به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ فرزند شهید آیتالله «سعیدی» از اهتمام پدر به قرآن در کنار مبارزات سیاسی و نوشتن وصیتنامه بر پشت جلد قرآن میگوید.
مجاهد شهید آیتالله «سیدمحمدرضا سعیدی خراسانی»، متولد دوم اردیبهشتماه سال ۱۳۰۸ هجری شمسی است که ۲۰ خردادماه سال ۱۳۴۹ در زندان رژیم طاغوت به شهادت رسید. شهید آیتالله سعیدی در طول مبارزات و فعالیتهای انقلابی خود اهتمام خاصی به قرآن داشت و همواره با استناد به قرآن، سخنرانیهای خود را انجام میداد.
«شهید آیتالله سعیدی خراسانی، نخستین مجتهد شهید در نهضت امام خمینی(ره) و یکی از وکلای تامالاختیار ایشان در زمان طاغوت در تهران بود و پیش از آن نیز از مدرسان حوزه علمیه قم بود» حسن سعیدی، پسر دوم شهید آیتالله سعیدی سخنان خود را اینگونه آغاز میکند و ادامه میدهد: «ایشان در درس آیتالله بروجردی و امام(ره) از مستشکلین بودند و رسماً در جلسات این بزرگان دینی اظهارنظر میکردند. پدرم مبارزات خود را قبل از نهضت امام خمینی(ره) آغاز کرده بود و با شکلگیری نهضت امام(ره) پدرم نیز به نهضت ایشان پیوست».
رابطه شهید سعیدی با امام راحل رابطه مرید و مراد بود
حسن سعیدی رابطه آیتالله سعیدی با امام خمینی(ره) را رابطه مرید و مراد و عاشق و معشوق میداند و میگوید: «ایشان به غیر از رابطه معلم و شاگرد رابطه مرید و مراد داشتند؛ پدرم عاشق امام خمینی(ره) بود تا جایی که یک روز در جلسه درس امام راحل، اشکالات پدرم طولانی میشود و هر چه امام پاسخ میداد ایشان قانع نمیشد تا جایی که امام(ره) فرمودند «آقای سعیدی من دارم اذیت میشوم» و همانجا آیتالله سعیدی میگوید چشم آقا و دیگر آن بحث را ادامه نمیدهد. رفقای پدرم میگفتند از آن جلسه به بعد شهید سعیدی به احترام امام راحل در جلسات درس ایشان سکوت میکردند و اشکال نمیگرفتند».
وی ادامه میدهد: «دومین نمونه از رابطه مرید و مرادی آیتالله سعیدی و امام خمینی(ره) این بود، زمانی که امام(ره) به نجف تبعید شده بود پدرم برای ایشان نامهای نوشت و در پایان نامه نوشت «عبدک؛ محمدرضا سعیدی». عبدک همان است که امام علی(ع) برای پیامبر اکرم(ص) نوشت «من عبدی از عبد پیامبر هستم» پدرم با نوشتن واژه عبدک در پایان نامه، خواست بگوید من شاگرد امام هستم».
حسن سعیدی که در زمان شهادت پدر ۱۴ سال بیشتر نداشت آنچه که بیش از هر چیز دیگر درباره پدر به یاد میآورد انس ایشان با قرآن بوده است و درباره انس این مجاهد شهید با کلام خدا میگوید: «با اینکه از آن سالها خیلی میگذرد اما خوب به یاد دارم که پدرم همواره یک قرآن مخصوص در جیبش داشت و به مجرد اینکه فرصتی پیدا میکرد آن قرآن را از جیب بیرون میآورد و شروع به خواندن قرآن میکرد و البته تدبر در قرآن هم داشت».
پدرم از خواندن قرآن به عمق آن میرسید
وی با اشاره به اینکه در زمان طاغوت کلاسها و کانونهای قرآنی رواج نداشت، میگوید: «در آن دوران از قرآن فقط در ماههای رمضان اسمی بود اما با این حال پدرم همواره در خواندن قرآن سعی میکرد به عمق قرآن برسد؛ همواره سعیاش بر این بود که هم خودش به عمق قرآن برسد و هم مردم را به عمق قرآن برساند و آنچه برایش در درجه اول اهمیت قرار داشت این بود که قرآن را در جامعه ترویج دهد».
فرزند آیتالله سعیدی ادامه میدهد: «پدرم همواره تلاش میکرد کارها و حرفهایش مستند به قرآن باشد و همواره عنوان میکرد «ما چرا آیات تطهیر را از قرآن گرفتهایم اما به آیات جهاد و امر به معروف و نهی از منکر نمیپردازیم»؛ سعی میکرد قرآن همهجانبه را به جامعه بکشاند و زنده کند. در جمع خانواده نیز سعی میکرد هر جا که امکان داشت از قرآن یاد کند و دستورات قرآنی را در میان خانواده گوشزد و اجرا کند».
وی که فرزند سوم شهید آیتالله سعیدی و پسر دوم ایشان است، میگوید: «در زمان شهادت پدر، خواهرم ۲۱ سال داشت و برادر بزرگترم که پسر اول خانواده بود ۱۹ سال داشت و بنده که فرزند سوم بودم ۱۴ سال بیشتر نداشتم و به یاد دارم که پدرم به دلیل مشغله زیاد و مجاهدتها و مبارزاتی که داشت، نمیتوانست خیلی برای امور تربیتی فرزندان وقت بگذارد و از این جهت مادرم بیشتر متکفل امور تربیتی فرزندان بود و به این دلیل که در زمان شهادت پدرم میانگین سنی خواهران و برادران کم بود مادرم علاوه بر وظایف مادری، وظایف پدری را نیز برعهده گرفت و سرپرستی جسمی و روحی ما را ایشان بر عهده داشت».
اهتمام بر پیادهسازی امر به معروف و نهی از منکر
حسن سعیدی با عنوان این مطلب که پدرم در زمانی که در قید حیات بود نیز به دلیل مبارزات و مسائل عالیه سیاسی فرصت کافی برای اینکه در خانه و خانواده بگذراند، نداشت، یادآور میشود: «هرچند که در آن سالها کم سن و سال بودم اما خاطرات زیادی از پدر و فعالیتهای مبارزاتی ایشان دارم؛ به یاد دارم که پدرم سعی میکرد همواره امر به معروف و نهی از منکر در خانواده، محله و جامعه اجرا و احیا شود».
فرزند شهید آیتالله سعیدی خاطرهای از پدر را که با موضوع امر به معروف و نهی از منکر بیارتباط نیست، به یاد میآورد و در نقل این خاطره میگوید: «در محله ما قهوهخانهای بود که صدای موسیقی که پخش میکرد خیلی بلند بود و زمانی که پدرم به محله میآمد به صاحب قهوهخانه میگفتند: رادیو را خاموش کن آقای سعیدی آمد، میترسیدند که پدرم نسبت به این کار آنها اعتراض کند، یکبار که پدرم از مقابل قهوهخانه محلهمان عبور میکرد صاحب قهوهخانه متوجه حضور پدرم میشود و صدای موسیقی را کم میکند اما پدرم که متوجه این کار شده بود خیلی ناراحت میشود و میگوید: برای چه صدا را کم کردی؟ بلند کن؛ روز قیامت خدا به من میگوید تو با مردم چه کردی که مردم از من خدا نمیترسیدند و موسیقی گوش میکردند اما از تو میترسیدند و با دیدن تو موسیقی را قطع میکردند».
دستگیری از همسایگان و نیازمندان؛ ویژگی آیتالله سعیدی
وی که دستگیری از همسایگان و نیازمندان را از ویژگیهای خوب شهید آیتالله سعیدی میداند، میگوید: «در آن سالها نزدیک زمستان که میشد امام جماعت مسجد خاک زغال برای کرسی و سوخت زمستانی به مردم میداد؛ ما در یک خانه سه طبقه زندگی میکردیم که طبقه بالا مستاجر بود و یک روز دیدم پدرم یک گونی بزرگ پر از خاک زغال را بر روی دوش گرفته بود و نفس نفس زنان از پلهها بالا میرفت که همسایه ما هم از اینکه پدرم در آن شرایط برای آنها خاک زغال میبرد ناراحت شده بود. این یکی از خاطراتی بود که از پدرم و کمک ایشان به مستضعفین به ویژه همسایگان به یاد دارم».
فرزند سوم آیتالله سعیدی با یادآوری اینکه تمامی کارهایی که پدرم انجام میداد برگرفته از تعالیم قرآن بود وهمواره سعی میکرد کارهایش را با استناد به قرآن انجام دهد، ادامه میدهد: «پدرم در لحظه شهادت همانند همیشه قرآنی به همراه داشت و زمانی که در زندان به ایشان گفته بودند، میخواهی اعدام شوی و میتوانی وصیت کنی، پدرم وصیتنامه خود را پشت همان قرآنی که به همراه داشت، نوشت».
پدرم با استناد به آیه قرآن ما را متوجه شهادت خود کرد
وی با بیان اینکه نوشتن وصیتنامه پشت جلد قرآن نشان از انس دائمی ایشان با قرآن بوده است، ادامه میدهد: «پدرم چندین فقره وصیت کرده بود؛ پدرم از طریق وصیتنامه ما را متوجه کرد که ایشان را در زندان به شهادت رساندهاند. پدرم در بخشی از وصیتنامه خود ضمن اینکه همه ما را توصیه کرده بود که خداوند را در زندگی مدنظر داشته باشیم تأکید کرده بود که از آیه ۱۵۴ سوره دوم وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاء وَلَکِن لاَّ تَشْعُرُونَ غفلت نکنید».
وی در ادامه میگوید: «بعد از شهادت پدرم، متن وصیتنامه ایشان را به شهید مطهری نشان دادم و شهید مطهری گفتند در ابتدا هر چه به این آیه نگاه میکردم متوجه نمیشدم که منظور آیتالله سعیدی چیست و خواسته است چه چیزی را از طریق این آیه بفهماند تا اینکه آیتالله ربانی شیرازی به منزل ما آمد و زمانی که همفکری کردیم، فهمیدیم که شهید سعیدی خواسته بود با اشاره به این آیه به بازماندگان خود بگوید او را شهید کردهاند».
فرزند شهید آیتالله سعیدی ادامه میدهد: از دیگر مواردی که پدرم در وصیتنامه به آن اشاره کرده بود این بود که «فرزندان من در احترام مادر بکوشید و به او خدمت کنید»، مورد دیگری که در وصیتنامه به آن اشاره شده بود این بود که ایشان گفته بودند «خانه من را از گرو بانک بیرون بیاورید»، همچنین ایشان در وصیتنامه خود اشاره کرده بودند که «فرزندان من همگی برای خدا، اهل علم و اهل تبلیغ شوید».
توصیه فرزندان به تبلیغ و امور دینی
حسن سعیدی که مدرس دروس خارج فقه و اصول و تفسیر در حوزه علمیه قم است تا به وصیت پدر در امر تبلیغ برای خدا عمل کرده باشد، درباره این بخش از وصیتنامه شهید سعیدی میگوید: ما پنج برادر و چهار خواهر بودیم که یکی از برادرانم در راه مأموریت شهید شد. بنا به وصیت پدرم، همه پسران روحانی و اهل تبلیغ شدند و برادر بزرگم نیز امام جمعه قم و تولیت حرم حضرت معصومه(س) است.
وی یادآور میشود: بنده نیز ۳۵ سال است تدریس میکنم و ۴۳ سال است که روحانی شدهام و هنوز هم که هنوز است از تبلیغ و تدریس علوم دینی دست نکشیدهام و طبق وصیت پدر واجب میدانم.
فرزند شهید آیتالله سعیدی با بیان اینکه پدرم عاشق شهادت بود و به گفته مادرم همیشه در نماز شب از خدا میخواست تا در راه خدا شهادت نصیب او کند، ادامه میدهد: شهید سعیدی غیر از خدا از هیچ کس نمیترسید و همواره در زندگی خود با توکل به خدا پیش میرفت.
.................
پایان پیام/ 340