خبرگزاری اهل‌بیت(ع) - ابنا

جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳
۱۲:۵۲
در حال بارگذاری؛ صبور باشید

پیام آیت الله جوادی آملی به "همایش شخصیت و اندیشه اخلاقی آیت‌الله هاشمی رفسنجانی"/ آنچه بيرون بود، در جان او اثر نگذاشت...

اولین همایش بررسی شخصیت و اندیشه اخلاقی آیت الله هاشمی رفسنجانی، با پیام تصویری آیت الله العظمی جوادی آملی در شهر قم برگزار شد.

آآ

به گزارش خبرگزاری اهل‌بیت(ع) ـ ابنا ـ در آستانه اولین سالگرد ارتحال رییس سابق مجمع تشخیص مصلحت نظام، "همایش بررسی شخصیت و اندیشه اخلاقی آیت الله هاشمی رفسنجانی" در قم برگزار گردید.

این همایش صبح امروز پنجشنبه 7 دی 1396 با حضور علماء، مدرسین، خانواده آن مرحوم و جمع کثیری از طلاب و فضلا در سالن همایش‌های غدیر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم برپا گردید.

همایش بررسی شخصیت و اندیشه اخلاقی آیت الله هاشمی رفسنجانی، با پیام تصویری آیت الله العظمی «جوادی آملی» آغاز گردید.

         

         

متن کامل پیام معظم له بدین شرح است:

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ‏ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی ‏جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين ‏وَ الْأَئِمَّةِ الْهُدَاةِ الْمَهْدِيِّين سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَنْبِيَاءِ وَ خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء عَلَيْهِما آلَافُ التَّحِيَّةِ وَ الثَّنَاء بِهِمْ نَتَوَلَّی ‏وَ مِنْ أَعْدَائِهِم‏ نَتَبَرَّأ إِلَی اللَّه».

مقدم شما فرهيختگان و نخبگان علمي را گرامي مي‌داريم. هدف والاي شما که بزرگداشت ارتحال آيت الله هاشمي رفسنجاني است، أرج مي‌نهيم و از همه بزرگواراني که در اين همايش حق سخنراني يا ارائه مقالت داشته و دارند، سپاسگزاريم و از همه بزرگواراني که در نکوداشت اين رحيل محبوب اقدام و قيام کرده و مي‌کنند، حق‌شناسي مي‌کنيم و از ذات أقدس الهي مسئلت مي‌کنيم، امام راحل و همه اصحاب و صحابه وفادار او و همه شهداي کوي حقيقت را با انبيا و اولياي الهي محشور بفرمايد!

مرحوم آيت الله هاشمي رفسنجاني فضايل فراواني داشت که همه آنها زير مجموعه خُلق عظيم ايشان جمع شدند. مستحضر هستيد اخلاق يک خلقت ويژه‌اي است که انسان بايد آن را بسازد؛ البته همانطوري که مسيح(سَلامُ الله عَلَيْه) هيچ چيزي را خلق نمي‌کرد، مگر به اذن خدا، انسان سالک هم بخواهد درون خود را بسازد و فضايل اخلاقي را به صورت خلقت ويژه و خُلق درآورد، حتماً «بإذن الله» است؛ منتها اين عادت است و آن معجزت که همتا ندارد در حد مسايل عادي.

اخلاق غير از موعظه و سفارش و نصيحت است. اخلاق جزء قوي‌ترين و غني‌ترين علوم عقلي و فلسفي است. اخلاق عبارت از آن است که انسان در جبهه جهاد درون کامياب باشد، اين جنگ را خوب مديريت کند و سعي کند نه شهيد بشود و نه اسير و اگر نتوانست، شربت شهادت بنوشد و اسير نشود. در درجه اول کسي خليق است و داراي خُلق عظيم که در جبهه جهاد درون فاتح باشد و اسير بگيرد و بعد از آن، کسي است که شهيد بشود؛ ولي اسير نشود و اگر ـ خداي ناکرده ـ ضعيف بود، آن‌گاه از رده بحث پيروزي خارج مي‌شود، شکست مي‌خورد که طبق بيان نوراني امير بيان(سَلامُ الله عَلَيْه) فرمود: «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِير تَحْتَ هَوَيً أَمِير».[1]

اخلاق جهاد کبير است نه جهاد اکبر و آنچه که در روايت معروف آمده است که جهاد اکبر هست، اين اکبر نسبي است نه اکبر نفْسي. اکبر نفْسي جهاد بين عقل و قلب است؛ عقل مي‌گويد بايد فهميد، ديدن سخت است؛ قلب مي‌گويد فهميدن خِرَد نيست، اساس کار ديدن است. همان بيان نوراني اميرمؤمنان(سَلامُ الله عَلَيْه) در خطبه همّام که فرمود اينها مي‌کوشند که بهشت را ببينند، جهنم را ببينند: «فَهُمْ‏ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا»؛[2] آن جهاد اکبر است که در اين بحث‌هاي عادي حضور و ظهوري ندارد. آنچه که در اين بحث‌هاي عادي ظهور دارد، همان جهاد با نفْس است که از آن به عنوان جهاد اکبر ياد مي‌شود که اين اکبر نسبي است نه نفسي و جهاد کبير است.

مطلب ديگر آن است که در صحنه درون نيروهاي موافق و مخالف صف‌آرايي کردند؛ هم در بخش انديشه و خردورزي، وهم و خيال در برابر عقل نظري صف‌آرايي کردند، هم در بخش انگيزه، شهوت و غضب در برابر عقل عملي که «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان»،[3] صف‌آرايي مي‌کنند. اگر کسي در بخش انديشه، در صحنه نبرد پيروز نشد، وهم و خيال بر عقل انديشه‌ور او حکومت مي‌کنند، نتيجه تلخ آن غرامت‌هايي است که عقل مي‌پردازد به صورت مغالطات سيزده‌گانه يا بيشتر. اين فن مغالطه که در منطق و غير منطق مطرح است، در اثر شکست عقل نظري در برابر وهم و خيال است. او مي‌خواهد به حق برسد، وهم نمي‌گذارد، خيال مانع مي‌شود. اگر آن حکيم متأله توانست از قائله وهم و از خطر خيال برهد، پيروز ميدان است و نتيجه او حکمت است و اگر در اين صحنه باخت، نتيجه‌ آن مغالطات چندگانه است. اين بخش اول است.

بخش دوم که عقل عملي است، مربوط به فعاليت و کار و کوشش است، شهوت از يک سو حمله مي‌کند، غضب از سوي ديگر هجوم مي‌آورد، اين غارتگران و مهاجمان نمي‌گذارند عقل عملي رهبري عمل را به دست بگيرد که «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان»،[4] يک خَليق و متخلق و متأدب به آداب الهي، حوزه شهوت را مي‌شناسد، بدون آنکه آن را تعطيل کند، تعديل مي‌کند؛ حوزه غضب را مي‌شناسد، بدون آنکه آن را تعطيل کند، تعديل مي‌کند؛ رهبري تعديل اين دو نيرو را به عقل عملي مي‌سپارد، شهوت به جاي خود کار مي‌کند غضب به جاي خود کار مي‌کند و عقل عملي اينها را استحکام مي‌کند در پويايي و مانايي خود. در آن صحنه نه شهيد مي‌شود و نه اسير بلکه اسير مي‌گيرد؛ ولي اگر ـ خداي ناکرده ـ در اين صحنه و در اين جبهه شکست خورد، يا شهوت امير مي‌شود يا غضب امير مي‌شود و عقل عملي به اسارت مي‌افتد، اين همان بيان نوراني علي بن ابيطالب(صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ سَلامُهُ عَلَيْه‏) که فرمود: «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِير تَحْتَ هَوَيً أَمِير» و اگر کسي تا آخرين لحظه مقاومت کرد؛ نه در بخش انديشه گرفتار وهم و خيال شد، نه در بخش انگيزه به دام شهوت و غضب افتاد، او تا آخرين لحظه مقاومت کرد، گاهي تيري زد، گاهي تير خورد و در بستر بيماري هم افتاد، اين «مَاتَ شَهِيدا»،[5] اينکه در بعضي از تعبيرهای ديني آمده اگر کسي در حُب علي و اولاد علي(صَلَوَات اللَّهِ وَ سَلامُه عَلَيْهِمْ أَجْمَعِين) بميرد، «مَاتَ شَهِيدا»؛ يعني ممکن است، گاهي پايش بلغزد و بلرزد و گاهي خطر گناه او را تهديد کند؛ ولي تسليم نمي‌شود. اينکه گاهي افتان، گاهي خيزان، گاهي رفتار، گاهي گفتار، گاهي حق، زماني لغزش، اين در ميدان جنگ است؛ گاهي تير مي‌نزد و گاهي تير مي‌خورد و سرانجام شهيد مي‌شود؛ ولي اسير نمي‌شود.

اگر کسي بتواند جمع کند در بخش انديشه وهم و خيال را به رهبري عقل انديش‌ور بسپارد، در بخش انگيزه شهوت و غضب را به رهبري عقل عملي هدايت کند و عقل عملي که مدير و مدبر است با عقل نظري هماهنگ باشد؛ عقل نظري که حکيم و فرهنگ‌مدار است با عقل عملي هماهنگ باشد، اين مجموعه به صورت يک انسان عاقلِِ عادل درمي‌آيد؛ البته مقامات برتر که هم از گزند خطا، هم از آسيب خطيئه مصون‌ هستند، آنها معصومان هستند که از بحث کنوني بيرون است و افراد عادي به آنها دسترسي ندارند.

نمونه بارز کسي که بتواند در حد خود، در حد معقول و معمول، اين فضايل را جمع‌آوري کند، آيت الله هاشمي رفسنجاني(رِضْوَانِ اللَّهِ تَعَالَي عَلَيْه‏) است. برخي از افراد کساني هستند که علم مناسبي را اندوختند؛ ولي آن درايت و مديريت و سياست و تدبير سياسي و عقلاني را تجربه نکردند. برخي به عکس، امور تدبير و سياست را تجربه کرده‌اند؛ ولي علم لازم را فراهم نکردند. برخي‌ها هر دو را جمع کردند؛ اما به صورت جمع مکسّر. کسي که در حد خود، مقدار لازم، علم فراهم کرده باشد، جهاد را خوب تجربه کرده باشد، شهامت و شجاعت را تجربه کرده باشد، سياست را تجربه کرده باشد، مديريت و مدبريت را تجربه کرده باشد، کشورداني و کشورداري و کشورآرايي را با اين مجموعه تجربه کرده باشد و جمع اين فضايل جمع مکسّر نباشد، جمع سالم باشد، آيت الله هاشمي رفسنجانی (رِضْوَانِ اللَّهِ تَعَالَي عَلَيْه‏) است.

نشانه بارز او اين است که اينگونه از امور اگر يک وقت صبغه دنيايي داشته باشد، هرگز با هم جمع نمي‌شود، چون «دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَةٌ»،[6] قلمرو دنيا، قلمرو شهوت و غضب است، هر کدام تنهايي و تکروي را تجربه مي‌کنند، به بيان نوراني علي بن ابي طالب(صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ سَلامُهُ عَلَيْه‏) که برگرفته از بيان نوراني رسول گرامي(عَلَيْهِ وَ عَلَي آلِه ‏آلَافُ التَّحِيَّةِ وَ الثَّنَاء) است، اين است: «الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّيْطَانِ كَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْب‏»؛[7] اين بيان گهربار حضرت در نهجالبلاغه مي‌گويد انسانِ تکرو، مثل آن گوسفند تک‌چر است که طعمه گرگ است. اين انسانِ مستبد طعمه شيطان است، آن گوسفند تک‌چر طعمه گرگ، «الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّيْطَانِ كَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْب‏» و اگر چنانچه عقلاني بود، الهي بود، رحماني بود، نبوي و علوي و هاشمي و فاطمي به هر حال دودمان قرآن و عترت(عَلَيْهِمُ الصَّلاة وَ عَلَيْهِمُ السَّلام) را تجربه کرد، اگر يک وقت بخش‌هاي مهمي از او گرفته شد، حلم را تجربه مي‌کند، صبر را تجربه مي‌کند، آشفته نمي‌شود، چيزي را از دست نداده است که بنالد و يا گِله کند و يا زمينه تفرقه را فراهم کند. آن کسي که جامع بين اين فضايل است به نحو جمع سالم، زندان را براي رضاي خدا، کرسي رياست مجلس شوراي اسلامي را براي خدا، رياست مجمع تشخيص مصلحت را ساليان دراز براي رضاي خدا، رياست مجلس خبرگان را ساليان متمادي براي رضاي خدا و ساير مسايل را براي رضاي خدا تجربه مي‌کند و اگر همه اينها يکجا از دست ايشان گرفته شد، براي رضاي خدا صبر مي‌کند. بنگريد و ببينيد اخلاق چه مي‌کند؟!

در بخش‌هاي پاياني سوره مبارکه «بقره» ذات أقدس الهي مي‌فرمايد آنها که براي رضاي خدا انفاق مي‌کنند، ثوابي دارند. مستحضر هستيد که يک فقيه از اين آيه‌اي که تلاوت مي‌شود؛ وجوب يا استحباب، وجوب زکات يا استحباب صدقات را استفاده مي‌کند، اين يک استنباط فقهي است؛ اما يک خليق، يک متخلق و يک فنان اخلاقي، از يک جمله و تعبير زيبا و رسايي که در اين آيه است، بهره اخلاقي مي‌برد: ﴿وَ مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَ تَثْبِيتَاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾،[8] در اين آيه مي‌فرمايد کساني که در راه خدا انفاق مي‌کنند براي رضاي خدا انفاق مي‌کنند، اجري دارند، پاداشي دارند که در ذيل آيه است. قربت آنها و قصد آنها الهي است اين هم در جمله دوم و سوم همين آيه است؛ اما اثر انفاق، يک وقت کسي انفاق مي‌کند «قربة الي الله»، يک وقت انفاق مي‌کند، براي اينکه جامعه را از فقر برهاند، همه اينها فضيلت است. ثواب هم دارد؛ اما کسي که انفاق مي‌کند، مي‌خواهد موقعيت خود را تثبيت کند؛ يعني همانند سلسله جبال البرز بشود که نه تنها نلغزد و نلرزد، بلکه يک کُره‌اي را ثابت کند. تعبير نمکين و لطيف و خليق و اخلاقي قرآن کريم اين است: ﴿وَ مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَ تَثْبِيتَاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾، اين ﴿تَثْبِيتَاً﴾ برهان اخلاقي است؛ يعني کسي که انفاق مي‌کند يا انفاق علمي يا انفاق مالي يا انفاق آبرو يا انفاق جاه و حکومت و هر چه هست، انفاق مي‌کند در راه خدا، تا موقعيت خود را تثبيت کند؛ مثل کوه باشد که نلرزد و نلغزد و زمين را حفظ کند، اين که در قرآن کريم آمده ما سلسله جبال را «رواسي» قرار داديم، اينکه در بيان نوراني امير بيان(سلام الله عليه) آمده: «وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَيَدَانَ أَرْضِهِ»؛[9] «مَيَدان» يعني نوسان، يعني اضطراب. خدا با سنگ‌هاي بزرگ، با اين کوه‌ها جلوي اضطراب زمين را گرفته. اين کوه‌ها ثابت هستند، يک؛ زمين را نگه مي‌دارند، دو؛ خاصيت راسيه دارند. اين کريمه مي‌گويد مردان الهي با انفاق، خود را تثبيت مي‌کنند، نمي‌لرزند، نمي‌لغزند، گله نمي‌کنند، آشفته نمي‌شوند، جامعه را آشفته نمي‌کنند و اگر جامعه‌اي بخواند بلرزد و بلغزد و متشتت شود و آشفته شود، آنها نمي‌گذارند. آيت الله هاشمي رفسنجاني(رِضْوَانِ اللَّهِ تَعَالَي عَلَيْه‏) چنين بود، نمونه‌ آن در پيشگاه شما مورّخان، پيشگاه شما عربت‌شناسان، پيشگاه شما سياست‌شناسان روز است، ديديد. او از تخت به تخته کشانده شده و هيچ تکان نخورد. معلوم مي‌شود آن وقتي که روي تخت بود، آيت الله هاشمي رفسنجاني بود، آن وقتي که روي تخته آمده، آيت الله هاشمي رفسنجاني بود. معلوم مي‌شود آنچه بيرون از جان اين مرد بزرگ بود، در جان او اثر نگذاشت و اين معناي اخلاق است و «لا نعني بالاخلاق الا» همين جمله قرآن کريم که فرمود: ﴿وَ تَثْبِيتَاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾.

از شما انديشوران، بزرگان، اهل بنان و بيان، خردمندان حوزوي و دانشگاهي حق‌شناسي مي‌کنيم که حق‌شناس هستيد؛ قدرشناسي مي‌کنيم که قدرشناس هستيد؛ دعا مي‌کنيم که حافظان اين نظام هستيد؛ ثناگوي شما هستيم که در راه وحدت تلاش و کوشش مي‌کنيد، مخصوصاً ما در ايام وحدت هستيم، هرگز از بنان و بيان شما، از قلم و رفتار و گفتار و منش و آثار شما هيچ اثري که ـ خداي ناکرده ـ به وحدت آسيب برساند، شنيده نشده و اميدواريم نشنود!

پروردگارا نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملت و مملکت ما را در سايه ولي خود، امام زمان(أَرْوَاحَنَا فِداه) حفظ بفرما!

مشکلات دولت و ملت و مملکت، مخصوصاً در بخش اقتصاد و ازدواج جوان‌ها را، حل بفرما!

آنچه خير و صلاح و فلاح اين ملت است به برکت قرآن و عترت، عطا بفرما!

روح مطهر امام راحل و شهدا، مخصوصاً مدافعان حرم را با اولياي الهي‌ خود، محشور بفرما!

خطر بيگانگان را به استکبار و صهيونيسم، برگردان!

اين نظام الهي را تا ظهور صاحب اصلي و اصيلش از هر گزندي، محافظت بفرما!

«غَفَرَ اللَّهُ لَنَا وَ لَكُمْ وَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه»

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پی نوشت ها:
[1]. نهج البلاغه(للصبحي صالح)، حکمت211.
[2]. نهج البلاغة (للصبحي صالح)، خطبه193.
[3]. تفسير نور الثقلين، ج‏5، ص382.
[4]. تفسير نور الثقلين، ج‏5، ص382.
[5]. نهج البلاغة(للصبحي صالح), خطبه190؛ «...فَإِنَّهُ مَنْ مَاتَ مِنْكُمْ عَلَی فِرَاشِهِ وَ هُوَ عَلَی مَعْرِفَةِ حَقِّ رَبِّهِ وَ حَقِّ رَسُولِهِ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ مَاتَ شَهِيداً ...».
[6]. نهج البلاغة(للصبحي صالح)، خطبه226، ص348.
[7]. نهج البلاغة(للصبحي صالح), خطبه127.
[8]. سوره بقره, آيه265.
[9]. نهج البلاغة(للصبحي صالح)، خطبه1.

.....................
پایان پیام/ 101