به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ پایگاه اینترنتی فارن پالیسی در گزارشی تحت عنوان «علت واقعی شکست آمریکا در افغانستان» به قلم «استفان والت» به بررسی برآیند حضور نظامی نیروهای خارجی در افغانستان برای واشنگتن پرداخته است.
در متن این گزارش میخوانیم: چرا آمریکا در افغانستان وارد جنگ شد؟ من بر این موضوع واقفم که ما تظاهر میکنیم در جنگ افغانستان موفق شدهایم اما در واقع باید توجه داشت که واقعیت بسیار شرمآور است و از شکست حکایت میکند. در حال حاضر، دلایل شکست ما توسط افرادی نظیر "ولی نصر" و "سارا چایز" مورد بررسی قرار میگیرد. هر دوی این افراد نکات قابل توجهی را درباره روابط افغانستان و پاکستان مطرح میسازند. با این حال، من بر این باورم که هر دوی آنها مسائل اساسی را که مبنای ناکامی تلاشهای آمریکا و ناتو را تشکیل میدهد، مد نظر قرار نمیدهند.
این مساله به ویژه با توجه به وضعیت کنونی شبهنظامیان در عراق قابل بررسی است. مشکل اساسی در جنگ افغانستان مربوط به ساختارها بود: اهداف آمریکا در افغانستان بدون در اختیار داشتن منابع لازم قابل تحقق نبود اما در واقع مشکل دیگر عدم وجود تعهد بود. به بیان دیگر، پیروزی در جنگ به اندازه تلاشی که برای آن لازم بود نمیارزید.
نخست این که دستیابی به پیروزی معنادار در افغانستان مستلزم اعزام نیروهای بیشتر به این کشور خاورمیانه بود. پیروزی در جنگ افغانستان به معنای شکست دادن اعضای طالبان و ایجاد دولتی کارآمد در کابل تعریف شده است. تعداد نیروهای خارجی مستقر در افغانستان هیچگاه به نسبت مناسب در مقایسه با جمعیت این کشور نرسید و نقص مربوط به تعداد نیروها همواره در پی اختلافات موجود در منطقه دو چندان میشد. از جمله عوامل دیگری که در عملکرد نیروهای مستقر در افغانستان تاثیر میگذاشت وضعیت جغرافیایی، زیرساختها ضعیف و مناطق مرزی ناامن بود.
نکته دوم این که دستیابی به پیروزی در افغانستان بعید به نظر میرسد زیرا پاکستان همچنان به حمایت از طالبان ادامه میداد و خاک این کشور قلمروی مناسبی برای فعالیتهای این گروه شبه نظامی به شمار میرفت. زمانی که اعضای طالبان تحت فشار قرار میگرفتند، همواره میتوانستند به پاکستان بروند و خود را برای نبردی دیگر در روزی دیگر آماده سازند. با این حال واشنگتن هرگز هیچ تمایلی برای اعمال نفوذ در راستای قطع حمایت پاکستان از طالبان نداشت و هماکنون نیز این مساله به طور کامل مشخص نیست که واشنگتن بتواند بدون اینکه در پاکستان وارد جنگ شود اعضای طالبان را در این کشور ریشهکن کند.
نکته سوم این است که آمریکا نتوانست کرزای را وادار به اعمال اصلاحات در دولت کابل کند و علت این مساله این بود که کرزای تنها فردی بود که برگ برنده را در عرصه سیاسی افغانستان در دست داشت و خود از این مساله به خوبی آگاه بود. تا زمانی که آمریکا و ناتو مایل بودند بر کل افغانستان حکومت داشته باشند واشنگتن مجبور بود با کرزای به رغم خطاهای فاحشش همکاری داشته باشد. اما باید توجه داشت که پیروزی در مقابله با شبه نظامیان مستلزم داشتن شرکای محلی مشروع و موثر است؛ چیزی که آمریکا از داشتن آن چندان بهرهای نبرد.
به طور خلاصه میتوان گفت آمریکا محکوم به شکست در جنگ افغانستان است زیرا با آمادگی کامل وارد زمین بازی نشد. در واقع تمامی تلاشهای که از سوی آمریکا به کار بسته شد چیزی نبود جز یک اشتباه بزرگ. به محض آن که حکومت طالبان برچیده شد اولویت اصلی آمریکا همچنان تضعیف القاعده بود. این هدف فاصله زیادی با تلاشها برای ارتقای افغانستان داشت و در نهایت میتوان گفت اهمیت افغانستان برای آمریکا به اندازهای نبود که به کار بستن تلاش بیشتر را توجیه کند.
به هر روی، تبیین من این نیست که سربازان و فرماندهان خارجی مستقر در افغانستان جانفشانی نکردند و یا نیروهای افغان از انجام مسئولیتهای خود دریغ کردند. من بر این اعتقادم که اگر جنگ یک اولویت استراتژیک واقعی میبود ما باید به گونهای دیگر وارد عمل میشدیم. ما نباید جان سربازان، فرماندهان و غیرنظامیان را تا این اندازه به خطر میانداختیم.
با توجه به عدم تطابق در منافع، اهداف و منابع پیروزی در میدان جنگ افغانستان برای آمریکا ابلهانه بود و این مساله را در واقع میتوان علت اصلی به طول انجامیدن جنگ افغانستان تا این حد در نظر گرفت؛ جنگی که پایان آن برای واشنگتن رضایتبخش نبوده است.
...............پایان پیام/ 218