به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ تحقیقات خانم «اسرا اوزیاورک»، رئیس بخش مطالعات ترکیه در دانشکده اقتصاد لندن نشان میدهد که آلمانیها، اسلام را دین مناسبی برای آلمان میدانند. وی در حوزه انسانشناسی سیاسی تحقیق میکند و تحقیقاتی در حوزه دین، سیاست و جامعه در ترکیه و آلمان انجام داده است.
بنا به اعلام رایزنی فرهنگی ایران در آلمان، اوزیاورک به تازگی درباره مفهوم «اسلام آلمانی» با سایت اسلامیک گفتوگو کرده است. متن این گفتوگو را در زیر میخوانید:
ـ بحث درباره «اسلام آلمانی» هنوز ادامه دارد. مارکوس کربر، مدیر ارشد وزارت کشور آلمان معتقد است که وظیفه دور جدید کنفرانس اسلامی آلمان، تعریف یک «اسلام آلمانی» براساس قانون اساسی این کشور است. شما چه فکر میکنید؟
«بحث درباره اسلام آلمانی بیش از ۱۰۰ سال قدمت دارد. جالب است که در هر دوره زمانی درباره این موضوع صحبت میشود؛ این موضوع در واقع به دلیل آن است که بحثها و تجارب قبلی درباره اسلام در آلمان نادیده گرفته میشود. بیشتر از ۱۰۰ سال پیش، بسیاری از مسیحیان در برلین و چند یهودی آلمانی، مسلمان شدند. این افراد در طول زندگی خود سعی کردند توضیح دهند که چگونه میتوان فرهنگ آلمانی و اسلام را با هم هماهنگ کرد. آنها با تفسیری که از فرهنگ آلمانی و اسلام در زندگی خود داشتند، میان این دو ارتباط برقرار کردند.
اوزیاورک افزوده است: «حتی اگر درک مسیحیانی که مسلمان شدند از فرهنگ آلمانی و اسلام متفاوت بوده باشد، نه این افراد و نه هزاران نفر دیگری که راه آنها را رفتند، تناقضی میان هویت آلمان و اسلام ندیدند. حتی امروزه بسیاری معتقد هستند اسلام متعلق به آلمان است. من فکر میکنم که اسلام مانند هر دین دیگری میتواند به هر کجا تعلق داشته باشد. حال این سؤال مطرح میشود که بالاخره آلمان مکانی دلپذیر برای گروههای مختلف میشود و یا مسئولان این کشور تعریف یکسانی از فرهنگ آلمانی در جامعه ایجاد میکنند.»
آیا چنین بحثهایی در کشورهای دیگر نیز وجود دارد؟
«پروژهها و بحثهای مشابه در کشورهای اروپای غربی وجود دارد، اما به نظر من، بحثهای پر تنش در آلمان و فرانسه دیده میشود.»
در یکی از تحقیقاتی که کردید، توضیح دادهاید که برخی از متولدین آلمان که به اسلام گرویدهاند، این دین را به عنوان «مذهب آلمان» معرفی میکنند. این مطلب چه معنایی دارد؟
«اگر به اظهارات و نوشتههای افرادی که مسلمان شدهاند، نگاه کنیم، میبینیم که برای آنان تعریف واحدی از اسلام وجود ندارد. بسیاری از آلمانیها یا حتی شهروندان کشورهای دیگر که مسلمان شدهاند، تصمیم خود را در تناقض با فرهنگ کشورشان نمیدانند. با بسیاری از این افراد که در برلین ملاقات کردم، معتقد بودند که صداقت، ادب و آگاهی را از طریق اسلام به دست آوردهاند. البته من متعجب نمیشوم.
وقتی بخشی از مردم ترکیه مسیحی شدند، گفتند که مسیحیت با سنتهای ترکیه هماهنگ است، زیرا کتاب مقدس میگوید که مردم باید با یکدیگر رابطه خوبی داشته باشند و بر اهمیت خانواده تأکید میکند. البته، فردی که به یک دین اعتقاد دارد، میتواند میان ارزشهای دین و فرهنگ جامعه خود هماهنگی ایجاد کند. برای من جالب بود؛ بسیاری از مردم که میان فرهنگ آلمانی و اسلام رابطه برقرار کرده بودند، میگفتند که اسلام مذهب مناسبتری برای آلمانیهاست و سنتهای عربی و ترکی ارتباطی با اسلام ندارند. بر همین اساس گفتوگوهایی مانند «آلمانیها مسلمانان بهتری هستند» در مساجد آغاز شد.»
مسلمانان از یک سو، اسلام را به عنوان یک دین جهانی معرفی میکنند، از سوی دیگر از اسلام ترکی یا عربی صحبت میکنند. آیا این نشانه تضاد میان مسلمانان نیست؟
این منحصر به اسلام نیست. چنین بحثهایی درباره همه ادیان جهان و همچنین همه نظامهای سیاسی و اقتصادی مانند سوسیالیسم، کاپیتالیسم، سکولاریسم و یا حتی در حوزه حقوق بشر وجود دارد. به طور مثال سوسیالیسم کوبا با سوسیالیسم شوروی متفاوت بود و سکولاریسم در فرانسه با سکولاریسم آمریکا تفاوت دارد. در کشورهای مختلف از اسلام نیز تفاسیر متفاوتی وجود دارد. سنتها و روابط قدرت بر روی این تفاسیر تآثیرگذار هستند. بدین ترتیب، وقتی درباره اسلام ترکیه صحبت میکنیم، تعریف واحدی وجود ندارد. به عنوان مثال، در ۳۰ سال دوره کمالیسم(دوره مصطفی کمال آتاتورک) علویان به عنوان مسلمان در ترکیه شناخته میشد و امروزه مذهب سنی به عنوان اسلام در ترکیه شناخته میشود. به عبارت دیگر، همانطور که تعریف واحدی از اسلام در جهان وجود ندارد، مسلمانان ترک، عرب و مالزی نیز یکسان نیستند.
برخی میپرسند که اگر اسلام ترکی وجود دارد، پس چرا نباید اسلام آلمانی داشته باشیم؟
وقتی ما درباره اسلام ترکی صحبت میکنیم، منظورمان اسلامی است که برای قرنها دین اصلی دولت عثمانی بوده است و حتی پس از تأسیس نظام جمهوری ترکیه، به عنوان دین غیر رسمی این کشور از سوی نهادهای قوی و سازمان بزرگ حمایت شده است. اسلام در آلمان، دین اقلیت است و تاریخ آن به ۱۵۰ سال پیش برمیگردد. افرادی از کشورها و سنتهای مختلف، نماینده اسلام در آلمان هستند و از آنجایی که نهادی قوی برای وضع قوانین اسلامی در این کشورها وجود ندارد، تفسیرهای مختلفی از اسلام در آلمان به وجود آمده است. بدین ترتیب، اسلام در آلمان تجربه متفاوتی از اسلام ترکیه است. اما این باعث نمیشود که اسلام به آلمان تعلق نداشته باشد.
به نظر شما با فرهنگ سازی میتوان مفهوم «مسلمان آلمانی» را در جامعه آلمان شکل داد؟ و مسلمانان با این روش، به طور کامل در جامعه آلمان به رسمیت شناخته میشوند؟
مسلمانانی که نسل به نسل در آلمان زندگی کردهاند، قطعا به دو فرهنگ اسلام و آلمان تعلق دارند. در واقع نه تنها کسانی که خود را جزو مسلمانان آلمان میدانند، بلکه مسلمانان ترک در آلمان و یا کسانی که بدون اشاره به ملیت، صرفا خود را به عنوان مسلمان میشناسند، در گروه مسلمانان آلمان جای میگیرند. به نظر من، بستگی دارد که مفهوم مسلمان آلمانی را درباره چه کسانی و به چه شکلی تعریف کنیم. به عنوان مثال، در مساجد سلفی، هیچ تأکیدی بر روی «آلمانی بودن» وجود ندارد. در این مساجد به راحتی از زبان آلمانی استفاده میشود، یا آنها تلاش زیادی میکنند پایگاهی در آلمان پیدا کنند، اما میدانیم که این افراد به هیچ وجه در جامعه آلمان پذیرفته نمیشوند.
البته گروههای دیگری هم هستند که میخواهند اسلام را در میان آلمانیها گسترش دهند و تعداد کمی از رهبران این گروهها هستند که بر مفهوم مسلمان آلمانی تأکید دارند. به اعتقاد من، مهم است که این جنبشها را با جنبش اصلاحات یهودی قرن نوزدهم مقایسه کنیم. جنبشی دینی-مدنی که در قرن نوزدهم در اروپا شکل گرفت. هر چند در حال حاضر، چنین جنبشی در اسلام دیده نمیشود، اما وقتی که غیرمسلمانان تحت تأثیر تفسیر جدیدی از اسلام قرار میگیرند و مسلمان میشوند، میتوانیم از چنین جنبشی صحبت کنیم و ببینیم آیا آنها به عنوان «مسلمانان آلمانی» پذیرفته میشوند یا خیر.
به اعتقاد شما، در دنیایی که تقریبا هیچ مرزی وجود ندارد و در جوامعی که مدعی حمایت از پلورالیسم هستند، مسخره نیست که درباره اسلام فرانسوی، انگلیسی یا آلمانی صحبت کنیم؟
این سؤال مهمی است. البته جوامع مسلمان ترکیه در آلمان، فرانسه و هلند به یکدیگر بسیار نزدیک هستند. اگر به مساجد دیتیب(از سازمانهای اسلامی فعال در جهان) یا انجمن ملی گوروش در این کشورها سری بزنید، خواهید دید که ظاهر مساجد، شیوههای برگزاری مراسم و میزگردهای آنها بسیار مشابه هم هستند. اما این جوامع اسلامی، پروژههای سیاسی یکسانی در این کشورها ندارند. از سوی دیگر، اگر اصطلاح «اسلام انگلیسی» مفهومی برای ما داشته باشد، استفاده از این اصطلاح اشتباه نیست.در واقع چنین عبارتی ممکن است برای توصیف یک گروه به کار رود. در انگلستان، مسلمانان زیادی با باورها و سنتهای مختلف در کنار یکدیگر زندگی میکنند. در سالهای اخیر، بحثهای زیادی نیز در مورد اسلام آلمانی و فرانسوی شکل گرفته است. اما از نقطه نظر جامعهشناسی، واقع بینانه نیست که اسلام را از بالا و به شکلی انحصاری تعریف کنیم.
.................
پایان پیام/ ۲۱۸