خبرگزاری اهل‌بیت(ع) - ابنا

سه‌شنبه ۶ آذر ۱۴۰۳
۱:۳۱
در حال بارگذاری؛ صبور باشید
شنبه
۹ فروردین
۱۳۹۹
۷:۰۰:۲۶
منبع:
ابنا
کد خبر:
767625

شناخت مقام و منزلت امام حسین(ع) از منظر آیت الله جوادی آملی

آیت الله جوادی آملی تأکید کردند: از نظر تحلیل تاریخی، زندگی سالار شهیدان را می‏توان در پنج مرحله خلاصه كرد كه تنها مرحلهٴ پنجم زندگی آن حضرت (علیه‏ السلام) روشن ‏كنندهٴ سیرهٴ ممتاز ایشان است.

آآ

به گزارش خبرگزاری اهل بیت(ع) ـ ابنا ـ به مناسبت میلاد سومین اختر آسمان امامت و ولایت، امام حسین علیه السلام، فرازهایی از فرمایشات آیت الله العظمی «عبدالله جوادی آملی» در خصوص مقام و منزلت امام حسین (علیه‏ السلام) را از نظر می گذرانیم.

شناخت نهضت جهانی سالار كربلا در گرو شناخت امام حسین (علیه ‏السلام) و هدف والای آن حضرت (علیه ‏السلام) است. از آن‏جا كه شناخت امام و هدف والای امامت، میسور انسان‏های عادی نیست، تحلیل نهضت كربلا آن‏چنان كه شایسته است، مقدور افراد عادی و متعارف نیست؛ ولی به مقداری كه از بیان خود سیدالشهداء (علیه‏ السلام) رسیده، می ‏توان مطالبی را در این زمینه بیان كرد.

از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است: علی (علیه ‏السلام) از من است و من از علی؛ «علىّ منّى و أنا من على[1]». نیز رسیده است: حسین (علیه ‏السلام) از من است و من از حسین (علیه‏السلام)؛ «حسین منّى و أنا من حسین».[2]

راز روایات یاد شده، این است كه امامت، چون جانشینی نبوت است، از آن مقام منیع جدا نیست؛ چنان ‏كه نبوت بی ‏امامت سودی ندارد. این انسجام معنوی، نشان می ‏دهد كه آثار رسالت نبی اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را باید در زندگی امامان معصوم (علیهم ‏السلام)، به ویژه در زندگی امام حسین (علیه ‏السلام)، جست‏ و جو كرد.

الف. ظهور آثار رسالت در زندگی امام حسین (علیه‏ السلام)

خداوند مهم ‏ترین علم نافع را تفقّه در دین معرفی كرد و چنین فرمود: ﴿فلولا نفر من كلّ فرقةٍ منهم طائفة لیتفقّهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم﴾ [3]. رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در تشریح تفقّه در دین كه بارزترین مصداق علم نافع است، فرمودند: «إنّما العلم ثلاثة: آیة محكمة أو فریضة عادلة أو سنّة قائمة و ما خلاهنّ هو فضل»[4] ؛ «دانش راستین كه برای رهبری ارواح انسان‏ها سودمند باشد و فروغ هدایت را فراراه دل‏های انسان‏ها باز كند، سه چیز است: 1. معرفت حق 2. شناخت احكام 3. شناخت سنت‏های الهی در زندگی انسان». انسان با رعایت این ‏ها می‏ تواند ارتباط خود و خدا، رابطهٴ خود و طبیعت و پیوند خود و انسان‏ها و جوامع بشری را بشناسد و بر پایهٴ این شناخت، قدم‏های صحیح بردارد.

در جهت تبیین مطالب پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) امام حسین (علیه ‏السلام) فرمودند: «من أتانا لم یعدم خصلة من أربع: آیة محكمة و قضیة عادلة و أخاً مستفاداً و مجالسة العلماء[5]» ؛ یعنی اگر نبی اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دانش را سه قسم دانست، هر كسی به مكتب و محفل ما آید، یكی از این فواید چهارگانه نصیب او می ‏شود: 1. آیهٴ محكم را فرا می‏ گیرد. 2. قوانین اجتماعی و اخلاقی و دستورهای الهی را یاد می ‏گیرد. 3. آیین برادری و هماهنگی را می ‏آموزد. 4. از همنشینی عالمان سود می‏ برد. بنابراین، علوم سه‏ گانهٴ یاد شده در سخن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به انضمام مصادیق كامل آن‏ها در محافل اهل بیت (علیهم ‏السلام) به دست می ‏آید.

حسین بن علی (علیهما السلام) علوم سه ‏گانه ‏ای را كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بیان فرمودند، در مناجات، خطبه ‏ها و نامه ‏های خود مبسوطاً بیان كرده است. بسیاری از فرازهای دعای عرفهٴ آن حضرت (علیه‏ السلام) مربوط به آیات محكم یا سنن قائم است. آن حضرت (علیه ‏السلام) در بخش‏های توحیدی، آن چنان خود را معرفی می‏كند كه معلوم می‏ گردد از قَرَن تا قَدَم او را اعتقاد توحیدی پركرده است. آن‏جا كه ایشان چشم، بینی، گوش، عصب، پیه و گوشت خود را تشریح می ‏كنند، همه را نشانهٴ توحید خدا دانسته، سراسر وجودش را موحّدی می ‏دانند كه آثار توحیدی خدای سبحان در جان او ظهور كرده است.

در صدر دعای عرفه، فریضهٴ عادله را بیان و به خدای سبحان عرض می‏ كند: «و لم تخرجنى لرأفتك لى و لطفك لى و إحسانك إلی فى دولة أئمة الكفر»[6] ؛ «پروردگارا! بر اثر رأفت، لطف و احسانی كه به من داشتی، در نظام ستم و جاهلیت مرا به دنیا نیاوردی»؛ بلكه وقتی امامان كفر ریشه‏ كن شدند، آنگاه در دولت اسلامی كه به دست رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گسترده شد، مرا به دنیا آوردی.

حسین بن علی (علیهما السلام) در سخنی دیگر دربارهٴ معرفت می ‏فرماید: «دراسة العلم لقاح المعرفة»[7]؛ «درس و بحث، زمینهٴ عارف و آگاه شدن است». برای شناخت خدا و معرفت نفس بهترین مقدمه، درس و بحث علوم اسلامی است.
نیز آن حضرت (علیه‏ السلام) دربارهٴ زمامداری فرمودند: «شرّ خصال الملوك الجبن من الأعداء و القسوة علی الضعفاء و البخل عندالإعطاء»[8]؛ «بدترین خصلت زمامداران، ترس از دشمن، سنگدلی نسبت به محرومان و مستضعفان و بخل به هنگام بخشش است»؛ یعنی زمامدار باید شجاع، عادل و سخی باشد. زمامدار موحّد فقط از خدا می ‏ترسد و از غیر او هراسی ندارد؛ وگرنه در خوف خود موحّد نیست؛ ﴿الّذین یبلّغون رسالات الله و یخشونه و لا یخشون أحداً إلّا الله﴾ .[9]
آنچه گذشت، نمونه‏ هایی از تبیین علوم سه‏ گانه‏ ای بود كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آن‏ها را برشمردند كه در بیان امام حسین (علیه ‏السلام) ظهور كرد و نشان از تجلّی اثرات زندگی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در زندگی امام حسین (علیه‏ السلام) دارد.

ب. مراحل زندگانی امام حسین (علیه ‏السلام)

برای شناخت بیش ‏تر و بهتر امام حسین (علیه ‏السلام) باید مراحل زندگانی آن حضرت (علیه ‏السلام) را به خوبی تحلیل كرد. از نظر تحلیل تاریخی، زندگی سالار شهیدان را می‏توان در پنج مرحله خلاصه كرد كه تنها مرحلهٴ پنجم زندگی آن حضرت (علیه‏ السلام) روشن ‏كنندهٴ سیرهٴ ممتاز ایشان است. البته دوران فراموش نشدنی بارداری و پیوند ویژهٴ آن حضرت با مادری بی‏ نظیر بحثی جدا می‏ طلبد.

مرحلهٴ یكم، دوران كودكی آن حضرت بود كه در مهد پرورش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و صدیقه كبری سیدهٴ زنان عالمیان حضرت فاطمهٴ زهرا (علیها السلام) به سر می‏برد. هنگامی كه پیكر مطهّر امام حسین (علیه‏ السلام) را در پارچه ای پیچیدند و به حضور ایشان آوردند، پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گریست و فرمود: «تقتله الفئة الباغیة»[10]؛ «گروه ستم‏گر، او را به قتل می ‏رسانند». سپس رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) آن حضرت را با سرانگشتان مبارك خود شیر دادند و امام حسین (علیه ‏السلام) از این راه تغذیه كرد كه قسمت مهم غذای آن حضرت از راه غیب مدد گرفته شد. [11]

در این مرحله، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به بزرگان و سالمندان كه اهل ادراك و حدیث بودند، امامت آیندهٴ امام حسین (علیه ‏السلام) را خبر می‏دادند؛ امّا برای افراد خردسال كه نمی ‏توانستند علوم اسلامی را از محضر آن حضرت كسب كنند، علاقهٴ خود را به امام حسین (علیه ‏السلام) در حدّ عواطف و احساسات بشری خلاصه كرده، به آنان تفهیم می ‏كردند. مثلا گاهی از منبر فرود آمده و او را می ‏بوسیدند و بر بالای منبر در دامان خود می ‏نشاندند و زمانی لبان، سینه یا زیرگلوی مبارك آن حضرت را می‏ بوسیدند.

ناظران مجلس كه از كار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شگفت زده می ‏ماندند، به هنگام بزرگسالی خود و «واقعهٴ كربلا»، سرّ كار آن حضرت را دریافتند؛ چنان ‏كه در كوفه و شام در مجلس اموی ‏ها برخی مانند «زید بن ارقم» كه صحنهٴ بی ‏ادبی و اهانت آن‏ ها به لب و دندان‏ های مبارك سیدالشهداء (علیه ‏السلام) را دیدند، تقاضای جلوگیری از این كار را كردند و اظهار داشتند: ما با چشمان خود دیده‏ ایم كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) لبان حضرت حسین (علیه ‏السلام) را می ‏بوسیدند؛ «لقد رأیتُ شَفَتَی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ما لا أُحصیه كثرة تقبّلهما».[12]

حاضران در جریان كوفه و شام، مردان میانسالی بودند كه در كودكی خود، صحنه‏ های عاطفی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به امام حسین (علیه‏ السلام) را دیده و از این راه به منزلت آن حضرت واقف بودند. در روز عاشورا نیز كه قاتل ملعون بر بالای سینهٴ مطهّر آن حضرت نشست، امام حسین (علیه ‏السلام) كه چشمان ملكوتی آن حضرت را خون گرفته بود، فرمودند: «لقد ارتقیت مرتقی عظیماً طالما قبّله رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)»؛ «بدان كه بر جای بلندی پای گذارده ‏ای و بر سینه‏ ای نشسته‏ ای كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را بارها بوسیده است».[13]

مرحلهٴ دوم زندگی امام حسین (علیه‏ السلام) در پرتو تربیت پدر بزرگوارشان حضرت علی (علیه‏ السلام) و بخش كوتاهی از آن در عصر عصمت كبری حضرت فاطمهٴ زهرا (علیها السلام) سپری شد. در این مرحله، امام حسین (علیه‏ السلام) به احترام پدر عظیم الشأن خود خطبه و مانند آن را اظهار نمی ‏كردند؛ زیرا مسئولیت امامت و رهبری به عهدهٴ امیرمؤمنان بود. همین امر دربارهٴ حضرت علی بن ابی طالب (علیه ‏السلام) در دوران حیات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) صادق است؛ یعنی سخنان و نامه‏ های آموزندهٴ آن حضرت (علیه‏ السلام) پس از رحلت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) صادر شده است.

امام حسین (علیه‏ السلام) در این دوران به فرمان امیرمؤمنان (علیه‏ السلام) در جنگ ‏ها شركت می ‏كرد و در همین دوران، مبارزهٴ با حكومت ستم، شناخت دوست و دشمن و درس مقاومت و پایداری را فرا گرفت و به منصّهٴ ظهور گذاشت.
مرحلهٴ سوم زندگی آن حضرت (علیه‏ السلام) توأم با امامت امام حسن (علیه‏ السلام) بود. در این دوره نیز از سالار شهیدان مطالب چشمگیری نقل نشده است؛ بلكه آن حضرت در مسألهٴ امامت و رهبری، تابع برادر خود، امام دوم شیعیان حضرت حسن بن علی (علیهما السلام) و در نوع نبردها پرچمدار رسمی آن حضرت (علیه ‏السلام) بود.

مرحلهٴ چهارم، زمانی است كه امویان، امام حسن (علیه‏ السلام) را مسموم كردند و به شهادت رساندند و معاویه، حكومت خودمختار را به غارت برد و خفقان فكری و عملی بر مناطق مسلمان ‏نشین آن زمان حاكم شد. معاویه، بر پایهٴ شایستگی یا نصب یا شورا به خلافت نرسید؛ بلكه ستمكارانه خلافت را به غنیمت برد و آن را به سلطنت منحوس تبدیل كرد.

از همین ‏رو بود كه برخی افراد، پس از حضور در نزد معاویه به جای «السلام علیك یا خلیفة رسول الله» یا تعبیری شبیه این، می‏ گفتند: «السلام علیك أیها المَلِك»[14] ؛ یعنی تو خلافت را به سلطنت مبدّل كردی.

چون آخرین درجهٴ كمال، مسألهٴ نبوت و امامت بود، دودمان ننگین اموی برای برهم زدن نظام اسلامی از حلقهٴ اخیر (امامت) شروع كردند؛ یعنی بنای اسلام كه بر توحید و نبوت و رسالت استوار بود و آخرین خشت آن را ولایت اهل بیت (علیهم ‏السلام) تشكیل می ‏داد و با این مصالح ساختاری و مسالح معماری بنیان مرصوص ساخته شد، بنی ‏امیه برای واژگون كردن این كاخ مجلّل الهی، ابتدا امامت را و كم كم نبوت را از آن جدا نمودند و سرانجام نیز وحی و توحید را انكار كردند؛ چنان‏ كه یزید ملعون گفت:

لعبت هاشم بالملك فلا/ خبر جاء و لا وحى نزل [15]

پس از هلاكت معاویه و پایان دسیسه‏ گری‏ های او، مرحلهٴ پنجم زندگی سالار شهیدان (علیه ‏السلام) آغاز شد كه كم‏تر از یك سال بود، ولی به همهٴ زندگی آن حضرت (علیه ‏السلام) بها داد و نهضت ایشان را شهرهٴ جهانی كرد و نیز آن حضرت توانست دینِ مأسور و غارت شده را احیا كند؛ به طوری كه سنّت متروك نبوی و علوی، حیات مجدّد خود را بازیافت و بدعت اموی و مروانی رخت بربست.

منبع؛ کتاب شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی اثر گرانسنگ حضرت آیت الله جوادی آملی

پاورقی:

[1] بحارالأنوار، ج 26، ص 3.
[2] همان، ج 43، ص 261.
[3] سورهٴ توبه، آیهٴ 122.
[4] بحارالأنوار، ج 1، ص 211.
[5] همان، ج 44، ص 195.
[6] مفاتیح الجنان.
[7] بحارالأنوار، ج 75، ص 127.
[8] همان، ج 44، ص 189.
[9] سورهٴ احزاب، آیهٴ 39.
[10] بحارالأنوار، ج 33، ص 7.
[11] كافی، ج 1، ص 464.
[12] ارشاد، ج 2، ص 114.
[13] ناسخ التواریخ، ج 2، ص 390.
[14] بحارالأنوار، ج 33، ص 291.
[15] أعیان ‏الشیعه، ج 1، ص 616.

..............................
پایان پیام/ 167