به گزارش خبرگزاري اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ یکی از مشکلات جدی مسلمان (چه شیعه و چه سنی)، وهابیت تکفیری است و از طرفی، آشنایی با عقاید و عملکرد وهابیت تکفیری و نقد آنها یکی از نیازهای جدی جوامع مسلمان است.
سلسله مباحث وهابیت شناسی را که توسط حضرت آیتالله العظمی سبحانی تدریس شده است، تقدیم مخاطبان گرامی میشود.
بسم الله الرحمن الرحیم
در برخی از روایات آمده است که «إنّ للباطل جولة و للحقّ دولة» باطل هر چند گاهی خود را نشان میدهد و دوباره از بین میرود.
به بیان دیگر، باطل همانند کف روی سیل یا آب است که پس از مدتی محو و نابود میشود، امّا حق پیوسته، استوار و ثابت است.
«للباطل جولة» باطل مانند کفهایی روی سیل است که دوام ندارد و پایدار نیست امّا «للحقّ دولة»، یعنی حق همانند آبی است که در ته زمین فرو میرود و برای مردم مایه حیات است.
نو اندیشی دینی در قالب وهابیّت در روزهای اول برای خود درخشندگی داشت، زیرا مردم از واقعیت آن خبردار نبودند و فکر میکردند که واقعا میخواهند با شرک و خرافات مبارزه کنند، مسلّما مبارزه با خرافات و شرک یک مسئله حیاتی است، یعنی هیچ مسلمانی حاضر نیست که به خرافه گوش کند و یا شرک را ترویج کند.
شعر شاعری در مدح وهابیت و پشیمان شدن از آن شعر
وهابیها در ابتدا یک کلیّات را میگفتند که برای مردم جالب بود، حتّی امیر محمّد بن اسماعیل یمانی مؤلف کتاب «سبل السلام فی شرح بلوغ المرام» - که بسیار کتاب ارزندهای است- هنگامی که نهضت محمد بن عبدالوهاب را شنید قصیدهای را درباره او گفت که بیت اولش این است:
سلام علی نجد و من حلّ فی نجد / و ان کان تسلیمی علی البعد لا یجدی ...
درود من بر نجد و بر کسانی که در نجد هستند، هر چند که سلام من از دور چندان مفید نیست.
امّا بعد از آن که با واقعیت این مکتب آشنا شد و فهمید که آنها میخواهند همه مسلمانان را تکفیر کنند و فقط خود را مسلمان بدانند و نیز با حملهها و هجومهای محمد بن عبد الوهاب به اطراف و اکناف، و کشتارهایی که انجام میدادند، غارتهایی که میکردند و با تمام مسلمانان به عنوان مشرک رفتار میکردند، متوجه عقیده انحرافی آنها شد و از عقیده خود برگشت و قصیده دیگری بر ردّ این مکتب گفت که بیت اوّلش این است:
رجعت عن القول الذی قلتُ فی النجد / و قد سهل عنه خلاف الذی عندی ....
من از گفتار خود برگشتم و آن دورودی که بر آن مرد (محمد ابن عبد الوهاب) گفته بودم، پس میگیرم، چرا؟ زیرا فهمیدم غیر آنچه که به ما میگویند عمل میکنند.
توحید در تدبیر و ربوبیت
بسیاری از آیات در قرآن مربوط است به توحید در تدبیر، یعنی توحید در اداره جهان.
« لَوْ کانَ فیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا ... » (اگر در آسمان و زمین، جز «اللَّه» خدایان دیگرى بود، فاسد مىشدند (و نظام جهان به هم مىخورد)) (نساء/22)
این آیه مبارکه ناظر به توحید در خالقیّت نیست، زیرا در توحید خالقیّت اختلاف نبود، بلکه در باره توحید در تدبیر است، زیرا آنها خیال میکردند که تدبیر جهان در دست اصنام و اوثان است. همچنین آیه دیگر: « مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما کانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ » (خدا هرگز فرزندى براى خود انتخاب نکرده و معبود دیگرى با او نیست که اگر چنین مىشد، هر یک از خدایان مخلوقات خود را تدبیر و اداره مىکردند و بعضى بر بعضى دیگر برترى مىجستند (و جهان هستى به تباهى کشیده مىشد) منزّه است خدا از آنچه آنان توصیف مىکنند) (مؤمنون/91)
این آیه مربوط به توحید در تدبیر است، یعنی توحید در اداره امور جهان، و میفرماید خیال نکنید که عالم بالا در اختیار یک موجودی است و عالم پایین در اختیار موجود دیگر، بلکه همه جهان تحت تدبیر حق تعالی است.
البته تدبیر اسباب و مسبباتی دارد که همگی مربوط به خداوند هستند و اگر هم میفرماید «و المدبّرات امراً» مقصود همین است.
بحث توحید در عبادت، مهم است
ولی چیزی که برای ما بسیار مهم است، توحید در عبادت است که در حقیقت کلید این مسئله در این جا است، توحید در عبادت مسئلهای است که همه مسلمانان جهان وحدت نظر دارند که هیچ فردی را نمیتوان مسلمان نامید، مگر اینکه توحید در عبادت قائل شود و آن این که تنها خدا را باید پرستش کرد، یعنی پرستش غیر خدا ممنوع است و حرام و شرک.
بنابراین؛ در کبری و در ضابطه کسی بحث ندارد حتی رسول الله افرادی را که به اسلام میپذیرفت، هیچگاه از آنها در مورد توحید در خالقیّت سخن نمیگفت، بلکه راجع به توحید در عبادت سخن میراند و میفرمود: فقط باید خدا را پرستش کرد و غیر خدا را نباید پرستش نمود و به قول آیه مبارکه: « وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت ... » (ما در هر امتى رسولى برانگیختیم که: «خداى یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید!») النحل/36.
از این آیه استفاده میشود که توحید در عبادت برنامه تمام انبیاء بوده است، یعنی از زمانی که انبیاء آمدهاند و دارای شریعت بودهاند مانند حضرت نوح و به این طرف، همه آنان برای ترویج یک اصل آمدهاند و آن عبارت از این است که: «أن اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت» خدا را بپرستید هرگز بتها را نپرستید، حتی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله هنگامی که میخواهد مباهله کند، این مطلب را مطرح میکند: « قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً ...» (بگو: «اى اهل کتاب! بیایید به سوى سخنى که میان ما و شما یکسان است که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزى را همتاى او قرار ندهیم) (آل عمران/64)
همگی بیایید بر یک اصل عمل کنیم و آن این است که جز خدا را نپرستیم و برای او شریک قائل نشویم.
روشنترین گواه بر اینکه همه انبیاء برای ترویج همین اصل آمدهاند، آیه مبارکه مباهله است. روزی که رسول خدا مسیحیان نجران را دعوت کرد که با هم مباهله کنند، نخست این آیه را بر آنها تلاوت کرد. چه کنیم که همگی تحت یک کلمه جمع بشویم؟ آن کلمه چیست؟ آن کلمه « أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً» همگی این اصل را که اصلی است که در تمام ادیان ابراهیمی محترم است و آن اینکه خدا را بپرستیم و غیر او را نپرستیم.
بنابراین همه انبیاء و اولیاء و مصلحان برای ترویج یک اصل و تحکیم آن آمدهاند و آن اینکه فقط باید خدا را پرستش کرد و از پرستش غیر خدا اجتناب نمود و به قول آن شاعر که میگوید:
همه بندگانیم و یزدان یکیست / پرستش جز او را سزاوار نیست
مشکل و اختلاف ما با وهابیت کجاست؟
پس اصل «کبری» مسلم است که فقط خدا را بپرستیم و چیزی که در میان ما مورد اختلاف میباشد مسائل صغریات است و به تعبیر علمی ،اختلاف ما در مصادیق است که آیا بوسیدن ضریح پیغمبر، پرستش پیغمبر است یا نه؟ آیا بوسیدن در خانه پیغمبر، پرستش پیغمبر است یا نه؟ آیا درخواست شفاعت از رسول خدا (ص) پرستش رسول خداست؟
بحث درباره صغریات است، فلذا ما باید عبادت را تعریف منطقی کنیم، تعریفی که جامع و مانع باشد، به گونهای که واقعاً بتوانیم بوسیله این چراغ (یعنی این تعریف منطقی) عبادت را از تکریم جدا کنیم، و بین آنها یک نوع مرزبندی قائل بشویم.
چون غالبا «افراد» مسئله تعظیم و تکریم را با عبادت یکی گرفتهاند و خیال میکنند هر نوع تعظیم و تکریم عبادت محسوب میشود، قهراً طرف را مشرک و مهدور الدّم میدانند، تنها چیزی که میتواند این وحدت کلمه را ایجاد کند، و افراد متجاوز را از تجاوز باز دارد و افراد صالح آنها را به وادی اسلام و به وادی ایمان برگرداند اخوت اسلامی را تحکیم کند، باز شناسی عبادت و مرز بندی عبادت با تکریم و تفخیم است.
فرق عبادت با تعظیم و تکریم
ما از سه راه میتوانیم میزان عبادت را از تکریم بشناسیم. که هر کدام را باید نقد و بررسی کنیم.
راه کتابهای لغت، راه مطمئنی نیست
الف: راه اول این است که به کتابهای لغت مانند: «لسان العرب، قاموس، المقاییس ابن فارس» مراجعه کنیم و آنها را مورد مطالعه قرار بدهیم، از مجموع آنها یک حد منطقی برای عبادت پیدا کنیم که حدّ جامع و مانع باشد.
متأسفانه کتابهای لغت در این مورد نقش مهمی ندارند. آنها به صورت دقیق تعریف نمیکنند، آنها نمیخواهند یک معنای روشنی را در اختیار بگذارند خواه جامع و مانع باشد یا نباشد، غالبا در کتابهای لغت حتی لسانالعرب و قاموس میگویند: عبادت به معنای تذلل و خضوع است، یعنی اینکه انسان در مقابل موجودی اظهار ذلت و خضوع کند، این عبادت است.
همگان میدانیم که این تعریف، تعریف جامعی نیست و به اصطلاح تعریف بعید و اعم است زیرا چگونه میشود که بگوییم که هر تذللی عبادت است و حال اینکه در قرآن میفرماید:
« وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَة... » (و بالهاى تواضع خویش را از محبّت و لطف، در برابر آنان فرود آر ... ) (إسراء/24)
خداوند امر میکند که در مقابل پدر و مادر از خود کمال ذلّت و خضوع را نشان بدهید، پرهای ذلّت را بر روی پاهای آنها بیفشانید، آنچنان ذلیل و خاضع بشوید که بعداً دعا کنید و بگویید پروردگار من! به اینها رحم بکن چنانچه که آنان ما را در کوچکی پرورش دادند.
اگر واقعا هر نوع ذلّت و خضوع، عبادت باشد پس خدا امر به عبادت پدر و مادر کرده است، چگونه میتوان گفت که هر نوع ذلّت و هر نوع تذلل و خضوع و کوچکی عبادت و پرستش است.