تدوین: سجاد ظاهری
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
راه رجـاء
شعر: حمید سبزواری
هر دم از این رهگذار، رهگذری می رود
در پی مردان مرد، پی سپری می رود
عرصه نگردد تهی ، گرچه زهمسنگران
گه جگری می درند، گاه سری می رود
روزن فتح و ظفر ، بسته نخواهد شدن
گر ز قضا ناوكی بر قدری می رود
راه رجاء بسته نیست ، گرچه رجایی برفت
ریشه به جا باد اگر برگ و بری می رود
روضه نماند به زاغ ، ور همه با درد و داغ
از صف مرغان باغ ، نغمه گری می رود
جلوه خورشید ما ، جمله جهان در نوشت
شعله به عالم زند ، تا شرری می رود
مكتب اسلام باد زنده كه در راه آن
گاه «شـبیر»ی رود، گه «شـبر»ی می رود
در سفر زندگی ، آمد و شد كار ماست
تا پسری در رسد ، خود پدری می رود
راه رجایی به جاست ، شور رهایی به پاست
گرچه ز نام آوران ، ناموری می رود
بی هنران را بگو ، گنج هنر زان ماست
گرچه ز ملک هنر ، باهنری می رود
دامن دریای عشق تا كه صدف پرور است
صیرفیان را چه باک ، گر گهری می رود
تا كه خدای ِ جهان ، حافظ این امت است
هر نظری می رسد، صد خطری می رود
راه رجاء بسته نیست ، گرچه رجایی برفت
ریشه به جا باد اگر برگ و بری می رود ...