خبرگزاری اهل‌بیت(ع) - ابنا

شنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۳
۸:۲۴
در حال بارگذاری؛ صبور باشید
یکشنبه
۳ شهریور
۱۳۹۸
۴:۰۹:۴۹
منبع:
روزنامه جام جم
کد خبر:
756940

داریوش ارجمند: یمنی‌ها به من آموختند می‌توان با دست خالی، یک دنیا را از رو برد

بازیگر کشورمان عنوان کرد: یمنی ها به من یاد دادند چگونه ملتی با دست خالی آن قدر مقاومت کند که یک جهانی را از رو ببرد، البته ما مقاومت را یادگرفته بودیم ولی نمی‌دانستم یک ملت کوچک مثل یمن هم می‌تواند این‌قدر بزرگ بیاندیشد.

آآ

‌ به گزارش خبرگزاری اهل‌بیت(ع) ـ ابنا ـ بای بسم ا... سه ماه زنگ می‌زدیم به همدیگر و هربار استاد ارجمند از کار پیش آمده می‌گفت و... سرانجام آموزشگاه هنر ارجمند، پیوند دیدارها و گفتارهایمان شد که البته گزیده‌اش را فراروی افق‌های روشن‌تان گشوده‌ایم. یکی از روزهای این گفت و شنفت از قم مقدس مهمانی‌چند آمده بودند با هدایایی از بارگاه‌های پاک نجف، کربلا و آستان‌های قدس و معصومه(ع). دستبندی سفارشی‌ساز با نگین سبز از سوی آستانه مقدسه حضرت معصومه(س) که به مناسبت عید غدیر ارمغان استاد کردند و دیدنی بود حسی که داشت. در این روزهای ذی‌حجه یادی کردیم از سفرهای‌شان به حجاز: بهترین حج‌ام سفری بود که با زنم رفتم. عرب‌ها مرا مالک صدا می‌زدند. این در حالی بود که وهابی‌ها ما را مهدورالدم اعلام کرده بودند. در بازار یک عطرفروش یکریز صدایم می‌کرد مالک مالک! همسرم که می‌ترسید با دست و دل لرزان می‌گفت آشنایی نده چیزی نگو... عطرفروش گفت او هم جعفری است و کلی عطر را به یک‌سوم قیمت حساب کرد بعد نمونه‌ای از مُهر پیغمبر به من داد که از روی مهر ایشان در موزه توپکاپی ترکیه ساخته بودند البته عربستان ازت بگیرن، گردنت ر‌و می‌زنن! و این مالک شدنِ ارجمند داستانی دارد: دوستم در حرم امام رضا(ع) شب عاشورا برای نقش مالک با قرآن استخاره کرد و گفت داریوش قبول نکن آیه را نوشتم بُردم دادم به میرباقری (آنان که درصف نماز با شما می‌ایستند وقتی از شما دور می‌شوند به تمسخُرتان می‌پردازند) گفتم بازی نمی‌کنم چهار ماه بعد با تهیه‌کننده اتفاقِ دیدار افتاد. سخن زدیم و پیشنهاد کرد دوباره استخاره کن. اتفاقا شب جمعه‌ای بود. دوستم که نمی‌دانست قضیه چیه از حرم پیغام داد که نمی‌تونی نه بگی برو انجام بده آیه فرمان ساخت کعبه به ابراهیم بود باز نوشتم و بردم دادم به سید (میرباقری) قبلا عوامل را دیده بودم. این بار که رفتم دیدم همه عوض شده‌اند و به‌ این‌گونه بود که داریوش ارجمند مالک شد و به گفته مالک، شد یک قطره از اشک‌های علی «می‌دونین که علی بن ابیطالب از [رنجدیده‌ترین] آدم‌های فرهیخته و بزرگوار تاریخه. از خوشفکری‌های آقای میرباقری (شاید وجه تاریخی هم نداشته باشه) اینه که حکم امیری مصر رو پس از «کظم غیظ» مالک بهش میده. وانگهی مالک پیش خانواده‌ا‌ش میگه این حکم مرگ مردی‌ است به نام مالک که به جنگ سرداری به نام اشتر می‌رود که به اسب و شمشیر و قبیله‌اش می‌نازد.» ارجمند باور دارد سرافرازی اُخرویش همین کارهای دراماتیکی است که کرده «در سریال مقدس امام علی(ع)، عبدالعظیم حسنی و نقش‌های دیگه‌ای که مربوط به جامعه هستن فکر می‌کنم اینها برای من پاداش‌های زیادی هستن برای این که بازتاب پاداشش رو دارم توی همین دنیا می‌بینم.» داریوش ارجمند صمیمانه و بی‌رنگ و ریا می‌نمود و بود البته: «دیگه الان اینجا پیش تو که نمی‌تونم لاپوشونی کنم هر وقت که فیلم بازی می‌کنم قیامت برام متجلی میشه، چون روزی که من فیلم رو می‌بینم یادش می‌افتم برای این‌که یک زندگی‌ای توی فیلم داشتم که همه میاد جلوی چشمم. من اونجا باور می‌کنم که یه روزی اعمالم بازبینی میشه...»

زندگی ارجمندانه؟
همه زندگی من یک فراز بزرگ از دکتر شریعتیه. این خیلی مهمه.

استاد ارجمند به چه چیزی افتخار می‌کنه؟
من به همه کارهایی که نکردم، افتخار می‌کنم نه به کارهایی که کردم.

معنای زندگی ارجمند؟
اصلا معنای زندگی من کارهاییه که نکردم.

معیار یا آموزگارِ نکردن‌ها؟
همه. پدر، مادر، معلمان، جامعه.

ثبات قدم شما در این «نکردن‌ها» چقدر به کار اومده؟
خیلی زیاد. معنی داده به زندگیم.

موفقیت شما با: روابط، رفقا، آگاهی؟
آگاهی‌ا‌م که آدمای آگاه به من دادن.

انگیزه بخش شما؟
شناختیه که والدین و معلمانم از استعداد من داشتند که مرا هل دادن سمت این کاری که توش هستم.

شهرت، آسیب هم داره؟
بله. می‌تونه یه دفعه به ناکجاآبادی ببره تو رو که نتونی ازش برگردی.

نسبت آسایش و شهرت؟
می‌تونی آدم مشهوری باشی، اما آسایش زندگی هم داشته باشی.

کی فاتحه آسایش آدمی خونده میشه؟
وقتی از شهرت، سوء‌استفاده کنه.

انسانِ ارجمند؟
انسان بی‌نهایته. خداگونه‌ است. روح خدایی در وجود ماست.

به دوستی‌شون افتخار می‌کنین؟
کسانی که اعتقادات‌شون تظاهری نیست، اهل تظاهر نیستن.

وقتی کسی تظاهر می‌کنه که شما را دوست داره؟
داره نفاق می‌کنه.

چیزی که واقعا انسان را از ردیف انسانیت بیرون میندازه؟
نفاقه؛ چه با خود چه با دیگران.

چیزی که واسه آدم، خیلی سخته شه به زبون بیاره؟
نه گفتن و نمی‌دونمه.

اوج ایمانه؟
به نظر من گفتن «نه و نمی‌دانم».

کسی که نمی‌دونه، اما با پیشنهاد میز بزرگ و با‌مسما بله می‌گه بدون این‌که کاربلد باشه؟
این اوج نفاقه. بی‌تقوایی محضه.

تابستان امسال به شما چی یاد داد؟
چگونه ملتی با دست خالی اونقدر مقاومت کنه که یک جهانی رو از رو ببره؛ اینو «یمنی»ها به من یاد دادن
البته ما مقاومت رو یادگرفته بودیم. ولی نمی‌دونستم یه ملت کوچیک مثل یمن هم می‌تونه این‌قدر بزرگ بیندیشه و این مدعیان خداشناسی (سعودی‌ها) رو...

مثلا خادمین حرمین؟
برعکس نهند نام زنگی کافور!

آدم‌های دوتابعیتی؟
مثل اینه که دوتا بابا داشته باشن... مگه میشه همچین چیزی!

کسی که با روراستی با شما تا نمی‌کنه؟
وا نمی‌ایستم. می‌رم. آیینه روح آدمو کدر می‌کنه.

کسی که برنامه ریخته شما رو نردبان ترقیش کنه؟
اگه ببینم آدم خوبیه شونه‌ام رو میدم. چه اشکالی داره.

ناآگاهانه این کارو کردین؟
آره و بعدا فهمیدم پله شدم.

مروت که حافظ میگه نامی بی‌نشان است؟
همچنان واقعا ادامه داره.

اگر زمانه مروت بود؟
یمن این وضعو نداشت، نیجریه...

زمانی صلح کل بودین؟
شرایطی بود که می‌دیدم اگر نباشی صدمه می‌خوری. من از آدم‌هایی که صلح کل هستن خوشم نمیاد. أشِدّاء علی الکفار.

اینو از کجا یاد گرفتین؟
اینو ایمانم به من یاد داده.

بیشترین دستمزد؟
امام علی(ع).

بهترین دستمزد؟
امام علی(ع) (دوتا جون دستمزد گرفتم از امام علی یکی مال خودم یکی مال پسرم).

شده از یک دوره‌ای به بعد، آدم دیگه‌ای شده باشین؟
بله.

لابد با گرمای حضور مالک در زیر پوست‌تان؟
خیلی! اصلا آتیش زده منو... خیلی عجیبه ...آره.

چه جوریاست؟
مثل خون می‌جوشه توی رگ‌های من.

بزرگ‌ترین برکتی که خدا به شما داده؟
صراحت لهجه، نترسیدنم، اتکا به ایمانم، اتکا به خداوند از همان سریال به شدت در من اوج گرفت.

در این‌باره تجربه چیزی شبیه معجزه؟
از این چیزها زیاده. توی محافل خصوصی گفتم، ولی جاش توی روزنامه نیست.

آب اگه حافظه داشت و کلام انسانی؟
فقط عباس رو صدا می‌زد. عباس حافظ کیان خانواده است. بزرگ‌ترینه.

قهرمان شاهنامه که مثل علی بن ابیطالب فکر می‌کنه؟
سیاوش (به‌جز از علی که گوید به پسر که قاتل من/ چو اسیر توست اکنون به اسیرکن مدارا).

وقتی چیزی ناحقه؟
تذکر میدم.

پیامدش هرچی باشه؟
می‌پذیرم.

همیشه پاش وایستادین حتی اگه به ضررتون بوده؟
در زندگیم همواره کنار حق ایستادم حتی اگه به ضررم بوده.

پیشنهاد برای تلویزیون؟
ضبط رو خاموش کن تا بهت بگم(ببینم یه کاری می‌کنی دیگه توی تلویزیون بهم کار ندن).

کدام ویژگی، شما را برجسته کرده برای ایفای نقش بزرگان دین، جوری که مردم هم بپذیرند؟
گفت سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند. این ذات بازیگریه.

یعنی باید باورت کنن؟
خب، وقتی با ایمان قلبیت و باورت بازی می‌کنی، باورت می‌کنن.

و به عمر؟
همش همینه.

امیدبخشه؟
آینده.

چیز بدی نیست؟
گمنامی.

دوست دارین ازش سراغ بگیرین؟
سراغ رو نمیشه گرفت از اونایی که رفتن. مگه ما بریم پیش‌شون.

دوست دارین اونا ازتون سراغ بگیرن؟
نمی‌تونن. اونایی که می‌خوام بیان سراغ من، مُردن.

شده به خداحافظی با دوستی نرسین و حسرتش بمونه؟
آره. آخریش همین محمد مطیع و جعفر والی.

و به روزنامه‌نگارها به عنوان همکار سابق؟
صداقت.

هدف تازه برای روزهای آینده؟
والّا...هرچه پیش آید خوش آید.

از مهم‌ترین تصمیم‌های زندگی؟
موقعی که هنر را انتخاب کردم.

اسم‌های دزدی از فیلم‌های خارجی؟
هرچی خارجی‌ها بالا آوردن لقمه کردن...آخه یعنی چی!

خلق‌الساعه به وجود نمیاد؟
هنرمند؛ خلق‌الساعه نیست که!

به شاگردهاتون درس می‌دین؟
این که هرکی را می‌خوای بشناسی برو سراغ گذشته‌اش. برگرد عقب‌. رو به جلو نمی‌تونی بری.

مهم درباره آدم‌هایی که می‌شناسین ؟
چقدر سوُ می‌زنه به گذشته‌اش.

استاد ارجمند چی؟
من خودم رفتم خودم رو پیدا کردم.

شما را به شما نشون میده؟
فقط یک مومن... مثل خودمه.

استاد شریعتی که از «درد» گفت: خدایا به هنرمندان ما درد عطا کن؟
درد چیز خوبیه. از نعمت‌های خدا. آژیر خطر زندگی ما در هر زمینه‌ای.

وظیفه هنرمند در این باره؟
درد‌شناسی و طرحش.

امواج ماهواره؟
ویروس‌های پنهان غیرقابل شناخت.

باید برای رفتن به فضای مجازی به چی مسلح باشی؟
شرف، صداقت، درستکاری، شناخت، احترام به حقوق دیگران.

و... چی نباشی؟
اهل تهمت‌زدن نباشی.

فضای مجازی؟
همونه که از قدیم می‌گفتن شکمی حرف می‌زنه.

پیش‌زمینه پدیدآمدنِ هنرمند استاندارد؟
اول باید آدم استاندارد تربیت کنیم.

راهکار غلبه بر افکار منفی؟
خودشناسی.

مصیبت بزرگ؟
خویشتن‌شناس نیستیم.

قله هنر ما؟
هنر شاعری ما که یکسره در دامن قرآن پرورش پیدا کرده.
بلانسبت شعر معاصر البته:
دنیای ما شده دنیای کمیت، ما کیفیتی نیستیم.
در حالی که فرهنگ ما کیفیتیه:
هیچ کمیتی تبدیل به کیفیت نمیشه. 50 خروار نمک همون نمکه، شِکر نمیشه.

چندتا حساب بانکی دارین؟
نه حساب بانکی دارم، نه قنات نکنده، نه باغ بالا آسیاب پایین، هیچی.

پس ترس از لو رفتن حساب بانکی؟
اصلاو ابدا.

اگر می‌خوای جاودان باشی؟ به راز جاودانگی برسی؟
(ببین همه حرف اینه) باید همیشه صادق و راست‌ و حسینی باشی.

جدی‌ترین تجربه زندگی هنری؟
کاریه که با ناصر تقوایی در ناخداخورشید کردم.

مسؤولیتی که با همه جان پذیرفتین؟
من مسؤولیت انسان‌بودن‌ر‌و روی این خاک پذیرفتم.

تازه‌ترین مکالمه با امیریل؟
تازه‌ترینش‌‌رو نمی‌تونم بگم.

سفارش و اندرز همیشگی به او؟
همیشه بهش گفتم که میراث من: صداقتم، راست و حسینی بودنم، از دنیافریبی پرهیزکردنم، ایمان و اعتقادمه.

چنددرصد موفقیتش به خاطر رابطه و پیوند با شماست؟
هیچی‌! هیچی!

شده بگین به مرگ بچه‌هام؟
به مرگ بچه‌هام! توی خیابون ازم می‌پرسیدن اسفندیار کیه؟ (‌الان پدر پسر شجاع و این ...هاست)

سفارش کسی‌رو کردین؟
ابدا. هنر که سفارش‌بردار نیست.

نسل‌های بعد و یادآوری شما؟
نمی دونم. مبارکه هرجوری منو به یاد بیارن، من دیگه نیستم.

احساس پیشکسوتی چه جوریه؟
من ندیدمش! اگه احساس پیشکسوتی کردی دیگه پیشکسوتی رفته پی‌کارش. دیگران باید...

وقتی توی خیابون یا... شما را با تحسین به هم نشون میدن؟
تواضع من‌رو زیادتر می‌کنه.

وقتی برای احترام دورتون رو می‌گیرن؟
استقبال‌شون می‌کنم چون من نوکر اونام!

آب حیات؟
فقط به صداقت در بین مردم زیستن. چون مردم‌اند من که تو رو جاودانه می‌کنن.

عاقبت بخیری؟
خیلی مهمه. من خیلی اعتقاد دارم.

از مهم‌ترین ریشه‌های ما ایرانی‌ها؟
شعر.

حافظ؟
معلم بزرگ. کلاس زیبایی‌شناسی بازیگری را با شعر حافظ شروع می‌کنم.

کسی که میدونه یا القا می‌کنن خوشگله؟
میره میشه ابزار.

چی میگین به بچه‌هایی که لُپ میذارن و لب‌شون‌رو مثل شتر کلُفت می‌کنن؟
می‌گم معلم زیبایی‌شناسی من حافظه. شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد/ بنده طلعت آن باش که «آنی» دارد.

سعدی؟
عاشقانه‌هاش. می‌میرم براش. اگر آدمی به چشم است و... چه میان نقش دیوار و... آدمیت.

فردوسی؟
...و باهوش‌ترین مردی که روی این خاک به دنیا اومده.

تا اینجای مصاحبه براتون مطالعه بود به خویشتن‌پژوهی‌تون کمک کرد‌؟
بله (همیشه خویشتن‌پژوهی می‌کنم معتقدم در حرفه من تا خودت‌رو نشناسی نمی‌تونی بازیگری کنی).

به هنرمندان محترمی که پول میدن در فیلم‌ها بازی کنن؟

این نصیحته منه به اونا:
آب کم جو تشنگی آور به دست تا بجوشد آبت از بالا و پست

.................
پایان پیام/ ۲۱۸