خبرگزاری اهل‌بیت(ع) - ابنا

سه‌شنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۳
۲۰:۱۵
در حال بارگذاری؛ صبور باشید
یکشنبه
۱۱ شهریور
۱۴۰۳
۱۳:۴۰:۴۵
منبع:
ابنا
کد خبر:
1482187

موکب‌دار عراقی در گفت‌وگو با ابنا: راه حسین(ع)، راه بهشت است/ شیعیان عراقی‌ بلافاصله بعد از اربعین، برای سال بعد پس‌انداز می‌کنند

به نظر من آغازگر زیارت و پیاده‌روی اربعین، آیت‌الله سید محمود شاهرودی مرجع تقلید است. ایشان در ایام جوانی با همراهی گروهی از طلاب و شاگردان به پیاده‌روی اربعین و غیر اربعین مثل زیارت شعبانیه می‌رفتند.

آآ

 به گزارش خبرگزاری اهل‌بیت(ع) ـ ابنا ـ در ایام اربعین سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) و حضور میلیونی زائران سیدالشهداء(ع) در پیاده‌روی اربعین، خبرگزاری ابنا سلسله گفت‌وگوهایی با علما و برخی شخصیت‌ها درباره اهمیت این آئین انجام داده است.

گفت‌وگوی زیر با حاج «جواد کاشی» (ابوزهره) از پیرغلامان و خادمان اهل بیت(ع) از اهالی نجف درباره جنبه‌های مختلف اربعین است که در پی می‌آید:

..........................................................

مترجم: سید محمد خادم

..........................................................

*در ابتدا خودتان را معرفی کنید و درباره زندگی خود بگویید.

بسم الله الرحمن الرحیم

من «جواد عبدالزهرا» پسر مرحوم شهید حاجی عبدالزهرا کاشی، متولد نجف اشرف هستم و ده برادر و ۵ خواهر دارم. من، پدرم و پدربزرگم همه در نجف بدنیا آمده‌ایم. پدرم یکی از تجار نجف اشرف و فروشنده‌ی خشکبار بود، الان هم برادرانم مغازه‌دار هستند. من هم در تا سطح راهنمایی درس خواندم. بعد از مدتی وارد ارتش شدم و به مدت ۴ سال و دو ماه در نجف اشرف خدمت کردم.

در ابتدای جنگ ایران و عراق از من خواستند در جنگ شرکت کنم اما به سوریه فرار کردم. تقریبا ۶ روز در صحرا بودیم تا به مرز‌های سوریه رسیدیم. حدود یک سال یا کمتر در سوریه بودم و بعد از آن به ایران آمدم. در ایران ازدواج کردم و الان صاحب ۴ فرزند به نام‌های عبدالزهرا، محمدحسن، بنت فاطمه و بنت زینب هستم و الان ساکن قم می‌باشم.

من در اردوگاه اسرای عراقی مشهد خدمت کردم؛ ۵ اردوگاه زیر نظر من بود. همچنین به مدت سه سال و ۸ ماه در بخش عقیدتی ـ سیاسی لشکر ۷۷ خراسان خدمت کردم. سپس به قم مهاجرت کردم و خدمت مراجع تقلید بودم. یکی از آن‌ها آیت الله سید محمد شاهرودی بود که من ۲۳ سال خدمت ایشان بودم و در دفتر ایشان خدمت کردم.

*درباره اوضاع و احوال نجف اشرف در زمانی که شما آنجا بودید بفرمایید و قضیه‌ و چگونگی شهادت برادر و پدرتان را برای ما توضیح دهید.

ما در نجف بودیم اما وارد حزب بعث نشدیم. هرچه به پدرم اصرار کردند که یکی از برادرانم باید در حزب بعث وارد شود قبول نکرد. هرچه ما را تعقب کردند و خواستند که به حزب بعث وارد شویم، وارد نشدیم. من هم که به سوریه فرار کردم چرا که از من خواسته بودند تا خدمت سربازی کنم؛ لذا پدرم را اذیت کردند و پدر و برادرانم را به زندان انداختند.‌ همچنین مادر، خواهرانم و همسران برادرم را زندانی کردند. بعثی‌ها پدرم را جلو چشمان مادر و خواهرانم شهید کردند. برادرانم را به زندان ابوغریب و زندان‌های بغداد فرستادند.‌ وقتی من در سوریه بودمريال هیچ خبری از آن‌ها نداشتم فقط مطلع بودم که همه‌ی اعضای خانواده‌ام را دستگیر کرده‌اند. بعد از سقوط صدام لعنت الله علیه شنیدم که آن‌ها را به شهادت رساندند و در گورهای دسته جمعی دفن کردند. فقط یکی از برادرانم مزار دارد. او را شکنجه کرده بودند، با دریل سرش را سوراخ کرده و ناخن‌های دست و پایش را کشیده بودند. یکی از بستگان ما به غسالخانه نجف رفته بود و برادرم مهندس عباس را در این حال دیده بود. اما از بقیه خبری نداشتم و نفهمیدم سرنوشتشان چه شد؟ حتی از مزارشان خبر ندارم که کجا هستند؟ لذا الان هفت تن از برادرانم و پدرم که هشتمی است شهید شده‌اند.

*بقیۀ اهالی خانواده شما کجا هستند؟

دو تن از برادران کوچکم به نام‌های صادق و حیدر، و چهار تن از خواهرانم در تهران هستند. یکی از آن‌ها که فاطمه نام داشت و بزرگ آن‌ها بود در نجف به رحمت خدا رفت. الان صادق و حیدر مسئول یکی از بزرگترین موکب‌های دولت آباد به اسم «موکب ابی الفضل العباس علیه السلام» هستند و مشغول خدمت‌رسانی به عزاداران حسینی هستند.

*رژیم بعث اموال مرحوم پدرتان را غصب کرد؟

بله، اداره امنیت همه‌ی اموال و حتی خانه‌ای که داشتیم را غصب کرد که البته خانه به اسم شوهر خواهرم بود. خانه ما مدتی به مرکز دژبانی تبدیل شد و مدتی هم بازداشتگاه و زندانِ ایرانیان و کسانی که به ایران مهاجرت کرده بودند، بود. بعثی‌ها هر چه داشتیم حتی کارخانه‌ای که پدرم در بازار قصاب‌ها داشت و در سراسر نجف معروف و شناخته شده بود را مصادره کردند. همه اموال، خانه و هر چیزی که در خانه بود از بین رفت و حکومت همه را مصادره کرد.

*بعد از سقوط رژیم بعث اموال را پس گرفتید؟

همه چیز مصادره شد و از بین رفت اما خانه را پس ‌گرفتیم. چراکه خانه به اسم شوهر خواهرم حاج مجید البدیری بود. با این وجود که در زمان صدام هم خانه به نام او بود اما بعثی‌ها از ما گرفته بودند و زندان ایرانی‌ها کردند.

*مستحضرید که مسئله اربعین از لحاظ تاریخی یک ریشه عراقی دارد. در مورد ریشه این آئین می‌خواستم از شما سوال کنم که به نظر شما ریشه این مراسم از کجا نشأت گرفته است؟

به نظر من آغازگر زیارت و پیاده‌روی اربعین، آیت‌الله سید محمود شاهرودی مرجع تقلید است. ایشان در ایام جوانی با همراهی گروهی از طلاب و شاگردان خود که از جمله آن‌ها شیخ آزاد، سید مرتضی اصفهانی، سید علی شاهرودی و ... و فرزندان و نوه‌هایشان به پیاده‌روی اربعین و غیر اربعین مثل زیارت شعبانیه می‌رفتند. گفته می‌شود که آیت‌الله سید محمود شاهرودی بیش از ۲۰۰ بار پای پیاده به زیارت امام حسین علیه السلام در ایام اربعین، شعبانیه یا رجبیه رفته است.

آیت‌الله شاهرودی مجموعه‌ای ویژه برای سالمندان و علمای بزرگ تأسیس کرد. بعد از آن پیاده‌روی اربعین توسعه پیدا کرد تا اینکه در حوزه علمیه نجف جا افتاد. برای نمونه، آیت‌الله سید محمد حکیم گروه و مجموعه‌ای داشت که اطرافیان سید محسن حکیم در آن مجموعه بودند. سید علی شاهرودی هم یک مجموعه خاص را برای پیاده‌روی اربعین تأسیس کرد و به مرور زمان زیارت و پیاده‌روی اربعین توسعه پیدا کرد.

در آن زمان ما سه روز از نجف به سمت کربلا پیاده‌روی می‌کردیم. روز اول از نجف حرکت می‌کردیم تا خان الربع می‌رفتیم. صبح فردا بعد از خوردن صبحانه تا خان النص حرکت می‌کردیم. شب در همان جا استراحت می‌کردیم. فردای آن روز بعد از خوردن صبحانه تا خان النخیل می‌رفتیم. سفر ما سه روز طول می‌کشید. در ۱۷ صفر که بنا به روایتی شهادت امام رضا علیه السلام است در خان الربع مجلس عزاداری به پا می‌کردیم و مرحوم عبدالرضا مداحی که همراه ما بود‌، مداحی می‌کرد و ما سینه می‌زدیم. در ۱۸ صفر ما در خان النخیل بودیم و روز ۱۹ صفر وارد کربلا می‌شدیم. در آن زمان بزرگترین موکب برای اهالی نجف اشرف بود. در روز بیستم صفر کسانی که به کربلا آمده بودند در صحن امام حسین علیه السلام عزاداری می‌کردند و مرحوم الوطن در صحن امام حسین علیه السلام بالای منبر می‌رفت، مداحی می‌کرد و عزاداران سینه می‌زدند. بعد از آن به حرم مطهر حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام می‌رفتیم.

بنابراین پایه‌گذار تاریخی یعنی پیاده‌روی اربعین آیت‌الله سید محمود شاهرودی بود. این مطلبی نیست که فقط من بگویم بلکه پدران ما هم می‌گفتند که اولین کسی که این مراسم را راه‌اندازی کرد سید محمود شاهرودی بود. بعد از آن دیگر مراجع تقلید و طلاب حوزه علمیه آمدند و به مرور مسئله همگانی شد. این از کلام مرحوم سید محمود شاهرودی بود که می‌گفت: «من علامة المومن ثلاث: تغفیر الجبین و التختم بالیمین، و زیارة الاربعین. یعنی سه چیز از نشانه‌های انسان با ایمان است، پیشانی بر خاک نهادن، انگشتر در دست راست کردن و زیارت اربعین.

*مهمان‌نوازی مردم عراق نزد همه بی‌نظیر است و مردم عراق از زائران پذیرایی می‌کنند. اگر ممکن است درباره آداب و رسوم مردم عراق در ایام اربعین برای ما بگویید و اینکه چگونه از مردم در این ایام پذیرایی می‌کنند؟

در ابتدای شروع پیاده‌روی اربعین، من همانند برخی از موکب‌داران در خدمت‌رسانی به زوار‌ نقش داشتم. در آن زمان ۱۵ یا ۲۰ نفر در یک موکب بودیم که به سوی کربلا می‌رفتیم؛ هر موکبی از یک مجموعه پیروی می‌کرد. من گروه و مجموعه‌ای داشتم و مخارج آن‌ را می‌دادم و در آن زمان می‌توانستم شیر و نان قندی بین زوار پخش کنم و از آن‌ها پذیرایی کنم. بقیه موکب‌ها هم اینچنین است؛ هرکس هر چه دارد را در این راه خرج می‌کند و از زائر به بهترین شکل ممکن و با بیشترین پس‌اندازی که در طول یک سال در صندوقی خاص جمع‌ کرده‌، پذیرایی می‌کند. در بیشتر مغازه‌های نجف صندوق خاصی وجود ارد که سالیانه بخشی از درآمد خود را در آن پس‌‌‌انداز می‌کنند تا خدمت‌رسانی به زوار امام حسین علیه السلام در اربعین به بهترین شکل انجام شود.

موکب‌ها از مناطق جنوبی عراق هم می‌آیند و مواکبی که امروزه از جنوب عراق می‌بینید قبلا وجود نداشت و بیشتر مواکب از اهل نجف بود؛ جنوبی‌ها به اهالی نجف می‌پیوستند و با آن‌ها به سمت کربلا می‌رفتند. لذا بیشتر موکب‌ها و شرکت‌کنندگان از اهالی کوفه بودند. یادم‌ می‌آید، کوزه‌ای بود که آن ‌را پر از آب می‌کردند، داخل زمین قرار می‌دادند، یک حصیر روی آن می‌گذاشتند و چند لیوان اطراف آن قرار می‌دادند. در همه راه این کوزه‌ها در داخل زمین وجود داشت و چون داخل زمین گذاشته بودند و زمین شنی بود، آب داخل آن خنک می‌شد. موکب‌هایی که توانایی داشتند فعالیت خود را از نجف شروع می‌کردند و تا کربلا ادامه می‌دادند. لذا بیشتر کسانی که به خدمت‌رسانی زوار مشغول بودند از اهالی نجف اشرف بودند.

امروزه مراسم اربعین و خدمت‌رسانی‌ها توسعه پیدا کرده و زیاد شده است. امروزه می‌بینیم که اهالی بصره یا ناصریه و ... نیز در این مراسم نقش ایفا می‌کنند. سفره‌ای از اهالی ناصریه در راه نجف به کربلا وجود دارد که طول آن به دو کیلومتر می‌رسد. این سفره برای خدمت و پذیرایی از زوار ابی‌عبد الله علیه السلام تدارک دیده شده است.




*از دیدگاه شما شیعیان عراق با چه هدفی از زوار پذیرایی می‌کنند؟

بیشتر خادمان و موکب‌هایی که به زوار امام حسین علیه السلام خدمت‌رسانی می‌کنند به‌خاطر محبت و عشقی است که به امام حسین علیه السلام دارند و اگر من بخواهم از معجزات و کراماتی که امام حسین علیه السلام نسبت به موکب‌داران و خادمان امام حسین علیه السلام داشته، بگویم بسیار زیاد است.

هر کس مال و درهمی را در راه امام حسین علیه السلام بدهد بعد از اربعین درهمش به درهم‌ها تبدیل خواهد شد و مالش زیاد می‌شود.‌ این موضوعی است که همگان از عنایات علی بن ابی‌طالب و امام حسین علیهم السلام دیده‌اند. عراقی‌ها مخصوصا جنوبی‌ها عشق عجیبی دارند و بخشی از اموال‌شان را برای امام حسین علیه السلام پس‌انداز و در راه ایشان خرج می‌کنند. حتی اگر از غذای زن و بچه‌هایشان کم کنند، این کار را می‌کنند و می‌گویند این چیزی است که در توان ما است. یکی فقط خرما می‌آورد و بین زوّار پخش می‌کند؛ وی از امسال تا سال بعد این خرماها را جمع می‌کند تا موسم اربعین فرا رسد و با آن از زوار امام حسین علیه السلام پذیرایی کند. همین اشخاص هم با همین کار از کرامت‌های امام حسین علیه السلام می‌گویند.

*از نحوه برنامه‌ریزی عراقی‌ها برای خدمت‌رسانی به زوار در مراسم اربعین بگویید. من شنیده‌ام که امسال که اربعین تمام می‌شود شیعیان عراقی‌ برای اربعین سال بعد برنامه‌ریزی می‌کنند.

بله، همینطور است. موکب‌داران به محض آنکه اربعین تمام می‌شود و به خانه‌هایشان برمی‌گردند، و از همان ابتدا برای سال بعد شروع به پس‌انداز می‌کنند. هر کس که شغلی دارد، چیزی می‌فروشد یا کسی که مکانیکی دارد و ماشین‌ها را تعمیر می‌کند، قسمتی از درآمد خود را برای پذیرایی از زوار امام حسین علیه السلام و ابالفضل العباس علیه السلام کنار می‌گذارد. با خودش می‌گوید امروز دویست دینار کار کرده‌ام و از این مقدار ۵۰ دینارش را برای اربعین سال بعد و خدمت به زوار کنار می‌گذارم.

شما می‌دانید که بیشتر این مواکب به جایی وصل نیستند یا مال و پولی از خارج برای آن‌ها نمی‌رسد یا دولت به آن‌ها کمکی نمی‌کند. هر کس از خودش مایه می‌گذارد و هزینه‌ها را جمع می‌کند؛ فقط به عشق امام حسین علیه السلام. چراکه آن‌ها کراماتی از این کار دیده‌اند که اگر امروز درهمی را در راه امام حسین علیه السلام‌ بدهند، خداوند و امام حسین علیه السلام آن‌ را برایشان ده برابر می‌کند. این چیزی است که به آن یقین دارند و از امسال تا سال بعد حتی اگر شده از خوراک اولادشان می‌زنند و کنار می‌گذارند تا برای امام حسین علیه السلام و مراسم اربعین پولی کنار بگذارند‌.

پسرم در کارخانه‌ای کار می‌کند به او می‌گوییم امروز چقدر کار کردی؟ می‌گوید مثلا یک دینار کار کردم. به او می‌گویم نصفش را برای امام حسین علیه السلام کنار بگذار، امام حسین علیه السلام به جای آن، نه یک دینار بلکه چندین دینار به تو بر می‌گرداند. این قضیه در بین عراقی‌ها و در خون و رگ‌هایشان جریان دارد که اگر کسی برای خدمت‌رسانی به زوار امام حسین علیه السلام‌ چیزی بدهد امام حسین علیه السلام چندین برابر به او برمی‌گرداند.

*حضرتعالی چندین بار در پیاده‌روی اربعین شرکت کردید؟

من کلاس ششم ابتدایی بودم و تقریبا ۱۲ سال سن داشتم که شروع به زیارت امام حسین علیه‌السلام و خدمت رسانی به زوار کردم. در آن زمان من موکبی به اسم «خدمة الزهرا سلام الله علیها» داشتم. یک چهارچرخ داشتم که در آن مواد غذایی مثل نان قندی و شیر می‌گذاشتم.‌ عجیب بود که من در آن زمان حدود ۱۴۰ کیلو شیر را بین زوار پخش می‌کردم. من از نجف حرکت می‌کردم و وقتی صبح می‌شد در خان الربع از زوار در وعده‌ی صبحانه پذیرایی می‌کردم. در خان النص هم همینطور از زوار پذیرایی می‌کردم. شکر خدا من از دوازده سالگی تا به امروز خدمت زوار امام حسین علیه السلام بوده و از آنان در مراسم اربعین پذیرایی می‌کردم.

من براتِ خدمت به زوار امام حسین علیه السلام را در یکی از مجالس عزا در روز شهادت امیر المومنین(ع) از ایشان گرفتم. سینه‌ می‌زدم که از علی بن ابی طالب علیه السلام خواستم که خدمت به زوار امام حسین علیه السلام را روزیم کند و خدا را شکر تا امروز این خدمت نصیب من شده است. همه مردم مخصوصا نجفی‌ها به سابقه خادمی من در زیارت امام حسین علیه السلام و مجالس ایشان و همه ائمه علیهم السلام و حرم‌های مطهرشان از سامرا تا کاظمین و کربلا و نجف تا زیارتگاه مسلم بن عقیل، شهادت می‌دهند. افتخار من این است که به داخل ضریح‌های مطهر ایشان رفته و آن‌جا را نظافت کرده‌ام

خدا را شاکرم که خادمی اهل‌بیت(ع) را روزی من شد و ان‌شاالله تا آخر عمرم این کار را ادامه دهم؛ هم خودم و هم فرزندانم. الان به لطف خدا یکی از فرزندان کوچکم در مجالس امام حسین علیه السلام خدمت می‌کنند و بین عزاداران آب پخش می‌کند.

*اگر کسی یک یا دو بار به پیاده‌روی اربعین برود، خاطراتی از این سفر دارد. شما که عمرتان را در این راه گذاشته‌اید اگر خاطره یا خاطراتی دارید برای ما بگویید.

یکی از خاطرات این است که من یک برادر بزرگتر داشتم که مریضی اعصاب گرفته بود، همیشه مریض بود و هیچ دارویی برای او نبود؛ هر جا برای علاج بیماری وی می‌رفتیم] در‌ی به روی ما باز نمی‌شد. من که خواستم با موکب به کربلا بروم به او گفتم، داداش علی! بیا با هم پیاده به کربلا برویم. او مریضی اعصاب داشت ولی با من آمد. علی کفش‌های زائران را مسح می‌کرد. بعد از آنکه کفش‌های زائران را مسح کرد به کربلا رسیدیم. بعد از اینکه امام حسین(ع) را زیارت کردیم، علی در حرم مرا بغل کرد و شروع به گریه کردن کرد و گفت: بردار جان الحمدالله من شفای کامل پیدا کردم، هیچ مریضی در من نیست و هیچ احتیاجی به دکتر ندارم. لذا خودش به تنهایی به نجف برگشت. ما می‌ترسیدیم که او را تنها بگذاریم و به تنهایی به نجف برگردد اما او روز اربعین بعد از آنکه کفش‌های زائران را تمیز کرد و خاک کفش‌ها را به بدن و صورتش مالید، از ابی عبدالله علیه السلام شفایش را خواست؛ الحمدالله شفا پیدا کرد و تا قبل از اینکه بعثی‌ها او را بگیرند و به زندانی‌اش کنند سالم بود.

یکی دیگر از خاطرات و عنایات این است که مادرم مریضی مزمنی در پایش داشت و از آن شاکی بود. یعنی درد می‌کشید و شکایت می‌کرد. او جوراب خاک‌‌آلود یکی از زوار را گرفت و پوشید و الحمدالله شفا یافت و همه دردهایش از بین رفت؛ بدون اینکه احتیاج به دکتری داشته باشد.

معجزات و کرامات زیادی وجود دارد. یکی دیگر از این کرامات این بود که ساعت دو نیمه شب بود، یکی از موکب‌داران که می‌خواست برای فردا چیزی بپزد، گفت برای فردا در آشپزخانه چیزی نداریم. ما در خیمه نشسته بودیم که درب خیمه باز شد و یک سید بلند قامتی وارد خیمه شد و سلام کرد ما جواب سلام دادیم. گفت چقدر گوشت می‌خواهید؟ (دقت کنید ساعت دو شب است)، گفت الان برای شما گوسفند می‌آورم. ما از چادر بیرون آمدیم دیدیم یک تریلی بزرگ حامل گوسفند در آنجا پارک شده است. وی هفت گوسفند را به نیت ابوالفضل العباس علیه السلام از تریلی پایین آورد و در مطبخ ما گذاشت. ما بیرون آمدیم، این سید چه کسی بود؟! این گوسفندان از کجا بود؟! شخصی آمد به ما سلام کرد و این گوسفندان را برای ما آورد!! ما شاهد بودیم که ۷ گوسفند در مطبخ موکب گذاشت و رفت.

*وارد بحث دیگری شویم؛ از پیاده‌روی در دوران حزب بعث بگویید. شما در آن دوران جوان بودید، فضای آن دوران را برای ما ترسیم کنید که شیعیان در آن اختناق و استبداد چگونه در اربعین حسینی عزاداری می‌کردند؟

اولین موضوعی که بعثی‌ها با آن درگیری داشتند اقامه‌ی عزای اباعبدالله علیه السلام بود. آن‌ها نسبت به موکب‌ها و خدمت‌رسانی‌ها و مراسم‌ها بسیار سخت‌گیری می‌کردند؛ مخصوصا موکب‌هایی که در نجف اشرف بودند. آنها عقیده داشتند که مشکل اصلی و اساسی «نجف اشرف» است و همه‌ مشکلات به نجف بر می‌گردد. صدام نجف را به سر افعی تشبیه کرده بود و عقیده داشت که اگر بتوانیم بر موکب‌های نجف چیره شویم و آن‌ها را از بین ببریم می‌توانیم بر همه موکب‌های عراق مسلط شویم و آن‌ها را نیز از بین ببریم. این سخنی بود که صدام ملعون گفته بود؛ لذا ما مجالس عزا را در دوران حسن البکر و صدام، پنهانی برگزار می‌کردیم.

اولین موضوعی که بعثی‌ها با آن مقابله و ممنوع کردند «تشابیه» یا تعزیه‌خوانی بود. ادعا می‌کردند که تشابیه حرام است و مردم عوام هم حرف آن‌ها را باور می‌کردند. بعد از آن با مشعل‌ها مقابله کردند؛ مشعل‌هایی که ما آن ‌را در ایام عزاداری نجف روشن می‌کردیم. ما ۷۳ مشعل داشتیم که همه را از ما گرفتند و در انبارهای حرم امیرالمومنین علیه السلام گذاشتند؛ بعد از آن به ما بازنگرداندند.

بعثی‌ها موکب‌ها را مجبور می‌کردند تا سخنران یا مداح اسم احمد حسن البکر یا صدام را روی منبر بیاورند. واقعاً موکب‌ها را خسته کرده بودند. لذا در یکی از همان سال‌ها «حمزه الصغیر» که مداح بود را مجبور کردند تا در جلسه‌ی‌ عزاداری، قصیده‌ای را در مدح بعثی‌ها بخواند. یعنی مقابله و مبارزه آن‌ها با زوار امام حسین علیه السلام بسیار زیاد بود. اگر کسی صلوات می‌فرستاد، علامت قرمزی را برکمرش می‌گذاشتند و به محض آنکه از حرم بیرون می‌آمد او را می‌گرفتند و زندانی‌ می کردند. من یکی از کسانی بودم که مرا گرفتند و در ابوغریب زندانی کردند. سپس به زندان شماره یک بغداد فرستادند و به عنوان یک مبارز زندانی شدم. آن‌ها از من بازجویی می‌کردند و می‌گفتند که ابوالقاسم خویی ‌چه کسی است؟ گفتند این مجالس چیست که برگزار می‌کنید؟ این سینه‌زنی‌ها چیست؟ چه جوابی داری در حالی‌ که همه این کارها ممنوع است. به همین دلیل می‌گویم جنگ و مبارزه بعثی‌ها با اهل نجف بسیار شدید بود. مخصوصا با موکب‌هایی که در نجف بود که بیشترشان به صورت پنهانی عزاداری می‌کردند. هر کس هم در این راه خرج می‌کرد از جانب خودش بود که فردا نگویند فلانی از حکومت یا بعثی‌ها پول گرفته و با این پول مجلس عزا برگزار کرده است.

بعثی‌ها در ادامه مواد مثل برنج و روغن را برای فریب افکار عمومی به موکب‌ها می‌دادند اما هیچ موکبی این مواد را از آن‌ها نمی‌گرفت.

*مثل اینکه انتفاضه‌ای در آن دوران رخ داده است.

بله انتفاضه ۱۹۷۷ بود. بردارم عباس یکی از کسانی بود که در این انتفاضه شرکت داشت. او عَلَم و پرچم‌هایی که روی آن «ید الله فوق ایدیهم» نوشته بود را حمل می‌کرد. شیعیان با تظاهرات از حرم امیرالمومین علیه السلام بیرون آمدند. این تظاهرات در نجف اشرف شروع شد و به بازار بزرگ کشیده شد. بعثی‌ها قبل از اربعین در استانداری نجف جلسه گرفتند که امسال زیارت و پیاده‌روی اربعین، نباید برگزار شود. اما جوانان به سخنان آنان گوش ندادند، جلسه گرفتند، همه موکب‌ها را تجهیز کردند، پرچم‌های «یدالله فوق ایدیهم» را برافراشتند و به سوی کربلا پیاده ‌رفتند. از جمله آن‌ها محمد البلاغی است که الان در لندن سکونت دارد و موکبی بزرگ دارد که هرساله روز عاشورا مقتل‌خوانی دارند. همچین روز اربعین راهپیمایی اربعین را در آنجا برگزار می‌کند. برادرم عباس در موصل مهندس بود و او را همراهی می‌کرد. در میانه‌ی راه، بعثی‌ها برای متوقف کردن زائران، هواپیماهای جنگی که دیوار صوتی را می‌شکستند برای ترس زوار بالای سرشان به پرواز درآوردند اما بسیاری از زائران خودشان را به کربلا رساندند. بردارم عباس نیز خودش را به کربلا رسانده بود و وارد یکی از خانه‌های کربلا شده بود اما متاسفانه صاحبخانه پسرش را به دائره امنیت فرستاده بود و آن‌ها آمدند و برادرم را گرفتند. خوشبختانه در دائره امنیت یکی از رفقای بردارم او را دیده بود و فراری داده بود. به او گفته بود که از اینجا مستقیم به نجف نرو بلکه به حله برو و از آنجا به نجف برگرد. با همه این اوصاف انتفاضه شکل گرفت. البته خیلی از عزاداران اعدام شدند مثل: شهید سید وهاب، جاسم الروانی، عباس عجید،‌ صاحب ابوگلل و ... از جمله کسانی که در این انتفاضه شرکت داشت سید محمدباقر الحکیم بود که من در زندان ابوغریب به دیدار او رفتم و ایشان را زیارت کردم. همین مسأله باعث شد من را نیز دستگیر کنند چرا که به زیارت او رفته بودم.

بردارم صبح برای زوار سرشیر برده بود. بعثی‌ها شماره پلاک ماشین او را یادداشت کرده بودند و بعد از اربعین به خانه ما آمدند و وی را دستگیر و او را شکنجه کردند؛ حتی ناخن‌های دستش را کشیده بودند. چون او به زوار خدمت‌رسانی کرده بود؛ او با ماشین مواد غذایی مثل نان، سرشیر را از نجف به خان النص برای پذیرایی از زوار برده بود.

بعثی‌ها در این انتفاضه تانک‌ها و هواپیماهای جنگی آوردند و شیعیان را اعدام کردند. آنان در خان النص تیراندازی کردند و کودکی را کشته بودند که من اسم او را به یاد ندارم.‌ این انتفاضه به راه خود ادامه داد و تظاهرکنندگان پیراهن خونی آن کودک را گرفتند و با آن هوسه (نوعی عزاداری عراقی) می‌کردند و ندا سر می‌دادند که «أبد والله ما ننسا حسینا» یعنی ما هرگز حسین را فراموش نمی‌کنیم. یا شعار می‌دادند: «لو قطعوا ارجلنا و الیدین نأتیک زحفا سیدی یا حسین» یعنی اگر دستان و پاهایمان را قطع کنید سینه‌خیز به سوی تو می‌آییم ای آقای ما حسین! اما با همه این اوصاف در نهایت انتفاضه به اربعین رسید.

*با وجود این فضای اختناق و ظلم، بازهم شیعیان عراق به زیارت می‌رفتند. من شنیده‌ام که شیعیان از لابه لای نخلستان‌های طریق العلماء می‌رفتند و در این میان بعثی‌ها حتی حق تیر داشتند و اگر آن‌ها بازداشت می‌شدند به ۵ یا ۶ ماه حبس انفرادی محکوم می‌شدند.

بله همه این‌ها بوده است و مربوط به بعد از انتفاظه ۱۹۷۷ است که پیاده‌روی به سمت کربلا به طور مطلق ممنوع شد اما اهالی جنوب و همه شیعیان در دسته‌های کوچک از راهی که به طریق العلماء معروف است، از سهله راه می‌افتادند و از میان مزارع خود را به کربلا می‌رساندند. در حالی که می‌دانستند که اگر بعثی‌ها عَلَم و پرچمشان را ببینند آنها را دستگیر می‌کنند. وقتی بعثی‌ها آن‌ها را می‌دیدند می‌پرسیدند که این پرچم کیست یا مربوط به چیست؟ می‌گفتند این پرچم عشیره‌ی فلان است؛ نمی‌گفتند که پرچم امام حسین علیه السلام است و اگر می‌گفتند آن‌ها را همانجا می‌کشتند. یک بار هم به موکبی آمدند و دیدند که دیگ غذا برای زوار آماده است؛ با پا به آن ضربه‌ای زدند که همه‌ی برنج‌ها روی زمین ریخته شد، صاحب موکب را گرفتند و به زندان انداختند.

کسی را هم که در راه دستگیر می‌کردند و به زندان می‌انداختند شاید ۵ یا ۶ سال در زندان بود و کسی از او خبری نداشت. بعد هم که او را می‌دیدیم، ناخن‌هایش را کشیده بودند، یا کمرش را با آهن گداخته مهر می‌زدند، یا پایش را می‌شکستند یا به سر و دستانش برق وصل می‌کردند و .... اما با همه‌ی این‌ها صدام لعنت‌الله رفت و ساقط شد و این مسیر و راهپیمایی ماند و هر سال بزرگتر و وسیع‌تر برگزار می‌شود.

مضمون روایتی از امام علی علیه السلام هست که: «یشد الرحال الی الحسین علیه السلام من کل العالم» یعنی زمانی فرابرسد که از سراسر عالم بار سفر ببندند و به سوی امام حسین علیه السلام رهسپار شوند. لذاست که بعد از انتفاضه ۷۷ و بعد از سقوط بعثی‌ها، مراسم اربعین سال به سال بزرگ‌تر و باشکوه‌تر برگزار شد. حتی امروزه مسیحی‌ها و اهل سنت نیز در این مراسم جهانی و میلیونی شرکت می‌کنند.

*حضرتعالی خاطره‌ای از آن دوران دارید که به خاطر شرکت در راهپیمایی اربعین به دردسر افتاده باشید؟

بله یک‌بار نبود بلکه موارد متعددی اتفاق افتاد. هر مراسم عزاداری که ما می‌خواستیم برگزار کنیم با مشکل روبرو می‌شدیم. حتی اگر برای امام حسین علیه السلام پیراهن مشکلی می‌پوشیدیم یک علامت سوال برای بعثی‌ها بود. یا اگر ریش اگر یک مقدار بلند بود با تو مقابله می‌کردند. لذا ما در همه حال در مجالس عزا یا راهپیمایی امام حسین علیه السلام از ترس بعثی‌ها به این جا و آن جا فرار می‌کردیم. حتی مجبور بودیم به بعضی از بعثی‌ها رشوه دهیم تا گزارش ننویسد که مثلا ما را در حال عزاداری و سینه‌زنی دیده است. لذا یک اختناق عجیبی روی جوانان بوده است. مخصوصا در نجف اشرف که اشاره کردم نجف از دیدگاه آنان، سر مار بود و بیشترین موکب‌هایی که بعثی‌ها با آن‌ها مقابله می‌کردند موکب‌های نجف اشرف بود.

*به عنوان آخرین سوال بفرمایید که در این حرکت عظیمی که همه از کشور‌های مختلف به عراق می‌آیند و عراقی‌ها از آنها میزبانی می‌کنند، چه نکات و توصیه‌های به موکب‌داران و زائران دارید؟

اولا می‌خواهم از همه موکب‌ها و خادمان تشکر کنم که این تشکر در حقیقت برای خداست. «‌و من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق» یعنی کسی که از مخلوق خدا تشکر نکند،‌ شکر خدا را هم بجا نیاورده است. لذا امید دارم که همه موکب‌ها، عزاداران و کسانی که پیاده به زیارت ابی‌عبد الله علیه السلام می‌روند، فصل عزاء و گریه باشد نه فصل شادی و خنده. حتی لباس‌های عزاداران نباید قرمز و سبز و زرد باشد. من یادم نمی‌آید کسی از مردم عراق از کودک تا پیرمرد در این ایام لباس‌های رنگارنگ پوشیده باشد؛ همه‌شان مشکی‌پوش بودند. لذا از موکب‌داران می‌‌خواهم با خدمت حسینی که در خور عزای ابی‌عبدالله علیه السلام و زائرانش باشد، به آنان خدمت‌رسانی کنند؛ از صمیم قلب با حزن و گریه به زائران خدمت کنند چراکه زائری که پیش من می‌آید، پیش من نیامده، بلکه به سوی امام حسین علیه السلام آمده است؛ پس اگر موکب‌دار به زوار خدمت کند گویا خادمی امام حسین علیه السلام را کرده‌ است.

من به خداقسم اعتقاد و یقین دارم که امام حسین علیه السلام ناظر و نگهدار همه‌ی مواکب‌ها و زائران است، به آن‌ها عنایت دارد‌ و به تک تک ‌آن‌ها نگاه می‌کند. یکی از شیعیان درخواست و حاجتی در قلبش داشت و با خودش گفت که اگر حاجتم برآورده شود، به پیاده‌روی اربعین خواهم رفت و الا اگر طلب مالی‌ام ادا نشود نخواهم رفت. امام حسین علیه السلام به خوابش آمد و گفت به کربلا بیا طلب مالی‌ات را ابی‌الفضل العباس علیه السلام ادا کرد. به زیارت ابی فاضل علیه السلام بیا و مشکلت را به او بگو. او به سوی کربلا رهسپار شد و قبل از این‌که به کربلا برسد و حرفی بزند، مشکل مالی‌اش به لطف خدا حل شد. لذا ما اعتقاد داریم که امام حسین علیه السلام در یک مکانی والامرتبه و بلند نشسته و همه‌ی موکب‌ها و زائران را نگاه می‌کند و همه آن‌ها تحت نظر ابی‌الفضل العباس و امام حسین علیهم السلام قرار دارند.

در یکی از سال‌ها ضریح اباالفضل العباس علیه السلام شکسته شده بود، شاعری از این حادثه در شعرش استفاده کرده بود و اینگونه سروده بود که ضریح شکسته نشده بلکه ابالفضل العباس علیه السلام برای استقبال و خوش‌آمدگویی از زوار بیرون آمده است، چراکه کسی که همراه زوار است و آن‌ها را به سوی کربلا همراهی می‌کند زینب سلام الله علیها است.

 لذا ما عقیده داریم که امام حسین علیه السلام همه اعمال و رفتار ما را می‌بیند و زیر نظر دارد. لذا من از زائران می‌خواهم که در این ایام لباس‌های رنگی یا ورزشی یا هر لباس و ظاهری که مناسب ایام عزاداری امام حسین علیه السلام نیست، نپوشند و لباس‌های مشکی بپوشند و برای خدمت امام حسین علیه السلام آماده باشند. حتی از موکب‌داران می‌خواهم که اگر به زائران خدمت می‌کنند فرض کنند که خادمی امام حسین علیه السلام را می‌کنند.

ای زائران بزرگوار، به سوی امام حسین علیه السلام رهسپار شوید چرا که راه او راه بهشت است. این راه راه زینب سلام الله علیها است. این راه راه اصحاب سیدالشهدا علیه السلام است.

به خدا من در نجف هیچ‌وقت ندیدم که کسی در این ایام بخندد و شادی کند حتی ما در نجف که بودیم همه مغازه‌های تخمه‌فروشی و ... تعطیل بود و برای ما این کار‌ها حرام بود. لذا من از زائران می‌خواهم که خنده و شادی را در این ایام کنار بگذارند و در مسیر با یکدیگر شوخی نکنند چراکه این کارها در راه امام حسین علیه السلام جایی ندارد، چون زینب سلام الله علیها در این پیاده‌روی شما را همراهی می‌کند و ابالفضل العباس سلام الله علیه با شما پیاده می‌آید.

من از خدا می‌خواهم که به آنها توفیق خادمی امام حسین علیه السلام را عطا کند و زیر سایه پرچم امام حسین و ابی‌الفضل العباس و زینب سلام الله علیهم به سلامت به زیارت بروند و با دستانی پر به خانه‌هایشان برگردند.

*شنیده‌ام که شما ۲۳ سال راننده حضرت آیت‌الله شاهرودی بودید. اگر نکته یا خاطره‌ای از ایشان دارید که مربوط به اربعین باشد بفرمایید.

خاطرات زیاد است. ما الحمدالله خادم امام حسین علیه السلام بوده‌ایم؛‌ همچنین ۲۳ سال در خدمت آیت‌الله سید محمود شاهرودی بوده‌ایم. یکی از کراماتی که ایشان دیده بودند و برای من تعریف می‌‌کردند این بود که دسته‌ای از پردندگان را در کنار خیابان دیده بود که در حال عزاداری بودند و ایشان شنیده بود که آن‌ها می‌گفتند: «وای حسین کشته شد» و بعد از مدتی به طرف دیگری می‌رفتند و دوباره همین ندا را سر می‌دادند. کرامات زیادی ما در این راه دیده‌ایم.

آیت‌الله سید محمود شاهرودی،‌ در این مسیر نه خودش با کسی صحبت می‌کرد نه کسی با او صحبت‌ می‌کرد و همه‌ی این مسیر را نوحه می‌خواند و گریه می‌کرد. گویا کسی در گوشش روضه می‌خواند.

*در پایان اگر نکته‌ای دارید به عنوان حسن ختام بفرمایید.

هر کس به هر نحوی به امام حسین علیه السلام خدمتی می‌کند و این کار هم در نوع خودش خدمتی در راه امام حسین علیه السلام است. تشکر می‌کنم از شما از وقتی که گذاشتید و این برنامه را ترتیب دادید انشاالله که امام حسین علیه السلام این کار و خدمت شما را ثبت کرده است. به خدا قسم که من یقین دارم که هر کس قدمی در راه امام حسین علیه السلام بردارد؛ ثبت می‌شود. کسی یک قاشق چای‌خوری که روی زمین افتاده بود را از زمین برداشت و در جای خودش گذاشت. حبیب بن مظاهر دستور داده بود که همین را برای او ثبت کنند. لذا با این وجود، قطعاً این کار و تلاش شما در این زمینه ثبت و ضبط شده است.

*ممنون و متشکرم از اینکه وقت گرانقدر خود را در اختیار ما گذاشتید.

.............................

پایان پیام/ 167