خبرگزاری اهل‌بیت(ع) - ابنا

چهارشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۳
۱۶:۱۷
در حال بارگذاری؛ صبور باشید
سه‌شنبه
۲۱ خرداد
۱۳۹۲
۱۹:۳۰:۰۰
منبع:
ابنا
کد خبر:
429031

متن سخنرانی امام موسی صدر در سوم شعبان

چرا می‌گوییم حسین(ع) چراغ هدایت و کشتی نجات است

کسی که در برابر ستمگر ساکت می‌‏ماند در حقیقت به نوعی ظلم را تأیید می‌‏کند، این دو نوع ستم کردن، ایجابی و سلبی در حیات ملت‌ها وجود دارد هرچند آشکارا به چشم نیاید، ولی حوادثی رخ می‌دهد که این حقیقت را آشکار می‌‏کند.

آآ

به گزارش خبرگزاری اهل‏بیت(ع) ـ ابنا ـ امام موسی صدر بن مناسبت روز میلاد امام حسین(ع) سخنرانی داشت که از نظر خوانندگان می‌گذرد.

بسم الله الرحمن الرحیم

رسول‌خدا فرموده است: إِنَّ الحُسَـینَ مِصـباحُ الهُـدی و َسَفینَــة النّجاة.» حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است.

کشتی نجات است، چون از اهل‌بیتی است که یکی از دو ثقلین است که پیامبر برای امت خود باقی گذاشته و فرموده است: «مَثَلُ أهلِ بَیتی مَثَلُ سَفینَـةِ نوح مَن رَکَبَ‌ها نَجا وَ مَن تَخَلَّفَ عَن‌ها غَرِقَ.» مثل اهل‌بیت من مانند کشتی نوح است؛ هر که بر آن کشتی سوار شود، نجات یابد و هر‌که از آن بازماند غرق شود، ولی در این بین، امام حسین ویژگی خاصی دارد. پیامبر راه هدایت را به راهی تاریک تشبیه می‌‏کند که نیاز به چراغ و نور دارد و آن چراغ و نور امام حسین است.

برای آنکه بفهمیم چگونه حسین چراغ هدایت و عامل روشنایی راه است، مقدمۀ کوتاهی می‌‏گویم.

انسان طبیعتاً در عملکرد خود هر چه بیشتر پیش برود، بیشتر به آن خو می‌‏گیرد و آن عملکرد در او نهادینه می‌‏شود.

وقتی انسان کاری نیک یا زشت را برای نخستین بار انجام می‌‏دهد، چون هنوز به آن عادت نکرده و برخلاف عادت پیشین اوست، برای او سنگین و دشوار است، ولی‌‌‌‌ همان کار در مرتبۀ دوم آسان‌تر و در مرتبۀ سوم آسان‌تر از قبل می‌‏شود و، به همین ترتیب، انسان به کار نیک یا زشت عادت می‌‏کند و آن کار جزئی از زندگی انسان می‌‏شود، به‌گونه‏ای که ترک آن برای او دشوار می‌‏شود.

مثالی ساده بزنم: ماشین وقتی از جایی مرتفع پایین می‌‏آید، هنگام شروع حرکت و در نخستین لحظات، به‌آرامی حرکت می‌‏کند و متوقف کردن آن آسان است، ولی هر‌چه بیشتر حرکت کند و جلو‌تر برود، سرعت و قدرت حرکت آن بیشتر و نگه داشتن آن دشوار‌تر می‌‏شود، تا جایی که سرعت ماشین به اندازه‏ای می‌شود که نگه داشتن آن ناممکن شود و حتی اگر راننده در صدد متوقف کردن ماشین برآید، وضع بد‌تر می‌‏شود و خطر بیشتری او را تهدید می‌‏کند. شاید شما نیز این وضعیت را تجربه کرده باشید.

این مثال ساده و روشن، تصویری از چگونگی زندگی عادی ما ارائه می‌‏کند. انسان هنگام انجام دادن هر عملی ـ ‌خیر یا شر‌ ـ وقتی برای نخستین بار آن را انجام می‌‏دهد، آن را سخت و دشوار می‌‏یابد، ولی به‌تدریج آن عمل برای او آسان می‌‏شود و جزئی از زندگی و عادات او می‌‏شود.

شاید بسیاری از ما وقتی برای اولین بار سیگار می‌کشیم، برایمان دشوار و ناخوشایند است و احساس تلخی می‌‏کنیم، ولی کم‌کم این کار زیان‌بار و خطرناک، جزئی جدایی‌نا‏پذیر از زندگی و عادتمان می‌‏شود. عادت کردن در زندگی انسان امری طبیعی و ملموس است. یک مثال از هندسه بزنم: وقتی فردی در یک خط مستقیم راه می‌‏رود، اگر اندکی، حتی به اندازۀ یک قدم، از این مسیر منحرف شود، مسلماً از مسیر خود دور خواهد شد. در ابتدا تنها چند گام از راه راست دور می‌‏شود، ولی هر‌چه در مسیر منحرف جلو‌تر رود، بیشتر از راه راست دور می‌‏شود. در ابتدای انحراف از مسیر، تنها چند گام از راه راست دور می‌‏شود. فرض کنیم پس از یک ساعت، یک کیلومتر، چهار کیلومتر، پنج کیلومتر یا بیست کیلومتر دور می‌‏شود، ولی اگر در مسیر نادرست 10 ساعت یا یک روز راه برود، مسافت بسیاری از راه اصلی منحرف می‌‏شود و در این صورت بازگشت او به راه درست بسیار دشوار خواهد بود.

این طبیعتِ زنـدگی ماسـت و همـۀ مـا آن را درک کـرده‏ایـم. اینجاست که نقش هدایتگران و واعظان و اندرزدهندگان آشکار می‌‏شود. شاید بسیاری از ما وقتی برخی کار‌ها و گناهان را مرتکب می‌‏شویم یا حق کوچکی را نادیده می‌‏گیریم یا آن را انکار می‌‏کنیم، خود را گناهکار نمی‌‏بینیم.

چرا؟ چون با خود می‌‏گوییم: گناه من چیست؟ من تنها مرتکب گناهی کوچک شده‌ام، انسانی را از حقِ اندکی، مثلاً به اندازۀ یک لیره، محروم کرده‌ام، به فلان انسان با توهین یا ناسزای کوچکی ستم کرده‌ام. ولی این کار‌ها وقتی تکرار شود و انسان به انجام دادن آن‌ها عادت کند، بسیار خطرناک می‌‏شود.

امروز من حقِ کوچکی را نادیده می‌‏گیـرم، مثلاً به فردی یـک لیره بدهکارم، ولی آن را انکار می‌‏کنم، یا چند متر مربع از زمین‌های کسی در زمین من است و من آن را انکار می‌‏کنم و می‌‏گویم این‌ها ساده و ناچیز است؛ ولی همین اشتباهات ساده و همین انحرافات جزئی، پس از مدتی، زمینه را برای روا داشتن ستمی بزرگ‏‌تر فراهم می‌‏کند؛ مانند ماشین که در سراشیبی هر‌چه جلو‌تر برود، سرعت آن بیشتر می‌‏شود.

وقتی من مرتکب گناهی می‌‏شوم، به پیامدهای آن توجه ندارم و نمی‌‏بینم به کجا می‌‏انجامد، ولی راهنمای دانا و چراغ هدایت می‌‏تواند این پیامد‌ها را ببیند و می‌‏داند انحرافی که امروز با یک گام یا 10 متر یا هزار متر آغاز می‌‏شود، فردا به صد‌ها و هزاران متر می‌‏انجامد. اینجاست که نقش رهبر و پیشوا و راهنما و چراغ هدایت آشکار می‌‏شود. ظلم و جرم و اشتباه نسبت به دیگران همیشه با انجام دادن یک عمل تحقق نمی‌‏یابد. ستم کردن تنها این نیست که مال کسی را به زور بگیرم، مال دیگران را به ناحق بخورم، کسی را طرد کنم، به کسی توهین کنم یا شهادت ناحق بدهم.

ستم کردن تنها به این نیست که چیزی را به کسی که شایستۀ آن نیست، بدهیم، بلکه ستم کردن با سکوت در برابر پایمال شدن حق هم محقق می‌‏شود و همان‌گونه که شنیده‏اید: کسی که از حق چشم‏پوشی کند و از گفتن آن خاموش بماند، شیطانی لال است.

کسی که در برابر ستمگر ساکت می‌‏ماند و به او اجازۀ جولان می‌‏دهد، در حقیقت به نوعی ظلم را تأیید و با آن سازش می‌‏کند و مظلوم را خوار می‌‏سازد. این دو نوع ستم کردن، ایجابی و سلبی، در حیات ملت‌ها وجود دارد؛ هرچند آشکارا به چشم نیاید، ولی حوادثی رخ می‌دهد که این حقیقت را آشکار می‌‏کند.

به حادثۀ کربلا و قیام امام حسین (ع)، این چراغ هدایت، برگردیم تا ببینیم چگونه امام حسین راه را روشن کرد تا مردم خود حقیقت را دریابند.

می‌‏دانید که امام حسین و فرزندان و برادران و یاران ایشان به شهادت رسیدند و اهل‌بیت امام به اسارت رفتند. در کربلا زشت‏‌ترین جنایت و بزرگ‏‌ترین خیانت رخ داد و شدید‏‌ترین ستمی که از دست ستمگر برمی‌آید، روا داشته شد. ستمی که در کربلا روا داشته شد، با هیچ ستمی مقایسه‌شدنی نیست، ولی جای این سؤال هست که چه کسی این مشکل را پدید آورد؟ چه کسی ستم کرد؟

در این حادثه، یک نفر فرمان داد که یزید بـود؛ یـک نفـر امیر بود، یعنی ابن زیاد؛ یکی لشکر را فرماندهی کرد و به کربلا آورد که عمر‌بن‌سعد بود؛ گروهی این فرمان را اجرا کردند و تیراندازی کردند و سنگ انداختند و مستقیماً در کشتن امام حسین (ع) دخالت کردند که شمر و یاران او و سپاه حاضر در کربلا بودند.

سؤال این است: اگر در میدان جنگ تنها ابن‌زیاد و یزید و عمربن‌سعد بودند، آیا امام حسین به آن شکل دردناک به شهادت می‌‏رسید؟ اگر افراد سپاه دشمن بیست یا پنجاه نفر بودند، آیا می‌‏توانستند چنین جنایتی را مرتکب شوند؟ یقیناً نه. پس چگونه توانستند چنین جنایتی کنند؟ به فرمانِ فرمانده و اجرایِ مجریان و تأییدِ تأییدکنندگان و سکوتِ خاموشان. یعنی می‌‏توانیم بگوییم آن امت، همگی، با قول و فعل و سکوت و خشنودی و فرمانبری خود، بر کشتن امام حسین (ع) اجماع کردند. همگی در رقم زدن واقعۀ کربلا توافق داشتند، جز اندکی از آنان.

این حقیقت چه زمانی برای مردم آشکار شد؟ پس از رخ دادن آن واقعه. در آن زمان کوفه از بزرگ‌ترین پایتخت‏های جهان اسلام بود. جمعیت کوفه چند نفر بود؟ صد‌ها هزار نفر. هر‌یک از آنان باید با خود فکر می‌‏کرد که اگر او ساکت نمی‌‏ماند و به یاری حسین (ع) می‌‏شتافت، حسین (ع) کشته نمی‌‏شد. زیرا یک مجموعه مرکب از افراد است و همان‌گونه که در یک شب سی‏ نفر به سپاه امام حسین (ع) پیوستند، اگر هزار نفر، چهار هزار نفر، پنج هزار نفر جمع می‌‏شدند و به امام حسین (ع) می‌‏پیوستند، این فاجعه پیش نمی‌‏آمد. بنابراین، امام حسین (ع) با شهادت خود در واقع ذره‌بینی در برابر چشمان مردم قرار داد و آنان را از مسئولیت و نتیجۀ کار‌هایشان آگاه کرد که امروز شما سکوت می‌‏کنید یا درهمی می‌‏گیرید یا در خانه می‌‏نشینید یا فرزند خود را از ترس کشته شدن به خانه بازمی‏گردانید. پیامد این کار‌ها چیست؟

پیامد این کار‌ها در ‌‌‌‌نهایت کشته‌شدن امام حسین (ع) است. امام حسین (ع) کشته شد، ولی کشته شدن او یک‌باره و ناگهانی اتفاق نیفتاد، بلکه نتیجۀ سلسله حوادثی بود که پس از رسول‌خدا و با روی کار آمدن معاویه آغاز شد و به شهادت حسین‌بن‌علی انجامید. انحرافی که ابتدا پدید آمد، جزئی بود: سکوت یا ترس یا گرفتن دینار و درهم، گرفتن 10 یا پانزده لیره یا چند متر زمین. جنایت این‌گونه آغاز شد و کم‏کم سرعت گرفت و بزرگ شد و تا به آنجا رسید که به کشته شدن پسر دختر رسول‌خدا انجامید، آن هم به شکلی فجیع و دردناک، و هیچ کس دم برنیاورد، همه ساکت ماندند.

حسین (ع) از حقیقت پرده برداشت. یعنی به مردم گفت: ‌ای کسی که به اندازۀ سر سوزن به مردم ستم می‌‏کنی، تو در مسیری حرکت می‌‏کنی که پیامد آن ستم کردن به زندگی و آبرو و دین همۀ مردم است. ‌ای کسی که یک قدم از مسیر حق منحرف شده‏ای، به جایی خواهی رسید که به کشتن پسر دختر پیامبر راضی خواهی شد و یا در آن شرکت خواهی کرد. ‌ای کسی که به آنچه در برابر تو رخ می‌‏دهد، بی‏اعتنایی و نسبت به حقی که در برابر تو پایمال می‌‏شود، ساکت می‌‏مانی، در آینده به آبرو و جان مردم تعرض می‌‏شود و ریختن خون دیگران جایز شمرده می‌‏شود و تو یا به آن خشنودی یا در آن نقش داری یا در برابر آن ساکت می‌‏مانی.

هیچ تفاوتی بین آن‌ها وجود ندارد و هیچ راه میانه‏ای در کار نیست: یا باید در راه هدایت حرکت کنی یا در راه‏های گمراهی، و چه بسیارند راه‏های گمراهی! کسی که در مجلس امام حسین شرکت می‌‏کند، در یک لحظه فکر کند ‌و بسیاری از ما با خود فکر کرده‏ایم که کاش ما با امام حسین بودیم تا به رستگاری عظیم می‌‏رسیدیم، بسیاری از ما می‌‏گوییم اگر ما در کربلا بودیم، بی‏گمان حسین را یاری می‌‏کردیم. آیا معنای حضور شما در این مراسم، این نیست که اگر ما در کربلا بودیم، حسین را یاری می‌‏کردیم؟ ولی بین خود و خدای خود، اگر خواستید دربارۀ کسانی که امام حسی