به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ پیام آیتالله العظمی صافی گلپایگانی در نخستین جشنواره شعر رسول مهربانی توسط حجت الاسلام سیستانی قرائت شد.
متن این پیام به شرح زیر است:
الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام علی أشرف الأنبیاء و المرسلین حبیب إله العالمین أبی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین سیما مولانا بقیة الله فی الأرضین. قال الله تبارک و تعالی: «وَ مَا أرسَلنَاکَ إلّا رَحمَةً لِلعَالَمینَ»
سخن به ذکر تو آراستن مراد این است که پیـش اهل هنـر، منصبی بود ما راو گــر نـه منقـبت آفتاب معلوم است چه حاجتست به مشّاطه روی زیبا رامحمّد سیّد الکونین و الثقـلین و الفریقین مِن عُرب و من عَجَمنبیُّــنا الآمـر النّاهی فـلا أحد أبــرّ فی قـول لا مـنـه و لا نَعـمهوالحبیب الذی تُرجی شفاعتُه لِکُــلّ هَـولٍ من الأهوال مُقتَحَمفَاقَ النَبیّین فی خَلقٍ و فی خُلُقٍ وَ لـَم یُدانـوه فی عِـلمٍ وَ لا کَرَم
مگر میتوان درباره بزرگترین شخصیّت جهان بشریّت و گل سر سبد موجودات عالم سخن گفت؟ درست مثل اینکه ما و همه ابنای بشر در کنار اقیانوس بیکرانی ایستاده و مقدار کمی از آب در کف گرفته و بخواهیم آن را به رخ اقیانوس بکشیم. چه خیال و چه توهّم باطلی!
فقط باید بشریّت در مقابل قرآن کریم زانو زده و وصف آن عزیز وصف ناپذیر را از قرآن کریم فراگیرند که میفرماید: «وَ مَا أرسَلنَاکَ إلّا رَحمَةً لِلعَالَمینَ» او پیامبر رحمت و محبّت و مهربانی برای تمام جهانیان است. اوست که خداوند مهربان دربارهاش فرمود: «وَ إنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ». تمام خوبیها، تمام نیکیها و تمام مهربانیها در وجود او جمع شده است. از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام روایت شده است: خداوندی که در قرآن میفرماید «وَ مَا أوتیتُم مِنَ العِلمِ إلّا قَلیلاً؛ همه آنچه از علوم به شما دادیم کم است و کم» و نیز میفرماید «قُل مَتاعُ الدُّنیا قَلیلٌ؛ تمام دنیا و متاع و ظواهر فریبندهاش و همه ثروتها و سرمایههایش، همه و همه کم و اندک است»، امّا درباره اخلاق نیکوی پیامبر مهربان خود میفرماید «إنّک لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ»
آیا همه دانشمندان و بزرگان که علم و دانش آنها محدود و اندک است، درباره پیامبر رحمت - که عظیم است و بر همه دنیا عظمت دارد - میتوانند مطلبی بگویند؟
بلی، به قول آن شاعر عرب که میگوید: «ما إن مَدَحتُ مُحمّداً بِمَقَالَتی لکِن مَدَحتُ مَقَالَتی بِمُحَمَّد» و از باب «ما لا یُدرَک کُلُّه لا یُترَکُ کُلُّه» و نیز از باب «آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید»، ادباء عالم و شعراء جهان و مادحین بزرگ با زبانهای گوناگون هر کدام توانستهاند ذرّهای اندک از مکنونات قلبی خود را به مخدوم بزرگ خود و به آقای جهان تقدیم کرده و عرض ادب کنند که همه و همه زبان حالشان این است که:
أهدت سلیمانَ یوم النَّحل نملتة رِجلَ الجراد الّتی قَد کَانَ فی فیهاترنّمت بفصیح القول و اعتذرت إنّ الهــدایا عَلی مِقـدارِ مُهدیها
شاید بتوان گفت هزاران هزار شعر به زبانهای مختلف تا به حال در وصف نبی اکرم و مناقب و عظمتهای حضرت ختم الأنبیاء صلی الله علیه و آله سروده شده است و بخصوص شعرای عرب و عجم، فصاحت و بلاغت و قوّت طبع و حُسن سلیقه و جودت قریحه و هنر ادبی خود را در حدّی بالا نشان دادهاند و ما نمیتوانیم و نمیخواهیم در توصیف و ارزش بالای این اشعار در اینجا چیزی بگوییم، چون با زبان و قلم قابل توصیف نیستند و اصلاً نمیتوان برای حتّی یک بیت آن هم، قیمت و ارزشی مادی و دنیایی گذاشت که فقط باید گفت: «لِکُلِّ بَیتٍ بَیتٌ فِی الجَنَّةِ»
این اشعار به حق، قدرت قریحه بشر و نمونه ممتاز گذر او از عوالم مجاز و صورت به عوالم معنی و حقیقت است.
باید همان طور که وقتی یکی از آیات تکوینیه ظاهری را میبینیم زبان به تکبیر و تعظیم و ستایش قدرت الهی باز میکنیم، از شنیدن این اشعار هم، همین تسبیح و تعظیم را داشته باشیم.
این معانی بلند، این استعارات، این تشبیهات و این حقایق و این لطایف از کجا میآید؟ و چگونه است که تمام شدنی نیست و چگونه در اندیشه و فکر میآید؟! غیر از این است که هر اندیشمندی میفهمد که انسان، این گوشت و پوست و استخوان نیست و حقیقتش بسیار والا و بالا است؟ این شعرای عرب و عجم هر بیت شعرشان کلمهای از کلمات خدا و آیتی از آیات خداست. بالاخره چه میتوان گفت و چه باید گفت؟ نمیدانیم و مات، متحیّر و مبهوت میمانیم.
درود خداوند منّان بر مادحان و شاعران نبوی و علوی که با اشعار خود در طول تاریخ با عظمت اسلام، همیشه نشاط، شادابی و طراوت را به این دین حنیف الهی داده و مسلمانان را سر مست حقایق و دقایق و ظرایف آن کردند.
اینجانب سخن کوتاه میکنم و به همه عزیزان در محضر که به عنوان شرکت در «جشنواره ملی شعر رسول مهربانی» شرف حضور دارند عرض ادب و احترام داشته و از خداوند متعال مسئلت دارم که همگان را در ظلّ عنایات حضرت بقیة الله الاعظم ارواح العالمین له الفداء مشمول لطف و عنایات بیکران خود قرار دهد و سخن خود را با این چند شعر به پایان میبرم:
صبحدم کین دل من شیفته روی تو بودتا به شب روی دل شیفتهام سوی تـو بوداز نسیـم کرمت یافت جهان بوی وجودکان چه آورد صبا، نفخهای از بوی تو بوددوش در حلّ معـانی به تفکّـر بودمآنچه پیچیــدهتر آمد بنظـر، مـوی تو بوددر شب قدر به هنگام عبــادت دیدممخلـصان را همه محراب ز ابروی تو بودآنچه صافی ز صفا، معرفت و علم آموختبه صفای تو قسم، قطرهای از جوی تو بود
و السلام علیکم و رحمة الله
لطف الله صافی
................پایان پیام/ 218