به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ سلطه يك ساله فرقه كمونيستي دموكرات بر آذربايجان دوران تاريك و تلخ مردم مسلمان ايران بود. پيروي كوركورانه از مرام كمونيستي و شركآلود شوروي توسط فرقهچيها توأم با زور سرنيزه و سلطه تروريستهاي دورهديده مزدور ارتش سرخ شوروي مردم را از ابراز علني مخالفت و ناخشنودي مرام ماركسيستي باز ميداشت.
چه مخالفان فرقه از هر قشر و گروهي كه بودند به شدت سركوب و قتلعام ميشدند كه موارد آن را در مرند با ترور حجتالاسلام رفيعيان1 و قتلعام خاندان هوجقاني2، در زنجان با شهادت حجتالاسلام3 ... و در تبريز فرزند محمدعلي صفوت4 و نواحي مختلف ميتوان برشمرد.
دشمني مرام كمونيستي با اعتقاد مذهبي مردم مسلمان آذربايجان چيزي نبود كه از گردانندگان فرقه و مردم مسلمان آذربايجان مخفي بماند، عليرغم عوامفريبي گردانندگان فرقه به ويژه در شهرستانها، دشمني خود با محرم و عاشورا را علني كرده بودند.
چنين وضعيتي در ساير شهرهاي آذربايجان هم حاكم بود. برادرزاده شهيد آيتالله حسين غفاري، آقاي حاج عباس آقا عباسپور از آذرشهر چنين گزارش ميدهد:
«حاج عباس آقاي عباسپور فرزند حاج حسن، برادرزاده ارشد شهيد آيتالله حسين غفاري(رض) كه از تجار تهران بود و همسر خاله مؤلف نيز بود از خاطرات آن روز چنين گفت:در ميان مردم دهخوارقان همهمه شد كه شيشوان قيام كرده عليه شاه و به طرفداري از پيشهوري و... سلاح بين طرفداران پيشهوري تقسيم شد. اولين جرقه در سال 1324 هجري شمسي و عيد قربان بود. بعد از آن اذان صبح بود كه تيراندازي شروع شد. صداي انفجار از طرف يوواداغي ميآمد. گويا نيروهاي پيشهوري از شيشوان و عجبشير وارد دهخوارقان شدند. بيرون از خانه كه آمديم، ديديم نيروهاي فرقه دموكرات با كلاههاي پشمي گوسفندي كه بر سر داشتند و تفنگ بر دوش شهر را اشغال نموده و اداره شهر را به عهده گرفتند. ادارات را تمام تصرف كردند. همان روز مركزيت فرقه دموكرات در آذرشهر باغ ملت دهخوارقان كه آن زمان ملت باغي خوانده ميشد، ستاد فرماندهي تشكيل دادند. پسر شفيعخان كه حيدرخان يا يحييخان بود رئيس كميته شد.
تمام تابلوهاي ادارات را از جا كندند و به جايش تابلوهاي به زبان تركي نصب نمودند. در عرض چند روز كتابهاي مدارس تغيير يافت. دفترخانههاي اسناد رسمي تبديل به زبان تركي شدند.
هر روز ميتينگ و تظاهرات بود. عوامل فرقه شعارهايي ميدادند از جمله ياشاسين باش وزير، ياشاسين دانايي، ياشاسين آنادلي و چند بار پيروردي سخنراني كرد و ميگفت همه بايد به سربازي برويد و اظهار ميكرد: من آقا، سن آقا، اينكلري كيم ساغا. يعني تو آقا و من آقا، حال بايد گاوها را چه كسي بدوشد.
ماهها بدين منوال ادامه داشت و بسياري از مردم از دست آنها در عذاب بودند. بسياري از مردم آذرشهر اصلاً همراه نشدند و خيليها هم از ترس آنها لب فرو بسته بودند. علماي آذرشهر اصلاً همكاري نداشتند. آنها را خائن و وابستگان به بيگانه (روس) ميدانستند. چون كه روس از همه عوامل پيشهوري حمايت ميكرد تا اينكه يك بار كه ماه محرم بود و مردم در عزاداري و سينهزني در مساجد بودند، در مسجد محراب قاضي آذرشهر (اشاقهكوچه) در مراسم عزاداري يك نفر پيشهوري را تعريف ميكرد، يك نفر بود كه به او دلي ميرزا علي (يعني ميرزا علي ديوانه) ميگفتند، از ميان جمعيت بلند شد و با صداي بلند گفت: هش، هش، هش، اينجا مسجد است. اينجا دستگاه مولي ابا عبدالله الحسين است جاي خائنان اينجا نيست، جاي وطنفروشان اينجا نيست، جاي پيشهوري نيست. اعتراض مردم نيز بلند شد، اعتراضات فراگير شده چندي بعد نيروهاي حكومت مركزي آمدند و دستگيري فداييها آغاز شد و يا خيلي از آنها به روسيه فرار كردند كه سالها در آن كشور بودند. با فوت شدن يكي از مراجع تقليد در نجف اشرف، فرقه دموكرات منحل شد و قدرت مردم مسلمان مشخص شد. مردم سياهپوش شده در عزاي مرجع تقليد خود عزاداري كردند و نفرت خود را از عوامل بيگانه ابراز نمودند و با نثار جان خود تماميت ارضي كشور سرافرازمان ايران را رقم زدند.»5 پرواضح است به علت اختناق حاكم بر آذربايجان، تنفر و انزجار از مزدوران وابسته به بيگانه كه به دليل كمونيستي بودن از نظر مردم و علما ملحد بودند در مراثي آذري در ايام محرم بروز يابد و در نوحهها و مرثيهها از خداوند و اهلبيت(ع) براي نجات آذربايجان از سلطه كمونيستي استمداد شود. از ميان مراثي موجود دو نمونه يكي از اردبيل و ديگري از تبريز ارايه ميشود.
مرحوم صحاف تبريزي از مرثيهسرايان نامي تبريز است كه آثاري چون «گلشن شهدا»، «رهروان حقيقت» از آثار گهربار مرثيه اوست. جالب آنكه بر كتاب «رهروان حقيقت» وي استاد شهريار مقدمهاي جالب و زيبا نگاشته است.
پی نوشتها
1. ر.ك.به: پيدايش فرقه دمكرات آذربايجان به روايت اسناد و خاطرات منتشرنشده، تهران، مؤسسه تاريخ معاصر ايران، 1386. 2. ر.ك.به: انقلاب اسلامي در مرند، دكتر اسمعيل حسنزاده، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1387. 3. گزارش آيتالله طالقاني در نشريه 4. ر.ك.به: بحران آذربايجان، خاطرات آيتالله ميرزا عبدالله مجتهدي تبريزي، به كوشش رسول جعفريان. 5. حميد صبري آذرشهري، تاريخ آذرشهر،تبريز، صص 9ـ188.
..............پایان پیام/ 218