به گزارش خبرگزاری اهلبیت (ع) ـ ابنا ـ آیت الله العظمی وحید خراسانی در آستانه شهادت امام جعفر صادق علیه السلام بیاناتی را ایراد فرمودند.
ایشان در ابتدا درجات علمی و عملی محمدبن مسلم- یکی از شاگردان امام صادق علیه السلام- را نزد شیعه و سنی برشمردند و سپس ضمن بیان عظمت مقام امام صادق علیه السلام فرمودند: نتیجهی خلقت، ثمرهی بعثت از آدم تا به خاتم، همه به وسیلهی او تمام شد. ایشان در پایان، خطاب به روحانیون تاکید کردند:روز شهادت او باید این مملكت یكپارچه غوغا بشود. روز شهادت او همه تان با آن هیئتی که مناسب با شهادت او باشد در كوچه و بازار و خیابان بروید، تا مردم بفهمند عظمت مصیبت چقدر است.
متن کامل بیانات آیتالله وحید خراسانی به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
ایام شهادت رأس و رئیس مذهب است. مذهب یعنی طریق ذهاب بین هر انسانی و نقطهی نهایی سعادت ابد، كه عبارت است از رسیدن به كنه این آیه إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ. یك عمر گفتیم اما كیست كه فهمیده باشد؟ انا لله یعنی چه؟ و انا الیه راجعون یعنی چه؟
مذهب عبارت است از طریق وصول عبد به حق؛ آن نقطهای كه لا تدرك ولا توصف، و آن كسی كه این خط را ترسیم كرد و این راه را به روی بشریت گشود جعفر بن محمد است. مذهب ما جعفری است اما نه مذهب را شناختیم نه راسم این مذهب را.
امروز فقط این بحث است كه اول ما بفهمیم چه اندازه نافهم ایم و بعد كمی جبران كنیم تا بتوانیم به بقیه بفهمانیم.
محمد بن مسلم ثقفی كیست. در رجال دو طبقهبندی است: یك طبقه بندی به حسب تقدم و تأخر زمانی است: راوی [و] مروی عنه. این طبقات رجالی است كه اعلام رجال كار كردند. یك طبقهی دیگری است كه در آن كما هو كار نشده و اگر كار بشود ابوابی از علم و حكمت در نصوص فتح میشود و آن، طبقهبندی از حیث مراتب است. [او] چهار هزار شاگرد داشت، اما طبقات و مراتب اینها چه اندازه متفاوت است و این بحث در عموم رجال ساری و جاری است؛ طبقهبندی از حیث مراتب و درجات علمی و عملی.
محمد بن مسلم ثقفی فحلی است كه من الآن كه میخواهم مختصری از حال او ذكر كنم متحیر ام. اولًا نص تعبیر نجاشی- خریط فن- و همچنین شیخ الطائفه محمد بن محمد بن نعمان المفید در مورد این شخص این است؛ متن كلام لازم است:
نجاشی تعبیرش این است: وجه اصحابنا بالكوفة. خب كسانی كه واردند میدانند: كوفه مركز تمام رجال علم و فقه و حدیث بوده، ولی در بین همه [او] وجه اصحابنا، فقیه، ورع، وكان من اوثق الناس. این تعبیر نجاشی.
شیخ مفید در رسالهی عددیه میفرماید: من الفقهاء الاعلام [و]الرؤساء المأخوذ عنهم الحلال والحرام والفتیا والاحکام. این هم تعبیر شیخ مفید است
ولی همهی اینها در حد عظمت این مرد نیست. این كلمه گفتنش سهل است امام وقوعش و تحققش دونه خرط القتاة: سی هزار حدیث از باقر العلوم گرفته. این قلب و این مغز چه مغزی بوده. سی هزار حدیث آن هم سی هزار باب علم، هم حفظش و هم فقهش. شانزده هزار حدیث از جعفر بن محمد گرفته. یك نفر متحمل این بحر مواج علم؛ آن وقت منصب و مقام به كجا رسید... این دقتها را باید خوب رسیدگی كرد:
ابو حنیفه امام اعظم است عند العامه. خود ابی حنیفه كه امام اعظم است، نسبت به محمد بن مسلم این است:
یك شب خوابیده بود محمد بن مسلم پشت بام؛ نیمهی شب دید در خانه را میكوبند، چون از طرف حكومت تحت نظر بود در اثر این كه عَلَم اعلام روات امام ششم بود؛ پریشان از خواب برخاست، وقتی آمد در خانه، دید یك زن است، گفت: تو نیمهی شب از كجا آمدی؟ برای چه آمدی؟ گفت: یك زن جوان درد زائیدن گرفت و این زن اضطراب كرد در زائیدن تا مرد، بعد كه مرد بچهاش در شكمش بالا و پائین میرفت، ما متحیر ماندیم چه كنیم، رفتم در خانه ابو حنیفه. - خوب این را كار كنید، نه تنها بشنوید بعد فكر كنید، آن ابی حنیفه و آن امام اعظم... .- گفت: رفتم در خانهی او این مسئله را به او گفتم. گفت: من در این مسئله جاهل ام اما تو را راهنمایی میكنم، برو در خانهی محمد بن مسلم ثقفی، این مسئله را از او سؤال كن، بعد كه سؤال كردی جوابی كه به تو داد بیا به من اعلام كن، از این جهت من آمدم چون مرا همچو كسی فرستاده. گفت ای زن من در سَتر ام، یعنی تحت نظر حكومت ام ولی حالا كه تو آمدی جواب این است: شكم این مادر را پاره كنید و آن بچه را از رحم بیرون بیاورید و بعد آن شكم را بدوزید و مادر را تجهیز کنید و دفن کنید هکذا سمعت من الامام. این را گفت.
فردا كه آفتاب برآمد، مثل هر روز رفت سری به مسجد بزند وقتی رفت دید ابو حنیفه بین اصحابش نشسته، سراغ میگیرد كه آن زن آیا كجاست. دید در انتظار او نشسته كه آنچه را از محمد بن مسلم آموخته به او بیاموزد. این محمد بن مسلم است.
هنوز مسئله فوق اینهاست. به قدری مقام منیع است... كسانی كه در رجال محیط اند، در فقه محقق اند عبد الله ابی یعفور را میشناسند كه در فقه چه فحلی و در حدیث چه مردی است؛ آن وقت یك همچو فحل الفحولی كه در تعبیری كه برای او گفتهاند این است كه افقه اصحاب است، همچو كسی آمد حضور امام ششم، گفت: همیشه نمیتوانیم خدمت تو برسیم، مسائل بسیار، دسترسی به تو كم. فرمود: كجاید از محمد بن مسلم؟ هر جا درمانده شدید به او رجوع كنید. همچو مردی... . این جاست كه ثابت میشود قصور و تقصیر در چه حد است. خودش با یكی از اصحاب آمدند اداء شهادت كنند نزد شریك قاضی. وقتی هر دو وارد شدند شریك یك نگاهی كرد، گفت جعفریان؛ تا گفت جعفریان، یك مرتبه مجلس به هم خورد، دیدند محمد بن مسلم زار زار گریه كرد. همه حیران اند این گریه یعنی چه. مردی با این شخصیت علمی، علاوه از اعاظم اشراف از جهت ثروت و مال، خلاصه از اعیان دنیا و آخرت. گریهی او همه را متعجب كرد، شریك گفت: ما یبكیك؟ گفت: گریهی من برای این است كه مرا نسبت دادی به جعفر بن محمد؛ من كجا و شیعهی او؟ این است. كیست امام ششم؟ افسوس كه عمری گذشت و ما نفهمیدیم. مدتها زار زار گریه كرد كه چرا گفتی تو شیعهی او هستی؛ من كجا و تشیع او! او كیست كه من اضافه به او پیدا كنم.
راستی بهتآور است: ابو حنیفهای كه امام اعظم است، سیزده سال از مالك بن انس فقیه كوفه بزرگتر است. ذهبی مینویسد: ابو حنیفه وقتی پیش مالك مینشست مثل صبی ای و بچهای در خدمت بزرگی. مالك بن انس این است كه امام اعظم در مقابل او طفل دبستان است. محمد بن ادریس امام شافعیه دربارهی مالك مینویسد: همهی علماء از اول تا به آخر همه جمع بشوند اما ستارهی درخشان بین همه مالك بن انس است. این كلمهی مالك است، آن دوست آنچنان گفت، این مخالف این چنین میگوید، آن مالك بن انس گفت: والله... والله ما رأیت، ندیدم افضل من جعفر بن محمد زهدًا فضلًا عبادتًا ورعًا. این چه غوغایی است، كه بود و آن كس چه كرد. آن كلام دوست و مؤالف؛ این بیان امام مالكیه و قبلهگاه چهار مذهب نسبت به آن حضرت؛ ولكن[مطلب] فوق تصور است، مقام قابل درك نیست، آنچه نتوانستند علمای چهار مذهب انكار كنند این است، متفقا اَعلامشان گفتند: نزد او جفری است كه تمام ما یحتاج بشر...، جمیع ما یحتاج البشر همه در آن جفر است، پیش او جفری است كه علم ما هو كائن الی یوم القیامه همه در آن جفر است.
این جنبهی علمی او، اما قدرت، اما سیطره و سلطنت: محمد بن عبد الله اسكندری...، این نقل سید بن طاووس است، گفت: منصور من را خواست و من صاحب سرّ منصور بودم، خودم بودم و او، گفت: صد نفر...،- چه گذشته و چه شده- صد نفر از اولاد فاطمه را كشتم ولی رأس و رئیس شان باقی مانده، تصمیم گرفتم امروز شب نشود و امشب صبح نشود مگر سر او را از بدن جدا كنم؛ تا گفت لرزه بر اندام من افتاد، دنیا در نظرم تیره و تار شد، چون منصور را میشناختم، گفتم نكن این كار را، گفت دم مزن كه الملك عقیم، گفت: جلاد را خواست. من بودم، خودش و سیاف، گفت وقتی آمد كلاهم را كه از سرم برداشتم سرش را از بدن جدا كن. گفت من هم متحیر و لرزان ایستادم که یک وقت دیدم وارد شد اما لبش به هم میخورد، تا حركت لب او را دیدم، برگشتم دیدم منصور سر برهنه، پای برهنه، دوان دوان افتاد روی قدمش. متحیرم این چه وضعی است، یك وقت به خودم آمدم دیدم قصر مثل كشتی كه در طوفان مضطرب است قصر از یمین به یسار، از یسار به یمین میچرخد. متحیرم که این چه وضع است، دیدم نشست منصور مثل عبد ذلیل، گفت: مولای من! چرا همچو وقتی آمدی، فرمود تو مرا خواستی، گفت من در خدمت تو ام آنچه می خواهی از من بخواه، فرمود: آنچه من میخواهم این است که به من کار نداشته باشی، این را گفت، حرکت کرد رفت. منصور گفت: لحاف بیاورید، می لرزید. خوابید، من هم بیدار، نیمهی شب شد یك مرتبه سر بلند كرد میلرزد همچو مردی، گفتم: چه خبر است؟ چه شد؟ گفت این واقعه را به تو میگویم اگر بروز كند تا من زنده ام تمام اهلت را یكسره از شمشیر میگذرانم، واقعه این است: تصمیم، قطعی بود، سیاف حاضر بود. به مجرد این كه وارد شد دیدم یك اژدها دور این قصر را احاطه کرده، یك لب بالای قصر یک لب پایین قصر. به زبان فصیح گفت : منصور! اگر آسیبی به او برسد قصر را با تمام آن كس و آنچه در آن است از طرف خدا مأمور ام ببلعم و مرا خدا فرستاده. بعد كه[منصور] این را گفت، گفتم: امیر این قدر به تو بگویم نزد او... - این غوغای مجلس منصور است، در آن مجلس بحث این است- گفت: امیر این قدر به تو بگویم او اسمائی میداند كه اگر به روز بخواند شب تار میشود، اگر به شب تار بخواند روز روشن میشود.
این عظمت، این مقام! كجا ما توانستیم گوشهای از این مقام را به این مردم بفهمانیم. روز شهادت او باید این مملكت یكپارچه غوغا بشود. كیست او؟ نتیجهی خلقت، ثمرهی بعثت از آدم تا به خاتم همه به وسیلهی او تمام شد. آنچه غرض خدا از آفرینش عالم بود، آنچه غایت و نتیجهی بعثت تمام انبیا از آدم تا خاتم بود، معرفت مبدأ و معاد در اصول، و نبوات كه برزخ بینهما است، و معرفت عبادت، معاملات، عقود، ایقاعات، احكام از طهارت تا به دیات، در فروع و هم آن اصول و هم آن فروع ترسیم شد، تقویم شد، تحدید شد، شد مذهب جعفری. اگر این است، روز شهادت او نباید این چنین باشد كه تا كنون بوده و این وظیفهی شما خواص است. خوشا به حال آن كسانی كه توفیق پیدا كردند در راه او قدمی برداشتند. كاری كنید خودتان [و] دیگران -اعتباریات را حذف کنید- روز شهادت او همه تان با آن هیئتی که مناسب با شهادت او باشد، در كوچه و بازار و خیابان بروید، تا مردم بفهمند عظمت مصیبت چقدر است.
یك دعای او كافی است: رحم الله... این نفَس او است بیان او است: رحم الله من احیا امرنا . این یك دعا. یك دعای دیگر هم كرده، حدیث صحیح السند است سندی که شیخ انصاری به طبق آن سند در مسائل دماء اصالة الاحتیاط را الغاء میكند، آن وقت در همچو بیانی فرمود: اللهم ارحم ، بارالها رحمت كن... بر چه این دعا؟ بارالها رحمت کن، چه رحمتی؟ وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَیرٌ مِمَّا یجْمَعُونَ، اما متعلق این رحمت این است: اللهم ارحم الصرخة التی كانت لنا، خدایا رحمت كن آن شیونی كه در عزای ما بلند بشود. ولا حول ولا قوة الا بالله.
..................
پایان پیام/ ۲۱۸