به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ آیتالله العظمی سبحانی در نوشتاری پیرامون عقاید سلفیه و نگاه آنان به دین چند سوال از این فرقه پرسیدهاند.
متن این نوشتار به شرح زیر است:
«سلفیها میگویند باید از صحابه و تابعان پیروی کرد، زیرا فهم آنان، مقیاس حق و باطل است. آنان در این مورد، با حدیث منقول رسول خدا استدلال می کنند که فرمود: «خیر القرون قرنی ثم الذین یلونهم ثم الذین یلونهم...» ;«بهترین مردم، مردم زمان من هستند. سپس مردمی که پس از آنان می آیند. سپس مردمی که بعد از آن گروه می آیند».(1)
آن گاه دوران هر کدام از سه گروه یاد شده را صد سال تخمین میزنند که مجموعاً بالغ بر سیصد سال میشود. ابن تیمیه و پیروان مکتب او، با این حدیث، سه قرن نخست اسلامی را که هر قرنی از نظر آنان صد سال است، ملاک حق و باطل شمرده و آن چه را که در این زمان انجام گرفته و یا عملاً بر آن صحّه گذاردهاند، کاملاً میپذیرند، چون پیامبر در این حدیث، سه قرن را قرن ممتاز شمرده است. امتیاز این قرنها به خاطر کسانی است که در آن سیصد سال زندگی میکردند و لازمه خیر و نیکی آنان این است که گفتار و سکوت آنان را حجت بدانیم.
این نظریه با ابهامات زیادی همراه است.
*سؤال اول
«قَرْن» در لغت عرب بر خلاف اصطلاح معاصر به معنی صد سال نیست، بلکه به معنی جمعیتی است که در یک زمان با هم زندگی میکنند و سپس جمعیت دیگر جای آنها را میگیرند و قرآن مجید هم کلمه «قرن» را در همین معنا به کار برده است:
واژه «قرون» در قرآن کریم هفت بار به کار رفته و هرگز از آن، «قرن» اصطلاحی یعنی صد سال اراده نکرده، بلکه آن را به معنای مردمِ یک زمان به کار برده است، اینک نمونهها:
1. ( ألَمْ یَرَوا کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْن مَکّناهُمْ فِی الأرْضِ ما لَمْ نُمَکِّن لَهُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَیْهِمْ مِدراراً وَجَعَلْنَا الأنْهارَ تَجْری مِنْ تَحْتِهمْ فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَأنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرین ). (2)
«آیا ندیدهاند که چه اندازه پیش از ایشان جمعیت هایی را نابود کردیم که در زمین، آنان را توانمند ساخته بودیم، به گونهای که به ایشان آن توان را ندادهایم و از آسمان به فراوانی برای آنها باران فرستادیم و جویها از زیر آنان روان ساختیم، ولی سرانجام به خاطر گناهانشان آنان را نابود کردیم و جمعیتی دیگر پدید آوردیم».
بنابراین تفسیر حدیث «خیر القرون» به سیصد سال، هیچ پایه و اساسی ندارد و اصطلاح امروز نمیتواند، قرینه بر تفسیر حدیث باشد.
ابن منظور در لسان العرب نوشته است «قرن»، نسلی را میگویند که پس از نسل دیگر می آید و در مقدار فاصله زمانی این دو فصل اقوال گوناگونی هست، مانند:
1. ده سال، 2. بیست سال، 3. سی سال، 4. شصت سال، 5. هفتاد سال، 6. هشتاد سال.
در نهایه ابن اثیر آمده است: قَرن، مردم یک زمان و از ماده «اقتران» گرفته شده است. گواه بر این که «قرن» به معنی مردم یک زمان است شعر شاعر میباشد که گفته است:
إذا ذهبَ القرنُ الذی أنتَ فیهم *** وخُلّفتَ فی قرْن فأنتَ غریب
یعنی، هرگاه مردمی که تو در میان آن ها هستی بروند و تو در میان مردمی دیگر بمانی، در این هنگام غریب هستی.( 3) ابن حجر عسقلانی در تفسیر حدیث «خیر القرون...» که در صحیح بخاری آمده، قَرن را به معنای مردم یک زمان تفسیر کرده است: «القرن: اهل زمان واحد متقارب اشترکوا فی أمر من الأمور ویقال: إنّ ذلک مخصوص بما إذا اجتمعوا فی زمان نبیّ أو رئیس یجمعهم علی ملّة أو مذهب أو عمل، ویطلق القرن علی مدّة من الزمان». ( 4)
«قرن، مردم یک زمان را میگویند که در کاری از کارها با هم شریک باشند و گاهی به مردمی می گویند که در زمان یک پیامبر یا رئیس باشند که آنها را بر یک روش یا مذهب یا کاری متحد سازد و قرن، گذشته از مردم، بر خود زمان نیز گفته میشود».
ابن حجر سپس با یک محاسبه خیالی کوشش کرده است که مدت آن را صد سال معرفی کند تا بتواند سیصد سال اول تاریخ اسلامی را شامل شود.(5) او گفته است چون یک نفر از صحابه به نام ابوالطفیل پس از صد سال از هجرت درگذشته است، پس عصر صحابه را باید یک صد سال گرفت؛ در حالی که میزان حال اکثریت صحابه است، نه فرد نادر آن ها و غالب آن ها در هفتاد سالگی درگذشته اند. اتفاقاً خود وی معتقد است: متوسط سن افراد همان هفتاد سال است.
یادآور می شویم با اختلاف کثیری که در مدت این زمان هست، نمیتوان آن را به صد سال تفسیر کرد. از این گذشته، قرآن بهترین مدرک است که هرگز قرن را به معنی صد سال نگرفته، بلکه مردم یک زمان دانسته که حداکثر مدت را شصت سال حساب می کنند، نه بیشتر.
فرض کنیم مقصود همان سیصد سال اول است، اکنون می پرسیم چگونه می توان آن ها را، شریفترین قرنها خواند در حالی که آن چه که اهل حدیث بدعت میخوانند، همگی در همان صد سال نخست یا کمی بیش از آن بوده است؟
ظهور «خوارج» در سال 39 هجری آغاز شد و بعداً هم ادامه یافت و به فِرَق گوناگون تقسیم شدند.
پایهگذار «مرجئه» حسنبنمحمد حنفیه است و او در اواخر قرن نخست درگذشت؛ هر چند «ارجاء» در طول زمان معانی مختلفی به خود گرفته است.
«قدریه» از معبد بن عبدالله جهنی بصری آغاز شد، پس از او پرچم «قدریه» را غیلان بن مسلم دمشقی به دست گرفت و در سال 105 در دمشق به دار آویخته شد.
«معتزله» در سال 105ه. پیریزی شد، آن گاه که واصل بن عطا از مکتب استادش، حسن بصری جدا شد و اعتزال را پی ریزی کرد.
بنابراین، اکثر مذاهب و فِرَق باطله از نظر «سلفیه» در آخر قرن اول، و اوایل قرن دوم پدید آمده است. چگونه می توان آن سه قرن را، «خیر القرون» خواند.
خلاصه این که حدیث «خیر القرون» از دو نظر مخدوش است:
1. از نظر تفسیر کلمه «قرن» به صد سال و کلیه کسانی که در این سه قرن میزیستهاند.
2. از نظر واقعی و تحقق خارجی، زیرا مذاهب انحرافی در همان دو قرن نخست رشد کرد و گسترش یافت و گروه بندیها در آن زمان پدید آمد.
*سؤال دوم
خصیصه انسانی، همواره، داشتن اختلاف و تفاوت در فکر و اندیشه است و اصحاب پیامبر و حتی تابعان، از این خصیصه مستثنا نبودند و حتی در عصر رسول خدا تا چه رسد به زمان پس از درگذشت آن حضرت، برداشتهای مختلفی از اسلام داشتند که اینک به نمونههایی اشاره میکنیم:
1. اختلاف در غنایم جنگی بدر
یاران پیامبر (صلی الله علیه وآله) پس از پیروزی در جنگ بدر درباره اسیران جنگی و غنایم به دو گروه تقسیم شدند: گروهی اصرار بر کشتن آنان و گروهی بر گرفتن فدیه و آزاد کردن آنان داشتند و این اختلاف به قدری شدید بود که قرآن به نکوهش آنان پرداخت: ( لَولا کِتابٌ مِنَ اللهِ سَبَق لَمَسَّکُمْ فِیما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظیم )( 6)
«اگر نوشته ثابتی از جانب خدا از پیش نبود، در این کاری که در پیش گرفتهاید، کیفر بزرگی به شما می رسید».
2. صلح حدیبیه
در صلح حدیبیه که پیامبر (صلی الله علیه وآله) با قریش صلح کرد و حتی حاضر شد لقب رسول الله (صلی الله علیه وآله) را از کنار نام خود در عهدنامه بردارد، موجی از اختلاف پدید آمد. گروهی صلح نامه را مایه ذلّت خواندند و به یک دیگر میگفتند: «فَعَلامَ نعطی الدنیّة فی دیننا»، ولی گروه دیگر تسلیم رسول خدا بودند.( 7)
3. روزه در سفر
رسول گرامی (صلی الله علیه وآله) در سال هشتم هجری، در روز دهم ماه رمضان از مدینه خارج شد و هنگامی که به نقطهای به نام «کراع الغمیم» رسید، کاسه آبی خواست و آن را بلند کرد و همه مردم دیدند. آن گاه حضرت از آن نوشید. به رسول خدا گفتند که برخی به حالت روزه باقی ماندهاند، فرمود: «أُولئِک العصَاةُ، أُولئک العُصَاةُ» (آن ها گنه کارند، آن ها گنه کارند).( 8)
4. جلوگیری از نگارش نامهای برای امّت
رسول گرامی (صلی الله علیه وآله) در بستر بیماری بود و گروهی از یاران، گرد او را گرفته بودند. فرمود: قلم و کاغذی بیاورید تا چیزی بنویسم که بعد از من گمراه نشوید. گروهی با آوردن قلم و کاغذ موافقت و گروهی سرسختانه با آن مخالفت کردند. آن گاه که رسول خدا اختلاف آنان را دید، فرمود: «برخیزید! شایسته نیست نزد من با یک دیگر کشمکش کنید».( 9)
حال با وجود اختلاف در میان صحابه، تکلیف چیست؟ آیا مجاز هستیم به هر کدام عمل کنیم یا راهی برای ترجیح وجود دارد؟
اختلاف پس از درگذشت رسول خدا (صلی الله علیه وآله)
اختلاف فکری در میان انسانها، امری طبیعی است و صحابه و تابعین هم از این امر طبیعی، مستثنا نبودند و اختلاف آنان در مسائل عقیدتی و شرعی بیش از آن است که در این جا ذکر شود. هنوز آب غسل پیامبر نخشکیده بود که در گزینش «خلیفه»، اختلاف نظر شدیدی در میان صحابه بروز کرد که حتی کار به زد و خورد کشید و اگر کسی تاریخ سقیفه را در تاریخ طبری و دیگر کتاب های تاریخی بخواند، عمق اختلاف را درک می کند.
پس از استحکام پایه های خلافت، اختلاف در فکر و اندیشه، در میان یاران رسول خدا، گسترش یافت و ریشه های فِرَق اسلامی از قدریه و مرجئه و معتزله و مجسمه و همه و همه در قرن اول تاریخ اسلامی پدید آمد و در دوران تابعین و تابعینِ تابعین رو به فزونی نهاد.
اکنون این سؤال مطرح می شود: اگر باید فهم و برداشت «سلف» را ملاک فهم قرآن و سنت بگیریم، مقصود کدام فهم و کدام برداشت است؟ این «هفتاد و سه فرقه» در همان اعصار نخست پدید آمدند و جمعیت هایی را به خود وابسته ساختند، پس چرا شما همه آن ها را جز یکی در آتش دوزخ می دانید و تخطئه میکنید، در حالی که آن ها هم از «سلف» بودهاند؟
شدیدترین جنگها و نزاعها در سه قرن نخست اسلامی و در هنگام حکومت امویان و عباسیان رخ داد و هر کدام از این نحلهها، برای خود مکتب و منطقی داشتند. چگونه میتوان همه این اختلاف ها را نادیده گرفت و یک «سلف صالح» منسجم و دور از اختلاف تصوّر کرد که در همه مسائل، ملاک سنجش حق و باطل ب