به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ نخستین دوره تربیت مربی نهج البلاغه با پخش پیام تصویری «آیت الله العظمی جوادی آملی» در سالن فردوسی خانه اندیشمندان علوم انسانی آغاز به کار کرد.
متن کامل پیام معظم له به شرح زیر است:
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
"الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی جَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِین وَ الْأَئِمَّةِ الْهُدَاةِ الْمَهْدِیِّین سِیَّمَا خَاتَمُ الْأَنْبِیَاءِ وَ خَاتَمُ الْأَوْصِیَاء عَلَیْهِما آلَافُ التَّحِیَّةِ وَ الثَّنَاء بِهِمْ نَتَوَلَّی وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبَرَّأ إِلَی اللَّه".
مقدم شما مهمانان بزرگوار، اندیشوران، فرهیختگان، نخبگان را گرامی میداریم و از خدای سبحان مسئلت میکنیم، امّت اسلامی را در سایهٴ قرآن و عترت، از کامیابی دنیا و آخرت برخوردار بفرماید.
بحث کوتاهی پیرامون وجود مبارک علی بن ابیطالب امیرمومنان(عَلَیْهِ صَلَاة وَ عَلَیْهِ السَّلام) و نهجالبلاغه مطرح هست. نهجالبلاغه کتاب علی بن ابیطالب است، نه آنطوری که مؤلفان و مصنفان کتابی دارند، کاتبان مکتوبی دارند، افراد عادی که دست به قلم میکنند یا شروع به سخن میکنند، اصحاب بنان یا صحابهٴ بیان هستند، اثری جز تاٴلیف و تصنیف ندارند. ثمری جز سخنرانی نخواهد داشت؛ ولی علی بن ابیطالب(سَلامُ الله عَلَیْه) وقتی سخن میگوید یا نامهای مینگارد، در کلام و کتابش تجلّی دارد، سخن از تاٴلیف نهجالبلاغه یا تصنیف نهجالبلاغه را باید به سید رضی استناد داد، وگرنه نسبت به کلام و متکلّم تعبیر دیگری رواست و آن این که علی بن ابیطالب در خطبهها و کلمات خود تجلّی کرده است.
این تنها تغییر لفظ یا اصطلاح نیست، این مطلب را انسان از بیان نورانی خود علی بن ابیطالب(سَلامُ الله عَلَیْه) میتواند استفاده کند. امیرمومنان خلیفهٴ راستین رسول گرامی است که این ذات مقدس "خلیفةالله" هست. خلیفه حرف "مستخلفعنه" را میزند نه حرف خود را، "خلیفةالله" پیام الهی را میرساند نه حرف خود را، چون علی بن ابیطالب جانشین رسول گرامی است و آن حضرت "خلیفةالله" هست، سخنان الهی را به جامعه منتقل میکند. امیرمومنان (سَلامُ الله عَلَیْه) در وصف قرآن چنین میفرمایند؛ این مضمون در کلمات نهجالبلاغه هست: "فَتَجَلَّی لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِی کِتَابِهِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَکُونُوا رَأَوْه"؛ یعنی خدای سبحان، مؤلف قرآن، کاتب قرآن، مصنّف قرآن نیست؛ بلکه او در کلماتش تجلّی کرده است، خدا در قرآن تجلّی کرد، آن که قرآن را میفهمد، آن که قرآن را تفسیر میکند، آن که قرآن را درست بررسی میکند، این در آغاز راه هست. وقتی به پایان راه میرسد که متکلّم را با قلبش و با جانش در کلماتش مشاهده کند، فرمود؛ توقّع بر آن است که مفسّران آن متکلّم را در کلام، آن صاحب کتاب را در کتاب خود ببینند: "فَتَجَلَّی لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِی کِتَابِهِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَکُونُوا رَأَوْه"، آنها متکلّم را ندیدند و نمیبینند در حالی که توقّع شهود و رؤیت است، چون علی بن ابیطالب همان بیانات الهی را میگوید و قرآن ناطق است، دیگران اگر بخواهند از نهجالبلاغه طرْفی ببندند، بخواهند نهجالبلاغه را تفسیر کنند، تحریر کنند، شرح کنند، ترجمه کنند، در آغاز راه هستند. وقتی میتوانند بگویند ما نهجالبلاغه را درست ارزیابی کردیم که ولایت را و امامت را و خلافت را و انسان کامل را در کلمات و گفتههایمان، نوشتههای علی بن ابیطالب(سَلامُ الله عَلَیْه) مشاهده کنند و زیارت کنند. این مطلب اوّل مطلب.
مطلب دوّم آن است که کسی که مانند علی بن ابیطالب است، این هم توان آن را دارد که جهان را به خوبی ترسیم کند؛ یعنی جهان تکوین را، آسمانها را، زمینها را، دریاها را، صحراها را، جماد و نبات و حیوان و گیاه و فرشتهها را خوب تبیین کند و هم جوامع انسانی را از نظر دین و مکتب و هدایت، خوب تبیین کند، زیرا علی بن ابیطالب در سفر چهارم به سر میبرد. سفر چهارم از اسفار چهارگانه عبارت از این است؛ انسانی که سیر صعودی کرد، از بررسی خلق به حق رسید و خدا را شناخت، اوّلاً؛ أسمای حسنای و صفات اولیای خدای سبحان را بررسی کرد و أسمای الهی را به خوبی شناخت؛ بلکه مذهب آنها شد، ثانیاً و از طرف خدای سبحان ماٴموریّتی دارد نه به عنوان رسالت تشریحی، بلکه به عنوان رسالت تبلیغی و مانند آن که در سایهٴ نبوت ولیّ عصر و انجام میگیرد، این سفر سوّم را پشتسر میگذارد که سفر از حق به خلق است، وقتی در جامعه زندگی میکند، سفر چهارم را دارد طی میکند، سفر "الی الخلق بالحق" است، این "بالحق"؛ یعنی در صحبت حقیقت یا در لباس حقیقت با جهان دارد گفتگو میکند، هیچ جا بیحق نیست، هر جایی که خلق باشد، او را از منْظر حق تفسیر میکنند، اگر "عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ یَدُورُ مَعَهُ حَیْثُمَا دَار"، ناظر به همین سفر چهارم است، اگر او در تفسیر آسمان سخن میگوید، به حق میگوید. اگر او در تبیین زمین، قبل از دنیا، در خود دنیا، بعد از دنیا، جریان برزخ، جریان صحنهٴ قیامت، جریان بهشت، جریان جهنّم و مانند آن سخن میگوید به حق میگوید، زیرا "عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ" است، "یَدُورُ مَعَهُ حَیْثُمَا دَار" و چهارمین سفر را دارد او طی میکنند. بنابراین به خود حق میدهد که بفرماید: "فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْض"، به خود حق میدهد که از عرش و مانند آن سخن بگوید؛ چه اینکه از فرش و مانند آن سخن میگوید، به خود حق میدهد که بفرماید: "یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ وَ لَا یَرْقَی إِلَیَّ الطَّیْر"، چرا؟ برای اینکه سیل علوم، از آن حضرت به دامن او میریزد. شما میبینید. کوهها در جهان زیاد هستند؛ ولی هر کوهی سیلخیز نیست، آن کوههای مرتفع؛ نظیر قلّهٴ دماوند در ایران یا بعضی از قلل بلند در کشورهای دیگر، آنها به مجرد بارش سنگین، باعث تولید سیل خواهند بود، زیرا از آغاز تا انجام این باران، راه طولانی است و این راه طولانی باعث میشود که مسیر خود را شستشو کند و رُفت و روب کند و هر چه هست حرکت بدهد و سیل تولید کند، چون هر کوهی سیل ندارد. وجود مبارک علی بن ابیطالب(سَلامُ الله عَلَیْه) فرمود؛ سیل علوم از من ریزش میکند: "یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْل"؛ چه اینکه هر پرندهای هم توان آن را ندارد که روی قلل جبال، آن رفیعترین قلّه پرواز کند: "لَا یَرْقَی إِلَیَّ الطَّیْر"، سرّش آن است که چون او حقمحور است، میتواند از عرش تا فرش سخن بگوید، از یک سو و چون حقمدار است، میتواند وضع جهان را در عصر بعثت به خوبی تبیین کند از سوی دیگر. فرمود وقتی رسول گرامی(عَلَیْهِ وَ عَلَی آلِه آلَافُ التَّحِیَّةِ وَ الثَّنَاء) مبعوث شد، جهان معاصر با رسالت، در شرایط خاص به سر میبرد، گروهی ملحد بودند، گروهی مشرک بودند، گروهی یهودی بودند، گروهی مسیحی بودند و مانند آن. پیام حیاتبخش وجود مبارک پیغمبر(صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) به اقطار عالم رسید؛ یعنی مسلمانها این وظیفه را دارند که پیام الهی را به همگان برسانند، مخصوصاً در شرایط کنونی که همه جا، بالأخص خاورمیانه، دوران بیداری اسلامی خود را دارد تجربه میکند. غرض آن است که وجود مبارک امیرمؤمنان چون به حق سفر میکند و زندگی میکند و در سفر چهارم به سر میبرد، حقمحور است، تکوین را به خوبی تحلیل میکند. در نظام تشریح هم سعی میکند، عقل و عدل را در جامعه زنده کند؛ هم جامعه را با فرهنگ عقلانی آشنا کند، علوم الهی را به جامعه منتقل کند؛ هم عدل الهی را در جامعه گسترش دهد.
آن حضرت با فقر جدّاً مبارزه کرد و گاهی میفرمود: "لو تَمثّل لِی الفقر رجلاً لَقَتلتُهُ"؛ یعنی من کمک عاطفی ندارم که فقیر را کمک کنم، من کمک عقلانی دارم که فقر را ریشهکن میکنم. من اگر فقر را ببینم، فقر برای من به صورت یک انسان متوسل شود، او را از پای در میآورم؛ یعنی وظیفهٴ یک حاکم آن است که فقرزدایی کند، نه فقیر را کمک کند. این کار عاطفی است، از غیر رهبران الهی هم ممکن است ساخته باشد؛ اما آنچه که متوقّع است رهبران الهی آن را انجام بدهند، فقرزدایی است، نه کمک کردن به فقیر.
در جریان مبدأ و معاد و بین مبدأ و معاد هم وجود مبارک علی بن ابیطالب با تجلّی و شهود کار انجام میداد؛ یعنی خود شاهد بود و سعی میکند که مشهود دیگران هم باشد و کتاب او هم مشهد و مشهود دیگران قرار بگیرد، خود از نظر معرفتشناسی، سخن از معرفت حسّی و تجربی یا معرفت تجریدی مانند آن نبود، سخن از معرفت شهودی بود. وقتی از آغاز عالم سخن میگوید، میفرماید: "مَا کُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَه"، فرمود: من تا نبینم، عبادت نمیکنم، پس شهود وجود مبارک حضرت امیر، زمینهٴ پرستش اوست، او مشهود خود را عبادت میکند، نه مفهوم خود را، او مشهود خود را میپرستد، نه معقول خود را، نه کاری که حکیم و متکلّم میکند یا کاری که عارف و زاهد انجام میدهند، این مطلب دربارهٴ توحید و مبدأشناسی.
درباره معادشناسی هم که فرمود: "لَوْ کُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقِیناً"، این تعبیر ظاهراً ناظر إرشاد به نفی موضوع هست، نه یعنی اینکه فعل انقطاعی هست، پردهای هست؛ ولی اگر پرده کنار برود، بیتفاوت است، چون اگر واقعاً پرده باشد، قبل از کنار رفتن و بعد از کنار رفتن، حتماً یک ظهور و خفایی دارد، تفاوت دارد؛ ولی بیان حضرت ناظر به این است که من حجابی ندارم، نه اینکه حجابی برای من هست و اگر برداشته شود برای من تفاوت نمیکند: "لَوْ کُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقِیناً".
بین مبداٴ و معاد هم جریان وحی و نبوت است که خود آن حضرت در خطبهٴ قاصعه میفرماید؛ من حرفهایی را میشنیدم، سوری را میدیدم و وجود مبارک پیغمبر که عرض کردم، آن حضرت فرمود: "إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَی مَا أَرَی إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ وَ لَکِنَّکَ لَوَزِیرٌ"؛ فرمود: ای علی. آنچه را من میبینم، تو میبینی. آنچه را من میشنوم، تو میشنوی؛ منتها تو پیامبر نیستی و فرشتگان را مشاهده میکنی، حرفهای فرشتهها را میشنوی؛ البتّه بین وجود مبارک پیامبر و حضرت امیر(سَلامُ الله عَلَیْهما) فرق فراوان نیست. آن وحی تشریحی مخصوص پیغمبر است، رسالت تشریحی مخصوص پیامبر است و وجود مبارک حضرت امیر(سَلامُ الله عَلَیْه) نایب آن حضرت است در اینگونه از موارد.
به هر تقدیر مبداٴ و معاد و وحی و نبوت را وجود مبارک علی بن ابیطالب مشاهد کرد، اگر مشاهده نمیکرد، آن ایمانش دیگر ایمان حصولی بود نه حضوری، ایمان مفهومی بود نه شهودی، پس کلّ جهان را ایشان با شهود ادراک کرده است و ایمان آورد. چنین انسان کاملی مشهود ماست و در کتابش تجلّی کرده که ما امیدواریم همگان به جایی برسند که معارف وحیانی را در نهجالبلاغه کاملاً مشاهده بکنند تا برسد به آن منافع اخلاقی یا کشورداری و مانند آن که اینها منافع اجتماعی و منافعی است که نسبت به آن مطالب معقول درجه اوّل، در درجهٴ دوّم و سوّم قرار دارد.
خدایا این عزیزان را، این مهمانان را، مشمول عنایت ولیّت قرار بده.
جامعه اسلامی را از توفیقی برخوردار بفرما که معارف نهجالبلاغه را بفهمند، اوّلاً و ایمان بیاورند، ثانیاً و عمل بکنند، ثالثاً و به دیگران منتقل بکنند، رابعاً به امید استجابت این ادعیه.
غَفَرَ اللَّهُ لَنَا وَ لَکُمْ وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُه
...............
پایان پیام/ 313