به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ عزل محمد مرسی از ریاست جمهوری مصر، فقط کنار رفتن یک فرد نیست، بلکه به معنای شکست سنگین جنبش اخوانالمسلمین در عرصه سیاست و کشورداری است.
این واقعه از این نظر مهم است که اخوانالمسلمین، نه به عنوان یک حزب آنهم نه فقط در مصر بلکه به عنوان یک جریان متشکل سیاسی در جهان عرب و حتی جهان اسلام دارای پیروان و علاقمندان و همفکران زیادی است که در دو سال اخیر یعنی بعد از پیروزی انقلابهای مردمی در چند کشور عربی و شمال آفریقا، این جریان سیاسی متشکل درصدد کشورگشائی برآمد و تلاشهائی را برای در اختیار گرفتن قدرت و حکومت در بخش وسیعی از جهان اسلام به عمل آورد. اکنون که اولین تجربه حکومتداری اخوانالمسلمین در زادگاه و خاستگاه خود بعد از مدتی بسیار کوتاه با شکست مواجه شده، نه تنها آن گرایش کشورگشایانه ناکام ماند بلکه تمام احزاب و جمعیتهای اخوانی در جهان عرب و اسلام با سرخوردگی و بلاتکلیفی شدیدی دست به گریبان هستند.
آنها اکنون به جای تلاش برای گسترش قلمرو خود به کشورهائی که تاکنون آنها را فتح نکردهاند، باید تکلیف خود را با این سؤال مهم و اساسی روشن کنند که اخوانالمسلمین با سابقهای 85 ساله در عرصههای مبارزه، سیاست و فرهنگ، چرا نتوانست حتی در زادگاه مؤسس خود حسن البناء بیش از یکسال در مسند حاکمیت دوام بیاورد و با بدترین شکل ممکن از مسند قدرت کنار گذاشته شد؟
اگر خود اخوانیها نتوانند یا نخواهند به پاسخ این سؤال دست یابند، واقعیتهای یکسال اخیر یعنی دوران کوتاه زمامداری آنها در مصر و حضورشان در صحنههای سیاست و قدرت در بعضی دیگر از کشورها پاسخ این سؤال را به آنها تفهیم خواهد کرد. این واقعیتها اینها هستند:
- انحصارطلبی در حکومت و به حساب نیاوردن دیگران در مصر
- همراهی با افراطیون سلفی در موضعگیریها و برخورد با پیروان مذاهب و ادیان در داخل مصر.
- دخالت در امور داخلی سوریه و حمایت از تروریستهای تکفیری و اعلام ضرورت براندازی حکومت قانونی این کشور و اقدام به قطع رابطه با دولت سوریه با اینکه روشن بود صحنه گردان ماجرای سوریه آمریکا و رژیم صهیونیستی است.
- تحریک کردن دولتمردان ترکیه - که اخوانی هستند - به حمایت از شورشیان ضد دولتی سوریه و حمایت بیچون و چرا از سیاستهای انحرافی و سلطه جویانه رجب طیب اردوغان.
- همراهی با سران رژیم صهیونیستی در سیاستهای ضداسلامی این رژیم، استمرار رابطه با این رژیم و نامهنگاریهای عاشقانه میان محمد مرسی و شیمون پرز.
- ادامه فروش گاز به رژیم صهیونیستی علیرغم اعتراضهای شدید و مستمر مردم مصر و حتی تخریب تونل گذرگاه رفح.
- اعطای جایزه به همسر انورالسادات رئیسجمهور معدوم مصر که با امضای قرارداد ننگین کمپ دیوید بزرگترین خیانت را به آرمان فلسطین و ملت مصر کرد و حتی بسیاری از اعضای اخوانالمسلمین و سایر مبارزان مصری را به قتل رساند یا سالها به زندان انداخت.
- تعلل در محاکمه حسنی مبارک رئیسجمهوری که مردم علیه او انقلاب و او را ساقط کردند و دست او و همکاران و فرزندانش به خون بسیاری از مردم و غارت اموال بیتالمال آلوده است.
علاوه بر آنچه در این فهرست آمده و البته فقط موارد اصلی و برجسته انحرافات سیاسی مرسی و اخوانالمسلمین است، جمعبندی بسیاری از مخالفان مرسی و اخوان اینست که آنها با تصاحب انقلاب مصر، به جای جبران خیانتهای رژیم گذشته، راه سادات و حسنی مبارک را ادامه دادهاند و کشور را به سوی وابستگی بیشتر و فقر و فلاکت و مشکلات اقتصادی عمیقتر به پیش بردند. اکنون مردم مصر از نظر تأمین سوخت، برق و بخشی از اقلام مربوط به مواد غذائی در تنگنای شدید قرار دارند و همین وضعیت نیز یکی از عوامل خیزش عمومی علیه مرسی و اخوانالمسلمین است.
با توجه به عزل مرسی از ریاستجمهوری و بازداشت وی و تعدادی از سران اخوانالمسلمین اکنون باید پرونده حاکمیتی اخوانالمسلمین مصر را به بایگانی سپرد. هر چند دیروز طرفداران این جمعیت با تشکیل تجمعات در قاهره و تعدادی از شهرهای مصر و اعلام غیرقانونی بودن اقدامات ارتش، تلاش ناموفقی برای باز گردندان اوضاع به حالت گذشته به عمل آوردند، ولی با توجه به حمایت رئیسالازهر، رهبر قبطیها، رهبران احزاب مخالف، دولتهای بسیاری از کشورهای منطقه و بیتفاوتی مجامع بینالمللی نسبت به عزل مرسی و خلع ید اخوانالمسلمین از قدرت، این قبیل تلاشها به جائی نخواهد رسید.
واقعه مهم دیگری که باید به عنوان پیامد و پس لرزه سقوط مرسی و اخوان در انتظارش باشیم، تغییر وضعیت سوریه است. مواضع اخوانالمسلمین، پشتوانهای اعتقادی برای شورشیان ضددولت سوریه به ویژه اخوانیهای این کشور محسوب میشود. تکفیریها هم که زیرمجموعه سلفیهای افراطی هستند دستورالعمل خود را از سلفیهای مصر میگیرند. علاوه بر دستورالعمل و پشتوانه اعتقادی، بخشی از پشتوانه مالی شورشیان و تکفیریها نیز از مصر تأمین میشد. اکنون حاکمیت مصر سیاستی متفاوت دارد و آشکارا از سیاست ضدسوری مرسی و اخوان انتقاد میکند. بنابر این، طبیعی است که شورشیان سوری بخشی از پشتوانه خود را از دست بدهند.
در ترکیه نیز باید در انتظار تحول جدیدی باشیم. بیجهت نیست که دولتمردان ترک به اقدام ارتش مصر اعتراض و از مرسی به عنوان رئیسجمهوری که توسط مردم انتخاب شده و فقط با انتخابات است که میتواند تکلیف او روشن شود حمایت کردند. دولتمردان کنونی ترکیه از جمعیت اخوانالمسلمین و مثل اخوانیها طرفدار احیاء خلافت عثمانی هستند. از شگفتیها اینست که علاوه بر این، وجه اشتراک دیگر دولتمردان کنونی ترکیه و اخوانالمسلمین مصر، همراهی با صهیونیستها و برقراری رابطه با آنهاست. شگفتی بیشتر اینست که اخوانیهای سوریه نیز چهره سازشکار خود با رژیم صهیونیستی را در ستیز علیه جبهه مقاومت طی دو سال اخیر با جنگ علیه دولت سوریه و تعرض به حزبالله لبنان، که مظهر جهاد اسرائیل است، آشکار کردند. مرسی، بعد از شیخ حمد امیر سابق قطر و شیخ یوسف قرضاوی، سومین قربانی آتشافروزی در سوریه است.
در تونس، لیبی، یمن، مراکش، اردن، کویت، امارات و قطر، بسیاری نقاط دیگر نیز تأثیر شکست اخوان المسلمین مصر کاملاً محسوس و اثرگذار خواهد بود. در مقابل، جنبشها و نهضتهائی که ربطی به اخوانیها ندارند و حتی اخوانیها آنها را تحت فشار قرار میدادند، مثل انقلابهای بحرین و شرق عربستان، از این به بعد نفس راحتی خواهند کشید. واقعیت اینست که اخوانیها بعد از به دست گرفتن قدرت در مصر، راهی را انتخاب کردند که به خفه کردن انقلابهای مردمی جهان عرب و شمال آفریقا و انسداد مسیر بیداری اسلامی و بهار عربی منجر میشد. بنابر این، زمینگیر شدن مرسی و اخوانالمسلمین مصر شریانهای این مسیر درحال انسداد را نیز از رسوبات آزاد خواهد ساخت. برخلاف تحلیلهای غربیها، سقوط مرسی به معنای ناکامی اسلام سیاسی نیست، بلکه به معنای ناکامی مسلمانان افراطی است.
در کنار این پس لرزههای قابل پیشبینی، آنچه قابل پیشبینی نیست اینست که ارتش و مخالفان مرسی و اخوانالمسلمین که نام خود را جبهه نجات ملی گذاشتهاند با کشور فراعنه چه خواهند کرد؟ آیا آنها در مشی سیاسی و روش حکومتداری به روانی نیل خواهند بود یا به سرسختی اهرام؟
...............پایان پیام/ 218