای ثلاث نیز در قم جا افتاده بود و وقتی شخصی بالا‌تر همچون آیت‌الله بروجردی به آنجا می‌رفت، طبعاً افراد پایین‌تر کنار زده می‌شدند. از این‌رو ایشان نمی‌خواست نظم موجود در قم را به هم بزند و در این خصوص بسیار اهتمام داشت. ایشان حتی وقتی که در قم بودند، نسبت ‌به دیگر بزرگان حوزه، مسائل بسیاری را رعایت می‌کردند. از این‌رو، در خصوص سفر به قم اقدامی نمی‌کردند. این مسئله هم نشان از تقوای ایشان دارد. حوزه‌ای با طلاب و فضلای فراوان، در فاصله‌ای نزدیک، به نیاز دارد؛ او هم مرد این حوزه است و مرجعیت و زعامت نیز در همین حوزه شکل می‌گیرد؛ با این حال، ایشان هیچ رغبتی از خود برای حضور در آنجا نشان نمی‌دهد. این امر دلالت می‌کند بر اینکه واقعاً به دنبال مرجعیت و کسب ریاست نبوده است.

* آقا همچنان از آمدن به قم ابا داشتند که دچار بیماری شدند. وقتی درد و ناراحتی شدید ایشان را فرامی‌گیرد و در مدتی کوتاه حالت عفونی پیدا می‌کند وضعشان بسیار وخیم شده و به تب و لرز می‌افتند تا اینکه شبانه به سمت تهران حرکت می‌کنند. در آن زمان آمبولانس و امکانات مناسبی نبود؛ لذا اتو‌بوسی را آماده می‌کنند که آقا بتوانند در آن بخوابند. خود آقا می‌فرمودند: درد شدیدی داشتم مسکّن‌هایی به من زدند و من خوابم برد. در مسیر تهران وقتی از خواب بیدار شدم، چشمم به بارگاه حضرت معصومه(س) افتاد. برخی از ایشان نقل می‌کنند که فرموده بود: من نذر کردم اگر از این کسالت رهایی پیدا کنم، همین جا در قم بمانم و جای دیگری نروم. همچنین نذر کرده بودند بعد از بهبودی سفری برای زیارت آقا علی‌بن‌موسی الرضا(ع) مشرف شوند که به نذرشان هم بلافاصله عمل کردند.

ایشان به مدت دو ماه در بیمارستان فیروزآبادی تهران بستری شدند. در این مدت، تقریباً همه شخصیت‌های روحانی و سیاسی از قم و تهران، از شاه گرفته تا دیگران، به عیادت ایشان آمدند. در این شرایط، فرصت بسیار خوبی برای کسانی که تقاضا داشتند ایشان به قم بیایند، فراهم شد.

* دو نفر در سازماندهی حرکت ایشان به قم نقش اساسی داشتند؛ هرچند مراجع قم، به‌ویژه آیت‌الله صدر در سطح بالا تصمیم‌گیری کرده بودند، اما اقدامات عملی را این دو نفر انجام دادند: یکی امام خمینی(س) از قم بود که مرحوم حاج‌آقا مرتضی حائری و مرحوم آقاسیدمحمد محقق داماد و دیگران نیز در کنار ایشان بودند و دیگری مرحوم آقای سیدمحمد بهبهانی از تهران بود.

نظر امام در خصوص حضور آیت‌الله بروجردی در قم، بیشتر از جنبه تثبیت بیشتر و تعالی حوزه و حفظ نقش مرجعیت در سیاست‌های مملکتی بود؛ اما آقای سیدمحمد بهبهانی نظر دیگری داشت. نظر ایشان این بود که بعد از شهریور ۱۳۲۰ و خروج رضاشاه از ایران، شرایط کشور بسیار حساس شده است؛ احزاب شروع به فعالیت کرده بودند؛ حزب توده قوی‌ترین حزب شده بود و دانشجویان و مراکز روشنفکری به تفکر چپ گرایش یافته بودند. شاه ضعیف بود و شوروی هم در کنار ما تهدیدی جدی به شمار می‌رفت. هر روز خبر می‌رسید که یکی از کشورهای اروپایی، در دامن شوروی افتاده است. چون ایران نیز هم‌مرز با شوروی است، لذا در معرض خطر بود. از این‌رو نظرشان بر این بود که ایران احتیاج دارد به یک حوزه بسیار قوی که در رأس آن یک شخصیت قوی باشد تا بتواند از عقاید مردم حراست کند و در این صورت، نفوذ اجنبی بسیار مشکل خواهد شد.

امام تلاش می‌کرد طلاب و فضلا را به تهران ببرد و از روحانیون و شخصیت‌ها برای دعوت از آیت‌الله بروجردی نامه جمع می‌کرد. آقای بهبهانی هم در تهران همین کار را می‌کرد. ایشان همیشه با دربار حتی در زمان رضاخان هم رفیق بود و این رفاقت تا سال ۴۲ ادامه داشت که با آغاز حرکت‌های انقلابی روحانیت این رفاقت به هم خورد. مرحوم آیت‌الله بهبهانی در وقایع سال ۴۲ به دفاع از امام(س) و تظاهرات مردم برخاست، نصیری از جانب شاه برای ایشان پیغام آورده بود که اعلیحضرت فرمودند دفاع از روحانیت، امام و مردم را‌‌ رها کن و از مخالفان ما دست بردار وگرنه دستور می‌‌دهم ریشت را خشک خشک بتراشند – با همین تعبیر – مرحوم آیت‌الله بهبهانی جواب داده بود: سلام من را به اعلیحضرت برسانید و بگویید که در ۲۸ مرداد که من باعث شدم سلطنت شما برگردد مردم آنقدر تف به ریش من انداختند که هنوز خشک نشده است، اجازه بدهید خشک بشود بعد بتراشید.

ایشان رئیس علمای تهران بود و این طور نبود که چون با دستگاه مرتبط بود، کسی به او اعتنا نکند. با روحانیون ارتباط داشت و علما، همچون آیت