به گزارش خبرگزاری اهل بیت(ع) ـ ابنا ـ عضو شورای عالی مجمع جهانی اهل بیت(ع) در ابتدای درس خارج اصول فقه که روز چهاردهم فروردین 1395 برگزار شد به مناسبت آغاز سال جدید گفت: توهم بسیاری از ما این است که اگر ساعت تحویل سال در حالتی مثلاً خوش یا بد باشیم، تمام آن سال در همان حالت خواهیم بود در حالی که ساعت تحویل سال مثل بقیهی سال و لحظات زندگی یک ساعت طبیعی است.
«آیت الله هادوی تهرانی» ادامه داد: سال نو یعنی یک سال از عمر ما گذشت. سال نو یعنی بخشی از فرصتهای ما رفت. برخی برای خودشان یا فرزندانشان جشن تولد میگیرند. عیب ندارد ولی وقتی انسان زمان تولدش میرسد، بیش از اینکه جشن بگیرد، باید عزا بگیرد؛ چون هر سالی که جشن تولد ما میشود، یک سال از عمر ما گذشته است.
متن کامل سخنرانی ایشان به شرح ذیل است:
بسم الله الرحمن الرحیم
سال 1395 را آغاز کردیم. توهم بسیاری از ما این است که اگر ساعت تحویل سال در حالتی مثلاً خوش یا بد باشیم، تمام آن سال در همان حالت خواهیم بود در حالی که ساعت تحویل سال مثل بقیهی سال و لحظات زندگی یک ساعت طبیعی است. به یک معنا ما هر لحظه در ساعت تحویل سال هستیم؛ هر لحظه در همان موقعیتی قرار دادیم که در لحظهی تحویل سال بودیم؛ چون اینکه کرهی زمین در کجای این کهکشان قرار دارد و زاویهاش با خورشید چطور است و فاصلهاش از خورشید چقدر است، اینها همه امور طبیعی هستند. اموری نیستند که واقعاً در سرنوشت ما، در رستگاری و صلاح ما نقشی داشته باشند. اینها فقط یک بستر هستند برای اینکه ما از این فرصت عمری که در اختیارمان قرار گرفته است، استفاده کنیم. اما ما همیشه دنبال این هستیم که یک کاری بکنیم که در یک لحظه و یک دفعه، تحولی مثبت برای یک تاریخی از زندگی ما ایجاد شود! معمولاً چنین چیزی اتفاق نمیافتد که من یک لحظه و یک آن کاری کنم و یکباره تمام زندگی من تغییر مثبت کند. ما همیشه دنبال این لحظات هستیم.
البته از آن طرف معمولاً اتفاق میافتد که به خاطر یک لحظه غفلت، یک عمر پشیمانی داریم. شما ببینید در همین چند روز تعطیلات، عدهی زیادی خانوادهها عزادار شدند؛ عزیزانشان در تصادفات کشته شدند؛ عدهی زیادی هم نقص عضو پیدا کردند و یک عمر این نقص عضوها را باید تحمل کنند. دست و پاهایی که قطع شد؛ چشمهایی که کور شد؛ ناتواناییهایی که ایجاد شد و یک عمر باید این امور را تحمل کنند. اینها واقعیتها پیرامون ما است.
واقعاً ما این همه کشته دادیم و این همه مجروح داشتیم و البته نسبت به سالهای گذشته خیلی کاهش پیدا کرده است. در این دو هفتۀ عید نزدیک 400 نفر کشته دادیم. آیا در میان بازماندگان این 400 نفر یک تحول معنوی پیدا شد که از این به بعد واقعاً 95 آنها غیر از 94 باشد و واقعاً مسیر زندگیشان تغییر اساسی کرده باشد؟ ما هیچ وقت از این چیزها از این تحولات معنوی آمار نداریم. آنچه از آن آمار داریم، همین حوادث مادی و معمولاً هم حوادث بد است. ببینید اخبار ما مملو از این است که چقدر کشتند و چقدر مجروح کردند و چقدر خراب کردند و اینجا با آنجا در حال جنگ است و فلان جا بمب منفجر شده است! این هم بشر امروز که دائم مشغول به این امور است.
ما از این فرصتی که دوباره در اختیارمان قرار میگیرد، چقدر استفاده میکنیم؟ سال نو را همه به هم تبریک می گوییم. خیلی خوب است و واقعاً یک نشاط جدید و یک انرژی مثبت است اما توجه داشته باشیم که سال نو یعنی یک سال از عمر ما گذشت. سال نو یعنی بخشی از فرصتهای ما رفت. برخی برای خودشان یا فرزندانشان جشن تولد میگیرند. عیب ندارد ولی وقتی انسان زمان تولدش میرسد، بیش از اینکه جشن بگیرد، باید عزا بگیرد؛ چون هر سالی که جشن تولد ما میشود، یک سال از عمر ما گذشته است. مگر ما در این عمری که سپری کردیم، چه دستاوردی داشتیم که جشن بگیریم؟! چقدر آخرت خودمان را تضمین کردیم که جشن بگیریم؟! نگاه ما نگاه به دنیا است. این نگاه به دنیا باعث میشود که بگوییم خوب شد که یک سال دیگر هم زنده بودیم. خوب، زنده بودیم که چه؟! البته زندگی یک فرصت است ولی ما چطور و چقدر از این فرصت استفاده میکنیم؟
این نکته ای است که نه فقط در ساعت تحویل سال، بلکه باید دائم به خودمان بگوییم. این توهم است که اگر انسان در لحظهی تحویل سال یک حال خوشی داشت، تا آخر سال حال خوشی خواهد داشت. ما نه یک بار در هفته و یک بار در ماه، بلکه دائم باید به خودمان تذکر دهیم. یکی از موارد تذکر که این را باید تمرین کرد، بعد از نماز واجب است که یک حاجت برآورده در آن لحظه خواهید داشت. آن موقع سر به سجده بگذارید. سجده روزنه ای است به آن سو. اگر چشم دل ما باز بود، هنگام سجده خیلی از چیزهای آن سویی را میدیدیم. سجده کننده مثل کسی است که پنجره را باز میکند و یک منظره ای برایش پیدا میشود. در روایات وارد شده است که سجده نزدیکترین حالت ما به خدا است. شاید برای خیلیها وقتی به سجده میروند، خیلی فرقی با رکوع یا نشستن یا خوابیده یا طاق باز دراز کشیدن نداشته باشد ولی واقعیت آن است که سجده یک روزنه ای به سوی خدا است که اگر چشم دل باز بود، خود خدا را میدیدیم چه برسد به ملائکه و انبیاء. حال ما که خدا که نمیبینیم هیچ، ملائکه و انبیا که هیچ، لااقل سجده که میرویم قدری به خودمان تذکر دهیم. در حقیقت بگوییم تا خودمان بشنویم. ما دائم می گوییم دیگران بشنوند. برای دیگران گفتن، خوب است ولی قبلش برای خودمان هم بگوییم.
به سجده که میرویم، به خودمان بگوییم که در فاصلهی آن سجده قبلی تا این سجده، در فاصلهی نماز صبح تا نماز ظهر، نماز ظهر تا نماز مغرب، چه کردهایم؛ چقدر توانستیم از فرصت استفاده کنیم. تا ما می گوییم از فرصت استفاده کنیم، نگاه ما مادی میشود و حساب میکنیم چند صفحه کتاب بخوانیم، چند صفحه کتاب بنویسیم. اینها خوب هستند ولی من نگاهم این طور نیست. انبیاء خیلی کتاب نمینوشتند و کتاب نمیخواندند! انبیاء خیلی نگران این نبودند که چند تا منبر رفتند! من در زندگی انبیاء این نگرانیها را نمیبینم. همچنان که نگران این نبودند که چند تا خانه ساختند و چند تا گوسفند دارند.
انبیاء چگونه از وقتشان استفاده میکردند؟ وقتی به بچههایمان می گوییم از وقت استفاده کن، خودمان نمیفهمیم یعنی چی تا بخواهیم به آنها بفهمانیم. مشکل این است که ما نمیتوانیم حقایق را آن طوری هست، بگوییم. اساساً آن کسی که به حقایق میرسد، دهنش بسته میشود؛ چون گفتنی نیست؛ نمیشود گفت. آن را که میشود گفت، خدا در قرآن گفته است، ائمه ـ علیهم السلام ـ در روایات و اولیاء در بیاناتشان گفتهاند. بیشتر از این را نمیشود گفت. ولی حقیقت خیلی بالاتر از این چیزی است که میشود بگویی؛ چون زبان نمیتواند همهی حقایق را بیان کند. همهی علم خدا در قرآن است ولی قرآن چقدر میتواند از طریق لفظ حقایق علم خدا را نشان دهد. لفظ چقدر ظرفیت دارد، معنا یعنی مفاهیم حصولی چقدر ظرفیت دارد که حقایق را بیان کند؟ اگر انسان اهل اینها شد، راه پیدا می کند. به قول «آقای خوشوقت» در مورد «آقای بهاءالدینی» ـ رضوان الله علیه ـ تعبیری را به کار میبرد که آن وقت معنایش را نمیفهمیدم و الآن کمی میفهمم. ایشان فرمود: "آقای بهاءالدینی آنقدر با کلهاش فشار آورده است تا در باز شده است!" واقعاً همین طور است. باید آنقدر با کلهات فشار بیاوری تا این درب باز شود.
البته خدا میفرماید: «اکثرهم لا یعقلون» (مائدة، 103). بالاخره خدا صبرش زیاد است. یک صحنهی عظیمی را خلق کرده است و این همهی فرصتها را ایجاد کرده است اما افراد نادری توجه پیدا میکنند و میرسند. این افراد هم خیلی ناشناخته هستند. خیلی از ماها که سر و صدا داریم، جز همین سر و صدا هیچی نداریم؛ طبلهای تو خالی هستیم؛ هیچی نیستیم. شما را عرض نمیکنم، خودم را می گویم. بعضی از اینهایی که سر و صدا ندارند و کسی به اینها اعتنا نمیکنند و مثل یک دهاتی یک گوشه هستند، یک چیزهایی دارند که پر سر و صداها ندارند.
البته من نمیگویم هر چوپانی ادعا کرد، چهار تا طلبه فاضل ولی کم توجه هم بروند اطرافش را بگیرند و بعد او به اینها بگوید که "پایت را هوا کن و سرت را بگذار زمین" و این غافلها هم همان کارها را بکنند و گمان کنند با این چیزها به حقیقت میرسند! ما همیشه در افراط و تفریط هستیم، ما که معیار که نداریم! کی در کارهایمان معیاری داشتیم که این بار دوم باشد؟!
ان شاء الله سال 95 سال مبارکی برای همهی شما و همهی امت اسلام باشد. سعی میکنیم به قول آقای خوشوقت با کله مان فشار بیاوریم تا این دری که خودمان بر خودمان بستیم، باز شود. این ما هستیم که این درها را نگاه میداریم که باز نشود؛ از آن طرف بخلی نیست. و بعد می گوییم چرا باز نمیشود؟ قفل در خودمان هستیم!
حضرت امام ـ رضوان الله علیه ـ یک تعبیری داشتند و این تعبیر خیلی عجیب بود. میفرمودند نزدیکترین زبان به زبان انبیاء زبان عرفا است. این حرف درست است. بالاخره اینها یک چیزهایی را در یک مراتبی درک کردند و در مقابل بعضیها هم مدعی بودهاند که به چیزهایی رسیدهاند و شاید هیچی نبوده است. فی الجمله می دانیم یک حقایقی هست اما اینکه چه کسی به آنها رسیده است و چه کسی نرسیده است، بحث دیگری است. قرآن حقایق را بیان میکند. ان شاء الله ما امسال بتوانیم اهل حقیقت شویم و البته فقط با این «ان شاء الله» گفتن خبری نمیشود. البته خدا که بخیل نیست. بخواهد کسی را بالا ببرد، میبرد. فاعل مطلق او است. ما فکر میکنیم فاعلِ چیزی هستیم. ما فاعل هیچ چیزی نیستیم. من همیشه تاکید میکنم که ما جبری نیستیم. ما انتخاب میکنیم ولی خدا است که عمل میکند ما ظاهراً یک کاری را انجام میدهیم در همین حد. بنابراین باید تلاش کنیم امسال هر چند به زور مثل یک داروی تلخ به سمت این حرفها برویم.
یکی از رفقا را در حرم امام رضا ـ علیهم السلام ـ دیدم. از کسانی بود که زیاد اطراف «آقای بهجت» ـ رضوان الله علیه ـ بود و کارهای شخصی ایشان را انجام میداد. به ایشان گفتم حالا که ایام ولادت فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ است از ایشان حاجت بگیریم. مثلاً معرفت به قرآن و کشف حقایق بخواهیم. گفت: اینها را ولش کن همانی که آقای بهجت ـ رضوان الله علیه ـ میگفت را بگوییم. گفتم: مگر آقای ایشان چه میگفت؟ گفت: ایشان میفرمود: "خدایا ما را با یک ذره ایمان بمیران". واقعاً حرف درستی است. بعضی وقتها آدم میبیند همین یک ذره ایمان را هم ندارد. من خودم را عرض میکنم. واقعاً ته دلمان معلوم نیست اصلاً باور داشته باشیم که خدایی هست!
بارها این جمله را گفتم که آقای بهاءالدینی ـ رضوان الله علیه ـ یک دفعه و بی مقدمه رو کرد به یکی از اساتید من ــ که خدا حفظشان کند، آدم بسیار وارسته ای هستند و الآن هم در [قید حیات] هستند و از شاگردان خود آقای بهاءالدینی هم بودند ــ گفت: "باور کنید خدایی هست!" تعجب کردیم از این جمله خطاب به آن آقا! خیلی سال از آن زمان گذشته است. نزدیک سی سال گذشته است. تازه یک کمی میفهمیم که خیلی از ماها باور نداریم که خدایی هست. یک عمر نماز میخوانیم و روزه میگیریم ولی آن باور پیدا نمیشود.
من این روز اول قصد داشتم بحث علمی را ادامه بدهم ولی باز احساسم این بود که حالا عیبی ندارد ما از این حرفها که خودمان اهلش نیستیم بگوییم تا ان شاء الله در شماها کسانی که اهل هستند، عمل کنند. گاهی ما یک چیزی می گوییم و شاید خودمان هم خیلی اهمیت آن را نفهمیم.
یک طلبه ای اهل کامرون به من گفت: شما من را میشناسید؟ گفتم: نه. گفت: من یک بار جلوی حرم حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ به شما برخورد کردم و طلبه نبودم. شما یک جمله ای به من گفتید و این جمله باعث شد زندگی من تغییر کرد و طلبه شدم. او میگفت: شماها خودتان نمیدانید که چه کار میکنید. نمیدانید یک کلمه که می گویید چه اثراتی میتواند داشته باشد.
و السلام وعلیکم و رحمة الله و برکاته
....................
پایان پیام/ 167