به گزارش خبرگزاری اهل بیت(ع) ـ ابنا ـ به همت مجمع جهانی اهلبیت(ع) و با همکاری بنیاد بینالمللی امامت، نشست علمی «گفتمان امامت و تقریب؛ راهبردها و راهکارها»، در سالن جلسات مجمع جهانی اهلبیت(ع) قم برگزار شد.
در این نشست حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدتقی سبحانی رئیس بنیاد بین المللی امامت، به ارائه دیدگاههای خود پرداخت و حجت الاسلام والمسلمین دکتر مهدی فرمانیان استاد تمام دانشگاه ادیان و مذاهب و معاون علمی فرهنگی مجمع جهانی اهل بیت(ع) به عنوان ناقد در این نشست حضور داشت:
متن کامل این نشست در پی میآید:
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سبحانی:
بسم الله الرحمن الرحیم
از مجمع جهانی اهلبیت(ع) برای میزبانی و ابتکار عمل برای پیگیری پروژهٔ تقریب در بستر اندیشه و مکتب اهلبیت(ع) سپاس و تقدیر داریم.
بیتردید مسئلهٔ تقریب بین مذاهب و یا به تعبیری وحدت و همگرایی امت اسلامی، یکی از مسائل جدّی جامعهٔ اسلامی است و امروز دیگر هیچ کسی تردید ندارد که پرداختن به این موضوع در همهٔ جوامع اسلامی، در همهٔ گروهها با هر گرایش و مذهبی، باید به عنوان یکی از اولویتهای فرهنگی، فکری و اجتماعی تلقّی شود. شاید زمانی، کسانی بودند که نسبت به پروژهٔ تقریب، نوعی بدبینی و واگرایی داشتند؛ اما حضور دشمنان و جریانهای مخالف اُمت اسلامی، گستردگی فضای رسانه و هدفگیری جهان اسلام از سوی دشمنان، مسألۀ همگرایی جهان اسلام را به یک ضرورت تبدیل کرد.
*ابعاد و زوایای مختلف وحدت جهان اسلام
مسئلهٔ وحدت جهان اسلام دارای ابعاد و زوایای مختلفی است. برخی از وحدتگرایی، به ابعاد سیاسی و مصالح اُمّت اسلامی برمیگردد، پارهای از ابعاد وحدت به مسألۀ ارتباط اجتماعی میان مسلمین ربط پیدا میکند و بخش دیگری به حوزهٔ مذهبی، دینی و فرهنگی ارتباط دارد. وجود عناصر دینی و اختلافات مذهبی یکی از ابعاد مهم مسألۀ وحدت در جهان امروز و در طول تاریخ اسلامی است.
آنچه در عنوان یعنی «گفتمان امامت و تقریب» وجود دارد و شاید از این جهت در بین نظریهها و پروژههای تقریب یک نوع استثنا و یا شاید خلاف عادت تلقی شود، این است که این نظریه برخلاف جوّ عمومی اندیشههای وحدتگرا در دوران معاصر، به جای گریز و فرار از مسألهٔ اختلاف، معتقد است که اختلاف را باید موضوع گفتوگو قرار داد و اتفاقاً از طریق گفتوگوست که میتوان دامنهی اختلافات، درگیریها و خشونتها را کاست و زمینههای همگرایی را فراهم کرد.
پُرسش این است که خلافآمد عادت که بسیاری را از آغاز نسبت به این نظریه بدبین میکند، تا چه اندازه مبتنی بر واقعیتهای امت اسلامی و وضعیت مذاهب اسلامی در شرایط کنونی با عقبهٔ تاریخی آن است؟ آیا اساساً طرح مسألهٔ اختلافات در پروژهٔ وحدت اُمّت اسلامی جایگاهی دارد و یا ندارد؟ و آیا بدون ورود در این عرصه، میتواند مسألهٔ وحدت را به معنای حقیقی آن همچون یک پروژهٔ میدانی عملیاتی دنبال کرد یا نه؟
پیشفرض این نظریه این است که ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، یکی از ریشههای اساسی مسئلهٔ اختلاف میان اُمت اسلامی، گرایشهای مذهبی و نوع نگاه مذاهب نسبت به یکدیگر است. البته نمیخواهیم بگوییم مسئلهٔ اختلاف اُمّت اسلامی منحصر در ابعاد مذهبی، فکری و اندیشهای است. بیتردید دستهای سیاست، عوامل قدرت جهانی، دشمنیهای مخالفان، کجاندیشی خود مسلمانها، شاید منافع اقتصادی « حزبی و امثالهم، در مسئلهٔ تقریب و ایجاد واگرایی میان اُمّت اسلامی فراوان نقش دارد. اما پیش فرض ما این است که به عنوان یک عامل مؤثر و عملکننده در نسبت میان اُمّت اسلامی، عنصر اختلافات مذهبی عاملی است که به هیچ تردیدی نمیتوان آن را نادیده گرفت و باید در هر پروژهٔ وحدتگرایی در اُمت اسلامی این مسأله مورد توجه جدی باشد. من نمیخواهم وارد این بحث بشوم؛ به نظرم بحث مهمی است و شاید نیازمند یک میزگرد جداگانهای است که آیا ما میتوانیم و تجربهٔ تاریخی معاصر چنین تجربهای را در اختیار ما میگذارد که با غمض عین از اختلافات، واگرایی در حوزههای اندیشه، بدبینیها و بداندیشیهایی که مذاهب نسبت به یکدیگر دارند، آیا میتوانند بر سر یک سفرهٔ اجتماعی ـ سیاسی و همگرایی اُمّتی بنشینند؟
*اگر اختلافات مذهبی مورد توجه قرار نگیرد، نقطههای اشتراک را دچار اختلال میکند
ادعا این است که هم به لحاظ تجربهٔ تاریخی به خصوص تجربهٔ دهههای گذشته، هم به دلایل علمی و منطقی، مسألهٔ اختلاف مذهبی و تفاوت نگرشها و نوع برچسبهایی که مذاهب نسبت به یکدیگر دارند، به گونهای است که به هیچ روی نمیتوان پروژهٔ امت اسلامی را از این جهت بیرون از مرزهای اختلافات مذهبی تبیین کرد. بلکه بالاتر، اگر اختلافات مذهبی به عنوان یک عامل مؤثر در حوزهٔ وحدت اسلامی مورد توجه قرار نگیرد و چارهجویی در باب آن نشود، حتی نقطههای اشتراک را هم دچار اختلال میکند. چنان که میبینیم امروز معتقدان یک مذهب که به مذهب دیگر اتهام میزنند، حتی نقطههای اشتراک را هم نمیپذیرند و آن را حمل بر نوعی نفاق و دورویی، و یا تقیه و ظاهرنمایی میکنند. این که قرآنِ آنها قرآن دیگری است، اینکه صلاة آنها صلاة دیگری است، این که اساساً قبلهٔ آنها قبلهٔ دیگری است! به راحتی شما نمیتوانید حتی اصل اسلام را در بین مذاهب به عنوان یک اصل مشترک بگذارید. چرا؟ به دلیل این که اختلافات مذهبی موجود، سایه میاندازد و نتایج و الزاماتی ایجاد میکند که دو مذهب، در اسلام یکدیگر هم تردید میکنند.
*سه عنصر اساسی که به اختلافات دامن میزند
حال که اینطور است، چه باید کرد؟ در حوزهٔ عملیاتی این بحث، ما معتقدیم در اختلاف میان مذاهب اسلامی، سه عنصر اساسی است که به اختلافات دامن میزند و باید بر روی این سه عنصر تمرکز کرد تا دامنهٔ اختلافات مذهبی را کاست و تقلیل داد.
نکتهٔ اول، تحدید محل اختلاف است. این که اختلاف میان مذاهب اسلامی وجود دارد یک امر قهری است. ما قائل به اسلام بلا مذاهب که نیستیم! هیچ کدام از مذاهب موجود مسلمین حاضر نیست از مواضع اصلی اعتقادی خود عدول کند. اختلاف بین مذاهب هم امری قهری است! ما به دنبال حلّ و از بین بردن اختلافات میان مذاهب اسلامی نیستیم. باز این امری است که اگر نگوییم محال است، دستکم دور از دسترس است. این پروژه اساساً به دنبال این نیست که میخواهیم اختلاف میان مذاهب را از بین ببریم. چیزی که آزاردهنده است و امروز محل نزاع میان مسلمین است، اصل وجود اختلاف مذهبی نیست. این سه عنصری است که جریان اختلاف را تشدید میکند، تأثیر میگذارد و اختلاف مذهبی را به انشقاق کلّی در میان اُمت اسلامی تبدیل میکند. پس نکتهٔ اول مسئلهٔ تحدید محل اختلاف است. بسیاری از مواردی که امروز به عنوان موضع اختلاف شمرده میشود، وقتی ما دقیق میشویم میگوییم اساساً موضع اختلاف نیست. تعیین موضع اختلاف و بر شمردن مواضعی که دقیقاً مذاهب اسلامی در آن اختلاف دارند، اولین گامی است که پروژهٔ گفتمان امامت و تقریب میخواهد دنبال کند. معتقد است که ما قبل از هر چیزی، باید در بین علمای مسلمین در مصادیق و موضوعات و محورهای مشخص اختلاف، به توافق و تفاهم برسد؛ این که ببینیم مذاهب به چه اعتقاد دارند و در چه نقطهای با هم دیگر اختلاف دارند.
نکته دوم، تبیین مصادیق در حوزهٔ اختلاف است. خیلی از جاها قبول داریم که ما اختلافی داریم؛ در مسائلی مثل امامت، نص و یا عصمت اختلاف داریم اما تبیین این که نصّ و نصب به چه معناست و یا اگر شیعه معتقد به علم غیب و علم الهامی است، دقیقاً منظور شیعه چیست؟ این نیازمند به تبیین است. یعنی روشنسازی مدّعیات مذاهب اسلامی در محل اختلاف. ما نسبت به اهل سنت دقیقا همین مشکل را داریم. ما تصوراتی نسبت به اهل سنت داریم و گاهی تعمیمهایی میدهیم. وقتی درباره پارهای از عقاید اهل سنت به منابع یا علمای آنان مراجعه میکنیم، متوجه میشویم که چنین اعتقادی ندارند. پس این که دقیقاً بین مذاهب اسلامی چه اختلافی وجود دارد، مهم است. یک شیعه تصور میکند که همهٔ اهل سنت ناصبی هستند، یک سنی تصور میکند که شیعه معتقد به الوهیت ائمه(ع) است و یا مقام نبوت برای ائمه(ع) قائل است و ... اینها از مواردی است که باید تحدید شود که واقعاً یک چنین اعتقادی وجود دارد یا نه؟، و اگر این اعتقاد وجود دارد، تبیین شود که مدّعیات هر کدام از مذاهب اسلامی در این موضوع چیست.
نکتهٔ سوم، توجیه مدّعیات محل اختلاف است. منظور از توجیه این است که هر کدام از مذاهب باید بدانند که اگر من چنین اعتقادی دارم، ادله و شواهد برای چنین مدعایی چیست؟ تا اینجای ماجرا اساساً به دنبال این نیستیم که قرار است یک مذهب به مذهب دیگر نشان دهد که شما باید بیایید به سمت ما و حرف ما را بپذیرید. سخن در این است که بدانیم هر کدام از مذاهب چه باوری دارند و باورشان به روشنی معین و مبیّن بشود، بعد بگویند که ادلهٔ شما چیست. اگر شیعه نسبت به صحابه نظری دارد، دلایل روایی، قرآنی، عقلی و تاریخی آن چیست؟ صرفنظر از این که درست یا نادرست است.
کسانی که در حوزهٔ جهان اسلام، تعاملات دارند، میدانند که این نکته که شما وقتی با شخص دیگری مواجه میشوید، خود دیگری را به معنای واقعی بشناسید و بدانید با چه کسی سخن میگویید، طرف مقابل از چه پایگاهی با شما مواجه میشود، این اولین نقطهٔ فتح و زمینهٔ اصلی برای همدلی و همگرایی است.
پس نکتهٔ اول این است که این نظریه قبل از هر چیز، پیش از آن که بخواهد با دیگری محاجّه کند و دیگری را نقد کند، به دنبال روشنسازی موضع هر کدام از طرفین در مقابل دیگری است. این کاری است که ما تقریباً در دوران معاصر انجام ندادهایم و زمینهها و ظرفیتهای ارتباطی ما به این حداقل هم نپرداخته است. گاهی اوقات بزرگان و علمای مسلمین روزها کنار هم مینشینند اما در نگاهشان نسبت به همدیگر اندک تغییری ایجاد نمیشود.
نکتهٔ دوم توجه به زمینههای اختلافافکن در حوزهٔ گفتگوهای تقریبی بین مذاهب اسلامی است. ما در بسیاری از مجالس و فضاهای رسانهای، وقتی میخواهیم بستر گفتگو را فراهم کنیم، پیشاپیش مجموعهای از عوامل و عناصر دغدغهزا و اختلالگر در مناسبات میان مذاهب اسلامی حضور پیدا میکنند و زمینهٔ گفتوگو، همفهمی و ارتباط را از بین میبرد. یک منطقی در حوزهٔ تعامل میگوید که اگر شما به دنبال همکاری هستید، قبلاً باید نوعی همفکری ایجاد کنید و اگر به دنبال همفکری هستید، باید همدلی ایجاد کنید. اگر در بین دو نفر، حتی مجموعهٔ یک خانواده همدلی نباشد، کوچکترین سخنان آنها حمل بر معنای غلط میشود، یعنی زمینهٔ اختلاف فکری را فراهم میکند.
*اختلافات سیاسی از عوامل اخلالگر وحدت است
یکی از مشکلات جدّی که ما در حوزهٔ گفتوگوهای بینالمذاهب داشتهایم و متأسفانه تا کنون هم ادامه پیدا کرده است، وجود عوامل اخلالگر در مناسبات رفتاری و تعامل بینالمذاهبی است. یکی از عواملی که اختلاف امت اسلامی را از پیش تعیین کرده و امروز به عنوان یک عنصر مهم نقش ایفا میکند، فضای سیاسی است. ما میگوییم وحدت امت اسلامی به عنوان یک جریان سیاسی ضرورت دارد و اُمت اسلامی باید بتواند بر سر مصالح سیاسی و اقتصادی به تفاهم برسد. این یک معناست؛ معنای دوم این است که طبیعی است در بین قدرتها و دولتها همیشه اختلاف وجود دارد. امروز در حوزهٔ اتحادیه اروپا که ادعاهای بزرگی دارند، درباره مسائل سیاسی و اقتصادی، اختلاف فراوانی وجود دارد؛ نقطهٔ اشتراکهایی را به عنوان مصلحت میگیرند، بر آن تفاهم میکنند و کارشان را جلو میبرند. اختلافات وجود دارد و اساساً معنای سیاست جدال بر سر قدرت است. اشکال از آنجا پیدا میشود که ما نزاعهای قدرتهای سیاسی و منافع اقتصادی را به میدان تقریب علمی، مذهبی و فرهنگی در بین علمای مسلمین وارد کنیم. این یکی از عوامل اخلالگر است. در جمع، ترکیب و فضایی که درگیری عوامل سیاسی و اقتصادی وجود دارد، باید بدانیم که تفاهم در حوزهٔ فرهنگی و دینی اتفاق نمیافتد. پس اصل دوم این است که ما باید مناسبات علمایی، علمی و فرهنگی را در ساحتی مدیریت کنیم که کمترین زمینهها و ظرفیتهای سیاسی اخلالگر وجود دارد. بله، اگر زمینهٔ مثبت اقتصادی و سیاسی وجود دارد که کمک میکند، مشکلی نیست. ما معتقدیم یکی از مشکلات مسأله تقریب که در صد سال اخیر وجود داشته است، وجود عناصر اخلالگر سیاسی و اقتصای در مناسبات علمای مسلمین است و هر چه زمان گذشته، فاصلهها بیشتر شده است. یعنی یک زمانی ما میتوانستیم با الازهر و یا با علمای آفریقا و شبه جزیره بنشینیم و راحت گفتوگو کنیم اما امروز آن فاصلهها بسیار سختتر و عمیقتر شده است.
*نتوانستهایم پروتکل ارتباطی علمای مذاهب اسلامی را تدوین و اجرا کنیم
نکته سوم توجه به منطق تعامل، زبان گفتوگو و شیوههای دیپلماسی فرهنگی در مناسبات میان مذاهب است. هر نوع تعاملی برای خود پروتکلی دارد و هر مناسباتی برای خود منطقی دارد. هر گونه حرکت بده ـ بستانی در حوزهٔ روابط اجتماعی نیازمند به اصول و آدابی است که باید رعایت شوند. یکی از دشواریهای اساسی ما این است که هنوز نتوانستهایم پروتکل ارتباطی علمای مذاهب اسلامی را تدوین و اجرا کنیم. مذاهب اسلامی و علمای مسلمین، برای دور هم نشستن و گفتوگو، چه اصولی را باید رعایت کنند؟ چه ارزشهایی باید در بین آنها وجود داشته باشد؟ ما واقعاً هیچ گونه پروتکلی نداریم و این، آسیب جدی به حوزهٔ روابط ما زده است. یعنی ما از علمای حوزهٔ علمیه قم بپرسیم که شما میخواهید با الازهر یا علمای زیدیه تعامل کنید، پروتکل تعامل شما چیست؟ حداقل ما شش یا هفت اصل اساسی در مناسبات فرهنگی بین علما داریم که اگر رعایت نکنیم، به یقین هیچگونه گفتوگویی حتی بین علمای درون یک مذهب شکل نمیگیرد. مگر ما توانستهایم تقریب شیعی ـ شیعی ایجاد کنیم که ادعا میکنیم میخواهیم تقریب شیعی ـ سنی ایجاد کنیم؟ چرا ما نمیتوانیم تقریب شیعی ـ شیعی ایجاد کنیم؟ یک دلیل عمده این است که ما پروتکل تعاملات علمایی و فرهنگی را نمیشناسیم و نمیدانیم، یا اجرا نمیکنیم.
این هم نکتهٔ سوم که پیشنیاز گفتوگوی میان علمای مسلمین و مذاهب اسلامی، داشتن قواعد، شیوهها، ارزشها، اصول و آداب رفتاری و ارتباطی میان علمای مسلمین است. به نظر من یکی از ضرورتهای اساسی که مجمع جهانی اهلبیت(ع) باید آن را برای اتباع اهلبیت(ع) و سایر مذاهب تدوین کند، نظامنامهٔ قواعد ارتباطی میان گروههای اسلامی است.
*تقریب یک مقولهٔ فرآیندیِ تدریجیِ بلندمدت است
نکته و اصل چهارم، توجه به تدریجی بودن فرآیند تقریب در بین علمای مسلمین است. نادرشاه به صورت رسمی پایهگذار پروژهٔ تقریب در ایران بوده است و از آن زمان به این اصل توجه نشده و تا امروز ادامه دارد. کسانی که در طرف گفتوگو قرار میگیرند، تقریب را یک رویداد و حادثه میدانند. مینشینیم، توافقنامهای مینویسیم، تعهد متقابل میدهیم و بلند میشویم؛ اینگونه تقریب اتفاق میافتد؟ ما اگر پنج جلسه برگزار کنیم تقریب رُخ میدهد؟ تقریب یک مقولهٔ فرآیندیِ تدریجیِ بلندمدت است. همانطور که اختلافات در فرآیند طولانی اتفاق افتاده است، ما باید بدانیم که حلّ اختلافات یا کم شدن اختلافات، نیازمند مهندسی معکوس است. مهندسی معکوس به ما میگوید ما باید بتوانیم ایستگاههای مختلف تقریب را در یک فرآیند قابل توجه طراحی کنیم. ما از ایستگاه اول تقریب چه انتظاری داریم؟ این ایستگاه، زمینهٔ ایستگاه بعدی را فراهم میکند، در ایستگاه دوم چه اتفاقی قرار است بیفتد؟ لذا ما باید نقشهٔ راه تقریب در مفهومی که داریم را ترسیم کنیم.
این نکات، به نظرم بنبستهایی است که ما را از پرداختن به قضیهٔ تقریب بینالمذاهب و گفتوگو بر سر اختلافات دور داشته است. ما احساس میکنیم به محض اینکه میگوییم گفتوگو بر سر امامت، تصور میکنند قرار است چند گروه دور یک میز بنشینند و به صورت جدی و جدلی در مقابل هم موضع بگیرند. ای بسا، چند جلسه به صورت مقدماتی فقط زمینهٔ ارتباط زبانی را فراهم کند. بپذیریم که وارد گفتوگو شدن به مقدمات نیاز دارد و مقدمات را باید فراهم کنیم. جریان گفتوگو بر سر اختلافات، یک فرآیند تدریجی است که باید بر اساس حداقل ممکن طراحی شود. ما اگر بتوانیم فقط مواضع اختلاف را تحدید کنیم، یک گام جلو رفتهایم. هر کدام از مذاهب باید بدانند طرف مقابلشان در فلان مورد، چه اعتقادی دارد؟ مجموعهٔ ادلهاش چیست؟ اینکه اساساً وارد گفتوگوی نِقاش نشویم، یک گام جدی در حوزهٔ تقریب برداشتهایم.
اصل عملیاتی دیگر، توجه به هستههای اختلاف و پرهیز از ورود در حواشی و زوایای بحث است. در همهٔ مذاهب دیدگاههای حداکثری و افراطی وجود دارد. گفتوگوی گفتمانی بر سر مسائل اختلافی، باید اصول اساسی اختلاف را در مذاهب انتخاب و بر اساس آن عمل کند.
*از روش مناسب و تأثیرگذار برای گفتوگو استفاده شود
نکته دیگری که به گمانم بسیار مهم است، استفاده از روش مناسب و تأثیرگذار در گفتوگوست. بارها دیدهایم به محض اینکه ما میگوییم گفتوگو بر سر امامت و یا اختلافات، دائم به ذهن میآید که دو گروه قرار است بر اساس مدلها و ادبیاتی که ما در سنت کلامی خودمان داریم، بنشینند و با همدیگر محاجّه کنند. کسی ادلهاش را بگوید و طرف مقابل نقض کند. به تعبیری، اقناع و یا شکاندن مدعیات و دلایل خصم، الگوی اساسی گفتوگوی بر سر امامت بشود. ما میدانیم در تاریخ مسلمین در باب موضوعی مانند امامت، روشهای مختلفی برای گفتوگو بوده است. یکی از خطاهای بزرگی که ما در بحثهای کلامی داشتیم و هنوز ادامه پیدا کرده، این است که نمیدانیم اساساً طرف ما در این موضوع به چه روشی التزام دارد. عقلگرایی، حدیثگرایی، قرآنی و تاریخی، روشهای مختلف گفتوگوست. این که ما در گفتوگو با دیگری از چه روش، الگو و مدلی استفاده کنیم، نکتهٔ بسیار مهمی است.
یکی از مواردی که در اینجا باید به آن توجه کنیم و کمتر به آن توجه کردهایم، این است که به جای بحثهای تاریخی، بحثهای متنمحور و مبتنی بر کتاب و سنت را به عنوان محور گفتوگو قرار دهیم. میدانیم که برای نمونه در تاریخ امامت، جز در یک دوره خاصی، اساساً بحثهای قرآنی در حوزهٔ امامت، بحثهای جدی نبوده است. آن هم که بوده است فقط با یک رویکرد خاصی بوده است. امروز مطالعات امامت پژوهی در حوزهٔ قرآن، چه در بین ما و چه در بین اهل سنت قابل توسعه است و با زبان قرآن میشود باب گفتوگوهای جدیدی را باز کرد.
*جمع بندی
جمع بندی سخنانم این است که بحث بر سر اختلافات مذهبی یک ضروری است. مسئلهای مانند امامت و در نقطهٔ مقابل مباحث صحابه، اجماع و ... که اهل سنت دارند، اگر به روشنی گفتوگو نشود زمینهٔ اختلافات افزونتر را ایجاد میکند. نکتهٔ نهایی این است که اگر تکنیکها، روشها، اصول و قواعد را به درستی در گفتوگو بر سر اختلافات ایجاد کنیم، میتوانیم تقارب ذهنی و گفتمانی بین مذاهب داشته باشیم.
حجت الاسلام و المسلمین دکتر مهدی فرمانیان:
بسم الله الرحمن الرحیم
ابتدائا خیر مقدم میگویم خدمت اساتید و پژوهشگران محترم که به این جلسه تشریف آوردند، مخصوصاً جناب استاد سبحانی عزیز که قبول کردند تا به این نشست تشریف بیاورند و نقطه نظرات خودشان را بفرمایند.
کتاب «گفتمان امامت الگویی معرفتی در تقریب و وحدت» امتیازات خیلی خوبی دارد. یکی از زحمتهایی که در این کتاب کشیدهاند این است که در ابتدا به صورت اختصار پروژههای تقریب را مطرح کردهاند؛ به صورت موجز و مختصر پنج رویکرد یا پروژه و نظریه را آوردهاند و تک تک اینها را بررسی و آسیبهای آن را بیان کردهاند که این جای تقدیر دارد. انسان وقتی بیست یا سی صفحه ابتدایی را میخواند، بسیار شفاف با رویکردها، نظریهها و جریانشناسی تقریب آگاه میشود.
دومین مسئلهای که در این کتاب جای تقدیر دارد، این است که در بحث تقریب و وحدت، سه بحث را پذیرفتهاند که این خیلی خوب است. اینکه مسئله تقریب و وحدت یک گزارهٔ دینی است و نه بحث سیاسی. یعنی فقط دین به ما میگوید که باید تقریب و وحدت داشته باشیم. این یک نکته خیلی خوبی است، چون بعضیها مخالف آن هستند. دوم این که ایشان معتقدند که وحدت و تقریب استراتژیک است که این هم خیلی خوب است، چون خیلیها تقریب را با نگاه تاکتیک میبینند؛ میگویند ما در اقلیت هستیم لذا با سنیها ارتباط بگیریم و رویکرد استراتژیک بودن خودش جای تقدیر دارد. سوم اینکه فرمودهاند وحدت و تقریب بر اساس اصول بنیادین دینی است. این سه بحثی است که ایشان مطرح کردهاند و از مزایای این طرح است، یعنی سه مسئله اصلی که در بحث تقریب است را ایشان پذیرفتهاند.
*کتابهایی که در باب امامت مینویسیم، رویکرد سلبی داریم
نکتهای که وجود دارد این است که ایشان فرمودهاند: «بهترین روش این است که ما برویم به سراغ مهمترین اختلافات و از ابتدا اختلافات را مطرح کنیم.» استاد سبحانی موانعش را گفتند که چه موانعی برای گفتمان امامت وجود دارد و مقداری من را خلع سلاح کردند. این کتاب میگوید که جنگ اول بِه از صلح آخر است. از اول میگوییم جنگ، حالا این آقایان میگویند نه ما نمیخواهیم جنگ کنیم. راست هم میگویند. میگویند، ما اختلافات را بحث میکنیم، همچنان که فرمودند مجموعهٔ موانعی وجود دارد و تقریب ادبیاتی دارد که باید آن را رعایت کرد که خیلی خوب است. ولی نکتهای که وجود دارد این ادبیاتی که استاد سبحانی گفتند در کتاب نیامده است.
*باب نقد و نظریه باز باشد
من همیشه گفتهام، ما کتابهایی که در باب امامت مینویسیم، رویکرد سلبی داریم. یعنی اهل سنت را نقد میکنیم و میگوییم این نه، این نه، این نه؛ اما چه چیزهایی بله؟! رویکرد ایجابی و اثباتی در برخی از کتابهای قدیم علمای ما بوده است و الان هم وجود دارد، ولی رویکرد سلبی هم است. رویکرد ایجابی این است: بسم الله الرحمن الرحیم، من شیعه هستم، این هم عقایدم است، من معتقدم که امام علی علیه السلام جانشین پیامبر است، به چه دلیل؟ به دلیل فلان ادله. طرف مقابل چه میگوید؟ من کاری ندارم، من رویکرد ایجابی و اثباتی خودم را پیش میبرم.
نکتهای که در این طرح وجود دارد این است که ما با چه ادبیاتی تقریب را پیش ببریم که موانع وجود نداشته باشد. این به نظرم یکی از مشکلات این گفتمان است. بخش آخر هم بحث راهبردها و راهکارها است که چه راهبردها و چه راهکارهایی داریم؟ به نظر من راهبردها و راهکارها قابلیت عملیاتی شدن ندارند، یعنی نمیتواند در جامعه عملی شود. من به جدّ مدافع این هستم که این نظریات مطرح شود و حمایت هم میکنم. نظریات نقد و بحث شود. یکی از پایاننامههایی که در دانشگاه استاد مشاور بودم و موضوعش را خودمان دادیم، «آسیبشناسی سیسال کنفرانس وحدت» است. در این پایاننامه بسیار شفاف کنفرانسهای وحدت را زیر سؤال بردیم و آنجا بسیار بحث کردم. یعنی نظریات مختلف در یک پایاننامهها بیاید و آسیبها و نقاط قوت آنها بررسی شود.
بنده معتقدم که باب نقد و نظریه باز باشد و ما نباید مانع شویم. ما خیلی اوقات در دانشگاهها این مشکل را داریم، در گروه میرویم چون من خوشم نمیآید و یا با فلان نظریه مخالفم، نمیگذارم تصویب بشود یا نمیگذارم فلان رساله به سامان برسد. این اشتباه است! اگر چه من مخالف هستم، ولی اجازه بدهم تا حرفش را بزند و نظریهاش را مطرح کند. شاید از دل این نظریه، نظریهای کشف شد که به مراتب از نظریهٔ موجود بهتر باشد.
*این رویکرد فرد محور است
به نظر من این رویکرد، رویکرد جدیدی نیست. در طول تاریخ بعضی از علما با این رویکرد مسأله را پیش بردند، ولی تقریر جدید خوبی است؛ استاد سبحانی تبیین خوبی کرده، نظاممندی کرده و آن را دستگاهوار کرده است. این روش بسیار خوبی است و مزایای جدّی دارد. نکتهای که در این رویکرد وجود دارد این است که به نظر من این رویکرد فرد محور است و اساساً نمیتواند جمعمحور و تشکیلاتی شود. اختلاف امامت را با تمام پارامترها و شاخصههایی که استاد سبحانی فرمودند اگر بخواهید مطرح کنید، فقط میتوانید فرد به فرد پیش ببرید و این معضلی است که باید ببینیم چه کار باید انجام دهیم تا بتوانیم از این فضای فردمحور آن را خارج کنیم. یعنی من میتوانم یک عالم سنی و یا مجموعهای را پیدا کنم و موردی شروع کنم. ابتدا با یک ادبیاتی صحبت کنیم تا مباحث مقدماتی مطرح شود و بعد برویم به سراغ بحثی که میخواهیم طرح کنیم.
اگر ما بخواهیم رویکردهای دیگر را کنار بگذاریم و فقط این رویکرد را مبنا قرار دهیم، از اکنون معتقدم که این رویکرد شکست خورده است و به سامان نمیرسد. چرا؟ چون ما الان رویکردهای مختلفی داریم، نظریهٔ سیاسی داریم که امثال ایشان آوردهاند، چون نمیتوانیم نظریهٔ بحث سیاسی را از بحث تقریب جدا کنیم. برای سیاسیون این مسائلی که ما مطرح میکنیم، اساساً اهمیت ندارد. برای فرهنگیها این مسائل مطرح نیست. کسانی که رویکرد علمی دارند، خیلی اوقات نمیخواهند در این حوزه ورود کنند. بنابراین من معتقدم ما باید وقتی میخواهیم گفتمان امامت را مطرح کنیم، بگوییم رویکرد سیاسی در حوزهٔ سیاست کار خودش را انجام دهد، رویکرد تأکید بر مشترکات هم کار خودش را کند، این هم رویکردی است که در کنار سایر رویکردها میتواند در برخی از بخشها موفق باشد. همچنان که استاد هم فرمودند، معضل اصلی مسائل سیاسی است و اگر سیاسیون با هم اشتراکاتی داشته باشند، مسائل زیادی حل میشود. همهی مسلمانها درباره مسأله غزه هیچ اختلافی ندارند؛ بعید میدانم سنیای بگوید که مسأله غزه مسأله من نیست، اما چرا جهان اسلام ساکت است؟ برای این که میگوید اگر من از غزه حمایت کنم، کأنّه از ایران حمایت کردهام! اینها بعداً بزرگ میشوند و بر سر من میزنند. پس من سکوت میکنم در حالی که میدانیم همهی اهل سنت مدافع غزه هستند.
*متأسفانه فقط به بخش آسیبهای تقریب نگاه میکنیم
برخی از ایرادات به برخی از رویکردها وجود دارد. به نظرم ایرادها، ایرادهای جزئی هستند. این که بگویند در سیسال اخیر تقریب چه کار کرده است؟ این را بگویند که اگر تقریب نبود، اختلاف بین شیعه و سنی بیشتر بود. ثانیاً، مگر چقدر هزینه شده است؟ من چندین بار به مجمع تقریب گفتهام که شما این طرف را کار کنید که سی سال تقریب، چقدر توانسته است موانع را بردارد؟ چقدر توانسته است جلوی تکفیریها را بگیرد؟ چقدر جلو دعواهای شیعه و سنی را گرفته است؟ چون مجمع تقریب اینها را کتاب یا مقاله نکرده و نشان نداده، ما فقط بخش آسیبهای تقریب را نگاه میکنیم.
به نظر من این نظریه و روش نمیتواند مبنای یک نظام، کشور یا دولت باشد. اکنون که تأکید بر مشترکات نظریهٔ انقلاب اسلامی ایران است، میبینید که هیچ کسی از ما در تقریب حمایت نمیکند، علمای بزرگ اهل سنت نمیآیند و به ما میدان نمیدهند. چرا؟ چون میگویند شما با رویکرد تقریب، گسترش تشیع را رشد میدهید. تقریب یک بهانه و تاکتیک است، شما کلاه سر ما میگذارید. لذا میبینید که دولتها و علمای بزرگ غالباً اجازه نمیدهند تقریب رونق بگیرد، با این که تأکید بر مشترکات وجود دارد. حال ما نظریه اصلی نظام را این فضا قرار بدهیم؛ چه اتفاقی میافتد؟ آن وقت اولین نشست صورت میگیرد، یا نه؟ لذا به نظر من این نظریه نمیتواند مبنای یک نظام باشد. بله، آنچه که بنده میفهمم این است که این رویکرد میتواند رویکرد حوزههای علمیه و برخی از مراکز و تشکیلات مستقل از دولتها و نظام باشد. اینها شاید شروع به فعالیت کنند و در بعضی از جهات جواب دهد. البته عرض کردم که فرد محور است و اگر نظام و دولت ما با این گفتمان بخواهد تقریب را شروع کند به نظر من از همان ابتدا شکست آن حتمی است. با رویکرد تأکید بر مشترکات شروع کردهایم و شکست میخوریم، با این رویکرد چه کار کنیم؟
*گفتوگوی حضوری دوطرفه اهمیت زیادی دارد
نکته بعدی این است که با این رویکرد و شیوه، به نظر میرسد که در اکثر موارد جلسه و نشستی تشکیل نمیشود. اگر در ابتدا به مخالف بگویی: بیایید بنشینیم تا سر یک مسأله اختلافی با هم صحبت کنیم؛ به نظر من نود درصد خواهند گفت که ما حرفی برای گفتن نداریم؛ برای چه سر یک میز بنشینیم؟ عدهای هم که بنشینند، فکر میکنم که در جلسهٔ اول یا دوم، گفتوگو را رها میکنند و دیگر دنبالش نمیروند لذا گفتوگو اتفاق نمیافتد. از طرف دیگر، نمونههایی که استاد سبحانی در کتاب معرفی کرده است، نمونههایی نیستند که دقیقاً گفتمان امامت را مطرح کنند.
وقتی میگوییم میخواهیم رویکرد ما چه باشد؟ باید گفتوگوی دو طرفهٔ حضوری باشد. شما به الغدیر مثال میزنید. صاحب الغدیر عالم بزرگی است که در خانهاش نشسته و کتابی نوشته است. شما میگویید این یک رویکرد است؟ میرحامد حسین در عبقات الانوار و علمای ما برای شیعه و معارف اهلبیت(ع) زحمات زیادی کشیدهاند و این رویکرد هم باید ادامه پیدا کند، ولی بعید میدانم کسی نشستن علامه امینی در خانهاش و نوشتن الغدیر را به عنوان یک رویکرد تقریب با عنوان گفتوگوی دوطرفهٔ حضوری بداند. به نظر من اینها گفتوگو محور نیستند. البته المراجعات خوب است و گفتوگو محور شروع شده است، ولی نامهنگاری بین دو عالم آن هم در یک فضای خاصی است. شما باید الگوهایی بیاورید تا نشان دهد با گفتوگوی حضوری دوطرفه توانستهایم تقریب را ایجاد کنیم و یا طرف مقابل را متوجه کنیم که بسیاری از مطالبی که شما فرمودهاید غلط است و اشتباه فهمیدهاید .
بنابراین بنده معتقد هستم که این نظریه، به صورت فردمحور نظریهٔ خوبی است و یا یک تشکیلات غیر دولتی و غیرحکومتی تا حدودی قابل اجراست. لذا اگر بخواهیم این را مبنای حکومت و نظام قرار دهیم، از همان اول شکست خورده است و آسیبهایش بیشتر از دیگر نظریات تقریبی است. اما همهٔ نکاتی که عرض کردم، مانع نیست که این نظریه در جاهای مختلف مطرح شود، برای آسیبهای آن راهکار دیده شود و راهبردهای جدید ایجاد گردد. امیدوارم در آینده با ارائه راهبردها و راهکارهای جدید، بتوانیم این نظریه را عام کنیم تا عموم کسانی که در حوزه تقریب کار میکنند، بتوانند به عنوان یک مبنای علمی بپذیرند.
حجت الاسلام والمسلمین دکتر سبحانی: ممنونم از نقطه نظرات استاد ارجمند جناب آقای دکتر فرمانیان که لطف کردند و نقدهای خودشان را مطرح کردند. به گمانم پارهای از اشکالات و شاید بیشتر آنها ناشی از این است که به بعضی از نکاتی که در این اثر آمده و قرار نبوده ما آن را مطرح کنیم، توجه نشده و الا با دیدن متن بسیاری از اشکالات مندفع است. برای نمونه ما علامه امینی و صاحب عبقات را داخل در پروژهٔ تقریب نمیدانیم؛ تصریح کردیم که «المراجعات»، «معالم المدرستین» و «بحث حول الولایه» شهید صدر را به عنوان الگوهای منطق گفتگویی میدانیم.
*پروژهٔ تقریب موجود را کار سیاستمداران نمیدانیم
این که فرمودید: «در نظام نمیتواند مبنا باشد»، اساساً اصل اساسی این کتاب از آغاز این است که پروژهٔ تقریب معاصر، به دلیل خلط میان تقریب علمی و علمایی با سیاست دچار این مشکل شده است. ما پروژهٔ تقریب موجود را کار سیاستمداران نمیدانیم بلکه دخالت اهل سیاست را در اینجا مخلّ میدانیم. پس اگر منظور این است که ما این پروژه را مبنای تعاملات سیاسی در سطح نظام قرار بدهیم، هرگز. نتیجه چه خواهد شد؟ دولتها باید پروژهٔ اتحاد اُمت اسلامی را اجرا کنند، نه تقریب بین المذاهب را. نه اینکه برای ایجاد وحدت امت اسلامی، علمای شیعه بگویند: شیعه و سنی هیچ اختلافی با همدیگر ندارند. اشکال ما این است. نقد ما به تقریب این نیست که تقریب مؤثر نبوده است، نقدمان این است که فرصتهای طلایی گفتوگوی علمایی را با خلط میان دو پروژهٔ اتحاد امت اسلامی و تقریب مذاهب، نابود میکنیم. اتفاقا معتقدیم که جمهوری اسلامی و کشورهای جهان اسلام باید بنشینند و درباره اتحاد امت اسلامی، مباحث سیاسی و اقتصادی را محور قرار دهند، چنانچه در اتحادیههای دنیا وجود دارد. اینکه شما در درون اتحادیهٔ سیاسی، علما را وارد میکنید و برای این که اشتراکگیری کنید، از ظرفیتهای مذهبی و دینی میخواهید کم کنید، این کار اشتباه و اختلال است. در جمعی که سخنرانان آن سیاستمداران هستند، جای علما نیست و جایی که علما باید بنشینند و گفتوگو کنند، جای حضور سیاستمداران، اهل اقتصاد و اهل منافع نیست. یکی از اصول اساسی این طرح است.
این که میفرمایید: «فردی است و اجتماعی نیست» نه، این همه گفتوگوهای جمعی ما داشتهایم و امروزه در دنیا وجود دارد، چرا فقط به امت اسلامی نگاه کنیم؟ بروید در دنیا بین مذاهب مختلف، گفتوگوهایی که بین گروههای مختلف کاتولیک، ارتدوکس، پروتستان انجام میشود، بحث سیاسی میکنند؟ در دنبالهٔ طرح واتیکان دو، صدها نشست بین علما انجام میدهند تا نشان دهند که میتوان نجات را در مسیحیت به عنوان یک عنصر مشترک طرح کرد. آنان تئوری ساختهاند، طرح و مدل درست کردهاند و امروز به صورت جامع در کلّ دنیا گفتوگو میشود. چرا ما در امت اسلامی نتوانیم بنشینیم و بر سر اختلافاتمان گفتوگو کنیم و بگوییم فردی است؟! این هم که میگوییم حضوری است، چه کسی گفته است حضوری؟! ما گفتیم انواع مختلف گفتوگو؛ میتواند حضوری باشد، میتواند غیر حضوری باشد، میتواند فردی باشد، میتواند غیر فردی باشد.
*بر اساس تجربه تاریخی، علمای مسلمان میتوانند با یکدیگر گفتوگو کنند
اما این که چرا این طرح عملی نیست، من واقعاً نفهمیدم! اگر با رعایت همه نکاتی که ما عرض کردیم، بگوییم علمای مسلمین باید حریم و حوزهٔ خودشان را به عنوان صاحبان دین و مذهب نگه دارند و اهل سیاست در منظومهٔ قدرت نقش خودشان را ایفا کنند، چرا علمای مسلمین نمیتوانند؟ تجربهٔ تاریخی نشان داده که میتوانند. ما سه چهار نقطهٔ طلایی تاریخی در دورهٔ قرن چهارم و پنجم داشتیم و دهها نشست گفتوگویی علمایی برگزار کردیم و نتیجه دیدیم.
مقالهٔ عسکر مکرم را یکی از دوستان نوشتهاند. عسکر مکرم منطقهای خوزستان کنونی است که محل التقای بزرگان نوبختیان بغداد با علمای معتزله بصره بوده است. آنان در یک منطقهای سالیانه و فصلی جمع میشدند و با هم گفتوگو میکردند؛ نتایجش را هم در آثارشان میبینیم. نتیجهٔ این گفتوگوهاست که ابوعلی جبائی و ابوهاشم افضلیت امیرالمؤمنین را میپذیرند و مطالعات نشان داده است که این دقیقاً نتیجه حلقههای گفتوگوی بین علمای شیعه و سنی بوده است.
بحث گفتوگو این نیست که بنشینیم و سریع اختلاف را مطرح کنیم و دست روی هم بکشیم بلکه اصول ارتباطی و اخلاقی در تشکیل جمعها باید رعایت شود. من معتقدم که باید رویکردمان را تغییر دهیم. تجربه تاریخی نشان داده است که ممکن است و المراجعات ـ با وجود اینکه یک فرد و با یک ظرفیت کوتاه بوده است ـ و دیگر آثار، کارآیی خود را نشان داده است.
*چاره دیگری جز گفتوگو نداریم
سؤال من این است: امروز اگر کسی میگوید این بحث ممکن نیست، به من بگوید چه راه دیگری وجود دارد؟ منطقی صحبت کنیم و بگوییم علما را جمع کردیم و تقریبی صورت گرفته است. یک روز درباره شیعیان میگفتند که به تحریف قرآن قائل هستند اما امروز اتهاماتی که به شیعه نسبت میدهند به مراتب سختتر است. امروز جامعهٔ جهانی اسلامی نسبت به تشیع چه ایدههایی دارد؟ الازهر، رابطة العالم الاسلامی و شمال آفریقا هر سال آثاری تولید میکنند، ما در مقابل جهان اسلامی که روز به روز برداشتهای وحشتناک نسبت به تشیع دارد، چه کار انجام دهیم؟ دست روی دست بگذاریم؟ کار را به دست سیاستمداران بدهیم تا بتوانند با اتحادشان مشکل را حل کنند؟ نمیشود. وقتی طرف اعتقاد دارد که شما سبّ صحابه میکنید، سبّ صحابه کفر است و قتل شما واجب است، چه راهکار دیگری جز گفتوگو و تقارب داریم؟
من معتقدم باید رویکرد را عوض کرد. بخش زیادی از راهکارهایی که در ارائه شده، عملی شده و قابل اجراست. من معتقدم کانون این کار باید در مجمع جهانی اهل بیت(ع) باشد، نه تقریب. یعنی اینجا که مدافع مکتب اهل بیت(ع) است باید محوریت مکتب اهل بیت(ع) را در گفتگوهای جهان اسلام ایجاد کند.
یک حلقه و گروهی زیر نظر دکتر فرمانیان یا معاونت پژوهشی تشکیل شود و مدتی درباره این بحث گفتوگوی جدی صورت گیرد و از یک جلسه فراتر برود. مخالفان هم بیایند، گفتوگو کنند، تا ببینیم آیا میتوانیم از این ایده برنامهٔ عملیاتی روشن تدوین و آن را اجرا کنیم؟ کاری ندارد! میتواند الگویش را طراحی و پنج نمونه را اجرا کرد. حداقل خودم به عنوان یک تجربهٔ مصداقی محدود، این را در بسیاری از جاها اجرا کردم و تا آن جایی که ما بودیم و درگیر شدیم، نتیجهٔ مثبت گرفتیم. یعنی نوع تعاملات و ارتباطات بر محور این نگاه، موفقتر از موارد دیگر بوده است.
این را هم عرض کنم که چرا حاضر نیستند با ما گفتوگو کنند؟ میگویند همهی اینها ظاهرسازی و دروغ است! چون از شما برداشتی دارند که در زبان خلافش را میگویید. شما میگویید ما این نیستیم، میگویند: نه، ما معتقد هستیم شما این هستید، کتابهایتان، حرفهایتان و منابرتان همین را میگوید، و آنچه در رسانه منتشر میشود همین است. شما در مقابلش میگویید ما این نیستیم، پس شما منافق هستید و ما با منافق نمیتوانیم گفتگو کنیم! حال آن که اگر ما بتوانیم باب گفتوگو را از روی اسناد و مدارک، با مقدمات اخلاقی، روحی و روانی، و پروتکلهای ارتباطی ایجاد کنیم، حداقل میتوانیم اتهام نفاق را از خودمان برداریم و میتوانیم ذهن طرف مقابل را نسبت به اندیشهها و ایدهها و ادلهٔ خودمان روشن کنیم.
امیدوارم که مجمع جهانی اهل بیت(ع) پایهگذار این نوع ارتباطات میان علمای مسلمین باشد و ما هم سهمی داشته باشیم.
............................................
پایان پیام/ 167