به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ پایگاه اطلاعرسانی جبهه جهانی مستضعفین نوشت: "پس از دو سال حضور در قندهار، به گوانتانامو منتقل شدم. آنجا بیش از قبل من را کتک میزدند و در زندانهای انفرادی طولانی مدت نگه میداشتند. سرمای کشنده و گرمای وحشتناک و روزها بیخوابی اجباری را باید تحمل میکردم. بازجوها مدام یک سوال را تکرار میکردند و من داستان خودم را دوباره و دوباره برایشان میگفتم؛ نام، نام خانوادگی؛ دلیل حضور در پاکستان. اما هیچکدام از پاسخها، آنها را راضی نمیکرد. من میدانستم بازجوها علاقهای به شنیدن حقیقت ندارند."
اینها را مورات کرناز، یکی از زندانیان آزاد شده گوانتانامو میگوید. خاطرات تلخ و هراسآوری که سالهای سال در یاد این زندانیان باقی خواهند ماند. او میگوید: "با این حال همیشه سعی میکردم انسانیت خودم را حفظ کنم. من به حیوانات علاقه زیادی داشتم. همیشه تکهای از نان خود را نگه میداشتم و به سوسمارهایی که کنار حصارها میآمدند غذا میدادم. وقتی نگهبانان متوجه این مسئله شدند، ۳۰ روز زندان انفرادی در تنهایی و تاریکی را تجربه کردم."
معظم بیگ نیز از خاطرات خود در زندان بگرام، پیش از انتقال به گوانتانامو میگوید. او از مشاهده مرگ زندانیانی میگوید که زیر شکنجه دوام نمیآوردند. گوشهای بیگ هنوز از صدای جیغ زنان زندانی پر است. او هر لحظه تصور میکرد که صدای همسرش را میشنود. اما سه سال بعد، و پس از آزادی متوجه شد همسرش هرگز دستگیر نشده.
بدن ابوبکر قاسم، مسلمان چینیالاصل، هنوز جای زخمهای عمیقی را بر خود دارد. او هنوز کابوس میبیند و صدای فریاد همسلولیهایش را میشنود. او میگوید: در گوانتانامو، قانون وجود نداشت. افراد فقط از روی شماره شناسایی میشدند.
سامی الحاج، خبرنگار الجزیره، یکی از افرادی است که سالهایی از عمر خود را در این زندان سپری کرده است. وی درباره گوانتانامو و شرایط سخت آن میگوید: "آنها از سگ استفاده میکردند. سگها مرا گاز میگرفتند. گاهی اوقات من را آویزان میکردند و تا شش روز اجازه نمیدادند بخوابم. گاهی اجازه نمی دادند به دستشویی بروم. بعضی وقتها دستگاه تهویه را روی درجه زیاد روشن کرده و مرا برای مدت طولانی در اتاق رها میکردند."
وی در سال ۲۰۰۱ در پاکستان، هنگام تهیه گزارش درباره حمله آمریکا به افغانستان، توسط ارتش آمریکا دستگیر شد. در حین دستگیری کاسهی زانوی الحاج شکست. او در طول زمان زندانی بودنش در گوانتانامو بارها و بارها توسط نیروهای آمریکایی شکنجه شد.
او میگوید: "گاهی اوقات سربازان اعمال شنیعی جلوی من انجام میدادند. اگر بیماری خاصی مثل دنداندرد داشتم، دکتر از من میخواست اول به سوالات بازجوها پاسخ دهم تا مرا درمان کند. من مشکلات دندانی داشتم چون آنها به من مسواک و خمیر دندان نمیدادند."
براندون نیلی، یک افسر پلیس و نگهبان سابق گوانتانامو میگوید در این زندان با زندانیها رفتار وحشتناکی میشد. او میدید زندانیان کتک میخورند و تحقیر میشوند. با وجود اینکه نیلی تعهد عدم فاش سازی اسناد را امضا کرده بود، اما تصریح میکند: "من باید در مورد اتفاقی که آنجا میافتد حرف میزدم. من ترجیح میدهم با عکسالعملها روبرو شوم تا اینکه اصلا حرفی نزنم، چون مردم باید بدانند آنجا چه خبر است."
نیلی تنها فرد در ارتش آمریکا نیست که در مورد واقعیات گوانتانامو صحبت میکند.
عمر دقایس، درباره اتفاقی که منجر به نیمهبسته شدن یکی از چشمانش شد میگوید: پنج یا شش نگهبان، به سلول من و دیگر زندانیان آمدند تا اعتصاب غذا و دیگر اعتراضات ما نسبت به شکنجهها و آزارهای جنسی را متوقف کنند. آنها ما را تهدید کردند و پس از کتک زدن در سلول، مرا به بیرون سلول کشاندند. در حالی که افسر ایستاده و تماشا میکرد، یکی از نگهبانان با خشونت باور نکردنی یکی از چشمان من را بیرون آورد و چون یکی از چشمان من از قبل مشکل داشت، بینایی هر دو چشمم را از دست دادم. بعد به تدریج بینایی یکی چشمانم برگشت اما چشم دیگر بدتر و بدتر میشد. سپس آنها به سلولهای دیگر رفتند تا همین کار را با دیگر زندانیان بکنند تا درس عبرتی باشیم برای سایرین که دست به هیچ اعتراض و اعتصابی نزنند."
دیوید هیکس، زندانی استرالیایی گوانتانامو میگوید: تنهایی و حبس نامحدود دو مسئله متفاوت هستند، اما وقتی با هم ترکیب شوند، تبدیل به توفانی ویرانکننده میشوند. تنهایی تاثیر بسیار بدی روی ذهن میگذارد و اگر هیچ امکان ارتباطی با دیگران وجود نداشته باشد این تاثیر چندین برابر میشود. هر چیزی بیرون این چهاردیواری خیلی سریع فراموش میشود. ذهن، بدون هیچ تحریک فکری، تنبل و تاریک و زمان متوقف میشود. حرف زدن سخت شده و وقتی میخواهید حرف بزنید، به یاد آوردن کلمات و چیدن آنها در کنار هم مشکل میشود. در این زمان، بازجوها دنیای جدیدی برای شما میسازند و هر چه فکر میکنید و میدانید، چیزی است که بازجوها به شما القا کردهاند. مثل یک کودک به بازداشتکنندگان خود وابسته میشوید. آنها شما را از هم پاشیده و دوباره میسازند. حبس نامحدود بسیار خشن و کشنده است. فقط ۵ سال بعد و پس از شنیدن تاریخ آزادی بود که من کمکم احساس عادی بودن کردم."
تمام این خاطرات، و حرفهای گفته و ناگفته بسیار دیگر، تنها مشتی از خروار شکنجهگری های سربازان و افسران آمریکایی در گوانتانامو است. شکنجههایی چون آزار جنسی، تحقیر، بیخوابیهای اجباری، زندانهای انفرادی، اعدامهای صوری، تجویز اجباری دارو، استفاده از سگها برای ترساندن زندانیان، گرما و سرمای بیحد و حصر، بمباران حسی (سر و صدا)، تماشای شکنجه دیگران، شکنجه های روحی و روانی، همه و همه قوانین بینالمللی و تمام قواعد حقوق بشر را زیر پا گذاشتهاند.
با وجود اینکه بیشتر این شکنجهها، جنایت جنگی محسوب میشوند، اما هرگز کسی بابت آنها مسئول شناخته و محاکمه نشده است و کشورهای مدعی حقوق بشر به شکنجه و کشتار خود ادامه می دهند.................پایان پیام/ 218