خبرگزاری اهل‌بیت(ع) - ابنا

دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۳
۱۳:۱۷
در حال بارگذاری؛ صبور باشید
پنجشنبه
۲ خرداد
۱۳۹۲
۱۹:۳۰:۰۰
منبع:
ابنا
کد خبر:
422444

آیت‌الله جاودان: از فرصت اعتکاف برای آموزش احکام استفاده کنید

آیت‌الله جاوردان گفت: امریکا به عراق حمله کرده بودما هم نگران بودیم.حاج آقای حق شناس می فرمودند به امام زمان حسن ظن داشته باشید. چندین بار فرمودند حسن ظن داشته باشید و امیدوار باشید. حسن ظنش در سرنوشت کشور و جهان تاثیر می گذاشت.

آآ

به گزارش خبرگزاری اهل‏بیت(ع) ـ ابنا ـ آیت‌الله محمدعلی جاودان در میان دست‌ادرکارن اعتکاف کشور به سخنرانی در مورد اهمیت این سنت حسنه و بایسته‌های آن پرداخت.

متن کامل بیانات این استاد اخلاق حوزه علمیه در زیر می‌آید:

 به این فکر کردم که درمورد خودمان حرف بزنیم و به چیزی دیگری نپردازیم. این خود که عرض می کنم خود حقیقی ماست ؛که ما با آن درگیر است. حالا من عرض می‌کنم ببینید واقعا همین طور هست یا نه.

می‌دانید که حضرت موسی علیه السلام مامور شد به دیدار حضرت خضر علیه السلام برود و از ایشان چیز بیاموزد این کلام را از یکی از بزرگان اخلاق شنیدم  فرمود که چرا حضرت موسی با آن مقام ماموریت یافت خدمت حضرت خضر برسد؛ حرفی که ما شاید صد بار از حاج آقای حق شناس می شنیدیم این بود که  حضرت خضر بیشتر به دنبال رفع مانع بود. حضرت موسی بیشتر تلاشش در ایجاد مقتضی بود. حضرت خضر می‌کوشید مانع را برطرف کند و حضرت موسی بیشتر می کوشید مقتضی ایجاد کند و به همین دلیل خضر برتر بود. برتری خضر به همین دلیل بود. خوب این یک مساله است که ما موانعی داریم.

من برای دوستان مثال زدم و گفتم فرض بفرمایید در دوران دبستان یا راهنمایی، یعنی زمانی که سن انسان کمتر است و کمتر به این مسائل توجه دارد به دوست کنار دستش می گوید آقا خودکارت را بده و بعد هم می گیرد و مقداری با آن می نویسد. اگر او مکلف نباشد باید از پدرش اجازه بگیرد واین خوش یک مانع است  گاهی هم از خاطرش می رود. یکی یادش می رود خودکار را پس دهد و یکی یادش می رود پس بگیرد. خودکار می رود داخل کیف او و حالا یا مصرف می شود یا گم می شود. اینجا یک خودکار مانع ایجاد کرد. این را در نظر داشته باشید.

در مورد موانع حاج آقای حق شناس می فرمودند اگر کسی به شما گفت سلام مرا به فلانی برسان و تو گفتی چشم، اگر رساندی که رساندی اگر نرساندی این یک مانع می شود. اگر تعارفات معمول مثل سلامت باشی را کردی و نرساندی موردی ندارد اما اگر گفتی چشم باید برسانی. یک قول دادی و باید عمل کنی. حالا اینها یک نمونه هائی کوچک است. نمی دانم از این کوچک تر هم هست یا نه.

اگر انسان می توانست کمی دور و اطرافش را بنگرد می دید که صدتا زنجیر مانع است. تا می رسد به اینکه وقتی اوقاتمان از کسی تلخ می شود یک چیزهایی بدی می گوییم، بدجوری مانع می شود. از این بالاتر هم این است که آدم بخیل باشد. این یک مانع عظیم است.

امیرالمومنین(ع) یک فرمایشی دارند که می فرمایند حَتّی دَقَّ جَلیلُه وَ لَطُفَ غَلیظُه  وقتی گندم را آرد می کنیم به آن دقیق می‌گویند. جلیل یعنی بزرگ. این کوه های بزرگ را خاک کرده است. آدم یک غلظت هایی دارد. همان بخل یک غلظت است. من نمی توانم از غلظت خودم عبور کنم. اگر تکبر داشته باشم مرا می‌کشد. نمی توانم جلوی پایشان بلند شوم. مرا می کشد. بخواهم پیش سلام شوم، آن تکبر مرا خفه می کند. یک سلام خفه ام می کند. اینها می شوند مانع.

مانع چه؟ به سرعت و به زودی و به خوبی خودش را در نماز نشان می دهد. برای همه خودش را در نماز نشان می دهد. وقتی من گشتم دیدم روایات متعددی داریم که می فرمایند الصَّلاهُ میزانٌ،  صلاه میزان است. اخلاق من خوب باشد در نماز دیده می شود. اگر با مردم مشکل داشته باشم، در نماز دیده می شود. همه مشکلات در نماز دیده می شود. اگر شما نماز را شروع کردید و الله اکبر گفتید و هیچ چیز در خاطرتان نگذشت و فقط نماز بود، معلوم می شود، هیچ مشکلی وجود ندارد. هرچه آمد نشان دهنده مشکل است. حالا برای من که عددش از حد نهایت گذشته. آنچه که در نماز به خاطر می گذرد.

یک داستانی از حاج آقای حق شناس  در خاطرم هست که در شرح احوالشان هم نوشته ام. یک دم غروب رفتیم خدمت حاج آقای حق شناس، می خواستیم برای نماز برویم خدمتشان. آن زمان یک غده ای در دهانشان دیده شده بود و رفته بودند بیمارستان و درآورده بودند و غده برای آزمایش رفته بود و ایشان در منزل بودند و برای نمازبه مسجد نمی آمدند. بنابراین ما می رفتیم نزد ایشان. در اتاق ایشان دو سه تا کمد داشت که قاعدتا داخلش کتاب هایشان بود و میزی بود. به محض اینکه ما وارد شدیم و سلام علیک کردیم، ایشان بدون هیچ مقدمه ای با همان لحن پیرمردی خودشان فرمودند این خبیث امروز دو سه بار به سراغ من آمده بود. فهمیدیم چه می گویند. منظورشان شیطان بود. آن روز دو سه بار به سراغشان آمده بود. بعد فرمودند اگر دعاهایی که صبح می خوانم نبود شاید توانسته بود کاری از پیش ببرد. فرمودند:بعد من فکر کردم که چرا این آمده؟ متوجه شدم که این فکر من مشغول آن غده ای است که از دهانم بیرون آورده اند. فکرش را کنار گذاشتم. حالا دیگر در خاطرم نیست بقیه آن روز چگونه گذشت. حالا من فکر می کنم اگر برای کسی احتمال سرطان باشد و یک بخشی از بدنش را تکه برداری کرده باشند و برای آزمایش برده باشند، اصلا شوخی دارد؟ آن روز نه نماز را می فهمد. نه ناهار می خورد. نه شام می خورد. اصلا زندگی اش جهنم می شود. تلخ می شود. حواسش پرت می شود. نمی تواند جواب سلام مردم را بدهد. صد تا از این مشکلات. اینها طبیعی است. مهم این است که ایشان فکرش را کنار گذاشتند. مگر هر کسی می تواند فکرش را کنار بگذارد؟ یک فکری آمده و ایشان کنار گذاشته. دیگر تمام شد و شیطان رفت. این آخرین مانع آدم است که آدم دلبسته است. به خودش دلبسته است. می گوید برو و می رود. فرمودند من خیال سرطان داشتن را کنار گذاشتم.  اینها را عرض کردم، درستش این است که تمام زندگی آدم اینگونه شود.

اما نه بنده و نه شما نمی توانیم. اما حالا عرض می کنم این را یک گوشه ای بگذاریم و مدام به آن فکر کنیم که کجا گیر هستیم.  اینها جدی ترین مسائل آن دنیای ماست. زمانی که به آن دنیا برویم جدی ترین مساله مان است. البته اینجا هم جدی ترین است اما از بس که ما به حواشی می پردازیم آن اصل از دست رفته است. بنابراین می شود که من از حالا به بعد یک فکری بکنم. ببینید زور انسان به صفات بد خودش نمی رسد. این هیچ. از این می گذریم. اما اگر من گاهی عصبانی می شوم و یک چیزی می گویم این را که می توانم کنترل کنم. می توانم یک فکری برایش بکنم. یک برنامه ریزی کنم برای اینکه هر وقت عصبانی شدم، یک راه حلی داشته باشم تا خدائی ناکرده آبروی کسی نرود. اینها قوی ترین موانع اولیه آدم است. اگر آدم توانست اینها را کمی جمع کند، کمی چشمش را جمع کند، چشم که فضول ترین عضو آدمی است و از آن فضول تر نداریم و اگر دست این فضول را بستیم، کار خیلی بزرگی انجام داده ایم. اگر آدم بتواند این فضول را جمع کند خیلی خوب است. گاهی دوستان به من می گویند که آقا نمازمان این طور و آن طور است من عرض می کنم که اول چشمت را مراقبت کن. اگر از چشمت مراقبت کردی قاعدتا نمازت کمی بهتر می شود. مقدمه های بسیاری می خواهد اما قدم های اولیه جمع و جور کردن نماز از چشم شروع می شود. این درد دلی بود که من فکر کردم یک کمی مجلس دوستانه است و یک بزرگانی نشسته اند و بنده کوچک دارم برایشان صحبت می کنم، می شود درد دل کنم و درد دل کردم.

نکته ای در مورد اعتکاف

باید اینهایی که به مسجد  می آیند برای اعتکاف حتما یک چیزی گیرشان بیاید و بعد بروند. اگر ما برایشان شعر بخوانیم. آن شعر ممکن است به آنی به باد برود. دعا می خوانیم. خب اگر دعا  بود و حالی هم کرد. اما از در که بیرون رفت و اولین سیمای از یک نامحرم را که دید آن حال از یادش می رود.در این سال های اخیر من این به نظرم رسید  یک کاری کنیم این بچه هایی که به اعتکاف نمازشان می‌آیند درست بشود و بروند. فرصت هم هست. تقریبا سه روز تمام اینها دست ما هستند و سه روزه می توانیم نمازشان را درست کنیم. یک نفر جلویشان وضوی صحیح بگیرد و همه وضوی صحیح را ببینید. بعد هم با ده بیست نفر تمرین کنند. چون با دیدن آدم یاد می گیرد اما ممکن است در عمل نتواند. باید وضویشان را درست کنیم. یک نفر در مسجد از روی لباس غسل کند. غسل کردن را بیاموزند. بنابراین سعی می کنیم همه یک وضو بگیریم. آنها که بلد هستند که خوشا به حالشان. آنهایی هم که نیمه هستند، دقیق و صحیح می شود و بعد هم نمازشان درست می شود. ده بیست نفر دور هم می نشینند و شروع می کنند به حمد و سوره خواندن و حمد و سوره آموختن. تعلیم حمد و سوره. آقا اینها از این در که رفتند همه حمد و سوره و نمازشان را یاد گرفته اند. ما برده ایم. چون هیچ وقت دیگری نمی توانید مردم را نگاه دارید.

یک مسجد کوچکی  هست که بنده می روم و نماز می خوانم. ماه رمضان ها صحبت می کنم. در ماه رمضان می گویم آقا اگر کسی مشکل حمد و سوره دارد بیاید پیش ما بخواند. یک دوستی داریم که از اهل مسجد فقط او یک بار آمد. یعنی او هم دفعات بعد نیامد. یک دوستانی هم داشتیم که از بیرون آمده بودند و چهار پنج نفری آمدند حمد و سوره شان را خواندند و رفتند. آنها هم جزء مراجعین همیشگی مسجد نبودند. اما در اعتکاف بچه ها گیر هستند و نمی توانند از مسجد فرار کنند. پس ما می توانیم کاملا زنجیرشان کنیم و بیاوریم و حمد و سوره به آنها بیاموزیم. اگر ما بخواهیم یک دوره اعتقادات بگوییم که نمی رسیم. وقتش را نداریم. می شود کلی و شعاری حرف زد. اما نمی شود بحث اصولی داشت. اما این را می شود گفت. اول مساله تقلید را می گوییم و اگر توانستیم تقلید ها را درست می کنیم که این کار بسیار بزرگی است. ثانیا سعی می کنیم نمازشان درست شود و از اینجا با نماز درست بروند.

اگر بتوانیم این کار را بکنیم، کار خیلی بزرگی کرده ایم. اگر بتوانیم یک دغدغه به آنها بیاموزیم. یک جاهای خاصی است که ما با این دوستان یک فکری کردیم که عمل کردند. معمول این جوانان وقتی کنار هم می نشینند حرف می زنند؛ما یک کاری کردیم. بعضی از دوستان روحانی همت کردند و رفتند آنجا صندلی گذاشتند و گفتند آقا هرکسی مساله دارد بیاید از ایشان سوال کند. آنطور که بایست نشد اما خیلی شد. می آمدند از مشکلات خانوادگی تا مشکلات اخلاقی تا مساله احکام را مطرح می کردند. البته آن آقایان آمار داشتند. و کار در چندین مسجد پر رفت وآمد  انجام شد ؛بعد ... جز آنجاها در جاهای دیگر معمولا همه اصحاب جلسه در لحظه اول جلسه حضور ندارند.

ما با یک خلا بزرگ روبه رو هستیم. یک عالمی باشد که در هر مسجدی وقف باشد و از همان ساعت اول خودش در اعتکاف شرکت کند و شب ها هم نخوابد و روزها هم کاری نکند و سه شبانه روزش را وقف این بچه ها باشد. یک ذره می شود کار کرد. حالا اگر تعداد آدم های این گونه در مسجد بیشتر شود که بهتر است. مثلا بعضی از مساجد هست که سه چهارتا از دوستان طلبه ما هستند. خوب،  آنها یک مقداری کمک می کنند شاید یک ذره کاری شود. فرصت فوق العاده مغتنم است و امکان سود بردن از آن کم است. ببینید تقریبا حدود پانزده سال پیش که حضرت آ