خبرگزاری اهل‌بیت(ع) - ابنا

پنجشنبه ۸ آذر ۱۴۰۳
۱:۴۸
در حال بارگذاری؛ صبور باشید

پیام آیت‌الله جوادی آملی به اولین اجلاسیه مدیران مجمع عالی حکمت اسلامی در مشهد

اولین اجلاسیه دو روزه مدیران مجمع عالی حکمت اسلامی، با پیام «آیت الله جوادی آملی» و با حضور شخصیت ها، اساتید و صاحب نظران حوزوی، در مجتمع فرهنگی ولایت مشهد برگزار شد.

آآ

به گزارش خبرگزاری اهل‌بیت(ع) ـ ابنا ـ اولین اجلاسیه دو روزه مدیران مجمع عالی حکمت اسلامی، با پیام «آیت الله العظمی جوادی آملی» و با حضور شخصیت ها، اساتید و صاحب نظران حوزوی، در مجتمع فرهنگی ولایت مشهد برگزار شد.

«آیت الله جوادی آملی» در پیام خود به این اجلاسیه، رهنمودهایی را به مسئولین و اعضای مجمع عالی حکمت اسلامی جهت برنامه ریزی ها و جهت گیری های آتی این مجمع بیان فرمودند.
متن کامل پیام معظم له به شرح زیر است:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمد لله رب العالمین و صلّی الله علیٰ جمیع الأنبیاء و المرسلین و الأئمة الهداة المهدیین و فاطمة الزهراء سیدة نساء العالمین و بقیت الله سید الاوصیاء و الاولیاء بهم نتولّیٰ و من أعدائهم نتبرّء الی الله».

«أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا [و اُجوركم] بِمُصَابِنَا بِالْحُسَینِ(عَلَیهِ السَّلَام) وَ جَعَلَنَا وَ إِیاكُمْ مِنَ الطَّالِبِینَ بِثَأْرِهِ(علیه الصلاة و عَلَیهِ السَّلَام)».[1]

ایام سوگ و ماتم سالار شهیدان حسین بن علی بن ابیطالب(علیه و علی آبائه و ابنائه أفضل صلوات المصلّین) است این سوگ جهانی را به پیشگاه بقیة الله(أرواح من سواه فداه) و به قاطبه ارادتمندان به اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) و شما فرهیختگان تعزیت عرض می‌کنیم. از ذات اقدس الهی مسئلت می‌کنیم توفیق تولی به اولیای الهی و تبرّی از اعدای این ذوات قدسی را به همگان مرحمت کند.

این شعار دو پیام رسمی دارد: یکی عرض تعزیت و درخواست اجر؛ دوم ترغیب به مبارزه و شهادت. «أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا [و اجوركم] بِمُصَابِنَا بِالْحُسَینِ(عَلَیهِ السَّلَام)» پیام اوّل است؛ اما «وَ جَعَلَنَا وَ إِیاكُمْ مِنَ الطَّالِبِینَ بِثَأْرِهِ(علیه الصلاة و عَلَیهِ السَّلَام)» پیام دوم است. پیام عاشورا پیام جهاد و شهادت و مبارزه علیه ظلم و استکبار است. عمده آن است که ما را طالبِ ثار حسین بن علی(سلام الله علیه) قرار داد. «ثار»؛ یعنی خونبها. مستحضرید که از نظر حکم فقهی خونبها را ولی مقتول می‌طلبد، ﴿مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیهِ سُلْطاناً﴾،[2] آن‎که ارتباطی با مقتول ندارد طلبِ ثار نمی‌کند، ممکن است راهی راه او باشد و با ستم مبارزه کند؛ اما این طلبِ ثار نیست. اگر ولی مقتول بود؛ یعنی اولاد او بود فرزند او به شمار آمد، این حقِ ثار‎خواهی دارد، ﴿مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیهِ سُلْطاناً﴾.
ذات اقدس الهی دستور داد وجود مبارک پیامبر اسلام(علیه افضل صلوات المصلّین) صریحاً اعلام کرد: «أَنَا وَ عَلی أَبَوَا هَذَهِ الاُمَّة»؛[3] من و علی بن ابیطالب پدران این امت هستیم. هر کسی یک شناسنامه طبیعی دارد که این به عهده پدر و مادر اوست تا او بالغ بشود، وقتی بالغ شد شناسنامه خود را باید خود بگیرد. وجود مبارک حضرت فرمود من و علی بن ابیطالب حاضریم شما را به عنوان فرزند ولایت بپذیریم «أَنَا وَ عَلی أَبَوَا هَذَهِ الاُمَّة» و اگر کسی فرزندی این دو ذات مقدس را پذیرفت، مادر آنها هم وجود مبارک فاطمه زهرا سیده نساء عالمین(علیهاأفضل صلوات المصلّین) خواهد بود و اگر کسی شیعه راستین بود اُبوّتِ اینها را پذیرفت اگر اُبوّتِ اینها را پذیرفت و اینها را شهید کردند این فرزند آنها محسوب می‌شود می‌تواند بگوید شما پدر ما را شهید کردید و من فرزند این مقتول هستم و فرزند مقتول حق ثارخواهی دارد. این شعار به ما می‌آموزاند که شما فرزندان حسین بن علی بن ابیطالب(علیه افضل صلوات المصلین) هستید و فرزند نه تنها می‌تواند، بلکه در اینجا باید خونخواهی کند، چون سخن از قتل شخص نیست قتل شخصیت است که امیدواریم این شعار «إلی یوم القیامة» زنده باشد و بساط ظلم و ستم از روی زمین برچیده شود به برکت ظهور کسی که «یمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلا».[4]

چند نکته را مجمع عالی حکمت اگر مراعات بکند شایسته است: نکته اوّل این است که همان طوری که سلف صالح حکمت و عرفان فرموده‌اند، منطق فریضه‌ای دارد و نافله‌ای. هم مرحوم بوعلی در برهان شفاء دارد که برهان در بخش منطق فریضه است، سایر صناعات به منزله نافله‌اند؛ برهان هست، جدل هست، صنعت شعر هست، مغالطه هست، خطابه هست؛ اما فنّ برهان که راه استدلال علمی و یقینی است این فریضه است.[5] همین مطلب را جناب شیخ اشراق در منطق حکمت الاشراق دارد که در بین این صناعات پنج‌گانه جریان برهان فریضه است و صناعات دیگر نافله و منظور این نیست که آنها را ترک بکنند؛ یعنی یکی اهم است و دیگری مهم.[6] همان طوری که فقه این چنین است؛ تمام ابواب فقه یکسان نیست بخشی به منزله فریضه است بخشی به منزله نافله. اصول همین طور است غالب علوم یک سلسله مبانی اصیل و اصلی دارند که به منزله فریضه است، یک سلسله مطالبی دارند که با مطالعه حلّ شدنی است به منزله نافله است.

در حکمت و فلسفه و کلام این چنین است یک سلسله معارف و مسائل به منزله فریضه است که شما بزرگواران در تدریس، در تألیف و در مکالمات خود آن را به عنوان فریضه تلقّی کنید و به عنوان فریضه تدریس کنید، بخشی دیگر به عنوان نافله است؛ مسئله توحید، مسئله وحی و نبوت، مسئله معاد، مسئله ولایت این گونه از امور جزء فریضه معارف است. اما مسئله جواهر و اعراض مسئله مکان، مسئله خلأ و امثال آن گرچه مورد نیاز روز هست آن با بحث‌های جانبی حلّ می‌شود، اگر این معارف به خوبی حلّ شد با در نظر گرفتن نقدهای بین‌المللی بقیه هم حلّ می‌شود. اصرار شما بزرگواران این باشد که توحید را به تمامه تدریس کنید، وحی و نبوت را به تمامه تدریس کنید، برزخ و معاد را به تمامه تدریس کنید. درست است مسئله معاد مورد اختلاف است، ولی اجمالش بر ما واجب است، یک؛ پذیرش اجمال هیچ محذوری ندارد، دو؛ هر مسلمانی باید معتقد باشد آنچه را خدا در قرآن به وسیله اهل بیت تفسیر شده است، فرمود آن حق است «لا ریب فیه»؛ این اصطلاح «لا ریب فیه» در قرآن به منزله «بالضّروره» است در حکمت و فلسفه. اگر گفتند «الأربعة زوجةٌ بالضّرورة»؛ یعنی جزم هست، رابطه محمول با موضوع ضروری است، اگر ذات اقدس الهی درباره معاد فرمود: ﴿جامِعُ النَّاسِ لِیوْمٍ لا رَیبَ فیهِ﴾؛[7] ﴿الم ٭ ذلِكَ الْكِتابُ لا رَیبَ فیهِ﴾[8] چه در قرآن چه درباره معاد چه درباره وحی و نبوت چه درباره توحید فرمود: «لا ریب فیه»؛ یعنی «بالضّروره». اینها بالضّروره مسئله را ثابت می‌کند. انسان معتقد است آنچه را که ذات اقدس الهی به وسیله قرآن و عترت به ما فرمود آن حق است و «لا ریب فیه».

در مقام تفصیل گاهی انسان تطبیق می‌کند بر این، بعد می‌گوید اگر این مطابق با آن وحی نبود «مضروب علی الجدار» است و اگر مطابق بود «نعم الوفاق». این محذوری ندارد و اگر بحث معاد این چنین سربسته بماند و حلّ نشود، به تعبیر سیدنا الاستاد(رضوان الله تعالی علیه) مرحوم علامه می‌فرمود، هنوز بحث معاد روزی حوزه‌ها نشده است، نقدها وارد می‌شود، نقدها جواب داده می‌شود، بعضی از نقدها قبول می‌شود تا به مسئله معاد به خوبی حلّ بشود که چگونه بدن زنده می‌شود؟ در معاد روحانی هیچ محذوری نیست، در معاد جسمانی اشکالات فراوانی هست. شما ببینید در بعضی از مسائل فقهی یازده، گاهی هفده قول مسئله مطرح است.

بنابراین هراسی نداشته باشید؛ منتها جدّیت شما در این باشد که اصل این باشد، آنچه خدا فرمود، آنچه در قرآن آمده است، آنچه عترت طاهرین که عِدل قرآناند فرمودند، آن «حقٌ لاریب فیه»، به آن معتقدیم، اما در بحث‌های علمی اگر مطابق با آنها بود ـ چه اینکه سلف صالح همین راه را طی کردند ـ اگر مطابق با آنها بود «نعم الوفاق»، مطابق نبود «مضروب علی الجدار» است؛ به هر حال بحث معاد باید تکمیل بشود بحث برزخ باید تکمیل بشود.

مطلب دیگر آن است که در فلسفه ثابت شد به برکت قرآن کریم که انسان مرگ را می‌میراند نه بمیرد. پس انسان موجود ابدی است وقتی موجود ابدی شد علم ابدی می‌خواهد. علم ابدی با کلیت و ذاتیت و دوام و ضرورت همراه است. اینکه مرحوم بوعلی می‌گوید برهان فریضه است، اینکه جناب شیخ اشراق می‌گوید برهان فریضه است؛ برای اینکه مقدمات برهان باید این عناصر چهارگانه را داشته باشد: کلیت، دوام، ضرورت، ذاتی، همگانی، همیشگی، ذاتی بودن، ناگسستنی بودن؛ اگر مقدمات این چنین شد نتیجه هم خواهد بود. این را هم مستحضرید که یقین کمترین چیزی است که خدا خلق کرده است و انسان متیقّن هم نادر الوجود است. گاهی انسان ظنِّ متاخم علم را علم می‌پندارد، طمأنینه که کار عقل عملی است، هیچ ارتباطی با علم ندارد آن را به حساب علم می‌آورد. خلط بین عقل نظری و عقل عملی، خلط بین علم که مسئله دانش است و طمأنینه که مسئله ارزش است باعث می‌شود که انسان این علم ظنّی را یقین بپندارد. غرض آن است این که مرحوم بوعلی دارد، برهان فریضه است طرز فکر را طرز استدلال را، طرز حرف زدن را، طرز اندیشه کردن را یاد می‌دهد، برهان را خوب در حوزه‌ها تدریس کنید، برهان را خوب مطالعه کنید، برهان را خوب ترویج کنید تا فکر، فکر برهانی باشد.

مطلب دیگر آن است که اصل فلسفه برای دین و اخلاق است. دین را با همین مسئله توحید و وحی و نبوت و معاد می‌شود فهمید. اینها عناصر سه‌گانه هستند، ولی اخلاق غیر از موعظه است اخلاق غیر از نصیحت است اخلاق غیر از سفارش است اخلاق غیر از روضه‎خوانی است، اخلاق یعنی اخلاق. اخلاق فلسفه است اخلاق جزء علوم استدلالی است که از او به عنوان حکمت عملی یاد می‌شود. طبق آن روایت اخلاق جبهه جنگ اکبر است.[9] گرچه تحلیلات روایی دیگر نتیجه می‌دهد که انسان سه جبهه دارد: یکی جبهه اصغر که جنگ بیرونی است؛ یکی جبهه اوسط که جنگ بین عقل و نفس است؛ یکی جبهه اکبر که جنگ بین عقل و قلب است، عقل و عشق است. در جبهه جهاد اکبر هیچ نقصی نیست طرفین عادل‌اند، طرفین پاک‌اند علماً و عملاً اهل بهشت‌ هستند؛ منتها یکی اصرار دارد که بفهمد دیگری می‌کوشد که فهم کوتاه است باید دید. یکی می‌گوید من می‌خواهم بهشت و جهنم را بفهمم آفریدگار بهشت و جهنم را بفهمم، یکی می‌گوید من می‌خواهم بهشت را ببینم جهنم را ببینم آفریدگار جهنم و بهشت را ببینم آن جهاد اکبر همان است؛ منتها آن کمتر مطرح است.

به هر تقدیر شما بزرگان بکوشید که فریضه حکمت را توحید و وحی و نبوت و معاد بدانید و هراس نداشته باشید که در معاد اقوالی است، چون در فقه هم گاهی چندین قول مطرح است؛ منتها به شرط اینکه وقتی اوّل وارد می‌شوید و آخر وقتی خارج می‌شوید با همین عصاره اصلی که «آمنتُ بما جاء به النبی و لاغیر».

مطلب دیگر آن است که بخش‌های دیگر که به منزله نافله آن کمک می‌کند.

نکته دیگر آن است که چه در تدریس چه در تألیف چه در مکالمات از گفتمان هراسی نداشته باشید، از نقد هراسی نداشته باشید، نقد را کاملاً استقبال کنید محترم بشمارید ولو ناقد قصد خوبی نداشته باشد، شما نقد را بنگرید نه ناقد را، آن نقد ارزش اساسی دارد. سرّ موفقیت مرحوم خواجه این است که به نقد خیلی احترام می‌کرد. مرحوم خواجه از موفق‌ترین حکمای دوره اسلامی بود و فخر شیعه است.

این اشکالات را کاملاً می‌پذیرفت و پاسخ مناسب می‌داد و قانع می‌کرد. رساله‌ای مرحوم خواجه در اثبات واجب نوشته، رساله مختصر است مفصّل نیست. این رساله به دست دبیران کاتبی قزوینی رسیده است. مرحوم دبیران کاتبی قزوینی نقدی بر این رساله نوشته و حرف‌های خواجه نصیر را رد کرده است این شده دو رساله. نقد دبیران به عرض مرحوم خواجه طوسی رسید مرحوم خواجه محترمانه این نقد را پاسخ داد بدون کمترین لغزش علمی یا لغزش‌های عملی، قلمی، قولی و مانند آن، این شد سه رساله. مرحوم دبیران به پاسخ مرحوم خواجه نقدی نوشته، این شده چهار رساله. این رساله چهارم به عرض مرحوم خواجه رسید و خواجه نظر نهایی و دقیق را به عنوان محقق طوسی وارد صحنه شد و پاسخ عمیق داد و درخور داد، این شد پنج رساله. این رساله پنجم که وقتی به عرض دبیران کاتبی قزوین رسید هر چه تلاش و کوشش بیشتری کرد عجز کامل‌تری یافت، دید پاسخ‌پذیر نیست. هیچ چاره نداشت رساله‌ای نوشت این رساله رساله ششم است به عنوان اعتراف‎نامه که حق با شماست من معارف شما را درست درک نکردم. این رساله ششم وقتی به عرض مرحوم خواجه طوسی رسید خواجه نصیر یک رساله هفتمی نوشت به عنوان محبت‎نامه. اکنون که شما پذیرفتید بسیاری از معارف است که در دسترس شما نبود و نیست و نیازمند به استاد هستید من حاضرم شما را به عنوان شاگردی بپذیرم، دبیران کاتبی خیلی خوشحال شد که خواجه نصیر محبت‎نامه نوشت و حاضر شد او را به عنوان شاگردی بپذیرد و به همراه مرحوم خواجه وارد رصدخانه مراغه شدند آن‎جا زیر دست مرحوم خواجه بسیاری از معارف را فرا گرفت این مجموعه هفت رساله یکجا چاپ شد. به استثنای این رساله هفتم قبل از انقلاب کسی بین این دبیران کاتبی و مرحوم خواجه محاکمه کرده به عنوان داوری بین دو شخصیت و سرّ حضور آن داوری و داور این بود که علم نه وقف خواجه است نه وقف دبیران. اگر اصل مسئله توحید و اصل مسئله برهان مِلک کسی نیست اگر دبیران رضایت داد و اگر خواجه رضایت او را امضا کرد، معلوم نیست که این فصل الخصومه باشد راه هم چنان باز است؛ لذا محاکمه‌ای شده و در آن محاکمه بر مبنای حکمت متعالیه برخی از مبانی مرحوم خواجه نقض شده است باز هم این در همچنان باز است. غرض آن است که نقد، برکتی است هرگز از نقد علمی کسی فاصله نگیرد.

مطلب دیگر آن است که همین مشهد به برکت مضجع ملکوتی امام رضا(صلوات الله و سلامه علیه و علی آبائه و ابنائه) برکات فراوانی داشت و دارد. نمی‌شود حوزه مشهد را بارگاه رضوی را و قداست این محدوده را با جای دیگر مقایسه کرد. شما در شرح حال مرحوم بحرالعلوم می‌خوانید این شش سال فلسفه را نزد مرحوم سید مهدی اصفهانی در همین مشهد تتلمذ کرده است. در شرح حال سید بحرالعلوم آن طوری که آل بحر العلوم در مقدمه الفوائد الرجالیه نوشته‌اند شش سال سید بحر العلوم فلسفه را در همین مشهد در کنار بارگاه ثامن الحجج(صلوات الله و سلامه علیه) از محضر سید مهدی اصفهانی فیلسوف معروف آن عصر آموخت.[10] مرحوم میرداماد(قدس سره) بسیاری از علوم خود را در همین مشهد فرا گرفت. از مشهد به قزوین رفت، چون پایتخت مملکت در آن روز قزوین بود آن‎جا هم مقداری به درس و تدریس اشتغال داشت، بعد از راه کاشان به اصفهان رفت که به تدریس و پرورش شاگرد پرداخت و گرنه قسمت مهم درس و بحث مرحوم میرداماد در همین مشهد بود. مشهدی که بتواند بحر العلوم تربیت کند، مشهدی که بتواند میرداماد تربیت کند همین مشهد می‌تواند برتر از آنها را مثل آنها را نزدیک آنها را بپروراند و تربیت کند و از این فیض و فوز نباید بی‌بهره ماند و هرگز این فیض را انسان ترک نکند.

مطلب دیگر آن است که اگر کسی در خود استعدادی راقی دید او مسئول است. بارها به عرض شما رسید که نهال‎فروشی مصلحت حوزه نیست. ما روحانی می‌خواهیم، امام جمعه می‌خواهیم، امام جماعت می‌خواهیم، قاضی می‌خواهیم اینها واجب است واجب کفایی است بر همه ما هم لازم است اینها را تأمین کنیم؛ اما اگر کسی استعداد راقی دارد، این حیف است که این سِمت‌ها را بپذیرد، این نهال فروشی است این الا و لابد باید در حوزه مشهد بماند استاد بشود فقیه بشود اصولی بشود حکیم بشود، او قاضی تربیت می‌کند امام جمعه تربیت می‌کند امام جماعت تربیت می‌کند نماینده ولی فقیه تربیت می‌کند. اگر کسی در خود استعداد راقی دید این نعمت است، یک؛ ﴿ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیم‏﴾[11] می‌گوید در برابر این نعمت باید پاسخ نقد داشته باشید، دو. این اگر بگوید من راحتی‌ام در این بود، او در قیامت مسئول است.

بنابراین هم مجامع دیگر محترم‌اند و مرضی ولی عصر‌اند و شاگردان امام زمان(صلوات الله و سلامه علیه) هستند و هم شما بزرگوارانی که اصحاب و صحابه مجمع عالی حکمت هستید سعی کنید ـ إن‌شاءالله تعالی ـ مرضی آن حضرت باشید، مورد عنایت آن حضرت باشید، از دعای آن حضرت برخوردار باشید و از رضای آن حضرت برخوردار باشید. اینجا که الآن شما حضور دارید؛ یعنی بارگاه رضوی، امام رضا(صلوات الله و سلامه علیه) هیچ کسی در عالم کسی را راضی نمی‌کند و کسی از چیزی راضی نمی‌شود و نعمتی به هیچ کس نمی‌رسد که او خوشحال بشود مگر به وساطت رضا، رضا یعنی همین. مظهر راضی بودن، مظهر «هو الرّاضی» بودن، مظهر رضوان، این است. اگر کسی توفیقی پیدا کرد که مشکل دیگری را حلّ کرد دیگری را راضی کرد به وساطت رضاست و اگر بیماری درمان شد و خوشحال شد به وساطت رضاست و اگر جاهلی عالِم شد به وساطت رضاست و اگر گرفتاری آزاد شد به وساطت رضاست، اصلاً رضا معنایش همین است. آن‎که راضی است مظهر رضای الهی است؛ یعنی هیچ خوشنودی در عالم پیدا نمی‌شود الا به وساطت امام رضا(صلوات الله و سلامه علیه) اکنون که به پابوس آن حضرت موفق شدید امیدواریم با زیارت مقبول و دعای مستجاب برگردید، بیش از این تصدیعتان ندهم.

پروردگارا امر فرج ولی‌ات را تسریع بفرما.
نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملّت و مملکت ما را در سایه ولی‌ات حفظ بفرما.
روح مطهّر امام راحل و شهدا را با اولیای الهی محشور بفرما.
خطرات سلفی و تکفیری و داعشی و بیگانگان را به استکبار و صهیونیسم برگردان.
کشور ولی عصر را تا ظهور آن حضرت از هر گزندی محافظت بفرما.
مشکلات دولت و ملّت و مملکت مخصوصاً در بخش اقتصاد و ازدواج جوان‌ها را به بهترین وجه حل بفرما.
جوانان مملکت و فرزندان ما را تا روز قیامت از بهترین شیعیان اهل بیت عصمت و طهارت قرار بده.

«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

پاورقی.....................................
[1]. مصباح المتهجد، ج‏2، ص772.
[2] . سوره إسراء، آیه33.
[3] . معانی الاخبار، متن، ص52.
[4] . التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسكری علیه السلام، ص570.
[5] . الشفاء(المنطق)، البرهان، ص54.
[6] . حكمة الاشراق، ص40 و 41.
[7] . سوره آل عمران، آیه9.
[8] . سوره بقره، آیات1 و 2.
[9] . بحار الأنوار(ط ـ بیروت)، ج65، ص370.
[10] . الفوائد الرجالیه(للسید بحرالعلوم)، ج1، ص66 و67.
[11] . سوره تکاثر، آیه8.

..............
پایان پیام/313