خبرگزاری اهل بیت(ع) ـ ابنا / سرویس صفحات فرهنگی:
21 خرداد سال 1379 «حافظ اسد» رئیس جمهوری عربی سوریه هنگامی که در حال گفتگوی تلفنی با «امیل لحود» رئیس جمهور وقت لبنان بود، درگذشت. وی در هنگام مرگ 69 ساله بود و نزدیک به سه دهه رهبری کشور سوریه را بر عهده داشت.
سوریه از جمله کشورهایی بود که در همان ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357، انقلاب مردم ایران را به رسمیت شناخت و در دوران جنگ تحمیلی نیز در کنار ایران قرار گرفت. برخی نقش سوریه را متفاوتتر از سایر کشورها همچون لیبی، کره شمالی و الجزایر دانسته و این ارتباط را یک ارتباط راهبردی میدانند. در مقابل نیز عدهای ادعا میکنند که ارتباط سوریه با ایران در دوران جنگ تحمیلی یک ارتباط اقتضایی و به دلیل اختلافات حافظ اسد با صدام حسین بود.
ایران و سوریه در دوران دفاع مقدس ارتباطات نزدیکی داشتند و علاوه بر حوزه های سیاسی، روابط نظامی نیز بین دو کشور برقرار بود و به همان میزان که وزیر خارجه به این کشور سفر داشت، وزرا و فرماندهان دفاعی و نظامی نیز به سوریه رفت و آمد داشتند. شاید مهمترین آنها ماجرای اعزام قوای محمد رسول الله به سوریه -که مقدمه شکلگیری هسته مقاومت و حزبالله لبنان شد- و نیز آموزش نیروهای موشکی ایران به فرماندهی شهید حسن طهرانیمقدم توسط مربیان سوری باشد.
سوریه اگرچه همچون عراق در بلوک شرق و تحت حمایت شوروی بود، اما در جریان جنگ ایران و عراق برخلاف خواست شوروی عمل کرد و ضمن قطع رابطه با بغداد، از ایران اعلام حمایت کرد. حمایتی که البته برای سوریه گران تمام شد و بارها از سوی اسرائیل تهدید به حمله شد و کشورهای عربی نیز حمایت خود را از سوریه قطع کردند.
تداوم و حفظ ارتباط سیاسی ایران و سوریه ماموریت مهمی بود که سفیر ایران در دمشق باید انجام میداد. حجتالاسلام و المسلمین محمدحسن اختری در میانه جنگ ایران و عراق و پس از حجتالاسلام محتشمیپور به عنوان سفیر جمهوری اسلامی ایران راهی این کشور شد. وی در 2 مقطع بین سالهای 1365 تا 1377 و 1384 تا 1386 سفیر ایران در دمشق بود و در مقطع دوران دفاع مقدس از نزدیک شاهد کمکهای سوریه به ایران بود.
خبرگزاری تسنیم به بهانه بیستمین سال درگذشت حافظ اسد، در گفتگو با آیت الله «محمدحسن اختری» رئیس شورای عالی مجمع جهانی اهل بیت(ع) و سفیر اسبق ایران در سوریه به مرور برخی مقاطع در 4 دهه روابط ایران و سوریه پس از انقلاب پرداخته است.
متن کامل این گفتگوی جالب را در زیر بخوانید:
ـــ ابتدا از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید، تشکر میکنیم. موضوع گفتگوی ما "سوریه" و "حافظ اسد" است. نخست اینکه بفرمایید شما چگونه در سال 65 به عنوان سفیر جمهوری اسلامی ایران در سوریه معرفی شدید و چه کسی شما را برای تصدی این مسئولیت معرفی کرد؟
ـــ بسم الله الرحمن الرحیم.
نسبت به مسائل انتخابم برای سفارت جمهوری اسلامی ایران در سوریه و اینکه چه موضوعی باعث شد تا به سراغ من بیایند، اطلاع دقیقی ندارم. اما در سال 64 و پیش از آن گفتگوهایی برای قبول مسئولیت در سفارتخانههای ایران در کشورهای مختلف به خصوص کشورهای عربی انجام میگرفت، به این دلیل که بنده به زبان عربی آشنا بودم.
پیش از من جناب آقای محتشمیپور سفیر ایران در سوریه بود. حادثه انفجاری که برای ایشان پیش آمد، موجب شد برای مدتی بستری باشند. درمان ایشان که به نتیجه رسید، به ایران بازگشتند و بنا نداشتند به سوریه برگردند. پس از آن نیز به عنوان وزیر کشور معرفی و انتخاب شدند. پس از بازگشت آقای محتشمیپور از سوریه، سفارت سوریه به مدت 6 ماه توسط سرپرست یا کاردار اداره شد.
من در آن هنگام، نماینده ولی فقیه و امام جمعه سمنان بودم. ائمه جمعه نیز نقش مهمی در موضوع دفاع مقدس و پشتیبانی از جبههها داشتند. در کنفرانسهای بینالمللی که به مناسبتهای مختلف مانند اولین کنفرانس وحدت اسلامی برگزار میشد، بنده معمولاً عضو هیاتهای علمی این همایشها بودم.
من پیش از پیروزی انقلاب اسلامی با حضرت آیتالله خامنهای مقام معظم رهبری آشنایی نداشتم. ایشان در مشهد استاد بود و نقش پررنگی در مبارزات داشت، اما بنده از طلبههای نجف بودم که سپس به قم رفتم و فعالیتهای تبلیغی انجام دادم و دروس حوزوی را گذراندم. البته برادر بنده (آیتالله عباسعلی اختری) در مشهد استاد بود و در فعالیتهای مبارزاتی نقش داشت. ایشان با آیتالله خامنهای ارتباط داشت.
در همایشها فعالیت بسیاری داشتم و به دلیل اینکه به زبان عربی آشنا بودم، با میهمانان عربی گفتگو میکردم. این فعالیت، موجب شد تا حضرت آیتالله خامنهای نخستین آشنایی را نسبت به بنده پیدا کنند. ضمن اینکه هرچند بنده در سمنان بودم، عضو فعال و عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی بودم. از این رو با ایشان آشنایی حزبی هم داشتم.
در دورانی هم که ایشان رئیسجمهور بودند، سفری به سمنان داشتند که البته حادثهای پیش آمد و سفر به تاخیر افتاد. در آن سفر بنده مستقبل و در خدمت ایشان بودم. در بحث نمازجمعه نیز به دلیل موضعگیریها و بینش بینالمللی که داشتم، مورد آشنایی آیتالله خامنهای که امام جمعه موقت تهران بود، قرار گرفتم.
بنده ارتباط خاصی هم با امام خمینی (ره) و آشنایی با بیت ایشان داشتم. آنگونه که به بنده گفتند، دو نفر من را برای سفارت ایران در سوریه پیشنهاد دادند که بنده هم اطلاع نداشتم. یکی از آنان دکتر روحانی بود که در حزب جمهوری اسلامی و در کمیسیون دفاع مجلس شورای اسلامی بود. فرد دیگر مرحوم شریعتی بود که از اعضای دفتر امام خمینی (ره) بود. ایشان با حاج احمدآقا، آیتالله توسلی و آقای رسولی ارتباط خوبی داشتند. از این رو بیت امام از این موضوع اطلاع داشت.
دو نفر من را برای سفارت ایران در سوریه پیشنهاد دادند که بنده هم اطلاع نداشتم. یکی از آنان دکتر روحانی بود که در حزب جمهوری اسلامی و در کمیسیون دفاع مجلس شورای اسلامی بود. فرد دیگر مرحوم شریعتی بود که از اعضای دفتر امام خمینی (ره) بود
به هر حال این پیشنهادات موجب شد تا بنده به عنوان سفیر ایران در سوریه معرفی شوم. دلیلش هم این بود که بنده هم قبلاً در سوریه و لبنان بودم، هم اینکه به زبان عربی آشنا بودم و هم اینکه مواضع سیاسی روشنی داشتم و نسبت به موضوع دفاع مقدس و مقابله با صدام اهتمام داشتم. ناگفته نماند که بنده مدتی مدیر رادیو عربی در تهران بودم. مرحوم آقای فردوسیپور نیز با بنده آشنایی داشت و ممکن است در انتخاب بنده به عنوان سفیر نقش داشته باشد.
زمانی که آقای دکتر ولایتی پیشنهاد سفارت ایران در سوریه را با من مطرح کردند، گفتم چون من در پشتیبانی از جبههها و دفاع مقدس نقش دارم، اگر بر من واجب نشود، نمیتوانم بپذیرم و ترجیح میدهم در ایران بمانم. ضمن اینکه خودم نسبت به برخی از ائمه جمعه و مسئولان انتقاد داشتم که دفاع را جدی نمیگیرند.
در روز 14 فروردین سال 65، جلسهای با حضور رئیسجمهور، رئیس مجلس شورای اسلامی، رئیس دیوان عالی قضایی کشور، نخستوزیر، ائمهجمعه، استانداران و برخی از فرماندهان نظامی در ریاستجمهوری برگزار شد. من در آن جلسه به عنوان دومین نفر با موضوع اهمیت دفاع از جبههها، سخنرانی کردم.
در آن جلسه مقرر شد، کمیتهای متشکل از 2 امام جمعه، 2 استاندار و 2 فرمانده برای پشتیبانی از جبههها تشکیل شود. بنده و آیتالله موسوی جزایری نماینده ولیفقیه در استان خوزستان، نمایندههای ائمه جمعه در این کمیته بودیم. البته در آنجا گفتم که بنده برای سفارت ایران در سوریه مطرح شدهام و نمیتوانم عضو این کمیته باشم، اما گفتند هر مسئولیتی که داری در این کمیته هم باش.
پس از ملاقات با دکتر ولایتی، خدمت آیتالله خامنهای رئیسجمهور وقت رفتم. ایشان توصیههایی نسبت به سوریه مطرح کردند و این اولین دیدار رسمی بنده با ایشان بود. البته پیش از آن در همایشها، رفت و آمدهایی داشتیم و بنده نیز نسبت به ایشان ارادت داشتم. ایشان نیز نسبت به بند لطف داشتند.
در آن جلسه خدمت ایشان مطرح کردم که به دلیل موضوع دفاع مقدس و پشتیبانی از جبههها باید ببینم که وظیفهام چیست و آیا در این شرایط بر من واجب است که به سوریه بروم یا خیر. ایشان بزرگواری فرمودند و به بنده نگفتند که واجب است به سوریه بروم. اگر میگفتند، میپذیرفتم. به هرحال من به نحوی نظرات دیگر را جویا شدم و به من گفتند که واجب است به سوریه بروم.
ـــ معمول است که سفرا پیش از اعزام، با رئیسجمهور دیدار داشته باشند و توصیههای لازم را دریافت کنند. شما پیش از اعزام به سوریه با توجه به اینکه سوریه حامی ایران در جنگ با عراق بود، چه سفارشهایی از آیتالله خامنهای رئیس جمهور وقت و مقامات نظام دریافت کردید؟
ـــ جلسهای که به آن اشاره کردم و شرح دادم، مربوط به روزهای پایانی سال 1364 است. در روزهای نخست سال 65 نیز که آن جلسه در ریاستجمهوری برگزار شد، منتظر بودم تا آگرمان (موافقت دولتی با سفارت شخصی از طرف دولت دیگر) را دریافت کنم و به سوریه بروم. در نهایت بنده در روز 2 اردیبهشت به عنوان سفیر وارد دمشق شدم.
ملاقات بنده با رئیسجمهور پیش از سفر به سوریه تنها همان دیدار بود که ایشان نسبت به اهمیت سوریه توضیحاتی دادند. ایشان نیز نسبت به آشنایی بنده با مسائل سوریه و منطقه متوجه بودند.
البته دیدار دیگری هم با آقای ولایتی داشتم که ایشان در آن دیدار در مورد ویژگیهای سوریه توضیحاتی دادند که به یاد ندارم. پس از آن جلساتی با معاونتهای وزارت خارجه از جمله مرحوم شیخالاسلام معاون سیاسی، معاون فرهنگی و معاون اداری – مالی داشتم. مهمترین جلسه با مرحوم شیخالاسلام بود. ایشان، 10 رئیسِ اداره داشتند که یکی از آنان آقای سرمدی قائم مقام کنونی وزیر امور خارجه بود.
آقای ولایتی به بنده گفتند که شما زیاد به کارهای اداری، کاری ندارید. معمول بود که سفیر پیش از اعزام، به مدت دو سه ماه آموزشهای لازم را بگذراند و دفتر را تحویل بگیرد، اما من مستقیم از محراب به سفارتخانه رفتم (با خنده). البته چند پرونده را مطالعه و با برخی از سیاسیون نیز گفتگو کردم.
ـــ سوریه یکی از دو کشور حامی ایران در جنگ با عراق بود. به نظر شما چرا سوریه که یک کشور عربی بود، در کنار دیگر کشورهای عربی، در جریان دفاع مقدس، از صدام پشتیبانی نکرد؟
ـــ اساس اهمیت سوریه، همین موضوع است. البته دو کشور نبودند و سه کشور بودند. از ابتدای آغاز جنگ تحمیلی جبههای از پشتیبانان صدام به وجود آمد. کشورهای عربی در شکلگیری این جبهه نقش مهمی داشتند. عربستان، امارات، قطر، بحرین، عمان و... به دلیل ترس از صدام در کنار او ایستادند.
عربستان پس از جنگ اعلام کرد که 24 میلیارد دلار به عراق کمک کرده است. البته من این رقم را دروغ میدانم، چرا که بسیار بیشتر از اینهاست. کویت هم اعلام کرد که 19 میلیارد دلار به صدام کمک کرده است. امارات نیز اعلام کرد که حدود 21 میلیارد دلار به رژیم بعث عراق کمک کرده است.
برخی از کشورها همچون مصر و اردن نیز به دلیل موضعگیری که از ابتدا نسبت به انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی داشتند از صدام حمایت کردند. ملک حسین پادشاه اردن به دلیل اینکه شاه را از کشور بیرون کرده بودیم، به پر قبایش بر خورده بود. ملک حسین آمریکایی و انگلیسی بود. مصر نیز به دلیل موضعگیریهایی که ایران نسبت به ماجرای کمپ دیوید و مصر داشت، تمام قد در کنار صدام ایستاده بود. یمن آن روز نیز در کنار اینها ایستاده بود.
صدام تلاش میکرد جنگ را به جنگ عربی – فارسی تعبیر کند و این موضوع را به کشورهای عربی القا میکرد که برای دفاع از کشورهای عربی این جنگ را آغاز کرده است. صدام پیش غربیها نیز اینگونه ادعا میکرد که در دفاع از آنان در برابر ایران ایستاده است تا مانع از صدور انقلاب اسلامی بشود. به هرحال صدام به دنبال شکلگیری جبهه عربی بود.
شکستن جبهه عربی برای ایران بسیار مهم بود. از این رو ایران تلاش داشت، جنگ تحمیلی، عربی – فارسی تقلیل نشود و به جنگ نظام جمهوری اسلامی با مخالفانش تغییر یابد. آنان در حالی تلاش داشتند جنگ را به عربی – فارسی القا کنند که عربستان، ملک حسین و مصر بهترین ارتباط را با شاه داشتند، پس جبهه ایجاد شده به دلیل فارسیگری نبود، بلکه به دلیل به وجود آمدن نظام جمهوری اسلامی بود.
امام خمینی (ره)، نظام جمهوری اسلامی و آیتالله خامنهای رئیسجمهور وقت تلاش مهمی در شکستن جبهه صدام علیه ایران داشتند. آیتالله خامنهای با ارتباطگیری با کشورهای مختلف، موضعگیری و حضور در کنفرانسها و همایشها نقش مهمی در این رابطه داشتند.
در میان کشورهای عربی، سه کشور سوریه، لیبی و الجزایر در کنار ما ایستادند. الجزایر به دلیل اینکه معاهده 1975 در آن کشور منعقد شده بود، به عنوان شاهد و دفاع از کشورش، در کنار ایران ایستاد و تا پایان جنگ در کنار ایران بود، اما نقش بسیار کمرنگی داشت. چهار پنج سال که از جنگ گذشت، ایستادگی الجزایر نمود خیلی کمی پیدا کرد. البته چیزی هم نداشت که به ما بدهد.
** ایستادگی سوریه در کنار ایران در جنگ بخاطر وجود "حافظ اسد" بود
لیبی نیز به مدت 5 سال در کنار ما ایستاد. پس از آن کنار کشید. تنها کشوری که تا پایان پررنگ در کنار ماند، سوریه بود. اگر سوریه در کنار ما ایستاد، تنها به دلیل خود "حافظ اسد" بود.
در جنگ سال 1967 (جنگ شش روزه اعراب با اسرائیل)، مصر، سوریه و عراق در کنار یکدیگر بودند. البته در آن زمان، هنوز حزب بعث و صدام در عراق روی کار نیامده بود. بعدها در سوریه و عراق، حزب بعث قدرت گرفتند. رئیس حزب بعث، "میشل عفلق" بود.
سوریه از نظر افکار عمومی، سیاستهای حکومتی و حزبی، عِرق عربیگری و پشتیبانی ظاهری که از سوی بلوک شرق و شوروی میشد با عراق مشترک بود؛ اما در کنار ایران ایستاد. این اتفاق فقط به دلیل خود حافظ اسد بود و این معجزه بود. من تاکید دارم که ایستادگی سوریه در کنار ایران از گذشته تاکنون، به دلیل ابتکار و اثرگذاری "حافظ اسد" بود.
ـــ از قول بشار اسد هم نقل شده که به توصیه پدرش در کنار ایران ماند. به نظر شما حافظ اسد به چه دلیل یا دلایلی از جمهوری اسلامی ایران در دوران جنگ تحمیلی حمایت کرد؟
ـــ آنچه که موجب همراهی سوریه با ایران شد، سیاستگذاری، مدیریت و اندیشههای امام خمینی(ره) بود. امام در این رابطه نقش موثری داشتند. از نظر اجرایی نیز پرونده سوریه از ابتدا تحت مدیریت آیتالله خامنهای رئیسجمهور وقت بود.
اما تصمیم حافظ اسد چند دلیل دارد. یکی از دلایل، باورها و اعتقادات حافظ اسد است. حافظ اسد علوی مذهب بود و به تعبیر خودش علوی، شیعه بود. این موضوع موجب نزدیکی حافظ اسد به ایران شد.
این موضوع به دلیل ارتباطاتی بود که از قبل با ایشان وجود داشت. امام موسی صدر که به عنوان رئیس مجلس اعلای شیعیان لبنان شناخته میشد و در درگیریهای داخل لبنان، فعالیتهایی داشت با حافظ اسد ارتباطات خوبی داشت و از این ارتباطات برای علویون، بهره میبرد. شهید آیتالله سید محمدباقر صدر نیز با حافظ اسد ارتباطاتی داشت. افراد دیگری هم با حافظ اسد ارتباط داشتند که نشان دهنده زمینه گرایش اسد به مذهب تشیع است.
یکی از مشکلاتی که حافظ اسد داشت تا در کنار ما بایستد، نگرانی از قطع کمکهای عربی بود که به او میشد. عراق، عربستان، امارات و... سالیانه به عنوان دفاع سوریه در برابر اسرائیل به آن کشور کمک میکردند.
سوریه پیش از آنکه انقلاب اسلامی به پیروزی برسد، مواضعی در خصوص مقاومت و مقابله با اسرائیل داشت. حافظ اسد در جنگ 6 روزه از فرماندهان ارتش سوریه بود. در سال 1973 که دیگر حافظ اسد رئیسجمهور بود، سوریه نقش مهم و موثری در جنگ با اسرائیل ایفا کرد و توانست ضرب شست خوبی را نشان بدهد. به یاد دارم که آن روزها در روزنامهها نوشتند که سوریها توانستند، حدود 90 هواپیمای اسرائیلی را هدف قرار دهند. سوریها در سال 73 توانستند زمینهای قنیطره را هم بازپس بگیرند پس حافظ اسد کسی بود که از نظر سیاست نظامی در برابر اسرائیل ایستاده و معتقد به آزادی فلسطین بود. او همچنین اعتقاد داشت که در سال 67 خیانت صورت گرفته است.
اعراب موظف بودند که در مقابله با اسرائیل از یکدیگر حمایت کنند. از این رو یکی از مشکلاتی که حافظ اسد داشت تا در کنار ما بایستد، نگرانی از قطع کمکهای عربی بود که به او میشد. عراق، عربستان، امارات و... سالیانه به عنوان دفاع سوریه در برابر اسرائیل به آن کشور کمک میکردند. یکی از آن کمکها، خط لوله نفتی بود که از عراق به اروپا میرفت و از سوریه میگذشت. طبق قرارداد عراق، 30درصد نفت را به سوریه میدهد تا بتواند 70درصد دیگر را صادر کند.
** حافظ اسد خط مقدم مقابله با آمریکا بود
مقابله سوریه با اسرائیل، اگر به درستی شکافته شود، مقابله با آمریکاست. حافظ اسد در خط مقدم مقابله با آمریکا بود؛ اگرچه درگیری مستقیم نداشت. حافظ اسد از روزی که روی کار آمد، طرفدار آمریکا نبود و با آمریکاییها ارتباط خوبی نداشت. از این رو با هر کسی که با آمریکا ارتباط داشت از جمله شاه، ارتباط خوبی برقرار نکرد و ارتباط ایران و سوریه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی بسیار بد بود.
حافظ اسد با امام خمینی دیداری نداشت، اما خود حافظ اسد به من گفت زمانی که امام خمینی مجبور به ترک عراق شدند و ایشان را به کویت راه ندادند، من پیغام دادم که سوریه پذیرای شماست
من قبل از سال 1970 در سوریه و لبنان بودم. آن هنگام در مرز سوریه، سوریها به ما اجازه ورود نمیدادند و به ما میگفتند شما یهودی هستید. ما با آنان بحث میکردیم که ما معارض (مخالف) حکومت ایران و طرفدار امام خمینی (ره) هستیم و دیدگاه حکومت را قبول نداریم. به طور مفصل به آنان توضیح میدادیم که مخالف و مقابل اسرائیل هستیم و طرفدار فلسطین و آزادسازی آن میباشیم.
همچنین سوریها از نظر سیاست اقتصادی، اشتراکی بودند؛ بدین معنا که آنها مالکیتهای بزرگ را الغا کرده بودند. تفاوت حزب بعث با چپها این بود که حزب بعث تنها مالکیتهای بزرگ را الغا کرده بود، اما آنان تمامی مالکیتها را لغو کرده بودند.
موضوع دیگر نیز این بود که حافظ اسد و جمال عبدالناصر معتقد بودند که ما باید با کشورهای عربی، اتحاد عربی ایجاد کنیم. شعارشان هم این بود: "وحدة، حریة، عربیة".
حافظ اسد پیش از پیروزی انقلاب، خدمتی که به انقلاب اسلامی در برابر شاه داشت، این بود که اجازه آموزش دیدن مجاهدان و مبارزان ایرانی را در سوریه داد. حافظ اسد با اسم بردن از افرادی به من گفت اینها که آمدند، به فلسطینیها که در سوریه اردوگاه داشتند، سپردیم تا آموزششان بدهند. شهید محمدمنتظری و دیگران در فلسطین آموزش نظامی دیدند.
حافظ اسد با امام خمینی دیداری نداشت، اما خود حافظ اسد به من گفت زمانی که امام خمینی مجبور به ترک عراق شدند و ایشان را به کویت راه ندادند، من پیغام دادم که سوریه پذیرای شماست اما مثل اینکه ویزای فرانسه زودتر آماده شد و به آنجا رفتند. وقتی که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، کشورها در حال تصمیمگیری بودند که چه موضعی در برابر حکومت جدید ایران داشته باشند.
حافظ اسد به من گفت وقتی انقلاب اسلامی پیروز شد، ما در سوریه با مشارکت تمامی احزاب، جبهه مشترک حزبی تشکیل دادیم. تصمیمگیریهای کلی با نظر حزب و شورای مرکزی که خود رئیس آن بود، انجام میگرفت. سپس دولت آن تصمیمات را اجرا میکرد. به قول خودش، او موضوع انقلاب اسلامی را با رفیقانش مطرح کرد. او به آنها گفت که ما در حزب سه اصل اساسی داریم و مبارزه با امپریالیسم، وحدت عربی و موضوع اشتراکی سه اصل اساسی حزب است. آیتالله خمینی نیز همینها را مطرح کرده است. او در قالب حکومت اسلامی مطرح کرده و ما در حکومت حزبی و به عنوان حزب مطرح کردهایم. اصول انقلاب اسلامی، مبارزه با آمریکا و امپریالیسم، وحدت که ما عربی میگوییم، او به وحدت اسلامی معتقد است و رسیدگی به محرومان و عدالت اسلامی که ما آن را اشتراکی نام گذاشتهایم. از این رو ما از نظر هدف و رسالت یکی هستیم. در نتیجه حزب رای داد که ما با حکومت جدید در ایران ارتباط برقرار کنیم و هیاتی را به ریاست معاون اولم به تهران فرستادم.
** حافظ اسد میگفت صدام را نصیحت کردم به ایران حمله نکند
همه اینها موجب شد تا سوریه به ایران تمایل پیدا کند و در کنار ایران بایستد. حافظ اسد گفت وقتی که صدام میخواست جنگ را آغاز کند، صدام را نصیحت کردم. به او گفتم "این کار را نکن. اکنون ما همه در برابر آمریکا هستیم، ایشان (امام خمینی) آمده و جبهه ما قوی میشود. از این رو ما مقابل اسرائیل و آمریکا میتوانیم، قویتر بایستیم." آن زمان هنوز مشخص نشده بود که سیاستهای صدام چیست. او گفت "صدام زیر بار این حرف نرفت و گفت همه باید کنار من بایستند. من به او گفتم، کنار تو نمیایستم."
به همین دلیل در کنار صدام نایستاد و نه تنها از صدام حمایت نکرد، بلکه از ایران حمایت کرد. او میگفت "صدام از من خواست اگر از من حمایت نمیکنی، پس از ایران هم حمایت نکن که این را هم قبول نکردم." حافظ اسد در کنار ایران ایستاد، ارتباطش را با ایران حفظ کرد و آن جبهه عربی را شکست.
یک بار همراه با فاروق الشرع وزیر خارجه وقت سوریه، خدمت آیتالله خامنهای رئیسجمهور وقت بودیم. آیتالله خامنهای فرمودند "هر بار که کنفرانسی تشکیل میشود، هر کجا که حافظ اسد باشد، ما مطمئنیم که از ما دفاع خواهد کرد."
حافظ اسد و معاونش در جلسات در مقابل صدام میایستادند و حتی گاهی به دعوا کشیده میشد. حافظ اسد همواره در برابر صدام ایستادگی و از مواضع جمهوری اسلامی ایران حمایت میکرد.
** کمک نفتی به حافظ اسد به خاطر مردانگی او در طول جنگ تحمیلی بود
حافظ اسد با وجود اینکه حمایتهای کشورهای عربی از او قطع شد، در کنار ایران ماند. اگر جمهوری اسلامی ایران در شرایطی که در جنگ بود، به فرمان امام خمینی (ره) در آن روز به سوریه کمک نفتی کرد، در مقابل مردانگی بود که انجام داد. سوریه علیرغم اینکه به پول خط نفت عراق احتیاج داشت، اما آن را قطع کرد تا به عراق ضربه بزند و از آن سی درصد سهم خودش هم چشمپوشی کرد.
صدام چندین بار در جلسات به سران کشورهای عربی گفت که سوریه به پول احتیاجی ندارد، اگر نیاز داشت، خط لوله ما را قطع نمیکرد.
مقام معظم رهبری به طور رسمی به بشار اسد پیام دادند که ما از تو حمایت میکنیم. حافظ اسد هم بارها به من میگفت رفیق حریری و یک هیئتی خواستند بیایند با من ملاقات کنند اما وی گفت نسبت به غیر ایران هرچه میخواهید حرف بزنید.
بسیاری که به عقیده من عقلشان ناقص و فهمشان درست نبود، گمان میکردند و تحلیلشان این بود که حافظ اسد چون به نفت ایران احتیاج دارد در کنار ایران ایستاده است. آنان (تحلیلگران عربی و غربی) میگفتند که حافظ اسد به دلیل مقابله با صدام، با ایران همکاری میکند و با پایان یافتن جنگ، این همراهی به پایان میرسد یا کمتر میشود؛ اما همگان دیدند که با پایان یافتن جنگ، نه تنها ارتباط ایران با سوریه قطع نشد، بلکه قویتر و مستحکمتر شد. ارتباطات در سطحی بود که امکان تقلیل آن دیگر وجود نداشت؛ به خصوص در موضوع مقاومت و حمایت از فلسطین. سوریه و ایران در موضوع مقاومت با یکدیگر در کنار حزبالله قرار گرفتند و جبهه قویای شکل گرفت. هر کس در هر کجا میخواست با حافظ اسد در مورد کمتر کردن ارتباطات صحبت کند، حافظ اسد اصلاً به حرفهایش گوش نمیداد.
ـــ زمانی که آیتالله خامنهای رئیسجمهور بودند پیامهای زیادی با حافظ اسد مکاتبه میکردند که سابقه نداشت که یک رئیسجمهور در این حد پیام مبادله کند. محتوای این پیامها چه بود؟
ـــ این چیزی نیست که بتوان در این فرصت با جزئیات بازگو کرد. بههرحال دو کشوری که با هم ارتباطات خوب و اهداف مشترک دارند، بسیار باید با همدیگر ارتباطات نزدیکی داشته باشند و پیام شفاهی و کتبی مبادله کنند که باید در یک فرصت مناسب صحبت کنیم. در همین حد میگویم که وقتی که مسئله مشکلات حزبالله و حرکة الامل پیش آمد و تصمیم گرفته شد که رؤسای جمهور دو کشور ایران و سوریه قرار گذاشتند این مشکل را حل کنند، کمیتهای تعیین شد که من به عنوان نماینده ایران و تیمسار قاضی کنعان به عنوان نماینده حافظ اسد مسئول کمیته صلح امل و حزبالله شدیم که بحمدالله به نتیجه رسید.
اینها پیامهایی بود که بینشان رد و بدل میشد و در زمان بشار اسد هم همینطور است. مقام معظم رهبری به طور رسمی به بشار اسد پیام دادند که ما از تو حمایت میکنیم. حافظ اسد هم بارها به من میگفت رفیق حریری و یک هیئتی خواستند بیایند با من ملاقات کنند اما وی گفت نسبت به غیر ایران هرچه میخواهید حرف بزنید. حتی به آمریکاییها هم گفته بود چیزی راجع به ایران نگویید. اکنون در زمان بشار الاسد هم سطح ارتباطات بسیار گسترده شده است.
ـــ گفته میشود حافظ اسد در پایان جنگ دیدارهایی با صدام حسین داشت که منجر به توافقهایی شد و در نتیجه حمایت خود را از ایران کاهش داد.
ـــ خیر، دروغ است. این ملاقاتها یا صورت نگرفته بود یا به نتیجه نرسیده بود. اکثر این حرف ها درباره ملاقاتها دروغ بود که سر فرصت خواهم گفت؛ چون جزئیات ملاقاتها را به من میگفتند که چه شده است.
...........................
پایان پیام/ 268