به گزارش خبرگزاری اهل بیت(ع) - ابنا - آیتالله العظمی سید «محمدتقی مدرسی» از مراجع معظم تقلید و مفسر تفسیر هدایت در دیدار با مدیر و دانشپژوهان گروه علوم و معارف قرآن و حدیث مرکز تخصصی آخوند خراسانی وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی خراسان رضوی به تبیین نکات مهم پیرامون رویکرد تاریخی در تحقیقات علوم اسلامی پرداخت و تصریح داشته از پیشرفت بشر در جاهای مختلف باید استفاده کنیم؛ ترس هم نداریم که آثار آنها ما را تحتالشعاع قرار دهند، چون فکر و عقل و مبانی که داریم خیلی قویتر از آنها است.
او که معتقد است در مباحث علمی باید سعه صدر داشت و از تاریخ و رجال بهره برد، عنوان کرد: اینکه میگویند «حسبنا کتاب الله» این دروغ است؛ یعنی هیچ عقلی را قبول ندارند. شما مگر کی هستید که بتوانید از کتاب استفاده کنید! چقدر جهل میخواهد که یک کسی کل روایات را کنار بگذارد و به مبنای یک آیه عمل کند. از آن طرف هم که بگوییم ما به قرآن کار نداریم، این هم یک جهل است! ما باید بتوانیم از هر بُعدی استفاده کنیم و این صدر واسعه میخواهد.
گزارش این دیدار پیشرویتان قرار میگیرد.
بسمالله الرحمن الرحیم. در ابتدا نکاتی را تیتروار بیان میکنم و در بعد به برخی مسائل و لوازم استنباط تفصیلاً میپردازم.
نکته اول: شیوه صحیح برای رسیدن به حقایق تاریخ این است که از هر امکانی باید استفاده کرد. امروز باستان شناسان تکه سنگی میآورند و میگویند این سنگ اینطور و آنطور بوده است. اینکه ما بیاییم مطلبی را حذف کنیم و بگوییم این سندش ضعیف است و این را سنی و یا شیعه نقل کرده است، شیوه مناسبی برای بررسی تاریخ نیست، برای اینکه تاریخ تکهای بر جای مانده است و ما باید از این تکهتکهها مطالب را جمعآوری کنیم و به نتیجه برسیم.
نکته دوم: نسبت به دین باید دقیق باشیم. به این مفهوم که دین از جانب خداوند به ما رسیده است و رسیدن به کلامالله کار آسانی نیست؛ حقیقتاً نمیتوانیم خیلی زود به مسائل برسیم. ما مسئولیت شرعی داریم و نمیتوانیم هر مطلبی را به شارع نسبت دهیم. حال باید چهکار کرد؟ یک معیارهای خاصی گذاشتهاند. باید از حکم عقل، کلام وحی و احادیث استفاده کنیم؛ از کلمات فقها و سیره باید استفاده کنیم؛ حتی در یک بحث ساده باید از احکام عقلیه گرفته تا قرآن، روایات صریح و سیره و اقوال علما استفاده کرد. باید زحمت بیشتری کشید و فراتر رفت تا اجتهاد نمایان شود.
نکته سوم: امروز در دنیا شیوههای گوناگونی برای حل مسائل وجود دارد؛ مثلاً مسائلی درباره تاریخنگاری، درباره مستندها و مستندشناسی از متدُی بهره میبرند. تا اندازهای این روشها را در کتاب «المنطق الاسلامی»(۱) نوشتهام. باید از پیشرفت بشر در جاهای مختلف استفاده کنیم؛ ترس هم نداریم که آنها ما را تحتالشعاع قرار دهند، چون فکر و عقل و مبانی که ما داریم خیلی قویتر از آنها است. اینطور نیست که اگر یک چیزی گفتند ما زود به حرف آنها را گوش کنیم، مگر کسانی که از اول ایمانشان ضعیف بوده است.
نکته چهارم: بعضیها در بحث سعه صدر ندارند. اینکه میگویند «حسبنا کتاب الله» این دروغ است؛ یعنی هیچ عقلی را قبول ندارند. شما مگر کی هستید که بتوانید از کتاب استفاده کنید! چقدر جهل میخواهد که یک کسی کل روایات را کنار بگذارد و به مبنای یک آیه عمل کند. از آن طرف هم که بگوییم ما به قرآن کار نداریم، این هم یک جهل است! ما باید بتوانیم از هر بُعدی استفاده کنیم و این صدر واسعه میخواهد؛ یعنی یک عقل بزرگی میخواهد که این کار را بکند. در این راستا میگویم:
۱- باید از تاریخ استفاده کنیم. بالاخره تاریخ بستر روایات و افعال بوده است.
۲- دوم از رجال استفاده کنیم. دو نوع نظر به رجال است: یکی اینکه ببینیم این فرد چه نوع انسانی بوده است، این نظر به تنهایی تنگ نظری است. در رجال ما از لابهلای سیره پیامبر و اهلبیت (علیهمالسلام) این واقعیات را کشف میکنیم که چه بودهاند و چه کردهاند؛ البته به ما اجازه میدهد که آن وضعی را که آنجا حاکم بوده است را بهتر کشف کنیم.
در این راستا نسبت به فرمایشات و برداشتهایی که داشتهاند عرض میکنم؛ مثلاً ابن عباس و عکرمه و … صحبت کردهاند و برخی از صحبتهایشان هم در تفاسیر ما آمده است، کتاب «روح الجنان» این تفسیرها را آورده است. یک عده میگویند اینها یک برداشتهایی از قرآن کردهاند و ما هم برداشت میکنیم. بنده نظر میانهروی دارم و میگویم آنکه برداشت کرده حتماً یک چیزی میخواسته بگوید و همچنین شما. آن یک بُعد را توجه کرده و شما یک بُعد دیگر.
نسبت به آرای فقها نظر منفی منفی نداشتهام
خدای متعال توفیق داده است و از این شیوه در فقه زیاد استفاده کردهام. حتی در فلسفه و منطق استفاده کردهام. هیچوقت نسبت به رأیی که گفته شده است، نظر منفی منفی نداشتهام. خودم مخالفش هستم، اما از درون آن میتوانم یک مطلبی را در بیاوریم. وقتی در نظریه فقهی پنجتا رأی وجود دارد، من رد نمیکنم؛ حتی در کتابهای اخیر فقهیام که چاپ شده است لحاظ کردم؛ آن هم برای خودش یک حرفی زده است.
این روش برگرفته از قرآن کریم است؛ خداوند میفرماید: «وَ الَّذینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَی الله لَهُمُ الْبُشْری فَبَشِّرْ عِبادِ/ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذینَ هَداهُمُ الله وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ».(۲) آنها میفهمند. حرف را نگویید خوب است یا بد است. حرف را روی میز بیاورید و تکهتکه کنید و پخشش کنید و روی هر جهتش دقت کنید و ببینید چقدر میتوانید از این استفاده کنید.
سؤال: میفرمائید بررسی اقوال و احسن الاقوال باشد، خود همان قول از جهات مختلف قابل بررسی است و شما میتوانید جهت احسن را در آن بررسی کنید.
آیتالله مدرسی: قول را باید تجزیه و تحلیل کنیم. یک بحث عمیق و شایانذکر است که فقهای ما گذرا در باب حجیت روایات به غیر المشافهین این مطلب را بحث کردهاند، آیا پیغمبر (ص) که فرمودهاند گوشت الاغ نخورید و دیگها را وارونه کردند، آیا برای یک جهتی بوده است؟ روایت داریم اینها از خیبر بر میگشتند، به جهت اینکه با یک ارتش جنگ کرده بودند، خسته بودند و دیگر نمیتوانستند راه بروند. کراهت لحم الحمار، البته بعضی روایات میگوید مکروه نیست و در غرب شایع است که پنیرش خیلی خوشمزه است.
در باب حجیت لغیر المشافهین؛ مثلاً به فردی گفتهاند فلان جا برو، آیا نفر دوم هم برود یا نه؟ قرآن کریم میفرماید: «وَإِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِینَ مَقَاعِدَ لِلْقِتَالِ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»(۳). پیغمبر اکرم (ص) صبحی بیدار شدند و راه رفتند و گفتند تو اینجا بنشین و تو اینجا برو و امثال ذلک. آیا برای یکی دیگر هم همین اوامر است یا نه؟ یا این یک تاکتیک جنگی بود که پیامبر (ص) فرمودند. این را از کجا بفهمیم؟ این مطلب خیلی مهم است. بحث «اوامر ولایی» مقداری باید روشن شود، جنگ را نباید با همه چیز در زمان پیامبر (ص) قیاس کنیم.
نکته اینجاست؛ گاهی اوقات ما از گذشته، آینده را کشف میکنیم. یا حال و آینده را. گاهی هم برعکس است یعنی از حال گذشته را کشف میکنیم؛ مثلاً امام حسین (ع) در کربلا آمدهاند، تشنه و گشنه بودند؛ امام حسین (ع) از اینجا تا اینجا حرکت کردند، چه شد؟ شما نمیتوانید از این واقعه استفاده کنید. امروز این را به یک شیوهای استدلال میکنند؛ مثلاً یک خاورشناس در صحرای غربی میآید و از کجا تا کجا با همان وسیلههای قدیمی راه میرود تا بفهمد چی به چی شده است.
شیخ بهایی بین ۲۴ و ۵۴ سالگی کجا بود؟
وقتی در همین مشهد به دیدن مرحوم آقای واعظ زاده خراسانی رفتم. ایشان از نظر تفسیر و تاریخ شخصیت بسیار بسیار عظیمی بود و به من محبت و لطف داشت. به ایشان گفتم: شیخ بهایی ۲۴ سالش بود که شیخالاسلام ایران شد. گفت: بله شیخالاسلام یعنی بزرگترین عالم. گفتم: ۵۴ سالگی هم ایشان دومرتبه شیخالاسلام ایران شد. بین ۲۴ و ۵۴ شیخ کجا بود؟ فرمود نمیدانم. گفتم فرض کنید یک مرجعی ناگهانی نیست بشود و ۳۰ سال دیگر دوباره مرجع بشود. این چطور است و چرا کسی بحث نکرده؟ شیخ بهایی که اصالتاً جبل عاملی بود، یک کلاه نمدی پوشید، زبان عربیاش خوب بود و زبان انگلیسی هم بلد بود، در حکومت عثمانیها رفت و بهعنوان یک بازرگان اهل غرب خودش را مطرح کرد و تخم تشیع را آنجا کاشت. آقای واعظ زاده گفت از کجا میگویی؟ گفتم: تاریخنویسهای غرب گفتهاند. اینها دقت کردهاند در مملکت عثمانی که اینقدر متعصب و ضد شیعه و در جنگ بودهاند، چه کسی توانست تشیع را در قالب تصوف پخش کند؟ به یک تاجری رسیدند و بعد معلوم شد که او همان شیخ بهایی بوده است؛ بنابراین گاهی اوقات ما باید از علم و آورده دیگران استفاده کنیم.
نکته دیگری که بر آن تأکید دارم، توجه و پرداختن به مسائل نوپدید است. من بعد از انقلاب اسلامی در تصمیمات مجالس یک توجهی پیدا کردم؛ دیدم مطالب با هم همخوانی ندارند، خصوصاً در بند جیم، اگر در جریان باشید که موجب اختلاف حضرت امام و آیتالله گلپایگانی شد. مجمع تشخیص مصلحت نظام تشکیل شد. یک چیزی که غیر از مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان، مجمعی که قانون را روی مصلحت بگذارد نه فقط روی روایات و مصالح شرعی. من این را که دیدم به فکر افتادم که چه چیزهایی در دین است که نباید تغییر پیدا کند و چه چیزهایی میشود تغییر پیدا کند. به زبان عربی «المتغیرات و الصراحات». خدای متعال توفیق داد کتاب «التشریع الاسلامی» را در ۱۰ جلد نوشتم، حالا چقدر موفق بودهام بحثش جداست. انسان تا میتواند باید کار کند، اما اینکه موفق باشد یا نباشد دست خداست.
امروز مسائل متعددی مغفول مانده است که ما باید کار روی آن کنیم، خصوصاً با کثرت تحولات در دنیا. یکی از مسائلی است که بنده در خصوص آنها کمعرضه هستم. مسئله بانکها، مسئله ارزش افزوده، مسئله جریمههای تأخیر و دیرکرد و امثالهم است، بالاخره این مباحث اقتصادی بسیار مهم است.
امروز یکدفعه دلار بالا میرود و پایین میآید، مسئله اینها چطور است؟ یکی از فقها که خداوند رحمتش کند؛ در لبنان یکدفعه لیر سقوط کرد، هر سیصد لیر، صد دلار بود و شد هر دو هزار لیر یک دلار؛ آنوقت شخص به سیصد لیر یعنی به صد دلار خانه اجاره کرده بود، آن مرجع تقلید و مرجع وقت گفت همان سیصد لیر صد دلار است! خُب اینکه نمیشود و نیاز به بحث دارد. لذا از فقهای جوان دعوت میکنم به مباحث مستحدثه و جدید بپردازند.
کار سیاسی جای خودش، به مباحث علمی بپردازیم
قبل از هجرت به کربلا و زمانی که در تهران بودم بحث جهاد را تدریس میکردم، در آن ایام بعضی از رهبران افغانی آمدند و گفتند این حرفهای شما خیلی به درد ما میخورد؛ مثلاً آیا در مورد سلاح کشتار جمعی آیا فتوایی داریم یا نداریم؟
ما در مورد سلاح کشتار جمعی نص داریم و فقهای ما ذکر کردهاند «یحرم قتل الناس بالسوم»، نمیشود آب یک عدهای را مسموم کرد. میخواهم عرض کنم مباحث روز بسیار است و باید دنبالش بروید؛ کار سیاسی و امثالهم جای خودش است، در هنگام بحث انسان باید از همه چیز جدا شود و فقط بحث کند و بعد هر چه میخواهد بگوید.
ما در جنگ میتوانیم یک سری قاعدههای ثابتی داشته باشیم که اینگونه جنگ کنیم. اگر در قرآن تدبر کنیم، میبینیم که مسئله ولایت فقیه که در قرآن آمده است از این آیات جنگ میتوان استنباط کرد «وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ»(۴)باید یک استنباطی اینجا باشد. آیه یکی از مهمترین دلیلهای ولایت فقیه است و من ندیدهام «َیسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ» را کسی نقل کند.
به روایات مارک نزنیم!
مسئلهی دیگری که میخواهم مطرح کنم، نوع نگاه به روایات اهل سنت بعضاً مناسب نیست؛ آقا این روایت سنی است و کنار بگذارید! خیر اینطور نیست، آن هم روایت است، روایاتشان را به قرآن و به روایات خودمان عرضه کنیم و بعد در مورد آن بحث کنیم، اما اینکه اساساً روایت را از اول یک مارک بزنیم و بگذاریم کنار غلط است، حتی روایت ضعیف. روایت ضعیفه ممکن است به یک روایت قوی کمک کند. اگر روایات رسیده از اهل سنت را کنار بگذاریم، کار غلطی است. باید یک صیاد ماهری باشیم. هرجایی مطلب کوچکی دیدیم که به درد کارمان میخورد، جذبش کنیم و بیاوریم حتی اگر در منابع اهل سنت باشد.
یک نویسنده معروفی در مغرب است که کتب زیادی دارد، اخیراً کتابی نوشته است که میگوید: «این عمر و ابوبکر دو شخصیت اسطورهای بودهاند و اینها اصلاً وجود خارجی نداشتهاند!». میگوید: «اگر کسی توانست برای من ثابت کند که قبل از قرن چهارم کسی به نام عمر و ابوبکر بوده برای من دلیل بیاورد. از قرن چهارم به بعد کسانی برای اغراض خودشان آمدهاند این دو شخصیت موهوم را درست کردهاند!». این هم یک حرفی است برای خودش (خنده استاد و حضار)
الآن یک چیزی داریم که بعضی آقایان مخالف آن هستند؛ ما میگوییم «زبان حال» است. این دروغ نیست بلکه از حالتی برداشتی شده است. نگفته این را گفته است، اما طبیعتاً باید این را گفته باشد. خود این هم یک مسئله است. امروز در فیلمها هم میبینیم، مثلاً در فیلم حضرت یوسف همه وقایع اینطور نیست، حقیقت در تاریخ آمده است، اما این روشنگر است. وقتی برای بچه داستان میگوییم، از اول شروع به مقدمهچینی میکنیم و بعد یک واقعیتی را شرح میدهیم.
سؤال: با این استدلالات کسی میتواند حرفهای مستشرقین را هم بررسی بکند؟
آیتالله مدرسی: حتماً؛ «الحکمه ضاله المؤمن یأخذها اینما وجدها»(۵). البته یک معیارهایی دارم و بر مبنای آن معیارها هر حرفی را گوش نمیکنم و در این مسائل دقت میکنم.
سؤال: متأسفانه بحث رویکرد تاریخی در تحقیقات علوم اسلامی بسیار کم پیشینه است و عمدتاً در عرصه علوم اسلامی نگاه سنتی و نقل محور در آن حاکم است؛ معمولاً ما دیدهایم کسانی که به سمت تاریخ میروند، شرایط طوری پیش میرود که شخص از هویت، پایمردی، سنتها و میراث خود تقریباً جدا میشود. آیا این به ضعف میراث یا روشها برمیگردد یا اینکه جاذبه مباحث جدید خیلی زیاد است؟
آیتالله مدرسی: مشکل اینها تک بُعدی نگری است. اگر ما فقط کتاب جرجی زیدان را بخوانیم یک طور حکم میکنیم؛ اما اگر در کنارش «تتمه المنتهی» یا «منتهی الآمال» شیخ عباس قمی و سیره علم رجال که سیره رجال است،- بعد سیره بودنش نه بعد ثقه بودنش- را بخوانیم و اینها را جمع کنیم، هیچوقت این اتفاق نمیافتد.
آثار مستشرقین را زیاد خواندم، اما کَکِمان هم نگزید
بنده همه اینها را خواندهام. کتب مستشرقین را زیاد میخواندم، اما کَکِمان هم نگزید. ما یک مبانی عام و معیارهای اساسی داریم. متأسفانه برخی افراد رفتهاند کتاب یک کسی را در غرب خواندهاند و هیچی هم از آن نفهمیدهاند و آمدهاند به زبان فارسی نوشتهاند.
شخصی میگفت یک استاد دانشگاه در ایران کتابی درباره منطق اسلامی نوشته است و کاملاً ترجمه کتاب توست اما هیچ جا اشاره نکرده است. گفتم من این کتاب را در ۵۰ سال قبل نوشتم. این آمده کتاب را ترجمه کرده و چاپ کرده و فکر کرده که مؤلفش فوت کرده است. این دزدی است که بعضیها در ایران انجام میدهند! او میخواهد أنا رجل باشد. در این مسائل خیلی باید مواظب بود و با دقت پیش رفت، خصوصاً کسانی که در راه دین حرکت میکنند، باید از خدا بخواهند که دستش را بگیرد، چون ما روی قله هستیم و اگر پایمان بلغزد از همان بالا به دره میافتیم.
سید قطب میترسید خلاف مشهور حرف بزند
سؤال: اگر حضرتعالی بخواهید از پژوهشگران اهل سنت که در جهان عرب هستند، شخصی را نام ببرید که قابل ملاحظه باشد و پژوهشگران آثار آنان را در رابطه با سنت یا تاریخ اسلام بخوانند، به چه افرادی اشاره میفرمایید؟
آیتالله مدرسی: الآن شخص خاصی در ذهنم نیست، متأسفانه پژوهشگران سنی هم غالباً از غربیها وام گرفتهاند. حالا شاید در آنها کسانی باشند مثل عقاد یا مهندس سوریایی که یک کتابی نوشته «الکتاب و القرآن» اما خیلی حرفهای چرت و پرت هم دارد. افراد دیگری هم هستند، ولی اینها خیلی مواظب بودند که مخالف مشهور خودشان حرف نزنند. من همیشه درباره سید قطب گفتهام، میترسید که چیزی خلاف حرفهای مشهور بزند.
در پایان عرض میکنم این بحثها، آینده خیلی خوبی دارد. این بحثها زیرساخت جامعه اسلامی و جامعه شیعی است. طالبین علم نباید فعالیت خود را معلق بودجه نگه دارند، ما باید کار خودمان را ادامه دهیم. ببینیم علمای ما در چه شرایطی کار کرده و کتاب نوشتهاند. ما نباید بیدهایی باشیم که از این بادها بلرزیم. استقامت بیشتری داشته باشیم. و سلام
...........................
سرویس فرهنگی/ امیرمحسن سلطان احمدی