به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ «ادبیات جنگ با اولین گلوله آغاز میشود، در جنگ رشد میکند و سالها پس از آن به بلوغ میرسد.»، «سربازی که خاطراتش را ننوشته، جنگش را ناتمام رها کرده است» و ... این جملات هوشمندانه و دقیق را از «حاج مرتضی سرهنگی» شنیدهام.
او میگوید: دیگر امروز باید یقین کنیم که «خاطرهنویسی» به عنوان یک گونه ادبی، کاملا در ایران اسلامی بومی شده است. باری من سالهای زیادی را در کنار این بچهها بودهام. مرادم فرهیختگان «دفتر ادبیات و هنر مقاومت» است. مرتضی درست میگوید. بهراستی امروز تجربه، دانش و اجرای این نوع جذاب از ادبیات در این سرزمین به بلوغ و تشخصی منحصربهفرد رسیده است.
چنانکه نگاههایی از سراسر جهان را متوجه مرزهای ما و آثارمان در این حوزه ساخته و اکنون چنانیم که حتی قادریم ادعا کنیم آمادگی صدور این تجربیات و آموختهها را داریم. درست است و گفته میشود اما آنچه ناگفته میماند، خون جگری است که پای این تجربهها ریخته شده و زندگیهایی که وقف آن بوده و هست.
آنچه ناگفته میماند قصه رزم و جنگ مردانی است که با شلیک آخرین تیر در جبهههای نبرد، تازه جنگ و جبهه و جهادشان آغاز شد و برخلاف جنگاوران هشت سال دفاعمقدس که لااقل در آن ایام قدر میدیدند و بر چشم همگان جای داشتند چه بیمهریها که ندیدند و چه زخمزبانها که نچشیدند و چه بار گران که نکشیدند. با تمام این احوال ماندند و کاری کارستان را به سامان رساندند تا امروز خاطرات غرورآفرینترین نبردهای این سرزمین و مردم، در شمارگان چند صدهزار نسخهای به هر خانهای سرک بکشد و نقل مجالس شود و نسل امروز را با شیرمردان و شیرزنان آن روزگار آشنا سازد تا به آنها ببالد و فخر کند. در مستندهایی که از سرگذشت سرداران دانش هستهای ایران دیدهام، شاهد بودم چه یلانی در سکوت و بیاطلاعی همه ما و در گمنامی مطلق، جسم و جانشان را فدا کردهاند تا امروز ما به پیشرفتهایی چنین خیرهکننده ببالیم.
باری در ادبیات مقاومت نیز عین چنین رخدادی بهوقوع پیوسته و در تمام این سالها مردانی پشت بر تمام هیاهوها و با کمترین امکانات، ما را به قلههای افتخار ادبیات پایداری جهان رساندهاند. بهبودی و سرهنگی و حسین بهزاد و گلعلی بابایی و علیرضا کمرهایها و صدها نام شنیده و ناشنیده دیگر خوندل خوردند و اما دهانشان را مهر کردند و سوختند تا امروز وقتی هیاتی به نمایندگی از مردان ادبیات مقاومت ما به هر کجای جهان میرود، دستش پر باشد از اثر و تجربه و کارهای بینظیری که همگان را متحیر میکند و وادارشان میسازد به احترام این بخش از ادبیات ایران سکوت کنند و کلاه از سر بردارند. چنانکه مرتضی نقل میکرد، در سفر آنها به «هیروشیما» ژاپنیها به زبان آمده و با اظهار شگفتی از این آثار، نگرانی جدی خود را از فراموش شدن فاجعه اتمی کشورشان برای نسل امروز بیان کنند.
چرا که آنها نتوانستند با ایجاد رگههای قدرتمند ادبیات پایداری، بذر این خاطرات را در سرزمینشان بارور نگه دارند و حالا که بر میگردند جز نماهایی از جنگ و انفجارهای اتمی که برای تمام جهان تکراری شده است چیزی برایشان باقی نمانده است اما ما باغهایی پربار داریم از خاطرات و ... از «دا» تا «بابا نظر» تا «نورالدین پسر ایران».
.................پایان پیام/ 218