به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) - ابنا / سرویس سیاسی:
روز ششم تیرماه مصادف با سالروز ترور نافرجام آیت الله «سید علی خامنه ای» در مسجد ابوذر تهران است. در این ترور، یک بمب درست یک روز پیش از حادثه هفتم تیر هنگام سخنرانی مقام معظم رهبری - که در آن زمان نماینده مجلس شورای اسلامی، امام جمعه تهران و نماینده امام خمینی(ره) در شورایعالی دفاع بودند - منفجر شد و ایشان را بسختی مجروح کرد.
درباره اینکه چه کسی مقام معظم رهبری را ترور کرد؟" نظراتو یافته های مختلفی وجود دارد. گاهی از «محمدجواد قدیری مدرس» عضو سازمان مجاهدین خلق (منافقین) و گاه از «مسعود تقیزاده» عضو گروهک فرقان از عامل این ترور یاد می شود.
در سی و نهمین سالگرد این ترور ناجوانمردانه و نافرجام، گزارشی در این زمینه بخوانید:
* نحوه ترور در مسجد ابوذر
چهار پنج روز از عزل «ابوالحسن بنی صدر» میگذشت. جنگ با رژیم صدام و شورش منافقین بعد از اعلام جنگ مسلحانه با جمهوری اسلامی، بحث داغ محافل بود.
جمعه پنجم تیرماه 1360، روز برگزاری انتخابات میاندورهای مجلس شورای اسلامی در 19 شهر کشور بود. حضرت آیت الله خامنه ای در خطبههای نماز جمعه با تحلیل عملکرد سازمان، با ذکر اینکه "من سوابق و ضعفهای آنها را میدانم و خود آنها هم میدانند که ما به خوبی آنها را میشناسیم" خطاب به سران آنان گفتند:"خودتان را در تاریخ رسوا کردید و حرفهای [قبلی] خود را تخطئه نمودید… شما ای مجاهدین خلق! مقابله خود را با دولت و حکومت اسلامی، به حساب مقابله با ارتجاع میگذارید. ارتجاع با منطق اسلام یا منطق کمونیسم؟ ارتجاع در منطق اسلام یعنی ارتداد و شماها هستید که مرتجعید".
آیتالله خامنهای که از جبهه جنگ با رژیم بعثی عراق برگشته بود فردای آن روز خدمت امام خمینی(ره) رسیدند و بعد از دیدار، طبق برنامهی شنبهها، عازم یکی از مساجد جنوب شهر برای سخنرانی شدند.
خودرو حامل آیتالله خامنهای که از جماران حرکت میکرد، آن روز مهمان ویژهای داشت؛ خلبان شهید «عباس بابایی» که میخواست درد دلهایش را با نماینده امام در شورای عالی دفاع در میان بگذارد. آنها نیم ساعت زودتر از اذان ظهر به مسجد ابوذر رسیدند و گفتوگوشان را در همان مسجد ادامه دادند.
نماز تمام شد. آیت الله خامنه ای رفتند پشت تریبون. نمازگزاران همانطور منظم در صفوف نماز نشسته بودند. کاغذ پرسشهای مردم را به سخنران میدادند، اگرچه بعضی از پرسشها تند و حتی گاهی بیربط بود. ضد انقلاب در جامعه شایعات زیادی علیه شهید بهشتی و رهبران حزب جمهوری ساخته بود؛ لذا برخی سؤالات جلسه تند و گزنده بود.
آقا در سخنرانی مقدمهای چیدند تا به اینجا رسیدند که: "امروز شایعات فراوانی بین مردم پخش شده و من میخواهم به بخشی از آنها پاسخ بدهم".
بین جمعیت، جوانی با قد متوسط و موهای فری و کت و پیراهن چهارخانه و صورتی با تهریش مختصر - که آن روزها کلیشه چهره و تیپ خیلی از جوانها بود - خودش را رساند به تریبون و ضبط صوتی را گذاشت روی میز، درست مقابل قلب سخنران.
مدت زیادی نگذشت که بلندگو شروع کرد به سوت کشیدن. آقا برگشتند به سمت پشت منبر و گفتند: "این بلندگو را تنظیم کنید، یا اصلاً خاموش کنید".
بعد خودشان را به سمت چپ کشیدند و همزمان از میکروفون و ضبط روی میز فاصله گرفتند تا شاید صدا درست شود؛ و اینگونه به صحبت ادامه دادند: "در زمان امیرالمؤمنین، زن در همه جوامع بشری - نه فقط در میان عربها - مظلوم بود. نه میگذاشتند درس بخواند، نه میگذاشتند در اجتماع وارد بشود و در مسائل سیاسی تبحر پیدا بکند، نه ممکن بود در میدانهای..." که ناگهان صدای انفجار مهیبی برخاست!
یکی از محافظین آیت الله خامنهای وقایع پس از انفجار را اینگونه بیان می کند:
"هر طور بود راه را باز کردیم و خودم برگشتم پشت تریبون. ضبط صوت مثل یک دفتر 40 برگ از وسط باز شده بود. با ماژیک قرمز روی جداره داخلیاش نوشته بودند: "اولین عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی". به هر ترتیبی بود آقا را سوار ماشین کردیم. یک بلیزر سفید. با سرعت از بین جمعیت کنده شدیم و راه افتادیم. توی راه یک لحظه آقا به هوش آمدند. نگاهی به چهره من کردند و از هوش رفتند. بعدها پرسیدم آن لحظه چه چیزی احساس کردین، گفتند: دو چیز! یکی اینکه ماشین داشت پرواز می کرد و دیگر اینکه سرم روی پای کسی بود...".
در اولین درمانگاه سر راه دکتری نبض پیکر غرق خون آقای خامنه ای را گرفت و گفت دیر شده و کار از کار گذشته است. پرستاری جلو آمد و گفت: "ببرینش بیمارستان بهارلو؛ پل جوادیه"!
در بیمارستان بهارلو آقا را به اتاق عمل بردند؛ جراحت خیلی سنگین بود. سمت راست بدن پر از ترکش و قطعات ضیط صوت بود. حتی یکی از ترکش ها زیر گلوی آقا جا خوش کرده بود. قسمتی از سینه ایشان کاملا سوخته بود! یکی دو تا از دنده هایشان هم شکسته بود. دست راست ایشان هم عملاً از کار افتاده و از شدت ضربه ورم کرده بود. استخوان های کتف و سینه آقا کاملاً دیده می شد. 37 واحد خونی و فرآورده های خونی به آقا زده بودند که خود این تعداد، واکنش های انعقادی را مختل میکرد... دو سه بار نبض آقا افتاد و پزشکان چند بار مجبور شدندم پانسمان را باز و دوباره رگ ها را مسدود کنند...".
پس از اقدامات اولیه آیت الله خامنه ای به بیمارستان قلب منتقل شدند و با اقدامات پزشکی و عمل های جراحی، به طرز معجزه آسایی از مرگ نجات یافتند.
* آسیب مقام معظم رهبری از آن حادثه
فردای آن روز و با انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی - که به شهادت آیت الله دکتر «بهشتی» و بیش از 70 نفر از مدیران ارشد نظام جمهوری اسلامی ایران منجر شد - جنگ مسلحانه منافقین با مردم انقلابی وارد فاز شدیدتری گشت. آن حادثه و نیز پیش زمینه هایی که در بالا گذشت، باعث شد که در ابتدا سوء قصد به آیت الله خامنهای از ترورهای سازمان مجاهدین خلق محسوب شود؛ اما شواهد نشان می دهد که عملیات مهم منافقین برای روز هفتم تیر طراحی شده بود، نه ششم تیر.
روز هفتم تیر جلسات یکشنبه های حزب جمهوری اسلامی برگزار می شد و منافقین می خواستند با انفجار در محل آن جلسه، بخش زیادی از مسئولین مهم کشور - و در رأس آنان حضرات آیات بهشتی، خامنه ای و هاشمی رفسنجانی - را از بین ببرند. اما اتفاق ششم تیر اجازه نداد آیت الله خامنه ای به جلسه فردایش برسد؛ همانطور که جلسه همزمان با حاج «سید احمد خمینی»، مانع از حضور آیت الله هاشمی رفسنجانی در جلسه حزب شد.
براساس اخبار منتشره در همان زمان، رهبر انقلاب در این ترور "از نقطه بالای کتف راست و بالای ران سمت راست" مجروح شده، "عروق و اعصاب ناحیه راست سینه" قطع شده و "استخوان ترقوه" ایشان شکسته بود. همچنین، "قطع چند رگ و عصب" دست راست ایشان را برای همیشه دچار مشکل حرکتی کرد.
اما این رخداد تلخ، ثمره ای شیرین نیز داشت؛ و آن، عدم حضور آیت الله خامنه ای در جلسه حزب جمهوری اسلامی و حفظ ایشان به عنوان "ذخیره الهی" برای سالهای بعد از امام(ره) بود.
* فرقان یا منافقین؛ کدامیک مسئول حادثه 6 تیر بود؟
اما می رسیم به پرسش اصلی این گزارش: در پشت پرده این ترور چه گروهی حضور داشته؟ و عامل این اقدام چه کسی بوده است؟
در حالی که معاون وقت دادستانی انقلاب عامل این اقدام را «محمدجواد قدیری مدرس» از اعضای سازمان مجاهدین خلق (منافقین) معرفی کرد، روایت صحیح تر این است که بازماندگان گروه فرقان مرتکب این جنایت شدند.
همانطور که در بالا خواندید، در داخل ضبط صوت حامل بمب نوشته شده بود: "اولین عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی". البته رهبر اعضای اصلی گروه فرقان پس از ترورهای سال 1358 دستگیر و اعدام شده بودند، اما برخی از پیروان آنها گروهی با نام "رهروان فرقان" را تأسیس و گفته می شود که برخی افراد مانند آیت الله شیخ «قاسم اسلامی» را نیز ترور کردند. مطابق اسناد مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ترور ششم تیر هم کار بازماندگان گروه فرقان بود و عامل اصلی آن نیز «مسعود تقی زاده» نام داشت.
* محمدجواد قدیری مدرس کیست؟
محمدجواد قدیری تحصیلکرده دانشگاه صنعنی شریف، دارای سابقه تشکیلاتی کار با سازمان مجاهدین خلق (منافقین) از قبل از انقلاب و هم بند با «مسعود رجوی» در زندان پهلوی بوده است. وی از اعضای قدیمی و مهم سازمان و نفوذی آن در کمیته انقلاب اسلامی مستقر در "اداره دوم ارتش" بود.
وی که شوهر اول «زهره عطریانفر» بود، بعد از ترور نافرجام آیت الله خامنه ای در سال 1360 متواری شد و از کشور گریخت. وی همچنین در سرقت اسناد مربوط به کودتای نوژه نیز دست داشته است.
در سال 1364، نام قدیری در لیست شورای مرکزی سازمان مجاهدین خلق به عنوان مرکزیت درج گردید. او تا چند سال پیش نیز عضو ارشد گروهک منافقین بود و در برنامه های رسانه ای شبکه های ماهواره ای این گروهک شرکت می کرد.
لازم به ذکر است که قدیری به چند نام شناخته می شود؛ از جمله «محمد جواد قدیری کفرانی».
* مسعود تقی زاده که بود؟
در شهریور 1360 نیروهای دادستانی انقلاب توانستند ردهایی از گروه "رهروان فرقان" را در مشهد بیابند و دو نفر به نامهای «محمد متحدی» و «مسعود تقی زاده» به عنوان عوامل بمبگذاری مسجد ابوذر دستگیر شدند.
مسعود تقیزاده در طول بازجوییها به تفصیل سخن گفت؛ اما محمد متحدی به جز چند خط سخنی نگفت و در دادگاه نیز حاضر به دفاع از خود نشد.
تقی زاده در اعترافاتش درباره نحوه ترور حضرت آیتالله خامنهای در ششم تیر 1360 در مسجد ابوذر نوشت:
"طرح استفاده از ضبط صوت برای عملیات از قبل توسط مهدی [محمد متحدی] مطرح شده بود، چون من برای یك خبرنگار ژاپنی كار میكردم، از طریق ترمه او و چند بار برای مصاحبه مطبوعاتی پیش بهشتی هم میرفتند و معمولاً خبرنگارها ضبط صوت را روی میز میگذاردند. این فكر به نظر مهدی [محمد متحدی] رسیده بود. این طرح مخصوصاً بعد از عدم موفقیت در كارهای معادیخواه یا موسوی اردبیلی خیلی فكر مهدی را مشغول كرده بود.
یك طرحی را برای من كشیده بود كه از روی آن یكی را درست كنم و آن یك مكعب مستطیل بود كه در آن چند سوراخ به نظر ۹ میلی متری با فواصل مساوی تعبیه شده بود و سپس بعد از تهیه آن كه من به یك تراشكاری دادم و حتی وی مشكوك شده بود و گفته بود كه این برای اسلحه است و من با هزار مكافات و توجیه بالاخره گرفتم و مهدی بعد از چند روز كار روی آن چیزی درست كرده بود؛ به قراری كه چهار تا فشنگ در سوراخها قرا میداد (در هر سوراخ یك عدد) و سپس یك صفحه را كه چهار میخ به آن وصل كرده بود و توسط یك محور وسط این صفحه را به سمت مكعب مستطیل میكشید كه اگر ضامن را كشیده و صفحه را به عقب برده و رها میكردیم، میخها بر روی فشنگها خورده و آنها هم عمل میكردند. البته به نظر درست بود ولی وقتی من و رضا در جاده سولیقون آن را هرچه امتحان كردیم عمل نكرد.
اولین دفعه با ماشین رفتیم، حسین هم بود كه عمل نكرد. وقتی دفعه دوم كه مهدی میگفت حتماً ضامنش را نكشیدهاید، با رضا رفتیم باز هم نتیجه نداد. به این ترتیب مسئله مانده بود تا اینكه مهدی طرحش را تغییر داده و این بار به جای چهار سوراخ یك سوراخ گذاشته بود. قسمتی با قطر بزرگ و این همان طرحی بود كه در ضبط ترور آیتالله خامنهای استفاده شد. البته این را امتحان كرده بودم و خوب هم عمل كرده بود. البته به غیر از من مهدی خودش امتحان كرده بود و این دفعه در انتهای آن سوراخ كه قطرش حدود یك سانتیمتر بود یك سوراخ كه منتهی میشد، آن سیم چاشنی برق از آنجا خارج میشد و سپس مقداری باروت روی چاشنی ریخته و سپس هم تعدادی ساچمه بلبرینگ روی آن ریخته و با یك ... دایرهای پلاستیكی و چسب روی آنها گذاشته و ثابت میكردند!
این ضبط در مرحله اول برای موسوی اردبیلی در نظر گرفته شده بود كه هر شب جمعه در مسجد كنار خانهاش سخنرانی و تفسیر داشت و مهدی به حسن گفته بود كه چون او تفسیر قرآن میكند كار در آن زمان از نظر بیرونی خیلی تبلیغ بدی میشود، به همین دلیل دفعه بعد من رفتم و دیدم كه امكان دارد كه كار با ضبط انجام دهیم، بنابراین برای هفته بعد مهدی ضبط را تهیه كرده بود ولی درست همان هفته وی بنا بر یك عزا یا عیدی به مشهد رفته بود و نشد. تا اینكه مطع شدیم آیتالله خامنهای در یك محل یك برنامه پرسش و پاسخ دارد.
من روز قبل برای شناسایی مسجد رفته و فردایش با ضبط به محل رفتم. قبلاً مهدی آن را با چراغ امتحان میكرد و خوب عمل میكرد ولی روز عمل صبحش كه من چند دفعه آزمایش كردم، متوجه شدم كه زیاد هم قابل اعتماد نیست و با كمی تكان از حالت معمولش بیرون میآید.
دو صفحه از برگه های بازجویی عامل ترور آیت الله خامنه ای
به هر حال من ظهر به مسجد رفتم و دیدم كه یك نماز به امامت خود آیتالله خامنهای خوانده شده. نماز بعدی را هم من شركت كردم و سپس وقتی ایشان برای سخنرانی به پشت میز بزرگی كه قرار داشت رفت، من بعد از یكی دو دقیقه ضبط را به كار انداخته و جلوی ایشان گذاشتم.
البته چون میز بزرگ بود و برای برداشتن كاغذ سؤالها به آن طرف و این طرف خم میشد، من امكان اینكه به هدف بخورد را زیاد نداشتم، و دیگر اینكه چون ترس داشتم قبل از رسیدن نوار به آخر، بمب عمل كند هر چه سریعتر به كناری رفته و جورابهایم را پوشیدم و سپس به توالت رفته و از آنجا خارج شدم و از كوچه پشتی به میدان ابوذر كه فولكس را آنجا گذاشته بودم رفتم و از محل دور شدم".
پس از این بازجوییها و اعترافات متهمین به جرمهای خود، دادگاه انقلاب تهران به ریاست آیتالله محمدی گیلانی، مسعود تقیزاده و محمد متحدی را پس از محاكمه به اعدام محكوم كرد و حكم اعدام در تاریخ 1360/11/18 در محل برگزاری نماز جمعه تبریز به اجرا درآمد.
* روایت آیت الله هاشمی رفسنجانی از هفتم و هشتم تیر
مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی در خاطرات روز یکشنبه هفتم تیر 1360 نوشته است:
"ساعت شش و نیم به بیمارستان قلب رفتم. حال آقای خامنه ای رضایت بخش بود. من را شناختند. کمی راحت شدم... بعدازظهر هم در جلسه شورای مرکزی حزب شرکت کردم. بحث های مهمی در دستور بود. از بیمارستان قلب خواسته بودند برای مشورت راجع به مسائل مربوط به معالجه آقای خامنه ای، کسی از مسئولان به آنجا برود... شب با احمدآقا خمینی در منزل قرار داشتم. به منزل آمدم. آقای موسوی خوئینی ها هم آمد. درباره ریاست جمهوری بحث کردیم. از دفتر امام، آقای صانعی تلفن کرد و خبر داد که در دفتر حزب جمهوری اسلامی، بمبی منفجر شده و عده ای شهید شده اند. وحشت کردیم. جلسه مشترک نمایندگان و مسئولان اجرایی حزب بود.
در تلفن های بعدی اطلاع رسید که بمب در همان سالن در حال سخنرانی آقای بهشتی منفجر شده است. در حالی که نزدیک به یکصد نفر از افراد موثر مملکت حضور داشته اند و ساختمان ویران شده و همگی زیر آوار رفته اند و مشغول بیرون آوردن شهدا و مجروحان هستند. با تلفن ها، خبرها در همه شهر منتشر شد. تا ساعت دو بعداز نیمه شب بیدار ماندم و مرتباً خبر می گرفتم. خبرها وحشتناک بود و حاکی از شهادت دهها نفر و بالاخره خبر شهادت آقای دکتر بهشتی کمرم را شکست گرچه خبرهای ضد و نقیض روزنه ای برای امید باز می گذاشت. فقط چند لحظه ای خوابیدم".
آیت الله هاشمی در خاطرات هشتم تیر هم نوشت:
"قرار شد آقای رجایی برای ریاست جمهوری کاندیدا شود. من پیشنهاد کردم دولت بماند و آقای خامنه ای کاندیدای ریاست جمهوری شوند. امام صلاح ندانستند و معتقد بودند، روحانی نباشد بهتر است. در گذشته هم به همین دلیل نامزد روحانی برای ریاست جمهوری نداشتیم. البته وضع جسمی آقای خامنه ای در اثر سوء قصد هم مانع دیگری بود".
* چرا منافقین مسئولیت حادثه را نپذیرفتند؟
یکی از مسائل عمده درباره انفجار تروریستی مسجد ابوذر و نیز ساختمان حزب جمهوری اسلامی و شهادت شخصیت های برجسته نظام، این است که منافقین (سازمان مجاهدین خلق) هرگز به طور رسمی مسئولیت این انفجارها را برعهده نگرفتند.
دلیل اصلی آن نیز می تواند "فرار از پیامدهای آن در کشورهای غربی و آمریکایی" باشد؛ زیرا در صورت پذیرش این مسئولیت وارد لیست گروه های تروریستی می شدند.
با همه اینها در این سالها، از زبان سران سازمان، آنجا که سازمان مجاهدین میخواهد قدرتنمایی کند و نشان بدهد ما این کار را کردهایم، غیرمستقیم، اما صریح به این عمل اعتراف میکند. مثلاً «سعید شاهسوندی» عضو سابق کمیته مرکزی سازمان مجاهدین میگوید که این انفجار توسط سازمان مجاهدین خلق طراحی و اجرا شده است و او و گروه دیگری که در جریان انجام این عملیات قرار داشتهاند در آن شب بیسیم سپاه را شنود میکردند تا از میزان موفقیت عملیات مطلع شوند.
* افشای اعتراف سرکرده منافقین
بعد از سقوط رژیم بعثی صدام در عراق، نوارهای فیلمبرداری شده از ملاقات ها و مذاکرات فوق سری رجوی با مقامات اطلاعاتی و امنیتی این رژیم کشف و تعدادی از آنها در اروپا منتشر گردید.
ضبط ویدیویی این جلسات و سایر مذاکرات رجوی و مقامات امنیتی رژیم بعث عراق به طور مخفیانه و توسط سرویس اطلاعاتی عراق صورت پذیرفته بود. پس از سقوط صدام و تصرف مراکز اطلاعاتی آن به دست گروهی از مردم و نیروهای مبارز عراقی، این آرشیوهای سرّی نیز کشف شد. بخشی از این نوارها، توسط یک نماینده برجسته پارلمان اروپا به نام «بارونس اِما نیکلسون» از عراق خارج شده و در لندن در اختیار ناشران قرار گرفت.
از جمله این ویدیوها، سی دی تصویری و صوتی و متن مکتوب پنج ملاقات رجوی طی سال های ۱۹۹۱ تا ۲۰۰۱ میلادی با مسؤولان اطلاعاتی عراق بود که در سال ۱۳۸۳ شمسی در قالب یک کتاب به ضمیمه لوح فشرده در لندن انتشار یافت. فیلم تعدادی از این جلسات، بعدها از سیمای جمهوری اسلامی ایران هم پخش شد.
مسعود رجوی در یکی از این ملاقات ها صریحاً در مورد مسئولیت سازمان در انفجار هفتم تیر سخن می گوید. وی در دیداری با سپهبد «طاهر جلیل حبوش» رئیس سازمان کل اطلاعات عراق در سال ۱۹۹۹ میلادی (۱۳۷۸ شمسی) هنگام اشاره به سوابق روابط قبلی خود با آمریکا و فرانسه چنین می گوید: "همانگونه که اطلاع دارید من در سال های ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۶ در پاریس بودم، در آن سال ها ... به ما تروریست نمی گفتند، هر چند که کاخ سفید و کاخ الیزه می دانستند، با کاخ الیزه هم ارتباط داشتیم، می دانستند که چه کسی حزب جمهوری را در ایران منفجر کرد ... آنها می دانستند و خوب هم می دانستند، ولی صفت تروریست هم به ما نزدند."
از این رو این انحراف تاریخی از واقعه به صورت تعمدی صورت گرفته تا منافقین در کشورهای غربی از تعقیب مصون بمانند.
در کنار این می توان از شبهاتی گفت که روز قبل و ساعت های پیش از انفجار حزب جمهوری اسلامی پیش آمده بودند. اینکه برخی از مقامات شب قبل از حادثه به دلایلی معذور برای حضور در جلسه بودند و تعدادی نیز پیش از انفجار مکان حزب را ترک کرده بودند. برخی تعمدا قصد داشتند تا با ایجاد چنین شبهاتی و اتهام زنی به برخی مقامات ارشد کشور، مسیر تحقیقات را منحرف سازند که در نهایت نیز با کشف سرنخ هایی از کلاهی و سازمان مجاهدین، مشخص شد این انفجار با هدایت آنها صورت گرفته است.
* ... سر خُمّ مِی سلامت
پس از انجام چند عمل و تلاش تیم پزشکی و بهبودی نسبی آیتالله خامنهای، از تلویزیون آمدند که گزارش تهیه کنند. یک ساعت معطل شدند تا ایشان به هوش آمدند. خبرنگار پرسید: "حالتان چطور است؟" گفتند: "من بحمد الله حالم خیلی خوب است".
آیتالله خامنهای سپس ضمن اظهار اردات به امام خمینی(ره)، بیت شعری را خطاب به ایشان خواندند که مصرع دم آن این بود: "سر خُمّ مِی سلامت، شکند اگر سبویی".
«سید محمد فصیح الزمان شیرازی» متخلص به «رضوانی» شاعر، خطیب و واعظ اواخر دوره قاجار بود. او در سال 1240 هجری قمری در شهر فسا متولد و در 16 سالگی برای ادامه تحصیل عازم اصفهان شد. سپس به قم رفت و در مدت 10 سال در این شهر به تکمیل علوم عقلی و نقلی پرداخت. تقریباً 30 ساله بود که به تهران آمد و در قامت واعظ و خطیب مشغول به فعالیت شد.
او در تهران به دربار ناصرالدین شاه راه یافت و از او لقب «فصیح الزمان» دریافت کرد. فصیح الزمان سالهای متمادی در تهران منبر میرفت که بسیار با استقبال روبرو میشد و بسیاری از خواص و عوام برای شنیدن اشعار نغز و گفتار اثرگذارش پای وعظ او مینشستند.
وی در سال 1324 ق. در تهران درگذشت و در ابن بابویه به خاک سپرده شد. دیوان اشعار او مشتمل بر غزلیات، قصاید، قطعه و رباعی است که به کوشش سید هادی حائری شیرازی به چاپ رسیده است.
مصراعی که آیتالله خامنهای خطاب به امام(ره) خواندند، بخشی از غزلی زیبا از فصیحالزمان است که ردپای تأثیرپذیری شاعر از عاشقانههای سبک عراقی، به خصوص «سعدی»، در آن پیداست:
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
به کسی جمال خود را ننمودهای و بینم
همه جا به هر زبانی، بوَد از تو گفتوگویی
غم و درد و رنج و محنت همه مستعد قتلم
تو ببُر سر از تن من ببَر از میانهگویی
به ره تو بس که نالم، ز غم تو بس که مویم
شدهام ز ناله، نالی، شدهام ز مویه، مویی
همه خوشدل اینکه مطرب بزند به تار، چنگی
من از آن خوشم که چنگی بزنم به تار مویی
چه شود که راه یابد سوی آب، تشنهکامی
چه شود که کام جوید ز لب تو، کامجویی
شود این که از ترحم، دمی ای سحاب رحمت
من خشک لب هم آخر ز تو تر کنم گلویی
بشکست اگر دل من، به فدای چشم مستت
سر خُمّ مِی سلامت، شکند اگر سبویی
...............................
پایان پیام/ 101