خبرگزاری اهل‌بیت(ع) - ابنا

دوشنبه ۳ دی ۱۴۰۳
۱:۱۶
در حال بارگذاری؛ صبور باشید
پنجشنبه
۱۰ مرداد
۱۳۹۸
۵:۱۳:۲۱
منبع:
روزنامه جوان
کد خبر:
755800

۵ اصل بنیادین در تربیت اسلامی؛

افراط و تفریط، آسیب تربیت دینی

مرور روایات تربیتی اسلام نشان می‌دهد، بیشترین تأکید بر تربیت انسان‌ها متوجه سنین پایین است و در ایام خردسالی تا جوانی اگر شاکله وجودی انسان‌ها توسط مربیان، تربیت یافته شود، ادامه مسیر تربیت بسیار آسان می‌گردد در حدی که خود انسان نیز می‌تواند راه را بیابد و در وادی کمال قدم بگذارد.

آآ

خبرگزاری اهل بیت(ع) ـ ابنا / سرویس صفحات فرهنگی:

اجتماع انسانی نیاز به افراد معتدل از حیث تربیت‌یافتگی دارد. آدمیانی که نه افرط‌گرند و نه اهل تفریط. به این منظور باید به رویکرد «اعتدال در تربیت» به عنوان مبنایی اساسی در تعلیم و تربیت نگریسته شود. در کلام خداوند و معصومین در مذمت رشدنایافتگی جامعه اسلامی گاه توصیفاتی را می‌شنویم که ناشی از همین عدم تربیت متوازن است. مثلاً در روایات از افرادی نام برده می‌شود که مبتلا به افراط در عبادت هستند به طوری که از اشتغالات دنیوی تغافل می‌کنند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به قلم: محمدحسن صادق‌پور
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

موضوع تعلیم و تربیت در نحوه پیشرفت حیات انسان‌ها عنصری تعیین‌کننده است و شاید بتوان آن را در «رشد انسان‌ها» مهم‌ترین و کلیدی‌ترین مسئله دانست. بروز هر نوع ناکارآمدی یا انحراف در این مسیر کاملاً می‌تواند زندگی و فرجام آن را به سمت و سویی دیگر سوق دهد و انسان را از تحقق کمال خود که رسیدن به مرتبه «انسانیت» خود است که مقرب درگاه حضرت حق است، باز دارد. از همین رو دین اسلام بیشترین موضوعی را که در قالب احکام الهی یا فرامین اخلاقی مورد توجه قرار داده همین موضوع تربیت است. خداوند که آفرینشگر انسان است و از ویژگی و صفات افعال او هدفمندی است طبیعتاً برای رسیدن انسان به هدف مطلوب مسیر صحیح را در قالب‌های مختلف به آدمی نمایش می‌دهد تا استعداد‌های بالقوه نهاده شده در وجود انسان بتواند با ابزار تربیت بالفعل شود. تربیتی که دین برای انسان ترتیب داده است دارای ویژگی‌هایی است که شناخت آن‌ها می‌تواند انسان را به برنامه تربیتی که خداوند برای او در نظر گرفته است، آشنا سازد و علاوه بر این وقتی افراد خود در جامعه دارای نقش‌های تربیتی می‌شوند (والدین، معلم و مربی، نویسنده و...) بتوانند با تحلیل صحیح اصول تربیت اسلامی آن را از سایر مکاتب تفکیک و ناخالصی‌های آن را پیرایش کنند. در این نوشتار به بررسی این اصول تربیتی در اسلام بر مبنای نگاه شهید مطهری به عنوان یکی از مربیان اثربخش جامعه معاصر اسلامی می‌پردازیم.

* تربیت همگام با فطرت

همانطور که اشاره شد خداوند انسان‌ها را به صورت هدفمند آفریده و آدمی قرار است با طی مسیری به کمال وجودی خود دست یابد. این هدفمندی مستلزم آن است که از یکسو مسیر هدایت بر انسان نهاده و از سوی دیگر آذوقه و توشه‌ای برای انسان در نظر گرفته شود که مسیر پرپیچ و خم سعادت را با دست خالی آغاز نکند.

ذات اقدس الهی به همین منظور ویژگی‌هایی را درس انسان قرار داده است که آدمی را از همه موجودات دیگر متمایز می‌نماید. ویژگی‌هایی همچون عقلانیت، طلب حقیقت، عشق به زیبایی، عدالتجویی، خداخواهی و... که مجموعه این ویژگی‌های مشترک فطرت نامیده می‌شود. این ویژگی‌های فطری را می‌توان به بذر‌هایی تشبیه کرد که در مزرعه خلقت قرار داده شده است و باید رشد کند و به ثمر نشیند تا آدمی از ثمرات آن در طی مسیر خود بهره‌مند شود.
تربیت را می‌توان در بین همه موضوعاتی که زندگی انسان‌ها را تشکیل می‌دهد، عاملی اساسی و اثرگذار دانست که باید با این ویژگی‌های فطری خود را هماهنگ سازد. هر مسیر تربیتی که نتواند خود را منطبق با اصول فطری نماید مسیری است به ناکجاآباد و هر کس در نقش مربی در اجتماع ظاهر می‌شود پیش از انتقال هر موضوعی به متربی، آن را از منظر انطباق با اصول فطری بررسی نماید. به عنوان نمونه عقلانیت از جمله این امور فطری است که اگر فضای محیط تربیت (خانواده، مدرسه، جامعه و...) با آن هماهنگ نباشد، استعداد انسان‌ها به سختی می‌تواند به فعلیت برسد. محیط غیرعقلانی قادر به رشد عقل افراد نیست و در نتیجه معنویت عقلانی نیز نمی‌تواند در چنین فضایی رشد کند. شهید مطهری در توضیح لزوم انطباق استعداد آدمی با فطرت چنین می‌فرماید: «اگر انسان دارای یک سلسله فطریات باشد قطعاً تربیت باید با درنظر گرفتن همان فطریات صورت گیرد. چون تربیت یعنی رشد و پرورش دادن و این براساس قبول کردن یک سلسله استعداد‌ها و به تعبیر امروزی‌ها یک سلسله ویژگی‌های انسان است. انسان را دو جور می‌توان ساخت: یکی ساختن آنچنان‌که اشیا را می‌سازند، یعنی سازنده فقط منظور خود را درنظر می‌گیرد و فرد را به شکلی درمی‌آورد که آن منظور را تأمین کند حال با ناقص کردن یا کامل نمودن آن. دیگر، تربیت یعنی پرورش دادن استعداد‌های واقعی انسان. او اگر استعداد عقلانی و فکری دارد و، چون و چرا در مسائل دارد، این را باید پرورش داد نه اینکه این‌ها را کشت.»

* اعتدال در تربیت

اعتدال در تربیت موضوع بسیار واجد اهمیتی است که رعایت آن می‌تواند استعداد‌ها را شکوفا سازد. واژه اعتدال در مقابل دو عنوان «افراط» و «تفریط» قرار می‌گیرد. هر کدام از این دو به تنهایی می‌تواند تعلیم و تربیت را دچار اختلال نماید، چراکه روح آدمی موجودی است لطیف و اگر آن را به گلی تشبیه کنیم که در دستان سفالگر به منظور شکل دهی قرار گرفته باشد زیاده‌روی در اشتغال به پرورش آن می‌تواند این گل را بخشکاند و از آن موجودی خشک و غیرمنعطف به وجود آورد که پس از مدتی تربیت‌ناپذیر و شکننده می‌شود. از سویی دیگر عدم وقت گذاشتن در امر تربیت و تفریط در این موضوع گل وجود انسان را به فرمی که برای تشکیل شدن آن قالب نهایی در اختیار سفالگر قرار داده شده، نمی‌رساند. علاوه بر این در خود استعداد‌های آدمی نیز حدودی قرار داده شده که شامل حد افراط، اعتدال و تفریط است. مربی باید با شناخت این حدود، هر یک از ویژگی‌ها و صفات را تا حد مطلوب انسان رشد دهد. شهید مطهری لزوم رعایت حد وسط را در امر تربیت اینگونه مثال می‌زند: «از آنجا که هر استعدادی به منظور هدف و غایتی ساخته شده و مجموع آن هم غایتی کلی دارد، ما اگر بخواهیم بفهمیم که یک قوه در حد وسط است یا در افراط یا در تفریط باید این جهت را کشف کنیم که این قوه اصلاً برای چه آفریده شده است. آنچه برای آن آفریده شده حد وسط است که بیشتر از آنچه برای آن آفریده شده به کار افتد، افراط است، کمتر از آن تفریط است. قوه خشم در حدی که انسان از خود دفاع کند حد وسط آن است. کمتر از آن باشد که انسان به صورت آدم ضعیف توسری خوری درآید، حد نقص و تفریط آن است و بیشتر از آن باشد که انسان به صورت فرد مهاجمی درآید که می‌خواهد توی سر دیگران بزند، حد افراط آن است.»
در واقع اجتماع انسانی نیاز به افراد معتدل از حیث تربیت‌یافتگی دارد. آدمیانی که نه افرط‌گرند و نه اهل تفریط. به این منظور باید به رویکرد «اعتدال در تربیت» به عنوان مبنایی اساسی در تعلیم و تربیت نگریسته شود. در کلام خداوند و معصومین در مذمت رشدنایافتگی جامعه اسلامی گاه توصیفاتی را می‌شنویم که ناشی از همین عدم تربیت متوازن است. مثلاً در روایات از افرادی نام برده می‌شود که مبتلا به افراط در عبادت هستند به طوری که از اشتغالات دنیوی تغافل می‌کنند. چنین انسان‌هایی اساساً نمی‌توانند افرادی کمال یافته و کمال دهنده اجتماع به حساب آیند. یا در مقابل در کلام معصومین از تفریط در شجاعت میان مسلمانان گلایه می‌شود، به حدی که این صفت (جبن و ترس) به فرموده حضرت امیر (ع) اجازه نمی‌دهد مردمان جلوی دشمن به میدان آمده و اجازه تعرض به دین و نوامیس‌شان را بگیرند. در یک کلام می‌توان جمله شهید مطهری را بازخوانی کرد که نوشت: «جامعه‌ای که پیغمبر درست کرد جامعه معتدل بود.»

* جامعیت و کل نگری تربیت

اسلام دین «تبیان لکل شی» است. از چنین دینی انتظار است که به همه ابعاد تربیتی انسان و ویژگی‌های مختلف مادی و معنوی آن پرداخته و در نظر داشته باشد همه این استعداد‌ها را همگام با هم رشد دهد. اگر در جایی از قرآن از عبارت «رشید» استفاده شده است، به رشدیافتگی همه‌جانبه و جامع انسان نظر دارد. اگر یکی از صفات مثبته آدمی در حد اعلی رشد یابد، اما جنبه‌ای دیگر راکد و معطل بماند، نه تنها نمی‌توان این انسان را رشد یافته دانست بلکه حتی نمی‌توان گفت چنین آدمی فرضاً نیمه رشد یافته است، چراکه عدم رعایت جامعیت در تربیت ممکن است رشد یک بعدی انسان را به مسیری کاملاً ضد رشد تبدیل کند. چه بسیار عالمانی که از حیث رشد علم به حد اعلی رسیدند، اما عدم تربیت دیگر صفات آن‌ها به صورت موازی و جامع، آنان را در مقابل حق‌گرایی قرار داد و همین علم را حجابی در مسیر انکشاف حقیقت نمود. یا عابدانی که با سال‌ها عبادت خود نهایتاً به دلیل عدم تربیت در دیگر صفات، ره به دوزخ بردند. انسانی که یک بعد وجودی او رشد کند و بقیه رشد نکند با استفاده از بعد رشدیافته برای رسیدن به برخی اهداف مادی و غریزی از توانایی‌های خود به عنوان ابزار استفاده می‌کند. «جامعیت در قرآن با اعتدال در تربیت، رابطه بسیار نزدیک دارد. با تربیت جامع است که می‌توان انسان معتدل به وجود آورد. در غیر اینصورت هم انسان لطمه می‌بیند و هم تربیت او. یکجانبه بودن یک قانون یا یک مکتب، دلیل منسوخ شدن خود را به همراه دارد. عوامل مؤثر و حاکم که در زندگی انسان‌ها فراوان است. چشمپوشی از هریک از آن‌ها خود به خود عدم تعادل ایجاد می‌کند. مهم‌ترین رکن جاوید ماندن، توجه به همه جوانب مادی، روحی، فردی و اجتماعی است. جامعیت و همه جانبه بودن تعلیمات اسلامی مورد قبول اسلام‌شناسان است.»

* در نظر گرفتن نیاز‌های آدمی

انسان‌ها با مجموعه‌ای از نیاز‌ها آفریده شده‌اند. این نیاز‌ها گاه قابل لمس و ادراک هستند ولی برخی دیگر مستقیماً توسط انسان حس نمی‌شوند و آدمی تا زمانی که مورد «تذکر» مربی قرار نگیرد، شاید به خوبی از کم و کیف این نیاز در وجود خود نتواند آگاه شود. به عنوان مثال تشنگی در وجود انسان اعلام نیازی محسوس است که بلافاصله پس از وقوع این نیاز، انسان از آن در وجود خود آگاه می‌شود ولی مثلاً اگر یک نوع ماده معدنی یا ویتامین در وجود انسان کم شده باشد که آدمی به آن نیاز دارد، شاید تا سال‌ها بعد که اثرات آن در وجود آدمی پدیدار نشود، انسان این کمبود را متوجه نشود. کار پزشک حاذق که مربی جسم انسان است، اعلام این کمبود‌ها با ابزار یا تشخیص خود است. در صفات معنوی نیز عمدتاً وضعیت به همین شکل است و مربی باید بتواند با تشخیص نیاز و کاستی‌های هر فرد، مسیر تربیت را به گونه‌ای هدایت نماید که نیاز‌های حاد تربیتی در اولویت نخست مرتفع گردند و وضعیت انسان دچار بحران نشود. تشخیص نیاز‌های معنوی چه بسا از نیاز‌های مادی بسیار دشوار‌تر باشد و از این حیث کار مربی نیز از وظیفه پزشک دشوارتر است. مربی همانطور که پزشک انسان را به احساس نیاز می‌رساند، می‌تواند پس از تشخیص کمبود، متربی را به درک نقصان خود و لزوم رفع آن برای حیات سعادتمند برساند. در بعد اجتماعی و کلان می‌توان اینگونه مثال زد که دینی شدن جوامع در گرو احساس نیاز جامعه به دین است و زمانی که یک جامعه به کمک متربی - و پیش از آن که خود به احتضار بیفتد- احساس کند نیاز به دین برای حل مشکلاتش دارد در چنین زمانی هیچ نیازی نیست با روش‌های از روی اکراه و اجبار به تربیت روی آوریم. شهید مطهری همین موضوع نیاز و نقش آن را در تربیت در خصوص جامعه اروپایی به زیبایی مثال می‌زند: «در قانون احتیاج سه چیز است: اول باید نیاز به چیزی باشد. دوم اینکه چیز دیگری این نیاز را برطرف نکند. سوم اینکه احساس این نیاز پیدا شود... دنیای امروز همانگونه به پیغمبر اکرم (ص) محتاج است که در ۱۴۰۰ سال پیش بود، من تاکنون در دو کتاب این جمله‌های معروف برنارد شاو را خوانده‌ام. چه عالی می‌گوید: «کسی مثل من حق دارد برای کشور و جامعه خودش پیش‌بینی کند، من پیش‌بینی می‌کنم که اروپای فردا به دین محمد (ص) گرایش پیدا خواهدکرد.» بعد موضوع کلیسا را عنوان می‌کند و می‌گوید: «کلیسا در گذشته خیانت کرد، چهره این مرد بزرگ را مشوش کرد. مردم اروپا ندانستند.» سپس می‌گوید: «تن‌ها اگر مردی مانند او صاحب عالم بشود و بر عالم حکومت کند قادر بر حل مشکلات عالم است. غیر او کسی قادر به حل مشکلات عالم نیست.»

* تأکید بر تربیت در دوران کودکی

مرور روایات تربیتی اسلام نشان می‌دهد، بیشترین تأکید بر تربیت انسان‌ها متوجه سنین پایین است و در ایام خردسالی تا جوانی اگر شاکله وجودی انسان‌ها توسط مربیان، تربیت یافته شود، ادامه مسیر تربیت بسیار آسان می‌گردد در حدی که خود انسان نیز می‌تواند راه را بیابد و در وادی کمال قدم بگذارد.

فطرت انسان در دوران کودکی در دست نخورده‌ترین حالت است و عوامل و عناصر محیطی، کمترین اغتشاش را در لوح سفید ضمیر آدمی درج نموده‌اند. طبیعتاً وقتی در دوران کودکی بذر استعداد‌ها به درستی آبیاری شود و از نهال کوچکی که از این بذر به بار می‌آید، به درستی در برابر حوادث بیرونی مراقبت شود، زمانی که این درخت به تنومندی برسد و ریشه‌های آن هم محکم در دل خاک فرو رفته باشد، دیگر در سال‌های بعد هر گونه طوفانی نمی‌تواند به این درخت آسیب بزند. اما اگر این غفلت در تربیت از همان سنین اولیه صورت گیرد و بعداً بخواهیم آن را در محیط‌های بعدی جبران کنیم (مثلاً خانواده در تربیت فرد غفلت نموده و محیط تربیتی مدرسه بخواهد آن را جبران کند) کاری به مراتب سخت پیش‌رو دارد، چراکه این بذر در سلامت رشد نکرده و اصلاح آن امری است دشوار. شهید مطهری (ره) این تأکید را در قالب مثالی اینگونه توضیح می‌دهد: «اهتمام زیادی می‌شود که تربیت در سنین کودکی صورت گیرد. اصلاً گفته می‌شود تربیت فن تشکیل عادت است. روحیه انسان در ابتدا حکم ماده شل و قابل انعقادی مثل گچ را دارد که ابتدا که آن را در آب می‌ریزند، شل است و بعد سفت می‌شود. وقتی این ماده شل است آن را در هر قالبی بریزیم به همان شکل در می‌آید. می‌توان آن را به صورت انسان درآورد یا به صورت خوک یا خروس. در هر قالبی که بریزیم همین که سرد شد همان شکل را می‌گیرد و سفت می‌شود. می‌گویند روح انسان در زمان کودکی، حالت قابل انعطافی دارد و مانند همان ماده شل است. هرچه انسان بزرگ‌تر شود قابلیت انعطاف آن کمتر می‌شود. اینکه گفته‌اند: العلم فی الصغر کالنقش فی الحجر.»

..........................
پایان پیام/ 167