خبرگزاری اهل‌بیت(ع) - ابنا

دوشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۳
۱۰:۱۶
در حال بارگذاری؛ صبور باشید
یکشنبه
۱۹ آبان
۱۳۹۲
۲۰:۳۰:۰۰
منبع:
اختصاصی ابنا
کد خبر:
480313

کنگره شعر امر به معروف و نهی از منکر - 3

اشعار سید حبیب نظاری

آآ
  سید حبیب نظاری (از دوبیتی سراهای مطرح کشور) :

نوشتم پر، کبوتر شد دو بیتی

نوشتم لاله، پرپر شد دو بیتی

نوشتم آب، لب هایش ترک خورد

فدای کام اصغر شد دو بیتی

نوشتم مشک، سقا شد دو بیتی

دو قطره اشک بابا شد دوبیتی

نوشتم زخم، مشک از دوشش افتاد

دو دست روی شن ها شد دوبیتی

نوشتم سر، نباید می نوشتم

گل پرپر، نباید می نوشتم

نوشتم نیزه، مثل خیمه ای سوخت

دل خواهر، نباید می نوشتم

تمام آسمان شاید بیفتد

عموی مهربان شاید بیفتد

نباید می نوشتم آب

سقا به یاد کودکان شاید بیفتد

نوشتم ابر، تا باران بگیرد

نگاه باغ شاید جان بگیرد

لب گل ها چرا باید بخشکد؟

چرا باید دل گلدان بگیرد؟

رسید و بی خبر بارید باران

هزاران چشم تر بارید باران

شب دلتنگی من یادتان هست؟

از آن هم بیشتر بارید باران

رسید و خیس آبم کرد باران

دچار التهابم کرد باران

همین که شانه خالی کردم از اشک

دوباره انتخاب ام کرد باران

هوای گریه نم نم داشت باران

غم از جنس محرم داشت باران

میان دسته ی زنجیرزن ها

به روی شانه پرچم داشت باران

هزاران چشم اشک آلود باران

دوتا دست و تن یک رود باران

همین دیشب میان هیئت ما

یکی از سینه زن ها بود باران

هم از درد و هم از غم می نویسم

هم از باران نم نم می نویسم

سه تا حرف عمو را در دو بیتی

جدا افتاده از هم می نویسم

نه تنها لحظه ی پرواز بارید

تمام عمر با اعجاز بارید

تو باران نیستی باران کسی بود

که دست از دست داد و باز بارید

رسید و بار غم بر شانه اش بود

غم اهل حرم بر شانه اش بود

دو دست از شانه ی باران جدا شد

ولی دست علم بر شانه اش بود

رسید و دست هایش نقطه چین بود

علم در دست و دستش بر زمین بود

چه نا آرام می بارید باران

دل هر قطره یک ام البنین بود

دلم رود است و دریا چشم هایم

فدای دست سقا، چشم هایم

هزاران قطره باران می فرستم

برای خیمه ها با چشم هایم

عمویی ماه، سقایی زبردست

بیفتد از تن او بی خبر دست؟

به جز تو هیچ بارانی ندیدم

لب دریا بگیرد مشک در دست

چه بارانی، چه رودی اینقدر موج؟

چه اقیانوسی از چشمان تر موج؟

چه سقایی هزاران مشک دریا

بجوشد از نگاهش موج در موج

چه بارانی خیالش موج در موج

دم پروازش بالش موج در موج

چه بارانی که بر میگردد از رود

دوتا چشم زلالش موج در موج

اگرچه سوگوار و بی قرارم

به قد یک محرم شرمسارم

لبان کودکان خشکیده و من

دو بیتی با ردیف آب دارم

نوشتم مشک اما پاک کردم

نوشتم آب، بابا، پاک کردم

ردیف هر دو بیتی بود باران

دو بیتی های خود را پاک کردم