خبرگزاری اهل‌بیت(ع) - ابنا

پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳
۱۱:۳۴
در حال بارگذاری؛ صبور باشید
یکشنبه
۲۹ مهر
۱۴۰۳
۱۲:۲۳:۴۳
منبع:
ابنا
کد خبر:
1496416

دلنوشته‌ | «پدر، پسر، نصراللّه»

رستم هم باشی در مقابل داغ فرزند زانو می‌زنی. امام‌ حسین‌(ع) هم اگر قرار است قصه کربلا را به غصه بکشاند، از علی‌اکبر می‌گوید و فقدان دنیای بدون علی‌اکبر و از علی‌اصغر می‌گوید و خباثت دشمنان.

آآ

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی اهل‌بیت(ع) ـ ابنا ـ  خانم «فاطمه میری‌ طایفه‌فرد» طلبه سطح چهار حوزه علمیه و دانشجوی دکترای تاریخ اسلام، دلنوشته‌ای را در وصف «سیدِ مقاومت» با عنوان «پدر، پسر، نصرالله» نگاشته‌اند که متن آن در ادامه می‌آید:

به‌نام‌او

او را به اقتدار می‌شناختند و ابهت.

ابهتی که از هاشمی‌بودنش نشأت داشت و اقتداری که حاصل تلمذ قال‌الصادق(ع) و قال‌‌الباقر(ع) بود.

مکتب تشیع اقتدارآور است و سیدحسن نصرالله، نمونه‌ای بارز از این مکتب بود. مکتبی که خمینی کبیر به جهان شناساند و امام خامنه‌ای در اعتلای هرچه بیشترش کوشید.

با تمام مظاهر دینی و ملی، اما بُعد پدرانه سیدِ مظلوم، مغفول می‌ماند. باید از این بعد بیش‌تر به سید نگاه کرد تا فهمید که چه‌قدر دل‌سوز مردم کشورش و حتی منطقه بود.

او در جوانی، آن زمانی که هنوز گرد سپیدی بر روی محاسنش ننشسته‌بود، پدرِ شهید شد.

داستان پدرها و پسرها در تاریخ عجیب قشنگ است و سوزناک، شبیه به یک تراژدی و از حیث طاقت‌فرسایی شبیه به افسانه. کم نیستند داستان‌هایی که دل‌دادگی پدران به پسران خود را به تصویر می‌کشند.

رستم هم باشی در مقابل داغ فرزند زانو می‌زنی. امام‌ حسین‌(ع) هم اگر قرار است قصه کربلا را به غصه بکشاند، از علی‌اکبر می‌گوید و فقدان دنیای بدون علی‌اکبر و از علی‌اصغر می‌گوید و خباثت دشمنان.

خدا از سیدحسن هم عهد می‌گیرد برای کار بزرگی که قرار است روی دوشش بگذارد؛ باید روح سید بزرگ شود، مانند جد بزرگوارش، تا ظرفیت او تحمل مسئولیت بزرگ را بیابد.

 نصرالله از سیدهادی می‌گوید که نوه بزرگ خانواده بود، از علقه مادرش به اولین نوه؛ این‌جاست که اشکش راه می‌افتد برای دل غصه‌دار مادرش، اما نه! این اشک از همان موقع که سیدهادی را کفن می‌کند و نماز می‌خواند به جانش مانده؛ این همان بغضی است که بالای تابوت فرزند و دیگر شهدای حزب‌الله مکتوم ماند. این همان است که سر باز می‌کند.

می‌گوید من خیلی عاطفی‌ام، دلم زود می‌شکند، اشکم زود جاری می‌شود، خب پدرم دیگر. سید می‌گوید که داغ فرزند برایش سخت بوده و گمان داشته که سیدهادی توشه‌ای برای آخرتش است، بعد فکر می‌کند که نه! هادی برای آخرت خودش کوشید و من باید برای آخرت خودم بکوشم. پس می‌کوشد تا خودش را کنارِ خانه عباس‌بن‌علی(ع) در بهشت جا دهد.

بزرگ‌شدن روح سید در ادبیاتش موج می‌‌زند. خدا عهد می‌گیرد از بندگانش برای دادن عزت در برگ‌برگ تاریخ، برای یک ماندگاری شکوهمند.

سید حالا دیگر نه پدر فرزندانش که پدر همه فرزندان لبنان بود. این اشک دوباره جاری می‌شود. کجا؟ در زمانی که فرزندان لبنان در مواجهه با جی‌پی‌اس جاسوس، جانباز می‌شوند؛ طاقت ندارد که فرزندان خویش را مجروح ببیند.

اشک سید که آمد، خبر از رقت قلبی داشت که کالبد گوشتی را دیگر تاب نیست و وقت، وقت رفتن است.

حالا دیگر پدر حزب‌الله مثل حاج ‌قاسم، مثل دیگر شهداء سرش شلوغ است و از آسمان پدری می‌کند؛ این بار نه برای ‌سیدهادی و نه برای سیده زینب و نه برای حزب‌‌الله، بلکه برای من ایرانی، یمنی، فلسطینی، عراقی، سوری و برای ما در جهان اسلام.

................................

پایان پیام | ۳۴۸

اخبار مرتبط