خبرگزاری اهل‌بیت(ع) - ابنا

پنجشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۳
۳:۲۶
در حال بارگذاری؛ صبور باشید
یکشنبه
۲۲ اسفند
۱۳۹۵
۱۴:۴۷:۲۹
منبع:
روزنامه اطلاعات
کد خبر:
717203

یادداشت؛

اردوغان و پدیده اردوغان

تلقی مثبت و بعضاً بسیار مثبت اهل سنت نسبت به تاریخ‌شان به گونه‌ای است که هنگامی که احساس قدرت می‌کنند توسعه طلب می‌شوند. این سخن در مورد ترک‌ها صحیح‌تر است، چرا که آنان وارث آخرین امپراتوری دینی هستند.

آآ

خبرگزاری اهل‌بیت(ع) ـ ابنا / سرویس تحلیل سیاسی:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به قلم: محمد مسجد جامعی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ترکیه در سالیان اخیر تحولات بزرگی را از سر گذرانیده و نماد این تحولات شخص اردوغان است. از طریق تحولات فکری و موضع‌گیری‌های سیاسی او می‌توان تحولات این کشور را دریافت. اردوغان بیش از آنکه رهبر و الهام‌بخش چنین دگرگونی‌هایی باشد، محصول و ثمره آن است. با توجه به اهمیت این کشور، فهم درست و بی طرفانه این جریان‌ها برای تمامی همسایگان او و خصوصاً برای ما که به دلایلی حساس‌ترین همسایه هستیم، ضروری است.

1- پس از تأسیس جمهوریت تا اوائل دهه هشتاد، ترکیه سیاستی انزواطلبانه داشت. اهتمام اصلی قدرت‌بدستان این کشور متوجه به امور داخلی بود. خصوصاً که از اواسط دهه پنجاه ترکیه دچار ناآرامی‌های مختلفی شد که ناشی از رقابت بین چپگرایان و راستگرایان بود که احیاناً به درگیری مسلحانه کشیده می‌شد. رکن اصلی قوام کشور در آن دوران ارتش بود که با پیوستن ترکیه به ناتو و دخالت و حضورش در قبرس و رقابت دائمی‌اش با یونان، این رکن اهمیت به مراتب بیشتری یافت و ارتش که از زمان عثمانی‌ها جایگاه ویژه‌ای داشت به بالاترین موقعیت ارتقاء یافت.

ارتش ترکیه در حقیقت میراث‌دار ایدئولوژی «ترکان جوان» در زمان عثمانی‌ها و پایه‌گذاران جمهوریت یعنی آتاتورک و عصمت اینونو و هم‌اندیشان‌شان بود.

تأکید آنان به عنصر «ترک» و تفسیر آنان از این مفهوم به گونه‌ای بود که علقه‌های تاریخی و فرهنگی آنها را از همسایگان می‌برید و چنانکه قبلاً هم گفتیم خواهان رابطه‌ از نقطه صفر بودند و بدون توجه به گذشته بیشتر به داخل می‌اندیشیدند و اینکه جامعه نوینی با تکیه به ضرورت‌های تمدن جدید و ناسیونالیسم ترک بسازند.

نکته این بود که اروپا و غرب مظهر تمدن جدید بودند و لذا به سویش گرایش نیرومندی داشتند. این جریان صرفاً ناشی از غرب‌زدگی نبود. یکی از ارکان ایدئولوژیکی دوران جمهوریت بود، اگر چه بودند کسانی که به دلیل غرب‌زدگی چنین می‌خواستند، اما گرایش به اروپا مسئله به واقع جدی‌تری از صرف‌تقلید ظاهری بود؛ کم‌و بیش همچون حالتی که ژاپن در نیمه دوم قرن نوزدهم داشت. این تنها عاملی بود که ترکیه قبل از دهه هشتاد را به خارج از مرزهایش متوجه می‌ساخت. آنان به جدّ خواستار نیل به تمدن نوین بودند.

2-کودتای نظامی در 1980 و به رهبری کنعان اورن اتفاق افتاد. مدتی بعد تورگوت اوزال به نخست‌وزیری رسید و این سرآغاز ترکیه جدیدی است که او معمارش بود. او به خوبی و به راحتی می‌توانست با مردم صحبت کند و آنها را قانع سازد. ضمن آنکه خواهان تحول در اقتصاد و صنعت کشورش بود. شرائط منطقه‌ای و تا حدودی جهانی و جنگ ایران و عراق فرصتی طلایی در اختیار او قرار داد.

در کشاکش تحولات اقتصادی، نرخ تورم به شدت افزایش یافت و این خصوصاً برای طبقات فقیر کمرشکن بود. هنر او این بود که با سخنرانی‌هایش که از رسانه‌ها پخش می‌شد مردم را به آینده‌ای بهتر نوید می‌داد و به صبر و تحمل دعوت می‌کرد. ویژگی نیمه مذهبی او کمک بزرگی بود برای اعتماد توده مردم به آنچه بیان می‌داشت.

3-ترکیه در اواخر دهه هشتاد به کلی با گذشته‌اش متفاوت بود. در 1991 بلوک شرق از هم فروپاشید و کشور بزرگ اتحاد شوروی تجزیه شد. ترک‌ها که به مدت یک دهه اقتصاد بازار را تجربه کرده بودند و با تشویق دولت، به سوی کشورهای جدید الاستقلال و حتی کشورهای اروپای شرقی سابق هجوم بردند و بسیاری از پروژه‌های زیربنایی و عمرانی، اعم از خصوصی و دولتی را به دست گرفتند. در این میان صنایع داخلی فعال شد و اقتصاد مبتنی بر صادرات به شکوفایی رسید و در کنار آن صنعت توریسم و اقتصاد چمدانی به صحنه آمد.

تحولات به گونه‌ای فزاینده به پیش می‌رفت. تحریم کامل عراق پس از جنگ اول خلیج فارس و سیاست مهار دوجانبه دوران کلینتون، کمک موثری به شتاب بخشیدن به اقتصاد و بلکه سیاست خارجی ترکیه کرد.

مسئله صرفاً تحولات اقتصادی و صنعتی نبود. جامعه از درون فعال و در حال مدرن شدن بود. مدرن شدنی که هم افراد را شامل می‌شد و هم ساختارها و نهادها را.

این جریان تشکیلات دینی را هم تحت تأثیر قرار داد. در دهه نود بودجه سازمان دیانت ترکیه از بسیاری از وزارتخانه دیگر بیشتر بود. مساجد فراوانی ساخته شد و مساجد موجود بازسازی و نوسازی و مدرن شدند. در اروپای پس از سقوط بلوک شرق سخن از گسترش اتحادیه بود و به ترتیب عموم کشورهای بلوک شرق بدان پیوستند.

پیوستن به اروپا از مدت‌ها پیش برای ترکیه یک رویا بود و در دهه نود مسئله جدی‌تر شد و همگان آن را می‌خواستند. نکته این است که با توجه به سرعت مدرنیزاسیون و ثروتمند شدن ترکیه و اهمیت این کشور در مواردی که مورد دغدغه آمریکا و اروپا و خاصه آمریکا بود، اینان نیز به الحاقش به اتحادیه تمایل داشتند و بعضاً بدان توصیه می‌کردند.

در گیرودار گفت‌وگو برای الحاق، اروپائیان از ترکیه خواستند که زمینه‌های اجتماعی، حقوقی، قانونی و نیز حقوق‌بشری را فراهم سازد و این مقدمه‌ای شد برای انجام اصلاحاتی وسیع در تمامی مواردی که بدان تأکید شده بود. این جریان و نیز شوق به الحاق، به سرعت یافتن تحولات زیربنایی و اقتصادی کمک شایانی کرد. در دهه نود بسیاری از پروژه‌ها سریع‌تر از زمان تعیین شده تحقق یافت، حتی پروژه‌بزرگی چون فرودگاه جدید استانبول.

این مجموعه موجب شد که ترکیه عملاً به فراتر از بسیاری از معیارهایی، به ویژه در زمینه اقتصادی، که مورد نیاز برای پیوستن به اتحادیه اروپا بود، دست یابد. این معیارها بعضاً فراتر از استانداردهای بسیاری از کشورهای عضو اتحادیه بود. این بدین معنی است که آنها عملاً از مزایای عضو بودن برخوردار شدند، بدون آنکه عضو باشند. چرا که تحولات لازم را از سر گذرانیدند. خواست همیشگی آنان این بود که به جامعه‌ای مدرن تبدیل شوند و این مهم تا حدود زیادی انجام شد. آنها از معدود کشورهای جهان سوم هستند که جوانانش میل چندانی به مهاجرت به کشورهای توسعه‌یافته ندارند. مضافاً که کم نیستند جوانانی از نسل دوم و سوم که خواهان بازگشت به میهن هستند.

4-طبیعتاً این سلسله دگرگونی‌ها سیاست خارجی را هم تحت تأثیر قرار می‌داد. سیاست انقباضی دهه‌های گذشته به کناری گذاشته شد و کوشیدند به مثابه یک بازیگر مهم ظاهر شوند. به ویژه که موقعیت جغرافیایی آنها که همچون پلی بین اروپا و آسیا بودند، به این جریان کمک می‌کرد. عامل مهم دیگر کسانی همچون برنارد لوئیس بودند که پیوسته به قدرت بدستان در مورد سپردن نقش بیشتری به این کشور در مجموع جهان اسلام و کشورهای منطقه تأکید می‌کردند.

لوئیس اگرچه شرق‌شناس است اما پیوسته از مشاوران طراز اول روسای جمهوری آمریکا و خصوصاً جورج دبلیو بوش بوده است. حتی فردی چون ریچارد نیکسون که به واقع استراتژیست بزرگی است، توصیه مشابهی داشت. او در کتابش «فرصت را از دست ندهید» بدین موضوع می‌پردازد و بدان توصیه می‌کند. چنین جریاناتی را هم در مصر دهه نود شاهد هستیم. پس از جنگ اول خلیج فارس و شکست صدام که به عنوانی مهمترین و در عین حال مدعی‌ترین رهبر عرب بود، مصر کوشید خلاء او را پر کند.

خصوصاً که سایر رهبران به اصطلاح ترقی خواه همچون قذافی و حافظ اسد پای در دامن کشیده بودند و کشورهایی چون عربستان و شیخ‌نشین‌های دیگر با مشکلات متعدد داخلی ناشی از جنگ خلیج فارس مواجه بودند و تمایل و امکانی برای حضور در صحنه نداشتند و همگان به ایفای نقش توسط مصر راضی و مایل بودند. به ویژه که در آن ایام مهمترین مسئله مطروحه مسئله صلح اعراب و اسرائیل بود و مصر می‌کوشید میان‌داری کند و از نتایج آن به حداکثر بهره برد. امّا ترکیه به کلی متفاوت با مصر بود.

کشوری از درون فعال و امیدوار و متحرّک و با زیرساخت‌های خوب و اقتصاد و صنعتی شکوفا. ایفای نقش او ناشی از نوعی بلوغ داخلی بود و نه صرفاً ناشی از تصمیم سیاست‌سازان و سیاستمداران. بازخورد این مجموعه از تحولات را می‌توان در کتاب «عمق راهبردی» داود اوغلو ملاحظه کرد. این کتاب رساله دکترای نویسنده است که در 1995 به پایان برده و برای نخستین بار در 2001 منتشر شده که به احتمال قوی متفاوت با متن اصلی است.

5-تحولات یاد شده به همچنین واقعیت‌های دینی ترکیه را عمیقاً تحت تأثیر قرار داد. اجمال داستان چنین است.

الف) طبقات متدیّن در دوران عثمانی علاقه و بلکه ارادتی قلبی و دینی بدانها داشتند. این علاقه شأنی دینی داشت و چندان به رفتار و اعمال آنان مرتبط نبود. از نظر آنان سلطان و خلیفه واجب الاطاعه بود و نماد قدرت و شوکت و افتخار و همین جریان برای ارادت یاد شده، کفایت می‌کرد.

پس از آغاز جمهوریت اینان به محاق رفتند، امّا آن علاقه و ارادت کماکان وجود داشت و تجدید آن نظام پیوسته چون رویایی در اذهان می چرخید و از دهه هشتاد به بعد که ترکیه دروازه‌هایش را به روی دیگران گشود ویژگی مذکور شدت یافت. بدین معنی که مایل بودند ترکیه صنعتی و قدرتمند به مدلی برای جهان مسلمان تبدیل شود. این یعنی عثمانی‌گری در مقیاس کوچک.

ب) ارتش و پشتیبان‌های ایدئولوژیک‌اش از مخالفان سرسخت گروه اخیر بودند. اما ارتش پس از آغاز تحولات از دهه هشتاد به بعد و خاصه پس از تغییرات در نظام‌های حقوقی و اجتماعی و سیاسی و مسائل حقوق بشری که با توصیه و فشار اتحادیه اروپا صورت گرفت، پیوسته ضعیف‌تر می‌شد، چرا که اصولاً جایگاهش ضعیف‌تر شده بود. آزادی‌های جدید عملاً به نفع رشد کمی و کیفی گروه‌های اسلامی بود.

ج) در تعارض بین ارتش و طرفداران ایدئولوژی جمهوریت و اسلام‌گرایان، پیوسته زمان به نفع گروه دوم بود. از مسئله حجاب گرفته تا مسائل فراوان دیگر. این همه در کنار قدرت و موقعیت یافتن بیشتر ترکیه اتفاق می‌افتاد و این مجموعه باعث رشد اندیشه عثمانی‌گری می‌شد که همیشه وجود داشت. به عبارت دیگر این اندیشه از درون مجموعه‌ای از واقعیت‌های تاریخی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی سربرکشید.

د) چنانکه قبلاً هم گفته شد تلقی مثبت و بعضاً بسیار مثبت اهل سنت نسبت به تاریخ‌شان به گونه‌ای است که هنگامی که احساس قدرت می‌کنند توسعه طلب می‌شوند. این سخن در مورد ترک‌ها صحیح‌تر است، چرا که آنان وارث آخرین امپراتوری دینی هستند. در طی سالیان اخیر تصویری بسیار شکوهمندانه و قهرمانانه از آنها ساخته‌اند که در بسیاری از موارد به کلی متفاوت با واقعیت است. امّا آن را باور کرده و عملاً خواستار تجدید آن هستند. اردوغان در حال حاضر سمبل چنین گرایشی است.

6- این جریان در داخل ترکیه مخالفانی دارد، امّا شرائط در حال حاضر به گونه‌ای نیست که آنان بتوانند عرض اندام کنند. اکنون صحنه در دست موافقان اردوغان و موافقان این تفکّر است. مسئله این است که اکثریت قریب به اتفاق آنها در حالتی عصبی و شکننده قرار دارند. این حالت پس از شدت گرفتن منازعات در سوریه پدید آمد ـ چرا که سقوط نظام سوریه را قطعی می‌دانستند و برای بعد از او نقشه‌ها داشتند ـ و به مرور زمان تشدید شد و با کودتای تابستان اخیر به اوج خود رسید و با موضع‌گیری‌های اروپائیان و بعضاً آمریکایی‌ها شدت بیشتری یافت.

صرف‌نظر از مطالبی که اخیراً به گونه‌ای عجیب و غیرقابل درک درباره ایران گفتند، موضع‌گیری اخیر آنان در قبال یونان و آلمان و به طور کلی غربیان خارج از چارچوب موضع‌گیری‌های این کشور و حتی حزب حاکم عدالت و توسعه است. این همه نشان دهنده عصبی بودن قدرت بدستان و هواداران آنها است. این جریان ادامه خواهد یافت و حداقل این است که شواهدی از کاهش آن در دست نیست و ممکن است جامعه ترکیه را دچار مشکلات فراوان داخلی کند.
چرا که تفکر «عثمانی‌گری» نه تنها مورد اجماع نیست، بلکه هستند کسانی که به دلائل مختلف فکری و اعتقادی و هویتی در برابر آن هستند. صرف نظر از همه نکات اصولاً زمان «امپراتوری» به سر آمده و امپراتوران سالیان اخیر یا فروپاشیده‌اند یا قادر به اعمال قدرت امپراتورانه نیستند. شوروی فروپاشید و آمریکا به عکس آنچه بعد از سقوط بلوک شرق می‌پنداشت، قادر نیست امپراتورانه رفتار کند.

در چنین شرایطی نمی‌توان امپراتوری ایجاد کرد. حتی چینی‌ها علی‌رغم قدرت سخت و نرم‌شان چنین نمی‌خواهند. به هرحال می‌باید دوران گذار کنونی طی و تحمّل شود. خوشبختانه آنان عملگرا و پراگماتیست هستند و بالاخره به نقطه تعادل خواهند رسید. مهم این است که هواداران این تفکّر به تعادل برسند که این به نفع آنان و همگان است.

.........................
پایان پیام/ 167