خبرگزاری اهل‌بیت(ع) - ابنا

جمعه ۲۶ مرداد ۱۴۰۳
۱۲:۲۰
در حال بارگذاری؛ صبور باشید
چهارشنبه
۱۷ مهر
۱۳۹۲
۲۰:۳۰:۰۰
منبع:
پایگاه اینترنتی شهید مطهری
کد خبر:
471129

به مناسبت 20 مهرماه، روز بزرگداشت حافظ

آیا یزیدی‌گری در شعر حافظ وجود دارد+پاسخ استاد مطهری

استاد شهید مرتضی مطهری می‌گوید: اولین بیتى که دیوان حافظ با آن شروع مى‏شود، یک مصراعش از یزید است که البته کمی تفاوت دارد:‌ «ادر کأساً و ناولها الا یا ایها الساقى» و به همین دلیل عده‌ای او را سرزنش کرده‌اند.

آآ

به گزارش خبرگزاری اهل‌بیت(ع) ـ ابنا ـ کتاب «عرفان حافظ» اثر استاد شهید مطهری مجموعه‌ای است مشتمل بر پنج جلسه کنفرانس با موضوع حافظ که در حدود سال 1350 در دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران ایراد شده است. این کتاب نشان دهنده دقت و نکته سنجی این استاد فقید در امر تحقیق است و به سبب موضوعش از حال و هوای لطیف عرفانی برخوردار است. استاد شهید مطهری در این کتاب، موضوعات مختلفی را مورد بحث قرار می‌دهد که مهم ترین بحث آن، پاسخ به منتقدانی است که حافظ را یک عارف نمی دانند و شعرهای توصیفی و عاشقانه او را به عنوان شاهدی بر این مدعا می‌آورند. اما شهید مطهری با ارائه نمونه‌هایی، این ادعاها را نقض کرده و پاسخ محکمی به آنها می‌دهد.

به مناسبت بیستم مهرماه روز بزرگداشت حافظ، گفتاری از شهید مطهری پیرامون لسان‌الغیب شیراز به نقل از پایگاه اینترنتی شهید مطهری منتشر می‌شود.

 * یزیدی‌گری یا گرایش اپیکوریست حافظ

در جهان اسلام اول کسى که در شعر خودش مفاهیم معنوى و مذهبى و اخلاقى را به مسخره گرفت و بى‏پرده دم از لذت و عیش و شراب و شاهد و اینها زد و مقصود او هم جز همین امور ظاهرى نبود یزید بن معاویه است، و آنچه که اروپایی‌ها آن را «اپیکوریسم» مى‏نامند مسلمین باید «یزیدى‏گرى» بنامند، چون اول کسى که این باب را در جهان اسلام فتح کرد یزید بود. البته مى‏دانید که یزید شاعرى فوق العاده زبردست بوده، خیلى شاعر بلیغى بوده، و دیوانش هم شنیده‏ام چاپ شده، و معروف است که قاضى ابن خلّکان معروف که از علماى بزرگ اسلام و مورخ بزرگى است و کتابش جزو اسناد تاریخى دنیاى اسلام است و خودش مرد ادیبى هم هست، شیفته فوق العاده شعر یزید بوده، به خود یزید ارادتى نداشته ولى به شعر یزید فوق العاده ارادتمند بوده، و در اشعار یزید همین مضامین تحقیرِ هرچه معنا و اخلاق و معانى دین و مذهب است در قبال لذات و بهره گیرى از طبیعت، در کمال صراحت آمده است، مثل این اشعارش که مى‏گوید:

مَعْشَرَ النِّدمان قوموا

وَ اسْمَعوا صَوْتَ الْاغانى‏

وَ اشْرَبوا کَأْسَ مُدامٍ‏

وَ اتْرُکوا ذِکْرَ الْمَعانى‏

مخصوصاً وقتى که به این امور دعوت مى‏کند، توأم مى‏کند با نفى معانى.

شَغَلَتْنى نَغْمَةُ الْعیدانِ‏

عَنْ صَوْتِ الْاذانِ‏

وَ تَعَوَّضْتُ عَنِ الْحور

عَجوزاً فِى الدِّنانِ‏

اشخاصى که به مفاد عربى آگاه هستند مى‏دانند چه دارد مى‏گوید. حالا اندکى از آن را ترجمه مى‏کنم. مى‏گوید: «دوستان، ندیمان، بپاخیزید، صداى موسیقى را، اغنیه‏ها را گوش کنید، جام مى‏دمادم بنوشید و ذکر معانى و آن حرفهاى اخلاقى را رها کنید. من شخصاً کسى هستم که آواز عودها مرا از شنیدن آواز اذان بازداشته است و بجاى حورالعین که در بهشت وعده مى‏دهند، این پیرزنى را که در داخل خُم است انتخاب کرده‏ام.» کلمه «عجوز» در زبان عربى کنایه از خمر کهنه آورده مى‏شود.

همین مضامینى که ما مى‏بینیم در کلمات عرفاى خودمان طعنه زدن به عبادت و مسجد و این‏جور حرفها زیاد پیدا مى‏شود در مقابل عیش و نوشى که خود آنها مى‏گویند و در کلماتشان هست.

یا مثلًا بى‏دردى نسبت به اجتماع، که گور پدر اجتماع، هرچه بود بود: «وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید» پولى برسد و ما برویم آنجا، گلى و نبیدى و از این حرفها، دیگر گور پدر دنیا، هرچه مى‏خواهد بر دنیا بگذرد.

البته بعد هم شاعرهاى دیگرى به همین حال درآمدند. ابونُواس که یک شاعر اهوازىّ الاصل است و شاعر بسیار توانایى است در عربى، یک چنین شاعرى است.

این‌ها بعدها به اصطلاح جزو عمال شهوت و خلوت خلفا شدند، یعنى جزو وسایل و ابزارهاى عیش و نوش خلفا و اشراف و اعیان و رجال گردیدند، که وقتى مى‏خواستند دستگاه عیش و نوش داشته باشند، از جمله کسانى که به آنها احتیاج داشتند، ندیمها، بذله گوها، شاعرها و کسانى بودند که مضمونهاى عالى و لطیف مى‏گویند براى اینکه عیش آنها را مکمَّل کنند.

آن مکتبى که حافظ را به نحو مادى تفسیر مى‏کند، مطابق آن از حافظ چنین شخصیتى بیرون مى‏آید و استفاده مى‏شود. اتفاقاً در حافظ یک برگه‏اى هست که این برگه هم این بیچاره حافظ را بیشتر متهم مى‏کند و آن این است که در یکى از غزلهایش که در ترتیب این دیوان (دیوان قزوینى) اولین غزل او قرار گرفته است، بلکه همان اولین بیتى که حافظ با آن شروع مى‏شود، یک مصراعش از یزید است:

الا یا ایها الساقى ادر کأساً و ناولها

که عشق آسان نمود اول ولى افتاد مشکلها

مصراع اول مى‏گویند از یزید است، منتها مصراع او این‏جور بوده: «ادر کأساً و ناولها الا یا ایها الساقى» و شعرش چنین است:

انا المسموم ما عندى بتریاق ولاراق‏

ادر کأساً وناولها الا یا ایها الساقى‏

توجیه اهلی شیرازی در استفاده حافظ از شعر یزید

اینجا یک برگه یزیدى‏گرى علیه حافظ بیچاره درست مى‏شود و لهذا بعدها شعرا آمده‏اند بعضى عذر خواسته‏اند، بعضى دیگر به حافظ ایراد گرفته‏اند که تو چرا این شعر را از یزید گرفته‏اى؟ در این شرحى که «سودى» بر حافظ نوشته‏ (1) مى‏گوید که اهلى شیرازى خواسته براى این امر عذرى از حافظ بیاورد؛ مى‏گوید:

خواجه حافظ را شبى دیدم به خواب

گفتم‏اى در فضل و دانش بى‏هَمال‏ «2»

از چه بستى بر خود این شعر یزید

با وجود این همه فضل و کمال‏

گفت واقف نیستى زین مسئله

مال کافر هست بر مؤمن حلال‏

ولى کاتبى نیشابورى این حرف را قبول نکرده و به گونه دیگرى در واقع بر حافظ نقد کرده است؛ مى‏گوید:

عجب در حیرتم از خواجه حافظ

به نوعى کش خرد زان عاجز آید

چه حکمت دید در شعر یزید او

که در دیوان نخست از وى سراید

اگرچه مال کافر بر مسلمان‏

حلال است و در او قیلى نشاید

ولى از شیر عیبى بس عظیم است

که لقمه از دهان سگ رباید

بالاخره این یک شعر هم برگه‏اى شده براى یزیدى‏گرى در حافظ.

* حافظ و قرآن

حالا ما برویم ببینیم که مطلب چیست؟ آیا واقعاً همین جور است؟ دیوان حافظ همین‏طور باید تفسیر شود؟ اگر دیوان حافظ یکنواخت مى‏بود و همه اشعار حافظ همان جورهایى بود که ما نمونه‌هایش را در قسمت‌هاى مختلف داده‏ایم، مى‏گفتیم بله، چه مانعى دارد که بگوییم حافظ این‏جور بوده؟ حالا از حافظ براى ما یک «لسان الغیب» و یک مرد خیلى عالى و قدّیس ساخته‏اند، خوب اشتباه کرده‏اند، چون تاریخ که چیزى را نشان نمى‏دهد، عوام این حرف را مى‏زنند، دیوانش هم که سراسر این است، پس حافظ اساساً همین هم هست، بیش از این هم چیزى نبوده.

ولى این‏طور نیست و همه اشعار حافظ آنجورها نیست. اگر ما این‏طور درباره حافظ قضاوت کنیم و حافظى پیدا شود بخواهد ما را به محاکمه بکشد، جوابى در برابرش نداریم.

اگر کسى بخواهد درباره حافظ از روى دیوانش قضاوت کند (که بحث ما فعلاً در این است، ما تاریخ حافظ را قبلاً بحث کردیم) مثل هر شاعر دیگرى، باید تمام این دیوان را از اول تا به آخر در نظر بگیرد، چون بلاتشبیه درباره قرآن کریم ما داریم که‏ «الْقُرانُ یُفَسِّرُ بَعْضُهُ بَعْضاً» (بعضى از قرآن مفسر بعضى هست) و خود قرآن براى خودش «متدولوژى» بیان کرده‏ (هُوَ الَّذى انْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ امُّ الْکِتابِ وَ اخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَامَّا الَّذینَ فى قُلوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ) «3» و خود قرآن این باب را براى اولین بار باز کرده، باب متشابه گویى و محکم گویى و اینکه آن محکمات‏امّ الکتاب باشد یعنى مرجع همه کتاب باشد و مقیاسى باشد براى متشابهات.

ما درباره قرآن هم اگر بخواهیم بعضى از آیات آن را استخراج کنیم و بعد همانها را مقیاس قرار بدهیم، چیزى در مى‏آید غیر از آنچه که خود قرآن مى‏خواهد، و اغلب کتابهاى مهم همین‏طور است که نمى‏شود انسان قسمتى از آن را، بعضى از آن را بگیرد و تفسیر کند.

حافظ در کتاب خودش یک کلید به دست ما داده است و آن کلید این است که کلماتى به کار مى‏برد که آن کلمات همه نشان مى‏دهد که مى‏خواهد بگوید من مردى از این تیپم؛ مثل کلمه عارف، کلمه صوفى‏«4»؛ کلمات مقدس در حافظ از قبیل سالک، عارف، طریق، طریقت، رونده، مرشد، پیر. اینها نشان مى‏دهد که این دیوان از تیپ دیوانهایى است که عرفا تنظیم کرده‏اند، در زبان عربى و در زبان فارسى.

ما اول باید برویم سراغ عرفا به‏طور کلى. حافظ را ما نمى‏توانیم از عرفا جدا کنیم و تفسیر کنیم، چنین چیزى محال است. مولوى را ما نمى‏توانیم از عرفا جدا کنیم و تفسیر کنیم. تفسیر حافظ باید تفسیرى باشد در ضمن تفسیر عرفا، خوبیها یا بدیهایش در همه باید سنجیده شود. پس ما باید یک نظر کلى به همه عرفا بکنیم، ببینیم اصلًا در میان عرفا این گونه حرف زدن بوده یا نبوده؟ ما مى‏بینیم به اصطلاح امروز سمبلیک حرف زدن- یعنى با الفاظ و کلماتى که هرکدام رمز یک معناست سخن گفتن- امرى بوده که قرنها قبل از حافظ در میان عرفاى اسلامى، اعم از عربى گوى و فارسى گوى، رایج بوده، اختصاص به حافظ ندارد، قرنها قبل از حافظ بوده و خودشان هم در جاهاى دیگر تصریح مى‏کرده‏اند که این کلمات، رمز و اصطلاح است و ما از اینها یک معانى خاصى در نظر داریم. این نه به حافظ اختصاص دارد، نه به قرن حافظ و نه به زبان فارسى، که اگر ما بخواهیم دنبال این مطلب را بگیریم خیلى دنباله پیدا مى‏کند؛ من همان قدر که شما بدانید این مطلب به حافظ و قرن حافظ و زبان فارسى اختصاص ندارد براى شما عرض مى‏کنم تا مطلب برایتان قطعى و یقینى بشود.

* عرفان حافظ

قبلًا هم عرض کردیم که یکى از عرفایى که الهام دهنده همه نوابغ عر