به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ مردم مسلمان کشمیر و پاکستان، خواهان تجلیل از رهبر معظم انقلاب اسلامی به خاطر حمایت از مردم مظلوم کشمیر تحت اشغال هند هستند.
«حامد میر» از روزنامه نگاران برجسته پاکستان و ستون نویس روزنامه "جنگ"، با اعلام این مطلب، مقاله جالبی را به رشته تحریر درآورد.
وی در این مقاله که تحت عنوان "و من قادر به پاسخگویی نبودم" منتشر شد، در ذیل تصویری از رهبر انقلاب اسلامی امام خامنه ای می نویسد:
«در کنار رودخانه پونچ، روستای زیبایی بود به نام "مدارپور". مردم این روستا ــ که در مجاورت خط کنترل کشمیر آزاد و کشمیر اشغالی قرار دارد ــ چندین روز است که در خانه های خود محبوس و محصور شده اند، زیرا ارتش هند مدتی است که این منطقه را هدف گلوله باران خود قرار می دهد. نیروهای هندی بر قله کوههای کوچک و تپه های این منطقه، که بر روستای مدارپور اشراف دارند، سنگر بندی کرده اند. آنها حتی مرغها و گوسفندان این روستا را نیز هدف قرار می دهند و مثلا مهارت خود در تیراندازی را به رخ می کشند تا روستاییان بیشتر بترسند و جرأت بیرون آمدن از خانه هایشان را به خود ندهند.
در نزدیکی این روستا، در پناه درختان، مرد کهنسالی به من گفت: "ما در سال 1947 م. با اعتماد به زور بازوی خودمان این منطقه از شهرستان پونچ را آزاد کرده بودیم. ما تا حومه سرینگر، مرکز کشمیر، هم پیشروی کرده بودیم؛ اما نخست وزیر حیله گر هند به سازمان ملل رفت و کاری کرد که آتش بس اعلام شود. این خط آتش بس بعدا به خط کنترل تبدیل شد و هند می خواهد این خط را به خط مرزی دائمی تبدیل کند. اما ما کشمیری ها اجازه نخواهیم داد که کشمیر تجزیه شود و بزودی خط کنترل را زیر پای خود محو خواهیم کرد".
جوانانی که در اطراف این مرد ایستاده بودند نیز سخنان او را تایید کردند و گفتند که "هدف ارتش هند از گلوله باران مداوم ما این است که ما این منطقه را ترک کنیم, اما ما به جای ترک کردن خانه و مزرعه خود، تلاش خواهیم کرد که از خط کنترل بگذریم".
مرد کهنسال گفت: "نیروهای هندی یک مراسم عروسی در روستای "دره شیرخان"، در نزدیک منطقه "تته پانی" را هم هدف قرار دادند و یکی از دوستان بسیار عزیز من آقای لال محمد 80 ساله به شهادت رسید". وی پرسید: "آیا دنیا نمی بیند که ارتش هند به مراسم عروسی حمله می کند؟"
پرسیدم: "فاصله دره شیرخان از اینجا چند کیلومتر است؟" مرد کشمیری گفت: "یک ساعت باید رانندگی کنید تا به آنجا برسید اما رفتن به آنجا بسیار دشوار است زیرا مردم آنجا هم مانند مدارپور در خانه های خود محبوس اند و هر کسی که از خانه خود بیرون بیاید هدف تیراندازی نیروهای ارتش هند قرار می گیرد". این نیروها در نزدیکی دره شیرخان در منطقه "سهره" نیز یک کالج دخترانه و یک بیمارستان را هدف گلوله باران خود قرار داده اند، شما لطفاً به آنجا بروید".
من به سمت سهره راه افتادم اما مرد کشمیری قبل از سوار شدنم به خودرو، پرسید: "آیا این درست است که امارات متحده عربی بزرگترین مدال ملی خود را به نخست وزیر هند «ناریندرا مودی» اعطا کرده است؟" خبر را تأیید کردم و او گفت: "ما این مدال را هیچ وقت فراموش نخواهیم کرد. زمانی که ما هر روز پیکرهای شهدای خود را تشییع می کنیم امارات به قاتلان ما مدال افتخار می دهد؟!".
از کنار رودخانه پونچ حرکت کردم و بعد از عبور از یک پل باریک به سهره رسیدم و با افرادی از خانواده شهید لال خان دیدار کردم که تعداد کودکان مجروح را به بیمارستان آورده بودند. این کودکان حردسال در کنار خانه ای مجروح شده بودند که هدف گلوله باران ارتش هند قرار گرفته بود. پدر این کودکان به من گفت: "همانگونه که مردم کشمیر تحت اشغال هند در خانه خود گرفتار آمده اند و از تعرض نیروهای هندی در امان نیستند، مردم ما در کشمیر آزاد هم در خانه های خود محبوسند. آنها هم جنازه جمع می کنند ما هم جنازه جمع می کنیم، بچه های آنها هم نمی توانند به مدرسه بروند، مدارس ما هم تعطیل است؛ و نه ففط مدارس، کالج ها و مدارس بلکه مراکز تجاری و بازارها هم از گلوله باران ارتش هند در امان نیستند و بازار هم معمولا تعطیل است اما ما از اینجا فرار نخواهیم کرد و خواهیم جنگید".
جمعیتی در آنجا گرد آمده بود و جوانی رعنا مرا مورد خطاب قرار داد و گفت: "می خواستم چیزی از شما بپرسم"، من با لبخند گفت: "فعلا عجله دارم و باید خودم را به کالج دخترانه سهره برسانم". او با من به راه افتاد و گفت: "آیا شما بیانات رهبر ایران آیت الله خامنه ای را شنیده اید و خبر دارید که ایشان در این روزهای سخت با کشمیری ها اظهار همبستگی کرده اند؟" گفتم: بله خبر دارم و پیام تویتری ایشان، رسانه های هندی را به سوگ نشانده است.
گفت: "حالا که قاتل ما مودی در امارات به مهمترین مدال ملی آن کشور مفتخر می شود آیا حکومت پاکستان حاضر است بزرگترین مدال افتخار ملی خود را به محسن ما آیت الله خامنه ای اعطا کند؟"
من با شنیدن این سخن ایستادم و با دقت به چشمان آن جوان خیره شدم که شراره از آن فوران می کرد. من از خودم پرسیدم که این پرسش چه پاسخی می تواند داشته باشد؟ هیچ پاسخی نداشتم. من نمی خواستم پاسخ انحرافی به جوان بدهم بنابراین از او خدا حافظی کردم و به سوی مقصد بعدی راه افتادم.
بعد از مشاهده خسارات و لطمات وارده به کالج دخترانه سهره از مردم محلی تشکر کردم و سوار خودرو شدم زیرا عجله داشتم که خود را به اسلام آباد برسانم و وضعیت خط کنترل را از طریق شبکه خبری "جیو نیوز" به سمع و بصر جهانیان برسانم؛ اما دیدم که آن جوان کشمیری بار دیگر راه مرا سد کرده و از من پرسید: حالا که نمی خواهید به آیت الله خامنه ای مدال بدهید، به خواهر من «نازشاه» مدال بدهید که حد اقل یک نامه برای مودی نوشته و به اقدامات وی اعتراض کرده است!
من گفتم: اگر در اختیار من باشد، من به آیت الله (امام) خامنه ای هم مدال خواهم داد و به خواهر شما هم مدال خواهم داد.
یقین بدانید که این مرد جوان مرا بسیار غمگین کرد. من از راه "کوتلی" عازم اسلام آباد شدم در حالی که به شاعر اردو «طفیل هوشیارپوری» می اندیشیدم. سرود معروف او امروز هم بر زبان کشمیری ها جاری است: "اے مرد مجاهد بیدار شو، آنی، که وقت شهادت فرا رسیده است".
کشمیری ها در سرتاسر گیتی از میزبانی قاتلان خود در خانه دوستانشان به شدت رنجیده اند. کشمیری ها قبل از این جان فدا کرده اند بعد از این فدا خواهند کرد اما آنها امروز می پرسند که "وقتی ما مشغول تشییع جنازه مقتولین خود هستیم و اکنون که آیت الله علی خامنه ای به نفع ما موضعگیری کرده اند، آیا پاکستان هم همان مدالی را به ایشان خواهد داد که برادران ما (در کشورهای عربی) به مودی داده اند؟!»
.............................
پایان پیام/ 101