سيد فضل الله مطهري
تا نقش خيال از گل طه دارم
بي سبزه و گل دلي مصفا دارم
در خانه ي خود نيز دل من شاد است
چون دختركي به نام زهرا دارم
***
شيعه ست آنكه پايين هرجاي پا فقط
پا جاي پاي دست خدا مرتضي فقط
بهتر ز شيعه آنكه زاخلاص و معرفت
سر را به جاي پا بنهد جاي پا فقط
اين شيعه گي ست آنكه شب و روز عارفان
گويند ربنا بعلي آتنا فقط
هر ذره را ست مهري و ماهي به چشم دل
اي آنكه ديده اي مه و مهر سما فقط
از آن همه عوالم پيچيده ي وجود
ما را چه درك و فهم كه داند خدا فقط
اين هستي از براي چه؟ بهر كه خلق شد؟
شد خلق از خدا جهت مصطفي فقط
خود مصفطي بدان همه عزت چه گفت؟
گفت جانم فداي فاطمه و مرتضي فقط
اما ببين چو رفت پيمبر چه ها نرفت
از ظلم و كين به حيدر و خيرالنسا فقط
تا در سقيفه فتنه ي تثليث پا گرفت
از دست رفت اصل و خدا سي ما فقط
شور خلاف حكم خدا را فرض چه بود
خواهي اگر نتايج آن دادگاه را
كافي ست بنگري به صفحه كربلا فقط
يك سوي صدهزار مسلمان بي شناخت
يك سوي چند عارفي اهل ولا فقط
يا صاحب الزمان به شكايت كجا رويم
تنها تويي كه واقفي از ماجرا فقط
ازبس كه بي تو كار ز زاري گذشته است
عقلم نمي رسد كه چه بگويم بيا فقط
در تف، به كوفه، شام چه ديدم به جان تو
توهين فقط، شماته فقط، ناسزا فقط
شمعي به بزم جمع اسيران نماند جز
يكتا زني و قامتي از غم دو تا فقط
بعد از حسين كهنه حصيرم كفن بس ست
كو شد كفن به قطعه اي از بوريا فقط؟
پروانه نوربخش مطهر چو شمع شد
كين گونه سوز و ساز گرفته ست با فقط
***
هست دو جهان رهين هست زهراست
مرهون وجود حق پرست زهراست
نفرين به تو از چه رو شكستي دستش؟
كار همه وابسته به دست زهراست
----------
221