فاطمه نوري
نه من فقط به هواي تو اشك مي ريزم
كه هرچه رود در اين سرزمين مسافر توست
خوشا كسي كه اگر شاعر ست شاعر توست
هجده بهار رفت زمين شرمسار توست
آري زمين كه هستي تو وام دار توست
آغوش خاك هاي زمين منزل تو نيست
دست خدا برآمده در انتظار توست
ماه كبود روي نپوشاني از علي
درياي تو هميشه دلش بي قرار توست
باور نمي كنم كه تو دور از دل مني
هرجا دلي شكست همان جا مزار توست
بانوي آب هاي جهان آبروي ما
از اشك تو،عبادت تو، اعتبار توست
شكرخدا كه سايه تو بر سر من ست
چادر حجاب نيست فقط، يادگار توست
---------
221