به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ سلسله مباحث وهابیتشناسی كه توسط آیتالله العظمی سبحانی تدریس شده است، تقدیم مخاطبان گرامی می شود:
پدیدآورنده وهابیت ابن تیمیه در قرن هشتم بود و پس از چهار قرن خموشی این فرقه به وسیله محمّد بن عبد الوهاب در قرن دوازدهم (قمری) رشد و نمو كرد.
محمّد بن عبد الوهاب، اهل نجد است، یعنی در نجد بزرگ شده است پدری دارد بسیار عالم و فاضل و ورع و متقی، و به تمام معنا مرد مذكی، امّا فرزندش بر خلاف روش او است.
وی متوّلد 1115 هجری قمری. متوفّای 1206 ه.ق است. تا پدر بود افكار خودش را ابراز نمیكرد. بعد از فوت پدر، در سال 1160 كم كم همان افكار ابن تیمیه را گرفت و احیا كرد.
امّا خیلی از ابن تیمیه جلوتر زد، چون گاهی ابن تیمیه برخی از توسلها را تجویز كرده است. ابن تیمیه كتابی دارد به نام « الاذكار» كه چاپ هم شده است در آنجا دارد كه عبدالله بن عمر یك شب یا یك روز پاهایش خوابید، رنج میبرد از این كه پاهایش به خواب میرود، متوسّل به پیغمبر اكرم صلّی الله و آله شد و گفت: یا محمّد! بعد از توسل پا باز شد، این را نقل میكند و این را تجویز میكند، امّا همین محمّد بن عبد الوهّاب كه استادش محمّد بن تیمیه است همین را تجویز نمیكند. اینجا هم با استادش مخالف است ایشان كتابهای ابنتیمیه را مطالعه كرد و تمام مطالب ایشان را به نحو دیگر مطرح كرد، امّا خیلی سختتر و كوبندهتر.
چگونه مكتب محمد بن عبد الوهاب گسترش یافت؟
عرض كردم كه ابن تیمیه در دمشق ظهور كرد، دمشق در آن زمان مركز علم و دانش بود، ولی ایشان در منطقه نجد، منطقهای كه امّیت و بی سوادی و اعراب فراوانند. یعنی آنهایی كه نه آگاهی از كتاب دارند و نه از سنّت دارند، و فقط از پدر و مادر مسائلی را شنیدهاند و غالبا اعرابند و بیابانی، در آنها نفوذ كرد.
بازوی مكتب ایشان آل سعود است. به این معنا كه آل سعود با ایشان هم پیمان شدند و در همان اوایل گفتند كه ما حاضریم بازوی نظامیه شما باشیم. به یك شرط اینكه امور دینی با شما و نسل شما باشد، سیاست و حكومت با ما و نسل ما باشد و الآن هم بر همین پیمان باقی هستند، از همان زمانی كه پیمان بستند در تمام این چند قرن حكومت نظامیگری و قدرت در دست آل سعود است و فتوا و موقوفات و غنائم همه و همه دست شیخ و آل شیخ است. و الآن هم كه مفتی دارند از آل شیخ است، اینها پشت ایشان را گرفتهاند، و به اصطلاح پشت سر او ایستادند، و این مكتب را كم كم در نجد گسترش دادند ولی در عین حال دولت عثمانی احساس خطر میكرد و كرارا بر اینها حمله كرد و اینها را گرفت و بست، منتها اینها در نقطهای زندگی میكردند كه عثمانیها نمیتوانستند در آنجا دوام بیاورند. از این رو كم و بیش و جسته و گریخته تبلیغ میكردند تا اینكه خلافت عثمانی در اوائل 1300 شمسی فرو ریخت و حكومت اسلامی رفت و كشورهای اسلامی كه یك كشور بودند، تبدیل به چند كشور شدند، عجوز استعمار انگلستان قرار شد كه نجد و حرمین شریفین را در اختیار آل سعود قرار دهد. فلذا با قوه و قدرت حرمین شریفن را گرفتند، از نجد كه منطقه شرقی است تا مكه، طائف و جده در قلمرو اینها قرار گرفت، باز اینها نتوانستند اشاعه دهند مگر روزی كه نفت در سرزمین اینها پیدا شد، قدرت دلار و قدرت ریال از یك طرف، از طرف كسانی را كه تربیت كرده بودند برای اشاعهی مكتب، سبب شد كه این مكتب از خارج حرمین به جای دیگر هم منتقل شود.
به بیان دیگر گروهی را با زر خریدند و گروهی را هم با زور مطیع خود ساختند. یعنی اگر زر و زور از دست اینها گرفته شود این مكتب در دنیا مشتری ندارد.
باید دانست كه در این مكتب چیزی نیست كه جوان بتواند به آن بگرود، امّا از آنجایی كه حرمین دست اینها است، منبر مكّه و مدینه دست اینها است و از آن طرف قدرت ریالی دارند و استعمار هم با اینها هم فكر هست و هماهنگ، از این رو توانستند در دنیا خودشان را نشان بدهند، امّا تحت همین همایش و برنامه.
تبین مفهوم توحید و شرك بهترین راه برای بطلان مكتب وهابیت
در میان مسائلی كه ما باید فشار بیاریم مسئلهی توحید است، اگر ما بتوانیم كه توحید و شرك را معنای درست كنیم و حقیقت توحید را بیان كنیم، خواهیم دید كه موحّد كیست و مشرك كیست.
آنها اساس كارشان توحید است، در واقع خودشان را سپاه توحید میدانند، و دیگران را متهم به سپاه شرك میكنند، ما باید توحید و مراحل توحید را خوب بیان كنیم تا دیده شود كه موحّد كیست و غیر موحّد كیست، زیرا با صرف گفتن اینكه ما موحّد و شما مشرك هستید یا بالعكس كار حل نمیشود، مفتاح و كلید این مكتب تبیین مفهوم توحید و شرك است.
توحید و مراتب آن
توحید مراتبی دارد برخی از مراتبش فعلا برای ما مطرح نیست مثلاً توحید در ذات و آن این است كه خدا یكی است و برای او صانعی نیست و نیز برای او همتا نیست. تعبیر اینكه خدا یكی است در مقابل باید بگوییم كه همتایی برایش نیست، اینكه بگوییم یكی هست و دو تا نیست غلط است، باید بگوییم كه یكی هست و همتا و شریكی ندارد. و این مسئلهای است كه همهی مسلمانان و همه پیروان ابراهیم بر این توحید معتقد هستند، به این میگویند توحید ذاتی.
توحید در ذات
توحید ذاتی دو مرحله دارد:
1- خدا همتا ندارد، 2- خدا بسیط است و جزء ندارد و قرآن به هر دو اشاره كرده است.
مثلاً در سوره توحید كه همگی آن را میخوانیم میفرماید: «و لم یكن له كفوا احد» اشاره به این است كه همتا و مثل و نظیر ندارد، در آغاز آیه میفرماید: «قل هو الله احد»، احد یعنی موجود بسیط است جزء ندارد. چون اگر مركب باشد، «كل» در تحقق خود محتاج جزء میشود و محتاج نمیتواند خدای واجب الوجود باشد، باز در آیات دیگر هم اشاره به توحید به معنای یكتا (كه خدا همتا ندارد و هم اشاره به توحید به این معنا كه خدا جزء ندارد، بسیط است و مركب از دو چیز نیست دارد)، منتها این مسئله فعلا نه برای آنها مطرح است و نه برای ما مطرح میباشد.
توحید در صفات
دومین مسئله، مسئلهی توحید در صفات است. توحید در صفات این است كه خداوند منان دارای صفات جمال و كمال است، قدرت دارد علم دارد، امّا علم و قدرت او عین ذات او است نه اینكه یك طرف ذات باشد و طرف دیگر قدرت. قدرت عین ذات اوست، علم عین ذات اوست، حیات عین ذات اوست، این مسئله از خصایص امامیه است، یعنی دیگران حتی اشاعره معتقد به این مسئله نیستند كه صفات عین ذات خداست، بلكه همهی آنها میگویند كه صفات زائد بر ذات است.
ولی ما فعلا این مسئله را مطرح نمیكنیم و آن برای جای خودش موكول میكنیم، لازم به ذكر است كه این مسئله ادلهی روشنی دارد كه در جای خودش بیان شده است.
البته مسئله مهم عبارت است از: توحید در خالقیت، توحید در ربوبیت و توحید در عبادت. كه در جلسهی آینده هر سه توحید را بیان خواهیم كرد.
...............پایان پیام/ 218