خبرگزاری اهل‌بیت(ع) - ابنا

پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳
۸:۳۰
در حال بارگذاری؛ صبور باشید
سه‌شنبه
۵ شهریور
۱۳۹۲
۱۹:۳۰:۰۰
منبع:
مرکز اسناد اسلامی
کد خبر:
456504

ابتکار برادر رهبر انقلاب برای گمراه کردن ساواک

اولین کاری که در آغاز زندگی مخفی انجام داد از بین بردن تمامی اعلامیه ها و دست نوشت ها و نامه هایی بود که در طول فعالیت های سیاسی جمع آوری کرده بودم.

آآ

به گزارش خبرگزاری اهل‏بیت(ع) ـ ابنا ـ آقای سید محمد خامنه ای برادر رهبر انقلاب درباره خاطرات خود ازدوران مبارزه با رژیم ستمشاهی روایت می کند:

ماجرای چند سال مخفیانه زندگی کردن من در تهران خیلی جالب و در عین حال آموزنده است. در آن دوران فعالیت های سیاسی هم محدود و سخت شده بود. آن ایام یکی از پناهگاه های من و تنی چند از دوستان، منزل آقای سید مهدی امام جمارانی بود؛ همان خانه ای که بعدها امام در آنجا ساکن شدند. گاهی به آنجا سر می زدم و گاهی مدتی را همان جا می ماندم.

اولین کاری که در آغاز زندگی مخفی انجام داد از بین بردن تمامی اعلامیه ها و دست نوشت ها و نامه هایی بود که در طول فعالیت های سیاسی جمع آوری کرده بودم. اگر آنها به دست ساواک می افتاد به یقین نمی توانستم از دستشان رهایی یابم. با آنکه آن اعلامیه ها و نامه ها را خیلی دوست داشتم و بسیاری از آنها نامه هایی به دست خط خود امام (ره) بود که در جواب نامه ی من از نجف برایم نوشته بودند یا اعلامیه های استنسیل و کپی شده هسته مرکزی بود، همه را داخل یک کارتن گذاشتم و بین راه تهران- قم در محل مناسبی انداختم.

یک نامه از امام را بالای پشت بام منزل خودم در نارمک از روی ناچاری لای سوراخ دیوارها پنهان کرده بودم و روی آن را برای احتیاط پنبه گذاشته بودم، ولی متاسفانه پس از انقلاب به علت فراموشی فرصت نکردم آن را بردارم و ما آن خانه را عوض کردیم. مدتی بعد که به نیت یافتن آنها به همان خانه مراجعه کردم دیدم آن خانه را خراب کرده و ساختمان جدیدی احداث کرده اند. به این ترتیب اسناد من به این شکل از بین رفت.

**ابتکاری برای گمراه کردن ساواک

در دوران زندگی مخفی یکی از ابتکاراتم این بود که برای گمراه کردن ساواک نامه هایی برای والدین می نوشتم و اگر کسی به شهرستان می رفت یکی از آن نامه ها را به او می دادم و می گفتم این نامه را از شهرستان خودت برای مشهد پست کن. نامه خطاب به والدینم بود. خودم گاهی در مشهد بودم، ولی برای اینکه ذهن ساواک را مشغول و گمران کنم، نامه ی من از اصفهان و شهرهای دیگر به مشهد می آمد.

گاهی هم زمان با رسیدن نامه ی من به والدین، خودم هم در مشهد بودم. متوجه می شدم که تمام نامه های ارسالی مرا کنترل کرده اند و درش را باز کرده و متنش را خوانده اند. البته اگر سفری هم به مشهد می کردم و به والدین و خانواده سر می زدم خیلی مخفیانه بود. فقط پدرم و مادرم خبر داشتند. حتی همشیره های من خبر نداشتند که به مشهد آمده ام.

در یکی ازسفرهای حدود چهل روز در یکی از اتاق های خانه مان مخفی بودم. حتی وقتی اقوام و خویشان به منزل ما می آمدند من مخفی می شدم. آنها ناهار می ماندند و چند ساعتی بودند و در طول این مدت من باید در اتاق محبوس می ماندم.

به نظرم این ابتکار، یعنی ارسال نامه به والدین از شهرهای مختلف خوب جواب می داد. چون می دانستم ساواک نامه های مرا می خواند. یک بار نوشتم « من امسال نمی توانم به مشهد بیایم چون شیخی به نام آذری که با من خرده حسابی داشته و دشمنی کرده رفته به ساواک گفته که من فعالیت های سیاسی داشته ام و نسبت به من دروغ بسته است. ساواک احمق هم دنبال من راه افتاده و می خواهد مرا دستگیر کند.»

یا در نامه دیگر به والدین نوشتم چون ساواک دنبال من است من در قم در منزل یکی از دوستان مخفی شده ام و ... همه این کارها برای این بود که ساواک مرا گم کند و به من دسترسی نداشته باشد.

گاهی این نامه را از همان اتاق منزلمان واقع در مشهد به پدر و مادرم که در اتاق بغلی بودند می نوشتم،منتها این نامه ها را از اصفهان یا قم یا تهران به پدر و مادرم ارسال می شد و ذهن ساواک را در پیدا کردن من گمراه می کرد.

مدت ها به همین روال گذشت تا اینکه شنیدم دوستانی که زندانی بودند آزاد شده اند و دیگر آن اصرار و پیگرد قبلی به هم خورده و هر کسی به صورت انفرادی فعالیتی انجام می دهد.

.....................

منبع: کتاب خاطرات آیت الله سید محمد خامنه ای، جلداول، تدوین: جواد کامور بخشایش، جواد عربانی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی

....................پایان پیام/ 218