به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ کتاب «عرفان حافظ» اثر استاد شهید مطهری مجموعهای است مشتمل بر پنج جلسه کنفرانس با موضوع حافظ که در حدود سال 1350 در دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران ایراد شده است. این کتاب نشان دهنده دقت و نکته سنجی این استاد فقید در امر تحقیق است و به سبب موضوعش از حال و هوای لطیف عرفانی برخوردار است. استاد شهید مطهری در این کتاب، موضوعات مختلفی را مورد بحث قرار میدهد که مهم ترین بحث آن، پاسخ به منتقدانی است که حافظ را یک عارف نمی دانند و شعرهای توصیفی و عاشقانه او را به عنوان شاهدی بر این مدعا میآورند. اما شهید مطهری با ارائه نمونههایی، این ادعاها را نقض کرده و پاسخ محکمی به آنها میدهد.
به مناسبت بیستم مهرماه روز بزرگداشت حافظ، گفتاری از شهید مطهری پیرامون لسانالغیب شیراز به نقل از پایگاه اینترنتی شهید مطهری منتشر میشود.
* یزیدیگری یا گرایش اپیکوریست حافظ
در جهان اسلام اول کسى که در شعر خودش مفاهیم معنوى و مذهبى و اخلاقى را به مسخره گرفت و بىپرده دم از لذت و عیش و شراب و شاهد و اینها زد و مقصود او هم جز همین امور ظاهرى نبود یزید بن معاویه است، و آنچه که اروپاییها آن را «اپیکوریسم» مىنامند مسلمین باید «یزیدىگرى» بنامند، چون اول کسى که این باب را در جهان اسلام فتح کرد یزید بود. البته مىدانید که یزید شاعرى فوق العاده زبردست بوده، خیلى شاعر بلیغى بوده، و دیوانش هم شنیدهام چاپ شده، و معروف است که قاضى ابن خلّکان معروف که از علماى بزرگ اسلام و مورخ بزرگى است و کتابش جزو اسناد تاریخى دنیاى اسلام است و خودش مرد ادیبى هم هست، شیفته فوق العاده شعر یزید بوده، به خود یزید ارادتى نداشته ولى به شعر یزید فوق العاده ارادتمند بوده، و در اشعار یزید همین مضامین تحقیرِ هرچه معنا و اخلاق و معانى دین و مذهب است در قبال لذات و بهره گیرى از طبیعت، در کمال صراحت آمده است، مثل این اشعارش که مىگوید:
مَعْشَرَ النِّدمان قوموا
وَ اسْمَعوا صَوْتَ الْاغانى
وَ اشْرَبوا کَأْسَ مُدامٍ
وَ اتْرُکوا ذِکْرَ الْمَعانى
مخصوصاً وقتى که به این امور دعوت مىکند، توأم مىکند با نفى معانى.
شَغَلَتْنى نَغْمَةُ الْعیدانِ
عَنْ صَوْتِ الْاذانِ
وَ تَعَوَّضْتُ عَنِ الْحور
عَجوزاً فِى الدِّنانِ
اشخاصى که به مفاد عربى آگاه هستند مىدانند چه دارد مىگوید. حالا اندکى از آن را ترجمه مىکنم. مىگوید: «دوستان، ندیمان، بپاخیزید، صداى موسیقى را، اغنیهها را گوش کنید، جام مىدمادم بنوشید و ذکر معانى و آن حرفهاى اخلاقى را رها کنید. من شخصاً کسى هستم که آواز عودها مرا از شنیدن آواز اذان بازداشته است و بجاى حورالعین که در بهشت وعده مىدهند، این پیرزنى را که در داخل خُم است انتخاب کردهام.» کلمه «عجوز» در زبان عربى کنایه از خمر کهنه آورده مىشود.
همین مضامینى که ما مىبینیم در کلمات عرفاى خودمان طعنه زدن به عبادت و مسجد و اینجور حرفها زیاد پیدا مىشود در مقابل عیش و نوشى که خود آنها مىگویند و در کلماتشان هست.
یا مثلًا بىدردى نسبت به اجتماع، که گور پدر اجتماع، هرچه بود بود: «وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید» پولى برسد و ما برویم آنجا، گلى و نبیدى و از این حرفها، دیگر گور پدر دنیا، هرچه مىخواهد بر دنیا بگذرد.
البته بعد هم شاعرهاى دیگرى به همین حال درآمدند. ابونُواس که یک شاعر اهوازىّ الاصل است و شاعر بسیار توانایى است در عربى، یک چنین شاعرى است.
اینها بعدها به اصطلاح جزو عمال شهوت و خلوت خلفا شدند، یعنى جزو وسایل و ابزارهاى عیش و نوش خلفا و اشراف و اعیان و رجال گردیدند، که وقتى مىخواستند دستگاه عیش و نوش داشته باشند، از جمله کسانى که به آنها احتیاج داشتند، ندیمها، بذله گوها، شاعرها و کسانى بودند که مضمونهاى عالى و لطیف مىگویند براى اینکه عیش آنها را مکمَّل کنند.
آن مکتبى که حافظ را به نحو مادى تفسیر مىکند، مطابق آن از حافظ چنین شخصیتى بیرون مىآید و استفاده مىشود. اتفاقاً در حافظ یک برگهاى هست که این برگه هم این بیچاره حافظ را بیشتر متهم مىکند و آن این است که در یکى از غزلهایش که در ترتیب این دیوان (دیوان قزوینى) اولین غزل او قرار گرفته است، بلکه همان اولین بیتى که حافظ با آن شروع مىشود، یک مصراعش از یزید است:
الا یا ایها الساقى ادر کأساً و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولى افتاد مشکلها
مصراع اول مىگویند از یزید است، منتها مصراع او اینجور بوده: «ادر کأساً و ناولها الا یا ایها الساقى» و شعرش چنین است:
انا المسموم ما عندى بتریاق ولاراق
ادر کأساً وناولها الا یا ایها الساقى
توجیه اهلی شیرازی در استفاده حافظ از شعر یزید
اینجا یک برگه یزیدىگرى علیه حافظ بیچاره درست مىشود و لهذا بعدها شعرا آمدهاند بعضى عذر خواستهاند، بعضى دیگر به حافظ ایراد گرفتهاند که تو چرا این شعر را از یزید گرفتهاى؟ در این شرحى که «سودى» بر حافظ نوشته (1) مىگوید که اهلى شیرازى خواسته براى این امر عذرى از حافظ بیاورد؛ مىگوید:
خواجه حافظ را شبى دیدم به خواب
گفتماى در فضل و دانش بىهَمال «2»
از چه بستى بر خود این شعر یزید
با وجود این همه فضل و کمال
گفت واقف نیستى زین مسئله
مال کافر هست بر مؤمن حلال
ولى کاتبى نیشابورى این حرف را قبول نکرده و به گونه دیگرى در واقع بر حافظ نقد کرده است؛ مىگوید:
عجب در حیرتم از خواجه حافظ
به نوعى کش خرد زان عاجز آید
چه حکمت دید در شعر یزید او
که در دیوان نخست از وى سراید
اگرچه مال کافر بر مسلمان
حلال است و در او قیلى نشاید
ولى از شیر عیبى بس عظیم است
که لقمه از دهان سگ رباید
بالاخره این یک شعر هم برگهاى شده براى یزیدىگرى در حافظ.
* حافظ و قرآن
حالا ما برویم ببینیم که مطلب چیست؟ آیا واقعاً همین جور است؟ دیوان حافظ همینطور باید تفسیر شود؟ اگر دیوان حافظ یکنواخت مىبود و همه اشعار حافظ همان جورهایى بود که ما نمونههایش را در قسمتهاى مختلف دادهایم، مىگفتیم بله، چه مانعى دارد که بگوییم حافظ اینجور بوده؟ حالا از حافظ براى ما یک «لسان الغیب» و یک مرد خیلى عالى و قدّیس ساختهاند، خوب اشتباه کردهاند، چون تاریخ که چیزى را نشان نمىدهد، عوام این حرف را مىزنند، دیوانش هم که سراسر این است، پس حافظ اساساً همین هم هست، بیش از این هم چیزى نبوده.
ولى اینطور نیست و همه اشعار حافظ آنجورها نیست. اگر ما اینطور درباره حافظ قضاوت کنیم و حافظى پیدا شود بخواهد ما را به محاکمه بکشد، جوابى در برابرش نداریم.
اگر کسى بخواهد درباره حافظ از روى دیوانش قضاوت کند (که بحث ما فعلاً در این است، ما تاریخ حافظ را قبلاً بحث کردیم) مثل هر شاعر دیگرى، باید تمام این دیوان را از اول تا به آخر در نظر بگیرد، چون بلاتشبیه درباره قرآن کریم ما داریم که «الْقُرانُ یُفَسِّرُ بَعْضُهُ بَعْضاً» (بعضى از قرآن مفسر بعضى هست) و خود قرآن براى خودش «متدولوژى» بیان کرده (هُوَ الَّذى انْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ امُّ الْکِتابِ وَ اخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَامَّا الَّذینَ فى قُلوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ) «3» و خود قرآن این باب را براى اولین بار باز کرده، باب متشابه گویى و محکم گویى و اینکه آن محکماتامّ الکتاب باشد یعنى مرجع همه کتاب باشد و مقیاسى باشد براى متشابهات.
ما درباره قرآن هم اگر بخواهیم بعضى از آیات آن را استخراج کنیم و بعد همانها را مقیاس قرار بدهیم، چیزى در مىآید غیر از آنچه که خود قرآن مىخواهد، و اغلب کتابهاى مهم همینطور است که نمىشود انسان قسمتى از آن را، بعضى از آن را بگیرد و تفسیر کند.
حافظ در کتاب خودش یک کلید به دست ما داده است و آن کلید این است که کلماتى به کار مىبرد که آن کلمات همه نشان مىدهد که مىخواهد بگوید من مردى از این تیپم؛ مثل کلمه عارف، کلمه صوفى«4»؛ کلمات مقدس در حافظ از قبیل سالک، عارف، طریق، طریقت، رونده، مرشد، پیر. اینها نشان مىدهد که این دیوان از تیپ دیوانهایى است که عرفا تنظیم کردهاند، در زبان عربى و در زبان فارسى.
ما اول باید برویم سراغ عرفا بهطور کلى. حافظ را ما نمىتوانیم از عرفا جدا کنیم و تفسیر کنیم، چنین چیزى محال است. مولوى را ما نمىتوانیم از عرفا جدا کنیم و تفسیر کنیم. تفسیر حافظ باید تفسیرى باشد در ضمن تفسیر عرفا، خوبیها یا بدیهایش در همه باید سنجیده شود. پس ما باید یک نظر کلى به همه عرفا بکنیم، ببینیم اصلًا در میان عرفا این گونه حرف زدن بوده یا نبوده؟ ما مىبینیم به اصطلاح امروز سمبلیک حرف زدن- یعنى با الفاظ و کلماتى که هرکدام رمز یک معناست سخن گفتن- امرى بوده که قرنها قبل از حافظ در میان عرفاى اسلامى، اعم از عربى گوى و فارسى گوى، رایج بوده، اختصاص به حافظ ندارد، قرنها قبل از حافظ بوده و خودشان هم در جاهاى دیگر تصریح مىکردهاند که این کلمات، رمز و اصطلاح است و ما از اینها یک معانى خاصى در نظر داریم. این نه به حافظ اختصاص دارد، نه به قرن حافظ و نه به زبان فارسى، که اگر ما بخواهیم دنبال این مطلب را بگیریم خیلى دنباله پیدا مىکند؛ من همان قدر که شما بدانید این مطلب به حافظ و قرن حافظ و زبان فارسى اختصاص ندارد براى شما عرض مىکنم تا مطلب برایتان قطعى و یقینى بشود.
* عرفان حافظ
قبلًا هم عرض کردیم که یکى از عرفایى که الهام دهنده همه نوابغ عر