به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ جان بولتون کارشناس این اندیشکده در یادداشتی تلاشهای آمریکا برای خروج هر چه سریع از افغانستان را به باد انتقاد گرفته و تصریح کرد که آمریکا برای حفظ منافع استراتژیک خود باید نیروهایش را در افغانستان باقی نگاه دارد.
آخرین عقب نشینی باراک اوباما از جنگ علیه تروریسم در افغانستان رخ داد. منابع دولتی اعلام کردهاند که اوباما در حال برنامه ریزی برای خارج کردن همه نیروهای آمریکایی از افغانستان پیش از 31 دسامبر 2013 است، یک سال زودتر از موعدی که پیش از این تعیین شده بود،بدون آنکه هیچ نیرویی از ارتش آمریکا در این کشور باقی بماند.
چنین تصمیمی اوضاع سیاست گذاری که به خودی خود سردرگم است را بدتر میکند. خارج شدن زود هنگام از افغانستان به اندازه کافی نامطلوب هست که ناتوانی یا عدم تمایل اوباما به ندیدن پیامدهای بسیار نامطلوبتر این کار، آن را تشدید میکند.
تمایل به خروج هر چه سریعتر تا حدودی ناشی از رو به زوال رفتن روابط اوباما با کرزای، رئیس جمهور افغانستان است، که ظاهراً از مذاکرات آمریکا با تروریستهای طالبان بسیار ناراحت است. اوباما امیدوار است که آرام کردن طالبان از طریق مذاکرات میتواند مانع دیدن صحنههایی شود که در آن بالگردهای آمریکایی در حال نقل و انتقال نیروهای آمریکایی و دوستان افغان هستند که ناگهان ساقط میشوند؛ حوادثی که صحنههای ویتنام را به خاطر ما میآورد.
علاوه بر این، بنابر نظر سنجیها، مردم آمریکا از جنگ در افغانستان خسته شدهاند بنابرایم اوباما فرصت دیگری را پیش روی خود میبیند تا جنگ علیه تروریسم را پایان یافته اعلان کند و نیز امتیازات سیاسی در داخل برای خود کسب کند.
مردم آمریکا بنا به دلایلی مشخص از جنگ افغانستان خسته شدهاند. اوباما به عنوان رئیس جمهور به طور مکرر تأکید کرده است که هیچ دلیل عقلانی برای «جنگ علیه تروریسم» وجود ندارد و اینکه او به جنگهایی که برای او به ارث گذاشته شده است، پایان خواهد داد. با این حال، همچون رویکرد امنیت ملی وی، سیاست گذاری او در قبال افغانستان غیر معقول و بسیار مبهم بوده است. او هرگر به طور ثابت و استوار از سیاست مبارزه با طالبان و القاعده در افغانستان دفاع نکرده است و تصمیمات تاکتیکی خود را تنها با عباراتی محدود و نیمنگاهی به خروج کامل و هر چه سریعتر آمریکا از این کشور، توجیه کرده است.
متأسفانه جمهوری خواهان کنگره و دیگران به ندرت انتقاداتی جدی از ناکامیهای امنیت ملی اوباما صورت دادهاند یا در مواردی نادر به بحث در این مورد پرداختهاند که چگونه جنگ در افغانستان میتواند بخشی از منازعهای جهانی علیه تروریسم باشد.
بنابراین جای تعجب نیست که آمریکاییها از جنگ خسته شده باشند. شهروندان، حتی اگر خیلی سیاسی هم شوند، میدانند که مسائل و مشکلاتی به مراتب مهمتر از مسائل محرمانه سیاست خارجی پیش رو دارند. در عوض ایشان رئیس جمهوری را انتخاب میکنند که انتظار دارند از کشورشان دفاع کند، هزینههایی که لازم است را توضیح و توجیه میکند، از جمله جنگهای خارجی، تا از منافع و شیوه زندگی ما صیانت کند. هنگامی که یک رئیس جمهور اساساً در مورد تهدیدات خارجی سکوت پیشه میکند، رأی دهندگان فرض را بر این میگذارند که خطرات انک است و نیازی به نگرانی در مورد آنها نیست. و هنگامی که مخالفین وفادار، مخالفتهای خود را اعلان نمیکنند، چرا نباید آمریکاییها به این نتیجه برسند که برای مثال جنگ در افغانستان ضروری نبوده و باید به سرعت پایان یابد؟
بنابراین نمیتوان گفت که عدم درک اهمیت استراتژیک شکست طالبان و القاعده در مرزهای افغانستان ـ پاکستان، به مثابه شکست مردم آمریکا نیست، بلکه این شکست متوجه مقامات منتخب در واشنگتن است. بنابراین خوشبختانه میتوان با انتخاب رهبرانی که بتوانند به طور کامل توضیح دهند که در این منازعه طولانی چه چیزی در معرض خطر است، این ناکامی را جبران و تصحیح کنند.
برای شروع باید سیاست «دفاع از دور» در افغانستان را در پیش بگیریم؛ با تروریستها در آنجا مبارزه کنیم تا نتوانند خود را بازیابند و ما را در خانه خودمان تهدید کنند مانند آنچه که در 11 سپتامبر 2001 رخ داد. همچنین خروج ناتو تقریباً بدون هیچ تردیدی منجر به سرنگونی حکومت کرزای خواهد شد، چرا که طالبان کنترل را در دست خواهند گرفت و از القاعده میخواهند به افغانستان بازگشته و به عنوان شریک در کنار ایشان بجنگد. در آن زمان، افغانستان بار دیگر پایگاهی خواهد بود برای تروریسم بینالمللی، همان خواهد شد که در 11 سپتامبر رخ داد و همان دلیلی را خواهیم داشت که برای سرنگون کردن طالبان وارد افغانستان شدیم. در نتیجه همه آنچه را که برای جلوگیری از وقوع تهدیدات تروریستی قربانی کردهایم، واگذار خواهیم کرد.
دوم آنکه اگر طالبان بار دیگر بر کابل مسلط شود، با یک تهدید استراتژیک جدید مواجه خواهیم شد که عبارت است از افزایش احتمال آنکه طالبان پاکستانی و دیگر افراطیها کنترل این کشور را در دست گیرند. این بدان معناست که هم پایگاه دیگری برای انجام حملات تروریستی بینالمللی فراهم میآید و هم تسلیحات هستهای پاکستان در دست تروریستها، از جمله ایرانیها قرار خواهد گرفت. تروریستها میتوانند به تسلیحات هستهای دسترسی پیدا کنند و به مناطق مختلف جهان حملهور شوند و تمام تلاشهایی که برای منع گسترش تسلیحات هستهای صورت گرفته است را بیمعنا کنند.اینها منافع استراتژیک شکست دادن طالبان هستند و حضور نیروهای ما در افغانستان را توجیه کرده و نشان میدهند که لازم است عملیاتهای نظامی ما به صورت فعال علیه ایشان پیگیری شود تا زمانی که نتیجه مطلوب حاصل شود. این شبیه به سیاست «ملت سازی» نیست، که به ندرت عملی شده است و از حمایت عمومی نیز برخوردار نیست، چرا که آن را هزینه کردن برای بیگانگانی میدانند که ارزش این هزینه را ندارند. ما در افغانستان نماندهایم که به افغانها سود برسانیم، بلکه برای حفظ منافع خود در آنجا حضور داریم.
با توجه به این توضیحات آمریکاییها به احتمال بیشتری از جنگ لازم علیه تروریسم در افغانستان حمایت خواهند کرد. البته، اگر «رهبران» سیاسی ما در ایجاد چنین تفکری ناکام بمانند، تنها زمانی به خود خواهیم آمد که ترویستها بار دیگر به ما حمله کنند، که شاید این بار با بمب هستهای ما را هدف قرار دهند.
ما میتوانیم از این پیامد جلوگیری کنیم که البته نیازمند آن است که رهبران کشور، دست از حمایت باراک اوباما بردارند. مسئله این است که آیا جمهوری خواهان ظرفیت و تمایل آن را دارند که جای خالی اوباما را پر کنند یا خیر؟
................پایان پیام/ 218